فراز ۱اللَّهُمَّ يَا كَافِىَ الْفَرْدِ الضَّعِيفِ، وَ وَاقِىَ الْأَمْرِ الْمَخُوفِ، أَفْرَدَتْنِى الْخَطَايَا فَلا صَاحِبَ مَعِى، وَ ضَعُفْتُ عَنْ غَضَبِكَ فَلا مُؤَيِّدَ لِى، وَ أَشْرَفْتُ عَلَى خَوْفِ لِقَائِكَ فَلا مُسَكِّنَ لِرَوْعَتِى.(۱)
بارخدایا! ای آن که بیکس ناتوان را کفایت کنندهای، و از رویداد هراس آور، مصون دارندهای، خطاها مرا بی کس و تنها ساخته و هیچ یار و همراهی ندارم، خشم تو را تحمل نتوانم کرد و هیچ پشتیبانی ندارم، و در معرض بیمِ دیدار توام و برای این بیم آرام بخشی نیست.
(اللَّهُمَّ يَا كَافِىَ الْفَرْدِ الضَّعِيف):
کجا امام سجاد_علیهالسلام_ضعیف است؟! کسی که این قدر قدرت دارد که در عالم وجود تاثیر میگذارد و همه چیز تحت تصرف اوست و علم لدنی دارد «ما یشاؤون الا أن یشاء الله» به یک علمی اراده بکند در اختیار اوست! اگر سلیمان یک آصف بن برخیا دارد، تخت بلقیس را میآورد، خود سلیمان برای امام سجاد _علیهالسلام_حکم آصف را دارد! حالا چنین شخصیتی دارد میگوید که:
(اللَّهُمَّ يَا كَافِىَ الْفَرْدِ الضَّعِيفِ):
خودش را ضعیف فرض میکند بعد میگوید. حالا من و تو چه داریم؟ با اینکه دستمان خالی خالی است ولی باز احساس نیاز نمیکنیم!!
(وَ وَاقِىَ الْأَمْرِ الْمَخُوفِ):
ای کسی که مرا از ترس، نگه میداری.
ما خیلی زیادی به این زندگی تکیه کردیم، خیلی زیادی به این پدال گازمان و پدال ترمز ماشینمان تکیه کردیم، خیلی به کمربند تکیه کردیم. خب این کمربند مگر چیست؟ از این جا برمیداری و خودت آن را سرجایش میبندی. این توی چه حادثهای میتواند جان تو را نگه دارد؟! این که بسم الله نیست، بسم الله یک حصن است، یک کمربند ضعیف که نیست، بسم الله یک حفاظ است، پس چرا نمیگوییم؟!
(أَفْرَدَتْنِي الْخَطَايَا فَلَا صَاحِبَ مَعِي):
خدایا! خطاها دور و بر من را گرفته یک کاری بکن. مگر میشود امام سجاد_علیهالسلام_را خطا گرفته باشد؟! چرا امام سجاد_علیهالسلام_خودش را این جوری میبیند؟! بعضیها میگویند اینها تعلیم است و امام سجاد_علیهالسلام_راجع به خودش نمیگوید. نه، این تعلیم نیست. ببینید این جوری فرض کنید که فردی رفته قلهی کوه و ما این پایین کوه هستیم. اگر شما پایین کوه بیفتی، ده متر غلت میخوری. ولی آن کسی که رفته نوک قله، اگر پرت بشود آن بیشتر از همه احساس نیاز میکند که او را نگه دارند. پس این تعلیم نیست. من اینجا توی یک نقطهای هستم که اگر خطا هم بکنم، به لغزش بیفتم چیزی را گیر نیاوردم که بگویم از دست میدهم، زندگی من به هم میریزد. ولی او امام شده، (وَ المُخلَصِین فی خَطَرٍ عَظیمٍ)(اصول کافی/ج۲/ص۵۸۱)
در موضع امامت مواظب است و دارد خودش را به خدا میسپارد. یا در موضع نبوت خودش را به خدا میسپارد و میگوید:
(اللّهمّ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدا)(بحارالانوار/ج۱۶/ص۲۱۷).
من در موضع و جایگاهی نیستم، معنویتی ندارم که بگویم از آنجا میافتم. چون برای خودم این را قائل نیستم درخواست هم ندارم. گلایه خدا از ما همین است. توی روایت دارد که استکبار دارم؛
(قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ)(فرقان/۷۷)
رفقا خوب گوش کنید یک نصیحت برادرانه به شما بکنم. ببینید در ماه رمضان چقدر حالتان خوب است، بیست و پنجم ماه رمضان چقدر حالها خوب است، این حال خوب که همین جوری پیدا نشده! هر شب آمدیم مسجد، هر شب گریه کردیم، هر روز قرآن خواندیم ولو کم، هر روز روزهدار بودیم، عبادت کردیم، خب حالا بعد از ماه رمضان چه کار میخواهی بکنی؟ ببین الان چقدر حالت خوب است بعد از ماه رمضان هم همین جوری باش. بعد ماه رمضان فقط روزه فقط نمیگیری، حالا بگوییم که روزه مستحبی میگیرم. روزه را نمیگیری، قرآن که میتوانی بخوانی، نمازها را که میشود اول وقت خواند. این سرنخ را بگیر و تا ماه رمضان بعد برو. ببین خیلی ساده، سبک هم بگیر، برنامهات را سنگین نکن که نتوانی بروی، سبک.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.