qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز ۱۳

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ جَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِى تَوْحِيدِكَ، وَ الْتَّقْصِيرَ فِى تَمْجِيدِكَ، وَ الشَّكَّ فِى دِينِكَ، وَ الْعَمَى عَنْ سَبِيلِكَ، وَ الْإِغْفَالَ لِحُرْمَتِكَ، وَ الانْخِدَاعَ لِعَدُوِّكَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ.(۱۳)
بارخدایا! بر محمد و آل او درود فرست، و ما را از انحراف در توحیدت، وکوتاهی در گرامی داشت حضرتت وتردید در دینت وکوری از راهت وغفلت از حرمتت، و فریب از دشمنت، شیطان رانده شده، برحذر دار.

(وَ جَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِي تَوْحِيدِك‏):
خدایا ما را دور کن از این که در وحدانیت تو یک چیزی را مخلوط کنیم. یک کسی دیگر را هم مؤثر بدانیم. دعا نویس را کنار خدا بیاوریم و بگوییم این دعا نویس طلسممان کرده، که این حرف مزخرف‌ترین حرف است. برو خانه و زندگی دعا نویس را ببین، اگر این بلد بود، سبیل کج خودش را یک کاری می‌کرد که راست بشود. این چه طوری می‌تواند دعا بنویسد یک نفر را طلسم کند. این اعتقاد توست که تو را به یک چیز خرافی معتقد کرده است. چون مثل تو هست او می‌نویسد. خب تو نرو، کسی که دعا نویس شد، اگر در خانه‌هایشان بروی حتماً یک بچه‌ی فلج، یک بچه ی قیچ، یک بچه‌ی کج و معوج دارد. یا زنش یا خودش یک جوری هست. خدا خیلی قشنگ این نشانه را در خانه‌های اینها گذاشته است. اگر قایم نکنند شما می‌بینی. این به شما می‌فهماند که نباید خانه‌ی او بروی. می‌گوید جن‌گیر است. آخر قفسی، جایی، یک جایی باید جن‌ها را جمع کرده باشد، این همه می‌گویند جن‌گیر است پس این جن‌ها کجا هستند؛ چه طوری است که این می‌بیند ولی هیچ کسی دیگر نمی‌بیند، این چشمش یک خلقت دیگر دارد؟ سه تا چشم دارد؟ این مال ما است.
(وَ جَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ):
خدایا من را دور کن از این که نسبت به خدای خودم یک الحادی هم پیدا کنم؛
(لٰا مُؤَثِّرَ فِی الْوُجِودِ اِلّا اللّه).
شما ولیّ فقیه را ببین چقدر محکم است، یک نفر است، دو نفر نیست. ولیّ فقیه است ولی ببین چقدر محکم است. چرا از آمریکا نمی ترسد؟ اعتقادش این است که آمریکا نمی‌تواند کار بکند؛ (لٰا مُؤَثِّرَ فِی الْوُجودِ).
یک موقعی فرماندهان جنگ خدمت حضرت امام_رحمة‌الله‌علیه_آمده بودند و گفتند آقا! اینها آمدند کشتی‌شان را آوردند. امام فرمود اگر یک شلیک کوچک کردند کشتی‌شان را بزنید. آنها مردد بودند و امام گفت اگر من به جای شما بودم، کشتی را می‌زدم. اعتقادش این است، این اعتقاد خیلی کار انجام می‌دهد. ببین الان این تفنگدارهای آمریکایی چه جوری نشستند گریه کردند. دیدید در سفارت ریختند و آنها را گرفتند. ششصد روز دست ما بودند هیچ کاری نتوانستند بکنند. به قول حضرت امام_رحمة‌الله‌علیه_هیچ غلطی نتوانستند بکنند، باز هم نمی‌توانند. دیدید الان ایشان فرمودند که ما آتش می‌زنیم، آن آقایان دوباره دست و پایشان را جمع کردند. دوباره پیام دادند که ما برویم ببینیم گلایه‌‌هایشان چی هست. این به خاطر این است که (لٰا مُؤثِّرَ فِی الْوُجُودِ اِلّا اللّه)؛
خانم! شوهرت هیچ‌ کاره است، روزی را خدا می‌دهد. این قدر به شوهرت گیر نده. یک ماه از خدا بخواه روزی شما را زیاد کند، روزی این را هم زیاد می‌کند. آقا برای بچه‌ات دعا کن، به جای این که هی سر به سرش بگذاری، برای بچه‌ات دعا کن. دعای ۴۴ و ۴۵صحیفه را ببینید، راجع به ماه رمضان است.دعای ۲۴ و ۲۵ راجع به پدر و مادر و بچه است. بروید دعای آن را بخوانید ببینید چه جوری امام سجاد_علیه‌السلام_به شما یاد می‌دهد راجع به بچه‌ات دعا کنی تا بچه‌ات اهل بشود. خدا به شما نیرو داده.
(وَ الْتَّقْصِيرَ فِي تَمْجِيدِك‏):
بچه‌ها! برای این و آن هی چاپلوسی نکنید، هی راجع به خدا صحبت کن. چه خدای خوبی است، چه خدای بخشنده‌ای است، چه خدای مهربانی است، چه خدای مواظبی است، در رحم مادر یک چیزهایی داد که در این دنیا به درد می‌خورد، بعضی‌هایش چهل سال بعد به درد می‌خورد ولی در رحم داد. آقا! کالاهای اساسی که چشم و دهان و قلب و غیره است را به ما داد. الان دیگر از خدا چی می خواهی که نداده؟ الان چشم می‌خواهی؟! خوب بود خدا در رحم چشم نمی‌داد و می‌گفت هر وقت به دنیا آمدید، اگر این دعا را کردید یک دانه چشم به شما می‌دهم؟ اگر این قدر دعا کردید یک چشم دیگر به شما می‌دهم، این جوری خوب بود؟ حالا این نعمت‌ها را زودتر داده اشتباه کرده؟ چرا راجع به خدا این جوری فکر می کنید؟ این همه آدم‌ها از خدا چیز گرفتند، چه جوری گرفتند؟ بلد نیستیم. از این گداهای سر چهار راه، کنار حرم‌ها، این گداهای سمج ، از آنها یاد بگیرید. می‌گفت که در دانشگاه تهران یک رشته‌ای در جامعه‌شناسی بود، مردم شناسی، بعد می‌گفت که این دانشجوها را یک هفته لباس‌های فقرا را می‌پوشاندند و می‌گفتند برو چهار راه ولیعصر آنجا بنشین به حالت یک گدا، از این طرف مردم را بررسی و مطالعه کن. می‌گفتند عموماً این بچه‌ها دیگر به دانشگاه برنمی‌گشتند.

من می‌خواهم به شما بگویم، بروید کنار این گداها بنشینید، می‌ترسم. آدم باید گدایی را از اینها یاد بگیرد. ما گدای کاهل هستیم. آن گدا می‌آید به شیشه می‌زند و می‌گوید آقا این دستمال کاغذی است، شما همین جوری اخم کردی و فکر می‌کنی که رفت. بعد دوباره آن طرف‌تر می‌آید‌، می‌بیند خانمت نشسته و می‌داند او دل‌ رحم‌تر است، بعد می‌بیند عقب ماشین بچه‌ات نشسته، دیگر باز می‌کنی و می‌گویی یک دستمال کاغذی بده. حالا ما راجع به یک مریضی‌مان چند بار در خانه خدا رفتیم که خدایا مریضی من را شفا بده؟ چند بار؟ یک روزی رسول خدا_صلی‌الله‌علیه‌وآله_نشسته بود. چند تا زخم کوچک روی دست مبارک حضرت هست، حضرت دارد ناله می‌کند، اصحاب هم نشستند، خدایا! این زخم‌ها کی خوب می‌شود؟ خدایا این برای من بلا نشود، خدایا اینها کار، دست من ندهد ، خدایا مشکل درست نکند. پیغمبر گریه می‌کند! یکی از اصحاب می‌گوید یا رسول‌ الله! مگر شمشیر خورده؟ همین‌هایی که ادب ندارند، راحت حرف می‌زنند. حضرت فرمود: نه، شمشیر نخورده، به نظر شما یک زخم ساده است ولی از نظر ما از شمشیر هم بدتر است. حضرت فرمود که شماها وقتی که زخمتان زخم شمشیر شد پیش خدا می آیید و نذر و نیاز می‌کنید. سرطان که شد پیش خدا می آید . ولی الان که یک زخم کوچک است می‌گویی خدا خوبش می‌کند، یک خرده عسل می‌ریزی روی این زخم ومی‌گویی خوب می‌شود. یک خرده هم زردچوبه بریزم خوب می‌شود. یک خرده با خاکشیر دود می‌دهم و می‌گویم خوب می‌شود. با عنبر نسارا یک خرده دود می‌دهم، بعد می‌بینم که خوب نشد. بعد می‌گویند آقا بفرما پاتالوژی، بعد جوابش می‌آید مشکوک است؛ مشکوک است می‌دانی یعنی چی؟ یعنی دوباره بیا یک مسیر دیگری را شروع کن و… !
حالا نذرها شروع می‌شود، دل خالی می‌شود. بابا روز اول برو، آن عسل را می‌خواستی بزنی، فکر کن سرطان است آن جوری گریه کن. هی بگو خدایا! این دستم خوب بشود، خدایا! تومور نباشد، بیست روز بعد خوب می‌َشوی. ببین الان دکترها هم می‌گویند تا این مریضی به جای بدتری نرسیده زود پیش من بیا.

شما می گذاری تا این سرطان بشود بعد پیش دکتر می روی، خدا سرطان را دیگر نوشته که سرطان باشد. قبل از سرطان اگر بیایید خدا حل می‌کند، بعد از سرطان هم بعضی‌ها را شفا می‌دهد، همه را نه، ولی به آدم عقل داده، گفته قبلش بیا. خدایا! تقصیر در تمجیدت را از من نگیر (وَ الشَّكَّ فِي دِينِكَ):
شک نکنید، این دین، دین استواری است. امام حسین_علیه‌السلام_که همه‌ی نیروهایش را از دست داد، همه رفتند، امام است، هیچ نصرتی برای او نیامد؛ اگر کسی می‌خواست شک کند باید امام حسین_علیه‌السلام_شک می‌کرد. ببین با یقین آمد. وقتی هم که سرش را می‌خواستند ببرند،
(إلهي رضاً بِرِضٰاك، تَسْلِيماً لِأمْرِكَ، صَبراً عَلى‏ قَضٰائِكَ، یا رَبِّ لا مَعْبودَ سِواكَ، يا غِياثَ المُسْتَغِيثيِن)(مقتل الحسین_علیه‌السلام_/ص۲۸۲)
شک نکن، نگو خدا رسیدگی نمی‌کند، چی را خدا رسیدگی نمی‌کند؟ اگر خدا رسیدگی نکند تو این جا هستی؟ اگر یک خرده زندگی پیچ و خم بخورد، آن را هم من لازم دارم. حواسم پرت شده، یک خرده مغرور شدم کسی را تحویل نمی‌گیرم. یک خرده باید بادش خالی بشود، چرخ‌های ماشین هم یک خرده بادش بیش از حد باشد می‌گوید باید یک خرده بادش را خالی کنید. یک چک شما باید برگردد، چک که برگردد قشنگ آدم می‌شوم. آن وقت یک زنگ به برادرم می‌زنم و می‌گویم حالتان چطور است؟ ما بعضی از این دوستانمان که مسئول می‌شوند ما دیگر ارتباطمان را با اینها قطع می‌کنیم. وقتی که از مسئولیت می‌افتند بعد به خانه‌شان می‌رویم. آقا خیلی آدم‌هایی را دیدیم که اصلا عوض شدند .
(وَ الْعَمَى عَنْ سَبِيلِكَ):
خدایا! یک موقع نکند من در راه تو نابینا بشوم،‌ راه هیأت را گم کنم، راه نماز جماعت را گم کنم، راه خیرات را گم کنم، راه بچه خوب‌ها را گم کنم،‌ راه ارتباط با پدرم را گم کنم بروم با یک آدم بی‌سر و پا بگردم .نکند راه خانه‌مان را گم کنم و به قهوه‌خانه بروم. آقا! صفا در خانه است.
(وَ الْإِغْفَالَ لِحُرْمَتِكَ):
نکند من از حرمت تو غافل باشم و نتوانم حرمت تو را نگه دارم.
(وَ الِانْخِدَاعَ لِعَدُوِّكَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ): خدایا نکند کلک‌های شیطان را فراموش کنم، نکند فکر کنم آمریکا دیگر آمریکا نیست. نکند من فکر کنم که یک غسل انجام داده و دیگر مطهر شده و دلسوز شده و همین روزها است که اصلاً می‌خواهد بیاید و به ما رسیدگی کند مثل افغانستان، مثل سوریه؛ می‌خواهد بیاید رسیدگی کند،‌ می‌خواهد بیاید کمکمان کند، می‌خواهد مشکلاتمان را حل کند، این جوری فکر کنم.
(اِنْخِداع):
کلک‌های او را فراموش بکنم. این همان راه‌هایی است که اگر ما این‌ها را دانه دانه فرمول نوشتیم و یاد گرفتیم، درست می‌شویم. من به این آقا پسرها می‌گویم من در سن همین آقایان بودم، شما چند سالتان است؟ چهارده سال! یک خرده کمتر، من دوازده یا سیزده ساله بودم، پای صحبت‌های آقای مطهری می‌رفتم؛ یک تقویم هم داشتم که در آن می‌نوشتم، با این که خیلی مطالب را هم نمی‌فهمیدم. گاهی ایشان بحث‌های سنگینی می‌کرد خب مناسب سن ما نبود و نمی‌فهمیدیم ولی می‌نوشتم.

به همه‌ی شما می‌گویم که همیشه یک دفتر کوچک در جیبتان داشته باشید. که اگر یک نکته‌ای شنیدی و دیدی خوب است و خوشت آمد در آن دفتر بنویس. اینها فراموش می‌شود. بعد می‌بینی صد تا فرمول گیرت آمد. صد تا فرمول زندگی، بعد برای خودت کسی می‌شوی، قشنگ می‌توانی راه نشان بدهی، مشاور می‌شوی، از وقتت استفاده کن. از تلویزیون به خصوص الان که این همه کارشناس خوب می‌آورند ، استفاده کن. یک خودکار جلوی تلویزیون بگذار وقتی یک کارشناس خوب مثل آقای فرح‌زاد آمد، دو نکته بنویس. آقای رفیعی است دو تا بنویس، آقای راشد یزدی است، آقای طباطبایی است، بنشین و بنویس، این چقدر به شما کمک می‌کند. من به یک آقایی گفتم که آقا شما برای چی درس فلان آقا می‌روی شما که احتیاج نداری؟ ایشان گفت من یک سال می‌روم یک نکته از او بشنوم. یک سال! یک سال می‌روم تا یک نکته از حرف‌هایش به درد من بخورد. این آدم می‌گوید یک نکته! می‌دانی یعنی چی‌؟ یک نکته یعنی فرمول‌های حسابی و به درد بخور که زندگی ما را می سازد.

و صلی الله علی محمد و آله