qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز7-2

فراز 7-2
«اللَّهُمَّ إِنِّي وَجَدْتُ فِيمَا أَنْزَلْتَ مِنْ كِتَابِكَ، وَ بَشَّرْتَ بِهِ عِبَادَكَ أَنْ قُلْتَ: يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً، وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِنِّي مَا قَدْ عَلِمْتَ وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، فَيَا سَوْأَتَا مِمَّا أَحْصَاهُ عَلَيَّ كِتَابُكَ.» ( ۲ )
«بارخدایا من در کتابت که فرو فرستادی و بندگانت را به آن بشارت دادی یافتم که گفتی: ( ای بندگانم که در حق خود اسراف روا داشتید، از رحمت خدا مأیوس نگردید که خداوند همه‌ی گناهان را می‌آمرزد ) و من در گذشته کارهایی کرده‌ام که تو خود می‌دانی و بهتر از من می دانی، پس وای بر این رسوایی که در کتابت از من ثبت شده.»

خدای من در کتاب تو یافتم آن بشارتی را که به بنده‌هایت دادی. آن بشارت چی بود؟
( يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا):
خیلی آیه عجیبی است. مخاطب بنده‌های عادی که یکی دو گناه کرده‌اند، نیست. مخاطب آن‌هایی هستند که در مورد خودشان اسراف کرده‌اند، یعنی هلاکت را برای خودشان آورده‌اند؛
( اسرفوا علی انفسهم) ؛
به این‌ها می‌گوید:
( لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ):
از رحمت خدا ناامید نباشید. هر چه‌قدر هم شما اسراف کرده باشید باز هم رحمت خدا وسیع‌تر است. ببینید آیه می‌توانست همین‌جا به صورت مبهم تمام بشود؛
( لاتقنطوا من رحمة الله). مفهوم‌گیری هم می‌کردند و می‌گفتند یعنی خدا یک بخشش و رحمتی دارد، ما هم می‌پذیرفتیم، اوقع فی النفس هم بود. ولی چون جریان توبه است و خدا می‌خواهد واقعاً یأس و قنوط را قلع و ریشه‌کن بکند، در ادامه می‌فرماید:
( إنّ الله یغفر الذنوب جمعیاً ):
همه گناه‌ها را می‌بخشد.
( وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِنِّي مَا قَدْ عَلِمْتَ ):
امام سجاد-علیه‌السلام- در این‌جا به ما چیز مهمی را یاد می‌دهند:
( وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِنِّي مَا قَدْ عَلِمْتَ وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي):
خدایا الان در حالی می‌گویم اسراف کردم که من حتی به اسرافم احاطه ندارم، یادم رفته. در واقع امیدواری خودم را به خدا نشان می‌دهم. مثل این‌که شما بدهی‌های زیادی داری، یک نفر قبول می‌کند تا بدهی‌های شما را بپردازد، بعد شما می‌گویی که من یک بدهی هم به فلانی داشتم. اگر آن را هم قبول کرد شما دیگه مطمئن می‌‌شوی که بدهی اصلی شما را می‌دهد. یک موقع بدهی شما مثلاً سی میلیون هست، طرف می‌پذیرد که پرداخت کند، شما می‌گویی آقا من یک ماشین هم می‌خواهم بخرم، می‌گوید آن را هم برای تو می‌خرم. اگر گفت آن را هم برای تو می‌خرم دیگه برای تو قطعی می‌شود که بدهی تو را می‌دهد، خیلی با دست پر جلو آمده است.

( وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِنِّي مَا قَدْ عَلِمْتَ وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، فَيَا سَوْأَتَا مِمَّا أَحْصَاهُ عَلَيَّ كِتَابُكَ.):
یعنی خدایا دیگه از آن گناهانم چیزی نماند. هر چیزی که پیش تو نوشته شده و احصاء شده را ببخش. من این‌طوری نگرانم. نمی‌خواهم فقط یک قسمتی از آن‌ها بخشیده شود.

«فَلَوْ لا الْمَوَاقِفُ الَّتِى أُؤَمِّلُ مِنْ عَفْوِكَ الَّذِى شَمِلَ كُلَّ شَيْءٍ لَأَلْقَيْتُ بِيَدِى، وَ لَوْ أَنَّ أَحَدا اسْتَطَاعَ الْهَرَبَ مِنْ رَبِّهِ لَكُنْتُ أَنَا أَحَقَّ بِالْهَرَبِ مِنْكَ، وَ أَنْتَ لا تَخْفَى عَلَيْكَ خَافِيَةٌ فِى الْأَرْضِ وَ لا فِى السَّمَاءِ إِلا أَتَيْتَ بِهَا، وَ كَفَى بِكَ جَازِيا، وَ كَفَى بِكَ حَسِيبا.»( ۳ )
«و اگر نبود مواقفی که به عفو گسترده و فراگیر تو در آن دل بسته‌ام هر آینه از دست می‌رفتم و اگر کسی نمی‌توانست از چنگ قدرت تو بگریزد من سزاوارتر به گریختن از تو بودم و تویی که هیچ رازی نه در زمین و نه در آسمان از تو پوشیده نمی‌ماند و تو آن را در صحنه‌ی قیامت حاضر خواهی کرد و همان بس که تو کیفر دهنده و حسابگر باشی.»

اگر من نمی‌دانستم که مواقفی داری که در آن مواقف ؛
( أُؤَمِّلُ مِنْ عَفْوِكَ ):
آرزو هست و با وجود این مواقف، آرزو دارم بخشش تو شامل حال من بشود.
( شَمِلَ كُلَّ شَيْءٍ لَأَلْقَيْتُ بِيَدِى ):
خودم را با دست خودم هلاک کرده بودم. این خط مشی را ما هم لازم داریم. یعنی ببینید خدا با بندگانش چه‌طور معامله می‌کند، ما هم باید این روش را داشته باشیم. نباید طوری عمل کنید که طرف مقابل به سیم آخر بزند. آقا آمده تلفن خانه‌اش را قطع کرده که خانمش زنگ نزند. موبایلش را از او گرفته یا قبضش را پرداخت نکرده. این خانم می‌گوید در خانه به قدری سخت‌گیری می‌کند که خانه را برای من جهنم کرده است. حالا این خانم کسی است که در تمام مشکلات این فرد به پایش نشسته یعنی با وجود مشکلات خاصی که این مرد داشته، ایستاده، نتیجه این می‌شود که او می‌بُرد وقتی بُرید یک لحظه تصمیم می‌گیرد، جنون به او دست می‌دهد، ده، بیست تا قرص می‌خورد و خودش را می‌کشد. بین تصمیم‌ها این‌قدر فاصله نیست. وقتی دید که نمی‌تواند، به بن‌بست می‌رسد. این آقا برای چی این‌قدر سخت‌گیری می‌کند. یعنی می‌خواهد ثابت کند، مدیر خانه هست؟! شما هر قدر هم بخواهید مدیریت کنید به جایی نمی‌رسید. خدماتی که این زن انجام می‌دهد، شما نمی توانید. ما به منطقه‌ای رفتیم‌؛ یک آقایی بود که اسب سواری داشت و از جاهای مختلف می‌آمدند. همین‌طور که ما نشسته بودیم آمد پیش من نشست و گفت: بعضی از این اسب‌هایی که شما می‌بینید، سی میلیون تومان قیمت دارند. برای سوار شدن هم نیستند، اصلا ما سوار آن‌ها نمی‌شویم. فقط برای این است که قاطی اسب‌های ما بشود و ما کنار اسب‌هایمان این‌ها را هم داشته باشیم. یعنی ارزش این باشگاه سوارکاری ما به این چند تا اسبی است که داریم و سوار هم نمی‌شویم! ببینید اسب برای سوار شدن است؛ اما بعضی از اسب‌ها زینت شما هستند، برای شما قیمت دارند.
گاهی شما می‌بینی یک زنی است که پای کار ایستاده، شاید خیلی از خصوصیاتی که در او می‌بینی، آن چیزهایی نیست که شما می‌خواهید؛ ولی یک مادر خوب است. این زن را باید نگه داشت. نباید فکر کنی که به درد زندگی با شما نمی‌خورد. مثلاً گاهی شما می‌بینید یک زنی است که نظافت و مرتب کردن خانه‌اش خیلی خوب نیست ولی زن فهمیده‌ای است، زن ولایتی است، زن هیأتی است، با خلقیات تو جور است، دیر می‌آیی، زود می‌آیی، نیستی، هستی، داری، نداری، با همه‌ی این‌ها کنار می آید. دیگه این زن را نباید توی آن محاسبات خودت ببری. شما یک زنی دارید که تربیت فرزند خوبی دارد، یک زنی دارید خانه را خوب مرتب می‌کند، این زن برای شما زینت است. نباید چیزهای دیگرش را در نظر بگیری. ببین خدا برای بخشش مواقفی گذاشته، می‌خواهد به یک بهانه‌ای ببخشد. مؤمن هم همین‌طور است؛ مؤمن همان موقع که غضب می‌کند، همان موقع عفو و بخشش همراهش هست. این غضب او اثر تربیتی دارد، والا همان‌جا می‌بخشید. می‌گوید چون حالا اثر تربیتی دارد، این کار را انجام می دهم.
( وَ لَوْ أَنَّ أَحَداً اسْتَطَاعَ الْهَرَبَ مِنْ رَبِّهِ لَكُنْتُ أَنَا أَحَقَّ بِالْهَرَبِ مِنْكَ ):
اگر کسی می‌توانست از خدا فرار کند، من سزاوارترین مردم بودم به فرار از تو. واقعا چه‌طور می‌شود از خدا فرار کرد! شما الان مرگ را تعطیل کن؛ یعنی فردا نشود. فردا یعنی مرگ. یعنی یک روز شما به مرگ نزدیک‌تر می‌شوی. آقا این کار نشود، بگو فردا نشود، بگو امشب شب نشود، غروب نشود. اگر توانستی این را بگویی! شما گرسنه نشو! نخواب! اگر توانستی این‌ها را بگویی!
( وَ أَنْتَ لَا تَخْفَى عَلَيْكَ خَافِيَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ إِلَّا أَتَيْتَ بِهَا ):
هیچ عمل خوب و بدی از خدا مخفی نیست. الحمدلله رو می‌شود. بدهای ما را که با توبه بخشیده‌اند. حسنات ما را هم که به برکت ولایت اهل‌بیت-علیهم‌السلام- پذیرفته‌اند. در روایتی حضرت فرمودند : مؤمن خوابش هم عبادت است، وقتی هم که می‌میرد، برایش عبادت است. پرسیدند: چطوری؟ حضرت فرمودند: فرشته‌ای است که وقتی شما خواب هستید، مشغول نماز می‌شود تا وقتی که بیدار شوید. هر دو رکعت نماز آن‌ها هزار رکعت حساب می‌شود – به کوری چشم ناصبی‌ها- بعد همین فرشته‌ها همین‌طوری نمازها را می‌خوانند تا این مومن می‌میرد و بعد به آسمان و عرش پروردگار برمی‌گردد. از او می‌پرسند چرا برگشتی؟ باید بروی سر قبرش همین نمازها را بخوانی تا قیامت بشود، نمی‌گذارند آن جا بماند، برمی‌گردد.
( وَ كَفَى بِكَ جَازِياً، وَ كَفَى بِكَ حَسِيباً ):
شخصی از پیغمبر اکرم-صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌و‌سلم- پرسید: یا رسول الله چه کسی حسابرسی می‌کند، کی به حساب ما می‌رسد؟ حضرت فرمودند: خدا. گفت: خیالم راحت شد، فکر کردم حساب و کتاب دست شماست. حالا که فهمیدم دست خداست، خوشحال شدم. حضرت به او آفرین گفتند.

«اللَّهُمَّ إِنَّكَ طَالِبِى إِنْ أَنَا هَرَبْتُ، وَ مُدْرِكِى إِنْ أَنَا فَرَرْتُ، فَهَا أَنَا ذَا بَيْنَ يَدَيْكَ خَاضِعٌ ذَلِيلٌ رَاغِمٌ، إِنْ تُعَذِّبْنِى فَإِنِّى لِذَلِكَ أَهْلٌ، وَ هُوَ – يَا رَبِّ – مِنْكَ عَدْلٌ، وَ إِنْ تَعْفُ عَنِّى فَقَدِيما شَمَلَنِى عَفْوُكَ، وَ أَلْبَسْتَنِى عَافِيَتَكَ.»( ۴ )
«بارخدایا اگر بگریزم تو جوینده‌ی منی و اگر فرار کنم تو دریابنده‌ی منی، پس این منم در برابر تو، فروتن و خوار و رو بر خاک نهاده، اگر عذابم کنی سزاوار آن هستم و آن از سوی تو ای پروردگار من، رفتاری عادلانه است و اگر از من درگذری از قدیم مشمول عفو تو بوده‌ام و لباس عافیت را بر تن داشته‌ام.»

این آدم‌هایی که خودکشی می‌کنند، می‌خواهند از آن‌چه که خدا برای آن‌ها حاکم کرده فرار کنند و خودشان را نجات بدهند. این‌ها نمی‌فهمند تازه آن برنامه‌ای که قرار بود مثلا صد سال بعد اتفاق بیفتد، آن را جلو انداختند.
( وَ مُدْرِكِي إِنْ أَنَا فَرَرْتُ ):
آن کسی که من را پیدا می‌کند و در دام او هستم تو هستی.
( فَهَا أَنَا ذَا بَيْنَ يَدَيْكَ خَاضِعٌ ):
پس دلیلی برای فرار نیست. من در مقابل تو خاضع و ذلیل هستم.
( فَهَا أَنَا ذَا بَيْنَ يَدَيْكَ خَاضِعٌ ذَلِيلٌ رَاغِمٌ ):
لازم نیست فرار کنی، همین مسکنت خودت را به خدا نشان بده. کوچکی خودت را نشان بده. هیچ امری را سبب امتیاز خودت نسبت به کسی قرار نده. هیچ امری را! نه قیافه‌ات را، نه فهمت را، نه علمت را، نه پولت را، نه سابقه‌ات، نه تقوا، هیچی. خاضع باش، ذلیل باش، کسی باش که مسکنتت را نشان بدهی،‌ پیش پروردگار خودت راغم باشی. اگر این کار را نکردی خدا این کار را با شما می‌کند، شما را می‌شکاند. دنده‌هایت را خرد می‌کند.
( إِنْ تُعَذِّبْنِي فَإِنِّي لِذَلِكَ أَهْلٌ ):
ببینید خدا آدم را عذاب می‌کند. عذاب مال خدا است، مال غریبه نیست. ببینید خود خدا، همان خدای ارحم‌الراحمین،‌ همان خدایی که خیر می‌خواهد،‌ همان خدایی که همه چیز ما را رعایت می‌کند، آن خدا می‌خواهد عذاب کند!
( وَ هُوَ- يَا رَبِّ- مِنْكَ عَدْل ):

این عذاب کردن از ناحیه‌ی عدل توست.
( وَ إِنْ تَعْفُ عَنِّي فَقَدِيماً شَمَلَنِي عَفْوُكَ ):
نمی‌شود ما یک آدم‌هایی باشیم که ببخشیم، اما خدا نبخشد! نمی‌شود ما یک آدم‌هایی باشیم گذشت بکنیم، اما خدا گذشت نکند! نمی‌شود شما یک آدم اهل گذشت باشی ولی خدا اهل گذشت نباشد! خدا اهل گذشت است.
( وَ أَلْبَسْتَنِي عَافِيَتَكَ ):
این را هم در آخر می گویند.
(أسأل الله العفو و العافیة و المعافاة و صلی الله علی محمد و آله.)
می‌گوید: سی سال در زندان بودم. دیگه هیچی از استخوان‌های من نماند. حضرت را در خواب دیدم، به حضرت متوسل شدم، حضرت این دعا را به من یاد داد. بگو: ( و أسأل الله العفو و العافیة و المعافاة )؛
خیلی مهم است، یک چنین کلمه‌ای را به او یاد دادند و بعد از سی سال نجات پیدا کرده است.

«فَأَسْأَلُكَ – اللَّهُمَّ – بِالْمَخْزُونِ مِنْ أَسْمَائِكَ، وَ بِمَا وَارَتْهُ الْحُجُبُ مِنْ بَهَائِكَ، إِلا رَحِمْتَ هَذِهِ النَّفْسَ الْجَزُوعَةَ، وَ هَذِهِ الرِّمَّةَ الْهَلُوعَةَ، الَّتِى لا تَسْتَطِيعُ حَرَّ شَمْسِكَ، فَكَيْفَ تَسْتَطِيعُ حَرَّ نَارِكَ،؟ وَ الَّتِى لا تَسْتَطِيعُ صَوْتَ رَعْدِكَ، فَكَيْفَ تَسْتَطِيعُ صَوْتَ غَضَبِكَ؟» ( ۵ )
«پس بارخدایا به حق آن نام‌ها که در گنجینه داری و به حق جلال و جمالت که پرده‌های حجاب آن را پوشانده، از تو می‌خواهم که بر این نفس بی‌تاب و این مشت استخوان سست، رحمت آوری که تاب تحمل حرارت آفتاب تو را ندارد چه رسد به حرارت آتشت و طاقت شنیدن صدای رعد تو را ندارد چه رسد به فریاد غضبت؟»

ما نمی‌دانیم اسماء تو چیه، همان اسم‌های پنهان که به ما نگفتی. در واقع ما همان اسم ها را گفتیم.
درخواست می کنم از تو به آن اسمایی که مخزون است.
( وَ بِمَا وَارَتْهُ الْحُجُبُ مِنْ بَهَائِكَ ):
و درخواست می‌کنم به آن بزرگی‌ات که در آن پرده‌های حجبی است که نمی‌دانم آن هیبت و عظمت چیست.
( إِلَّا رَحِمْتَ هَذِهِ النَّفْسَ الْجَزُوعَة ):
مگر این‌که رحم کنی به این نفسی که بی‌تابی می‌کند، مثل بچه است. در نوزادی شیر می‌خواست؟ زیرش خیس بود. الان ماشین می‌خواهد، الان خانه می‌خواهد و چیزهای دیگر. فکر می‌کند که بزرگ‌تر شده است. حالا این‌ها به هم ریخته، جزع می‌کند. می‌گوید خدایا به این جزع من رحم کن. هنوز همان حالت بچگی است که یک چیزی از او گرفته می‌شد یا نبود، جزع و فزع می‌کرد.

( وَ هَذِهِ الرِّمَّةَ الْهَلُوعَة ):
این وجودی که سیری ندارد، سست است. طاقت ندارد. خدایا به این وجود رحم کن.
( الَّتِي لَا تَسْتَطِيعُ حَرَّ شَمْسِكَ، فَكَيْفَ تَسْتَطِيعُ حَرَّ نَارِكَ ):
بدنی که گرمای خورشید تابستان را نمی‌تواند تحمل کند، چگونه می‌تواند آتش دوزخ تو را تحمل کند. خدایا من از الان طلب رحم می‌کنم.
( وَ الَّتِي لَا تَسْتَطِيعُ صَوْتَ رَعْدِك ):
ما که صدای رعد و برق اذیت‌مان می‌کند نمی‌توانیم تحمل کنیم و طاقت نداریم،
( فَكَيْفَ تَسْتَطِيعُ صَوْتَ غَضَبِكَ ):
پس ما چه‌طور می‌توانیم آن صوت غضبناک تو را تحمل کنیم و بپذیریم.

«فَارْحَمْنِىَ – اللَّهُمَّ – فَإِنِّى امْرُؤٌ حَقِيرٌ، وَ خَطَرِى يَسِيرٌ، وَ لَيْسَ عَذَابِى مِمَّا يَزِيدُ فِى مُلْكِكَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ، وَ لَوْ أَنَّ عَذَابِى مِمَّا يَزِيدُ فِى مُلْكِكَ لَسَأَلْتُكَ الصَّبْرَ عَلَيْهِ، وَ أَحْبَبْتُ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ لَكَ، وَ لَكِنْ سُلْطَانُكَ – اللَّهُمَّ – أَعْظَمُ، وَ مُلْكُكَ أَدْوَمُ مِنْ أَنْ تَزِيدَ فِيهِ طَاعَةُ الْمُطِيعِينَ، أَوْ تَنْقُصَ مِنْهُ مَعْصِيَةُ الْمُذْنِبِين.» ( ۶ )
«پس خدایا بر من رحمت آور که من فردی کوچکم و ارزشی ندارم و عذاب من چیزی نیست که ذره‌ای بر فرمانروائیت بیفزاید و اگر چنان بود که عذابم بر فرمانروائيت
می‌افزود از تو می‌خواستم که مرا بر آن شکیبا سازی و دوست داشتم که آن بهره برای تو باشد، اما بارخدایا، پادشاهی تو بزرگ‌تر و و فرمانروائيت پایدارتر از آن است که طاعت مطیعان آن را بیفزاید، یا گناه گناهکاران آن را کاهش دهد.»

حقیر بودن را امام سجاد-علیه‌السلام- به ما حالی‌ می‌کند، ما هنوز حقیر هستیم. پول و علم و این چیزهایی که ما داریم، جایگزینی برای ما نیستند.
( وَ خَطَرِي يَسِيرٌ ):
بی‌ارزش هستم.
( وَ لَيْسَ عَذَابِي مِمَّا يَزِيدُ فِي مُلْكِكَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ ):
از آن طرف هم این‌که تو من را عذاب کنی هیچ چیزی به خدایی تو اضافه نمی‌کند.
( وَ لَوْ أَنَّ عَذَابِي مِمَّا يَزِيدُ فِي مُلْكِكَ لَسَأَلْتُكَ الصَّبْرَ عَلَيْهِ ):
اگر می‌دیدم شکنجه و عذاب من برای تو خوب است، خوشت می‌آید، می‌گفتم صبر بده. چون می‌بینم هیچ فایده‌ای برای تو ندارد، می‌گویم این ها را از من بردار. این فهم خیلی بزرگی است. وقتی این فهم در وجود یک آدمی قرار می‌گیرد دیگر این آدم خدا را مخالفت نمی‌کند.
( وَ أَحْبَبْتُ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ لَك ):
اگر این‌طور بود که خدا دوست داشت عذابم کند، می‌گفتم بگذار عذابم کند، چون آن کسی که محبوب من هست یک چنین چیزی را دوست دارد. ولی حقیقتا این‌طوری نیست. اصلاً ربطی ندارد، اصلاً ما موضوع نیستیم.
( وَ لَكِنْ سُلْطَانُكَ- اللَّهُمَّ- أَعْظَمُ، وَ مُلْكُكَ أَدْوَمُ مِنْ أَنْ تَزِيدَ فِيهِ طَاعَةُ الْمُطِيعِينَ ):
ببین امام سجاد-علیه‌السلام- می‌گوید ما در خدایی تو موضوع نیستیم. خدایی تو اصلاً ربطی به ما ندارد. خدایی خودت است، بدون ما هم خدا بودی حالا هم که ما را خلق کردی خدا هستی. ما که ما بإزاء نیستیم. کلا خیال‌ ما را راحت کرد. اطاعت مطیعین چیزی به تو اضافه نمی‌کند، معصیت معصیت‌کاران هم نقصی برای تو نیست.

«فَارْحَمْنِى يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، وَ تَجَاوَزْ عَنِّى يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ، وَ تُبْ عَلَيَّ، إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ.» ( ۷ )
«پس بر من رحمت آور ای مهربان‌ترین مهربانان و از گناه من درگذر ای صاحب جلال و اکرام و توبه‌ام را پذیرا باش، به راستی که تویی توبه‌پذیر مهربان.»

در روایت دارد وقتی که می‌خواهید دعا بکنید این‌قدر در خلوتتان ‌یا ارحم الرحمن بگویید تا نفس‌تان بند بیاید، رحم خدا را ببینید. یا رحمان و یا رحمان بگویید تا نفس‌تان قطع بشود، رحمانیت خدا را ببینید. بعد بگویید یا رحیم یا رحیم، بعد بگویید یا ارحم الراحمین. رحمانیت پروردگار را درک کنید.