فراز11-7
فراز 11-7«كَالْجَاهِلِ بِقُدْرَتِكَ عَلَيْهِ، أَوْ كَالْمُنْكِرِ فَضْلَ إِحْسَانِكَ إِلَيْهِ حَتَّى إِذَا انْفَتَحَ لَهُ بَصَرُ الْهُدَى، وَ تَقَشَّعَتْ عَنْهُ سَحَائِبُ الْعَمَى، أَحْصَى مَا ظَلَمَ بِهِ نَفْسَهُ، وَ فَكَّرَ فِيمَا خَالَفَ بِهِ رَبَّهُ، فَرَأَى كَبِيرَ عِصْيَانِهِ كَبِيرا وَ جَلِيلَ مُخَالَفَتِهِ جَلِيلا.»( ۷ )
«همچون کسی که نمیداند در چنبرهی قدرت توست یا منکر تفضل و نیکی تو در حق خویش است، تا آنکه وقتی دیدهی هدایتش گشوده شد و ابرهای کوری از برابر چشمانش کنار رفت، ستمهایی را که خود روا داشته به حساب آورد و در آنچه با خدایش به مخالفت بر خواستهاند اندیشه نمود و آنگاه بزرگی گناهانش و عظمت مخالفت و عصیانش را بدید.»
(كَالْجَاهِلِ بِقُدْرَتِكَ عَلَيْهِ، أَوْ كَالْمُنْكِرِ فَضْلَ إِحْسَانِكَ إِلَيْهِ ):
بدیها فرد را احاطه کرده مگر اینکه هدایت بیاید و او را نجات بدهد.
(حَتَّى إِذَا انْفَتَحَ لَهُ بَصَرُ الْهُدَى):
ببینید هدایت یک نسیم است، یک نور است، مثل انسانِ مریض که یکدفعه خنکای سلامتی بگیرد، یا فقیر، پولدار شود، یا جهالت را خنکای علم بگیرد، هدایت هم اینطور است. وقتی انسان به این مقام برسد همه چیزش با حساب و کتاب میشود، افکارش متوجه ضعفهایش میشود و گناهان کبیره را کبیره میبیند.
( وَ تَقَشَّعَتْ عَنْهُ سَحَائِبُ الْعَمَى، أَحْصَى مَا ظَلَمَ بِهِ نَفْسَهُ، وَ فَكَّرَ فِيمَا خَالَفَ بِهِ رَبَّهُ، فَرَأَى كَبِيرَ عِصْيَانِهِ كَبِيرا وَ جَلِيلَ مُخَالَفَتِهِ جَلِيلا):
و عظمت خدایی را که مخالفتش کرده میفهمد. بندهای که در یک حالت حیاء، در یک حالت استیصال به طرف خدا آمده و آبرویش رفته.
«فَأَقْبَلَ نَحْوَكَ مُؤَمِّلا لَكَ مُسْتَحْيِيا مِنْكَ، وَ وَجَّهَ رَغْبَتَهُ إِلَيْكَ ثِقَةً بِكَ، فَأَمَّكَ بِطَمَعِهِ يَقِينا، وَ قَصَدَكَ بِخَوْفِهِ إِخْلاصا، قَدْ خَلا طَمَعُهُ مِنْ كُلِّ مَطْمُوعٍ فِيهِ غَيْرِكَ، وَ أَفْرَخَ رَوْعُهُ مِنْ كُلِّ مَحْذُورٍ مِنْهُ سِوَاكَ.»( ۸ )
«پس با قلبی امیدوار و با حالتی شرمسار به سوی تو روی آورد و از سر اعتماد و اطمینان به تو مشتاقانه به جانبت روی کرد، پس از روی یقین طمع کارانه آهنگ تو نمود و از سر اخلاص بیمناکانه قصد تو را کرد، در حالی که طمع خویش را از هر کس دیگری برید و از هیچ کس دیگری نترسید.»
(فَأَقْبَلَ نَحْوَكَ مُؤَمِّلا لَكَ مُسْتَحْيِيا مِنْكَ):
تازه میفهمد که خدا را گم کرده و آن خواست و کمبودش کسری قرب به خداست! آنجاست که یک حالتی به خود میگیرد و قصد میکند و از روی یقین، طمع میکند که یکجا پیش خدا پیدا کند که احساس آرامش و رحمت در آن باشد.
( وَ وَجَّهَ رَغْبَتَهُ إِلَيْكَ ثِقَةً بِكَ، فَأَمَّكَ بِطَمَعِهِ يَقِينا، وَ قَصَدَكَ بِخَوْفِهِ إِخْلاصا، قَدْ خَلا طَمَعُهُ مِنْ كُلِّ مَطْمُوعٍ فِيهِ غَيْرِكَ):
از هر چیزی بریده و مواظب اعمالش است، مواظب حلال حرام است و درصدد جبران بدی.
(وَ أَفْرَخَ رَوْعُهُ مِنْ كُلِّ مَحْذُورٍ مِنْهُ سِوَاكَ):
در وجودش مقام ایجاد میشود و از هر امری که غیر خدا است دور میشود تا مقبول خدا بشود و علامت رسیدن به این مقام حالت تضرعی است که پیدا میکند.
«فَمَثَلَ بَيْنَ يَدَيْكَ مُتَضَرِّعا، وَ غَمَّضَ بَصَرَهُ إِلَى الْأَرْضِ مُتَخَشِّعا، وَ طَأْطَأَ رَأْسَهُ لِعِزَّتِكَ مُتَذَلِّلا، وَ أَبَثَّكَ مِنْ سِرِّهِ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنْهُ خُضُوعا، وَ عَدَّدَ مِنْ ذُنُوبِهِ مَا أَنْتَ أَحْصَى لَهَا خُشُوعا، وَ اسْتَغَاثَ بِكَ مِنْ عَظِيمِ مَا وَقَعَ بِهِ فِى عِلْمِكَ وَ قَبِيحِ مَا فَضَحَهُ فِى حُكْمِكَ: مِنْ ذُنُوبٍ أَدْبَرَتْ لَذَّاتُهَا فَذَهَبَتْ، وَ أَقَامَتْ تَبِعَاتُهَا فَلَزِمَتْ.»( ۹ )
«پس در برابر آستانت با حال زاری ایستاده و خاشعانه دیدهاش را به زمین دوخته و با خواری و ذلت در برابر عزتت سر فرود آورده و از روی فروتنی رازی را که تو بدان آگاهتری، برایت آشکار ساخته و با خشوع گناهانش را که تو شمار آنها را بهتر میدانی، برشمرده و از گردابی که در آن فروافتاده و کردار زشتی که به حکم تو رسوایش ساخته به تو پناه آورده، از گناهانی که خوشیهایش به سر آمد و گذشت، اما وبال آن برجا مانده و گریبانگیرش شده.»
رفقا! این حالت تضرع خیلی راحت است. اینکه آدم گناهان و نافرمانیهایش یادش بیاید، حالت خجالت داشته باشد و بعد عذرخواهی کند تا قلبش را صیقل بدهد، سرش پایین باشد، حالت خضوع و خشوع داشته باشد، بداند خدا از همه چیز خبر دارد و شمارش گناهان و… را میداند. خدا او را در مسیر هدایت قرار داده که مسیری صاف است. چشم او را باز کرد تا بدی و خوبی را بفهمد. حالا او با حالت تضرع و خشوع، سر پایین، خودش را بدهکار خدایی میداند که نافرمانیاش را کرده و لذتهایی را برده که الان گریبانگیرش شده و باید منتظر عقوباتش باشد لذا به درگاه خدا استغاثه میکند.
«لا يُنْكِرُ – يَا إِلَهِى – عَدْلَكَ إِنْ عَاقَبْتَهُ، وَ لا يَسْتَعْظِمُ عَفْوَكَ إِنْ عَفَوْتَ عَنْهُ وَ رَحِمْتَهُ، لِأَنَّكَ الرَّبُّ الْكَرِيمُ الَّذِى لا يَتَعَاظَمُهُ غُفْرَانُ الذَّنْبِ الْعَظِيمِ.»( ۱۰ )
«بارخدایا، اگر او را کیفر دهی عدلت را منکر نشود و اگر از او درگذری عفوت را بزرگ نشمارد، چه تو همان پروردگار کریمی هستی که بخشایش گناه بزرگ را بزرگ نمیشماری.»
و در حالتی است که میداند خدا عادل است و اگر عذابش کند حق است، ولی خدایا اگر بگذری برای تو کار بزرگی نیست؛ چون تو کریمی. کریم میگوید: گذشتیم. خجالتزدهات میکند و راحت میگذرد. میشد در وجود ما آدمها یک سیستم و یا یک قوه باشد که خطاها و نافرمانیها را ببیند، نادانیها را ببیند، خجالتزده بشود و شروع به تضرع کند. این تضرع میشود دو دقیقه بعد از نماز باشد یا در حرم و… باشد و با استغاثه به خدا آدم میتواند از این حالت در بیاید نه چیز دیگر!
آدم گاهی نمیداند در حیاط خلوت وجودش چه خصلتهای بدی وجود دارد، حیله دارد، توجیه دارد، کلک دارد هر کدام از این خصلتها را میتوان به حیوانات درندهای تشبیه کرد که تا طعمهاش را به دندان نگیرد و پاره نکند، رهایش نمیکند. لذا از خدا بخواهیم این خصلتهای بد را از ما بگیرد و یا به تعبیری درِ باغ وحش وجودی ما را ببندد و این حیوانات وحشی را ببرد و به جایش خصلتهای خوب به ما بدهد.
یکی از این خصلتهای بد میتواند این باشد که فرد گاهی رفیق قدیمیاش یا وفاداری زنش یا آیندهی بچههایش را نمیبیند و چشمش را میبندد و مشغول امور دیگر میشود!
«اللَّهُمَّ فَهَا أَنَا ذَا قَدْ جِئْتُكَ مُطِيعا لِأَمْرِكَ فِيمَا أَمَرْتَ بِهِ مِنَ الدُّعَاءِ، مُتَنَجِّزا وَعْدَكَ فِيمَا وَعَدْتَ بِهِ مِنَ الْإِجَابَةِ، إِذْ تَقُولُ: ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ.»( ۱۱ )
«بارخدایا، اینک من همان بندهام، که به سوی تو آمده تا فرمانت را اطاعت کنم، آنگاه که ما را به دعا فراخواندی و اجابتی را که وعده فرمودهای درخواست نمایم، آنگاه که فرمودی:(مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را).»
(اللَّهُمَّ فَهَا أَنَا ذَا قَدْ جِئْتُكَ مُطِيعا لِأَمْرِكَ فِيمَا أَمَرْتَ بِهِ مِنَ الدُّعَاءِ):
خدایا، امرکردی دعا کنیم من هم آمدم.
من همانم که دستور دادی بیایم.
( مُطِيعا لِأَمْرِكَ ):
همهی حرف توی همین کلمه است، یعنی همهی
دین را فشار بدهی، همین است که ما داریم از خدا فرمان میبریم، هیچ چیز دیگری نیست. همهی این حرفها نشان دهندهی اطاعت و فرمان است.
( مُتَنَجِّزا وَعْدَكَ فِيمَا وَعَدْتَ بِهِ مِنَ الْإِجَابَةِ، إِذْ تَقُولُ: ادْعُونِى أَسْتَجِب لکم):
اگر گوسفند این حالت را نداشته باشد، از چوپان که نمیتواند اطاعت کند! یا سگ اطاعت از چوپان نمیکند؛ چون خودش را رقیب میداند، میگوید او یک کسی است، من هم یک کسی! اگر او دارد با چوبش، گله را میبرد، من هم… .
بالای سرِ ما خدا هست و به تو هم هیچ چیزی را نسپرده!
در اصول کافی روایت داریم که خدا زندگی آدمهای ساده را یکجوری پر رونق میکند! حداقلش این است که مردم انگشت به دهاناند که این چه زندگیای دارد!
همانهایی که خیلی خودشان را زرنگ میدانند و میگویند: این آقا که چیزی حالیش نميشود!
به یک چیزهایی مشغول است که اصلا نمیداند توی عالم چه خبر است! مثلا میگویند: وقتش را دارد تلف میکند، مدام جلسه، روضه، گریه!!!
(متنجزا مُتَنَجِّزا وَعْدَكَ فِيمَا وَعَدْتَ بِهِ مِنَ الْإِجَابَةِ):
خدا دارد این را میگوید، خدا! خدایی که از بالا نگاه میکند ولی دیگران از پایین نگاه میکنند. خدایی که از بالا نگاه میکند، بهتر امور را برایت فراهم میکند، همینطور که تا الان برایت فراهم کرده، بهتر از دیگران! دینش را به تو داده!
محمد-صلیاللهعلیهوآله- و آل محمد-علیهمالسلام- را به تو داده! گُل خلقتش، علی-علیهالسلام- را به تو داده!
قشنگترین و بهترین میوهاش که ولایت است را به تو داده!
بهترین علمش را به تو داده! حالا برو ببین گرگها چه دارند؟! معاویه، ابوسفیان، قنفذ، مغیره-علیهمالعنة-.
خدا برایت پاسپورت درست کرده، پاسپورت به بهشت، که روی آن نوشته شده، (إلَی الجَنَّة ) بعد نوشته رضوان، هر که رضوان میخواهد اینجا را تیک بزند.
(اولئِکَ کَالْاَنْعام ) ؛
مسعود رجوی این همه جوانهای خوش فکر را جمع کرد برد و الان یک فرقه درست کرده! در یک شب گفت همه طلاق، فردا هم گفت همه با خودش ازدواج کنند!