فراز7-1
فراز 7-1«رَبِّ أَفْحَمَتْنِي ذُنُوبِي، وَ انْقَطَعَتْ مَقَالَتِي، فَلَا حُجَّةَ لِي، فَأَنَا الْأَسِيرُ بِبَلِيَّتِي، الْمُرْتَهَنُ بِعَمَلِي، الْمُتَرَدِّدُ فِي خَطِيئَتِي، الْمُتَحَيِّرُ عَنْ قَصْدِي، الْمُنْقَطَعُ بِي.» ( ۱ )
«پروردگارا گناهانم دهانم را بسته و رشتهی گفتارم از هم گسیخته، پس هیچ حجتی ندارم، بنابراین اسیر بلای خود و در گرو عمل خویش و سرگردان در خطای خود و متحیر از مقصد خود و درماندهام.»
دعایی که من انتخاب کردم دعای امام سجاد-علیهالسلام- است.
تذللی که حضرت نسبت به خدای متعال داشتند و عذر تقصیری که پیش خدا بردند، اینها را به ما تعلیم دادند، به اینکه مهمترین مانع بین ما و خدا معصیت است، چهگونه ذلت و مسکنت پیدا کنیم؟ چهگونه عذرخواهی و توبه کنیم که خدا ما را ببخشد؟
متذکر شویم به اینکه نافرمانی خدا کردیم غرور و غفلت ما را گرفته، این دعای خوانده شده از طریق یک معصوم خیلی راه را برای ما باز میکند، یعنی ما تعلیمی میبینیم که مأثور از معصوم است و مطمئن هستیم این کلماتی که ما یاد میگیریم دریچههای رحمت و گشایش پروردگار را به سمت ما باز میکند.
(رَبِّ اَفْحَمَتْنِی ذُنُوبِی):
خدایا، گناهان دهانم را بسته که بخواهم حرفی بزنم، حرفی برای گفتن ندارم، کسی که خدایی مثل تو را نافرمانی کرده این دیگر زبانش الکن شده
(وَانْقَطَعْتَ مَقَالَتِی):
چیزی برای گفتن ندارد
(فَلَا حُجَّةَ لِی):
حجت یا عذری که بخواهد فکر بکند و حرف و مطالبهای داشته باشد، ندارد. به این معناست که معصیت چنین اثری دارد، حضرت میفرمایند وضعی پیش آمده که خدای متعال نمیخواهد مرا ببیند، از من روی گردان شده
(فَاَنَا الْاَسیٖرُ بِبَلِیَّتیٖ):
و من گرفتار خودم شدم
(اَلْمُرْتَهَنُ بِعَمَلِی):
در گروعملم قرارگرفتم
(الْمُتَرَدِّدُ فیٖ خَطِیئَتیٖ ):
حالتی دارم که من سرگردان در خطاهای خودم شدم. وقتی که انسان خطا و معصیت کرد، این معصیت انسان را حیران میکند، راه و مسیر طبیعی خودش را گم میکند.
(الْمُتَحَیِّرُ عَنْ قَصْدِی):
نمیدانم دیگر چه کار کنم
(الْمُنْقَطَعُ بٖی):
دیگر درمانده شدم، زمینگیر شدم.
«قَدْ أَوْقَفْتُ نَفْسِى مَوْقِفَ الْأَذِلاءِ الْمُذْنِبِينَ، مَوْقِفَ الْأَشْقِيَاءِ الْمُتَجَرِّينَ عَلَيْكَ، الْمُسْتَخِفِّينَ بِوَعْدِك.» ( ۲ )
«خود را در جایگاه افراد خوار و گنهکار نگه داشتهام، جایگاه نگونبختانی که بر تو جسارت کردند و وعدهات را سبک شمردند.»
( قَدْ أَوْقَفْتُ نَفْسِى مَوْقِفَ الْأَذِلاءِ الْمُذْنِبِينَ):
اولین چیزی که گناه برای آدم میآورد، ذلت نفس است، یعنی یک حالتی بهوجود میآید که پیش خودش هم ذلیل است تا چه برسد به دیگران و پیش خدا!
( مَوْقِفَ الْأَشْقِيَاءِ الْمُتَجَرِّينَ عَلَيْكَ):
گویا در محل اشقیا قرار گرفتم. ببینید مومن معصیت کرده این معصیت است که خیلی نزدیک به شقاوت است؛ یعنی اگر خداوند متعال این معصیت را در یک نقطهای ببیند که دیگر نخواهد بخشید، در آن نقطه دیگر تمام است! اما راه حق اینطوری نیست، ثواب آدم را به موضع اشقیا نمیبرد بلکه به موضع سعدا میبرد. پس اگر یک چیزی بود که احتمال دارد سُر بخورد جز اشقیا قرار میگیرد. این مهم است، موضوع فقط گناه نیست که من بگویم دارم گناهی را انجام میدهم و بعد توبه میکنم، بله آن توبه است آن هم معصیت! ولی اینها خیلی به هم نزدیک هستند. موضوع نافرمانی خدا و گناه است که انجام شده. حضرت دارند به این اشاره میفرمایند که موضع الاشقیا با علم و ترجی است، یعنی علم وتَرَجی دارم به ؛
(الْمُسْتَخِفِّينَ بِوَعْدِكَ ):
که گفتند همهی اینها که وعده داده انجام شده ولی در این حال این را میگوید که
«سُبْحَانَكَ أَيَّ جُرْأَةٍ اجْتَرَأْتُ عَلَيْكَ، وَ أَيَّ تَغْرِيرٍ غَرَّرْتُ بِنَفْسِي؟» ( ۳ )
«پاک و منزهی، با چه جرأتی بر تو دلیری کردم! و چهگونه خود را به دام غرور و فریب افکندم!»
(سُبْحَانَكَ أَيَّ جُرْأَةٍ اجْتَرَأْتُ عَلَيْكَ):
چه چیزی باعث شد که من در مقابل خدا بایستم… ببینید گاهی یک چیز ساده منشاء این موضوع میشود. مثلا کسی که عصبانی شده، ممکن است این عصبانیت آنقدر بالا بالا بالا آمده که یک چیز را گرفت و پرت کرد، آدم نمیداند بعدش چه میشود؟! یکدفعه در آن حالت عصبانیت یک حرفی از دهانش در میآید. همه چیز را بهم میریزد، انگار قیامت شده، موضع این موضع است، موضع عادی که نیست. ابتدای شهوت هیچ چیزی نیست بلکه فقط یک میل است ولی بعد از آن دیگر این نیست، نگاه است، زن است. آقایی میگفت من در یک ملاقات چشمم به یک نفر خورد حالا ۳ سال است که آن نگاه مرا دنبال خودش کشانده است! اولش هیچ چیز نیست، اولش نگاه کردن به یک عکس است، ممکن است شما بگویید فقط یک نگاه ساده بود! اینطور نیست، همیشه لااقل اینطور نیست، خبرهای تکان دهندهای ما میشنویم، یعنی دیگر کار به جاهای باریک کشیده شده ولی قداست منبر اجازه نمیدهد چیزی بگوییم .
( وَ أَيَّ تَغْرِيرٍ غَرَّرْتُ بِنَفْسِي؟):
چهطور شد که این حالت مرا فریب داد و اینجا آورد. من که نمیخواستم اینجا بیایم ولی آورد! نفس تا یک جایی با من است و من زورم میرسد به آنکه او را برگردانم. شما الان یک کامیون را فرض کنید که ترمزش بریده، تو چه کار میتوانی بکنی؟! تایک جایی دست آن آقا بوده و میتوانسته کاری بکند ولی از آنجا به بعد که دیگر دست او نیست. یا اولش شما میبینید که یک کبریت است ولی اگر همین کبریت به مواد محترقه و چیزهایی که اشتعالزاست بخورد، همه جا را به آتش میکشد.
«مَوْلاىَ ارْحَمْ كَبْوَتِى لِحُرِّ وَجْهِى وَ زَلَّةَ قَدَمِى، وَ عُدْ بِحِلْمِكَ عَلَى جَهْلِى وَ بِإِحْسَانِكَ عَلَى إِسَاءَتِى، فَأَنَا الْمُقِرُّ بِذَنْبِى، الْمُعْتَرِفُ بِخَطِيئَتِى، وَ هَذِهِ يَدِى وَ نَاصِيَتِى، أَسْتَكِينُ بِالْقَوَدِ مِنْ نَفْسِى، ارْحَمْ شَيْبَتِى، وَ نَفَادَ أَيَّامِى، وَ اقْتِرَابَ أَجَلِى وَ ضَعْفِى وَ مَسْكَنَتِى وَ قِلَّةَ حِيلَتِى» ( ۴ )
«مولای من! بر من که با صورت بر زمین افتاده و گامهایم لغزنده رحم آور، نادانیام را با شکیبایی و بدکرداریم را با احسان خود پاسخ بده، چه من به گناهم اقرار و به خطایم اعتراف دارم، این دست و سر من است که به زاری کامل آن را مهیای قصاص از نفس خویش میسازم، بر پیری و به پایان رسیدن عمر و نزدیک شدن اجل و نادانی و درماندگی و بیچارگیام رحم کن.»
( مَوْلاىَ ارْحَمْ كَبْوَتِى لِحُرِّ وَجْهِى وَ زَلَّةَ قَدَمِى):
خدای من تو هستی، درست است که نافرمانی کردم، درست است حق نشناسی کردم، نمک خوردم و نمکدان شکستم و رعایت توی خدا را نکردم ولی الان احتیاج به رحم دارم.
ببین امام سجاد-علیهالسلام- ما را کجا میآورند، اینطوری حرف میزنند؛
( ارْحَمْ كَبْوَتِى لِحُرِّ وَجْهی وَ زَلةِ قَدَمی ):
خدایا! به این صورتی که افتادگی پیدا کرده، ذلت پیدا کرده، دیگر از خودش هم بیزار شده و خودش را هم نمیتواند تحمل کند، رحم کن.
( وَ عُدْ بِحِلْمِكَ عَلَى جَهْلِى):
ببینید این را باید به خدا گفت _خدایا قصد من مخالفت تو نبود، غریزه مرا به اینجا کشاند، نادانی مرا به اینجا کشاند، من که قصد نافرمانی نداشتم! و من فرق میکنم با کافری که لجوج است و میخواهد نافرمانی تو را بکند.
(وَ بِإِحْسَانِكَ عَلَى إِسَاءَتِى):
خدایا من بدی دارم، ولی تو احسان داری.
( فَأَنَا الْمُقِرُّ بِذَنْبِى ):
رفقا اقرار به گناه خیلی چیز خوبی است. اقرار به گناه برای ما مثل تحفه است. آدم بنشیند گناهانش را ریز ریز به یاد بیاورد و استغفار کند، گریه کند، دلش بسوزد، این کار خیلی زمینههای خوبی را برای انسان درست میکند و در وجودش رحمت پروردگار را جلب میکند، این بهترین حالت است. شما ببینید چقدر ائمه-علیهمالسلام- اینها را به ما یاد دادند، با اینکه گناه نکردند اما چهطور توبه میکنند! حالا من که دچار گناه و معصیت هستم چرا توبه بلد نیستم و سرافکندگی خودم را نمیتوانم نشان بدهم؟! خدا هم بنا نیست که از کسی انتقام بگیرد که اگر بخواهد یقه بگیرد میتواند. هستند کسانی که برای خدا یقه بگیرند ولی ما عنود نیستیم. ما که با خدا مخالفت نداریم و این موضوع را حل میکنیم. ما را مثل کسانی که عناد دارند نبینند، چون ملائکه وقتی کسانی را که با خدا مخالفت دارند و جزء اشقیا هستند میبرند، ما را هم میبرند، این خیلی بد است که من را هم جز ء اشقیا ببینند. امام صادق-علیهالسلام- فرمودند: من کسی را که بعد از هر گناهی توبه میکند، دوست دارم.
( الْمُعْتَرِفُ بِخَطِيئَتِى ):
اعتراف کنم که گناهکارم.
ببینید؛
( المُقِر ):
گناه خود را بگوید.
( المُعتَرِف ):
اعتراف کند، استغفار کند. بگوید من گناه کردم
(وَ هَذِهِ يَدِى وَ نَاصِيَتِى):
خدایا این دستم و این سرم، هر جایی میخواهی بکشانی و ببری، ببر. تو خدایی دیگر! من هم نافرمانم پس هرجا میخواهی ببری ببر. اگر اختیار کردی مرا به جهنم ببری، ببر. از خدایی خدا استفاده کن، خدایی که جز خیر و حکمت ندارد، وقتی اینطور گفتی: (یَدِی و ناصِیَتی) ؛ تو را که جای بدی نمیبرد! اینطوری تصور نکن که خدا میخواهد یک بلایی سر من بیاورد! نه، خدا میخواهد به تو لطف بکند.
( أَسْتَكِينُ بِالْقَوَدِ مِنْ نَفْسِى):
مسکنت من را هم داری میبینی.
( ارْحَمْ شَيْبَتِى):
به پیری من رحم کن.
( وَ نَفَادَ أَيَّامِى ):
عمر من رفت.
( وَ اقْتِرَابَ أَجَلِى):
اجل من هم نزدیک است.
( وَ ضَعْفِى وَ مَسْكَنَتِى وَ قِلَّةَ حِيلَتِى):
این را هم ببین که من دیگر کاری نمیتوانم بکنم.
«مَوْلاىَ وَ ارْحَمْنِى إِذَا انْقَطَعَ مِنَ الدُّنْيَا أَثَرِى، وَ امَّحَى مِنَ الْمَخْلُوقِينَ ذِكْرِى، وَ كُنْتُ مِنَ الْمَنْسِيِّينَ كَمَنْ قَدْ نُسِىَ.»( ۵ )
«مولای من، آنگاه که اثر من از دنیا قطع گردد و یاد و نامم از خاطرهی خلایق پاک شود و مانند فراموششدگان فراموش شوم بر من رحمت آور.»
( مَوْلاىَ وَ ارْحَمْنِى إِذَا انْقَطَعَ مِنَ الدُّنْيَا أَثَرِى):
خدایا به من رحم کن در حالی که دارم میروم و هیچ آثاری از من نخواهد ماند.
( وَ امَّحَى مِنَ الْمَخْلُوقِينَ ذِكْرِى):
و دیگر از من یادی نخواهند کرد پس به چنین آدمی رحم کن.
( وَ كُنْتُ مِنَ الْمَنْسِيِّينَ كَمَنْ قَدْ نُسِى ):
من جزو آنهایی هستم که در حال فراموش شدن هستند.
«مَوْلاىَ وَ ارْحَمْنِى عِنْدَ تَغَيُّرِ صُورَتِى وَ حَالِى إِذَا بَلِىَ جِسْمِى، وَ تَفَرَّقَتْ أَعْضَائِى، وَ تَقَطَّعَتْ أَوْصَالِى، يَا غَفْلَتِى عَمَّا يُرَادُ بِى.»( ۶ )
«مولای من، آنگاه که شکل و حالم دگرگون شود هنگامی که بدنم پوسیده و اعضایم متلاشی، پیوندهایم از هم گسیخته شود، برمن رحم کن، ای وای بر بیخبریم از آنچه مرا در پیش است!»
(مَوْلاىَ وَ ارْحَمْنِى عِنْدَ تَغَيُّرِ صُورَتِى وَ حَالِى إِذَا بَلِىَ جِسْمِى):
خدایا به من رحم کن در حالی که بدنم در قبر از بین میرود.
( وَ تَفَرَّقَتْ أَعْضَائِى):
و اعضایم از هم متلاشی میشود.
( وَ تَقَطَّعَتْ أَوْصَالِى):
دیگر ارتباط فامیلی هم از بین میرود.
( يَا غَفْلَتِى عَمَّا يُرَادُ بِى ): خدایا کمک کن به کسی که غافل است از اینکه برایش یک عقوبتهایی و جزاهایی در نظر گرفتند.
«مَوْلاىَ وَ ارْحَمْنِى فِى حَشْرِى وَ نَشْرِى، وَ اجْعَلْ فِى ذَلِكَ الْيَوْمِ مَعَ أَوْلِيَائِكَ مَوْقِفِى، وَ فِى أَحِبَّائِكَ مَصْدَرِى، وَ فِى جِوَارِكَ مَسْكَنِى، يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ.»( ۷ )
«مولای من، به هنگام در آمدن از گور و برانگیخته شدنم بر من ترحم نما و در آن روز جایگاهم را در کنار اولیائت و حرکتم را در میان دوستانت و مسکنم را در جوارت قرار ده، ای پروردگار جهانیان.»
( مَوْلاىَ وَ ارْحَمْنِى فِى حَشْرِى وَ نَشْرِى، وَ اجْعَلْ فِى ذَلِكَ الْيَوْمِ مَعَ أَوْلِيَائِكَ مَوْقِفِى):
ببین! حضرت هنوز خودش را گناهکار میبیند، هنوز دعا عوض نشده، ولی به دستور امام، به نسخهی امام ببین به کجا میرسیم.
( وَ اجْعَلْ فِى ذَلِكَ الْيَوْمِ مَعَ أَوْلِيَائِكَ مَوْقِفِى ):
یعنی گناهکار هم میتواند با یک اعتراف، با یک استغفار، با یک اقرار، با راهی که حضرت نشان میدهد همان مسیری را که اولیاء با طاعت طی کردند، طی کند؛ راه بسته نیست.
( وَ فِى أَحِبَّائِكَ مَصْدَرِى):
خدایا من هم پیش آنهایی باشم که تو دوستشان داری.
( وَ فِى جِوَارِكَ مَسْكَنِى، يَا رَبَّ الْعَالَمِین).