qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز ۷إِنْ هَمَمْنَا بِفَاحِشَةٍ شَجَّعَنَا عَلَيْهَا، وَ إِنْ هَمَمْنَا بِعَمَلٍ صَالِحٍ ثَبَّطَنَا عَنْهُ، يَتَعَرَّضُ لَنَا بِالشَّهَوَاتِ، وَ يَنْصِبُ لَنَا بِالشُّبُهَاتِ، إِنْ وَعَدَنَا كَذَبَنَا، وَ إِنْ مَنَّانَا أَخْلَفَنَا، وَ إِلا تَصْرِفْ عَنَّا كَيْدَهُ يُضِلَّنَا، وَ إِلا تَقِنَا خَبَالَهُ يَسْتَزِلَّنَا.(۷)
اگر به رفتاری زشت همت گماریم، ما را بر انجام آن دلیر گرداند و اگر به عملی صالح روآوریم، ما را از انجام آن باز‌می‌دارد، امیال نفسانی را بر ما عرضه می‌دارد و در راه ما، دام شبهه می‌گسترد. اگر به ما وعده دهد دروغ می‌گوید و اگر آرزویی در دلمان بکارد آن را برنیاورد و اگر نیرنگش را از ما نگردانی‌، گمراهمان می‌سازد و اگر از تباهی او ما را حفظ نفرمایی، ما را می لغزاند.

(إنْ هَمَمْنا بِفاحِشَةٍ شَجَّعَنا عَلَيْها):
گاهی همه توجه و همّ ما به این می‌شود که عمل بد یا گناهی را انجام دهیم، شیطان هم می‌آید و به ما شجاعت می‌دهد.
(وَيَنْصِبُ لَنا بِالشُّبُهاتِ):
ببینید! اگر کسی به طرف شیطان برود و در دام شیطان بیافتد، بلاهایی شیطان به سرش می‌آورد؛ مثلاً شبهات مختلف در ذهنش می‌آورد. شما نگو چرا من شبهه دارم؟ شبهه در واقع نزدیکی به شیطان است. چرا گاهی یک دفعه دلت خالی می‌شود؟ مؤمن آرامش دارد، آرامش مطلق! پس چرا تو نداری؟ چون شیطان از یک جایی به دلت راه پیدا کرده.
یکبار در خانه ما یک بوی خیلی بدی پیچیده بود، هرچه می‌گشتیم نمی‌فهمیدیم از کجاست، بعد رفتیم دیدیم که یکی دو حبّه سیر یکجا افتاده و گندیده و بوی عفونتش همه جا را گرفته. شیطان هم همین‌طور آزار دهنده است؛ شبهه و تزلزل می‌آورد. توفیقاتت را از تو می‌گیرد. بی‌حالی و بی‌حسی می‌آورد، خشونت و عصبانیت می‌آورد، کم‌فکری می‌آورد، بن‌بست و ناامیدی می‌آورد، از آخر هم ختم به خودکشی می‌شود و هزار تا مطلب دیگر…خدا نکند شیطان سراغ کسی بیاید، برای همین گفته شده حرز بنویسید که شیطان به شما نزدیک نشود، چهار قل بخوانید که یک دیوار بتنی بین شما و او کشیده شود، مدام مشغول صلوات باشید که نتواند تصمیم بگیرد، ائمه_علیهم‌السلام_معتقد بودند همه مسائل با دعا حل می‌شود. حتی جنگ؛
(وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى‌) (انفال/۱۷)
پیغمبر_صلی‌الله‌علیه‌وآله_از جنگ برمی‌گشت دو رکعت نماز می‌خواند. مؤمنین هم باید همین‌طور باشند.
آقای حاج منصور وقتی می‌خواهد برود مداحی کند، قبل از مداحی صد مرتبه ذکر (یاعٰالِم‌َالغَیْبِ والشَّهادَة) می‌گوید، نتیجه‌اش می‌شود حاج منصور.
یعنی چون می خواهند حاج منصورش کنند این را به او یاد دادند.

(وَ إِنْ هَمَمْنَا بِعَمَلٍ صَالِحٍ ثَبَّطَنَا عَنْهُ):
وقتی هم می‌خواهیم کار خوبی انجام دهیم شیطان منصرفمان می‌کند. تثبیت با (ت) به معنای محکم شدن است، و تثبیط با (ط) به معنای منصرف شدن. شیطان با دو چیز به ما حمله می‌کند:
(يَتَعَرَّضُ لَنَا بِالشَّهَوَاتِ):
بگذارید من شهوت را برای شما توضیح بدهم؛ ببینید! الان شما اینجا نشستید، هیچ بحث شهوت خوردن نیست؛ گرسنه که بشوید شهوت خوردن می‌آید، یک بارقه‌ای هست، می‌آید. شهوت جنسی هم همین است، شهوت قدرت هم همین‌طور. هر کدام از اینها بیاید دیگر جای چیز دیگری نیست، مثلاً اگر تعقل بیاید دیگر جای خیال نیست. عمل صالح بیاید دیگر جای عمل طالح نیست.
بسیار خوب؛ این باید مدیریت بشود. ببینید مثلاً این گروه NA که الان معتادها را ترک می‌دهند موفقیتشان در این است که به معتاد می‌گویند: شما باید رعایت کنید، جایی نباشید که وسیله‌ای باشد که شما را یاد اعتیاد بیاندازد.
مثلاً الان شما نشستی تلویزیون را روشن کنی حتی اگر اصلا نگاه هم نکنی، صدا و تصویر تلویزیون شما را می‌برد. حالا چقدر از شما را می‌برد، یک بحث دیگر است. شما صدای تلویزیون را قطع کن، با اینکه تصویر هست ولی توجّهت کمتر جلب می‌شود. تصویر، تأثير آن صدا را ندارد، یعنی راحت‌تر می توانی از تلویزیون جدا شوی.
پس شهوت یک امری است که من خودم اجازه می‌دهم بیاید. یک تخیل است؛ بهترین رعایت، رعایت تخیل است، ببینید در همان لحظه اول، در نقطه‌ی صفر، یقه‌اش را بگیر و نگذار پیشرفت کند.
در همان نقطه‌ی صفر می‌توانی یک کاری بکنی ولی اگر این صفر، یک شد، دیگر مبارزه با آن نیرو می‌خواهد. ما هم این نیرو را نداریم.
(اعُوذُبالله) گفتن هم، دیگر کاری انجام نمی‌دهد. ما اختیاراً وسوسهٔ شیطان را قبول می‌کنیم. آقای بهجت_رحمة‌الله‌علیه_می‌فرمود: اولین انحراف، آخرین انحراف است، اگر آن جرقه را پذیرفتی باید تا آخرش بروی. مثلاً شما وقتی به یک دزد اجازه دادی داخل شود، دیگر نمی‌توانی بگویی اینجا را بدزد آنجا را ندزد. دزد است، هرچه به دردش بخورد برمی‌دارد می‌برد. از اول راهش نده. ببین همه‌ی درها محکم است یا نه، اگر وارد شود، داخل را نمی‌شود کنترل کرد. در ورودی باید محکم باشد، اگر شل‌بازی دربیاوری دیگر هیچ.
یا مثلاً در مورد آرزوها، من فلان چیز را می‌خواهم؛ با خودم بگویم ولش کن، همین‌طوری هم می‌شود زندگی کرد، ما این‌طوری زندگی کردیم هیچ اتفاقی نیفتاد. خوبان ما هم خیلی سخت‌تر از ما زندگی کردند، هیچ‌طوری نشد.

شما فکر کنید مثلا کسی فقط در یک روز، ده میلیون تومان درآمد دارد، شاید از نظر شما اگر بخواهد در یک روز این همه پول را خرج کند نتواند، ولی کسی که دارد و می‌خواهد خرج کند، می‌تواند، حتی در یک ربع می‌تواند، مثلاً در قمار می‌بازد، یعنی یک آدمی است که ورودی درآمدش ده میلیون است ولی قمارباز هم هست، خب تمام شد دیگر، یک نفر هم درآمدش سی هزار تومان است، می‌بینی با همان سی هزار تومان زندگی را می‌چرخاند؛ حالا چه‌طور؟ درواقع آن نحوه‌ی زندگی کردن مهم است که چه‌طور بچیند. پس شهوت یک امری است دون امر دیگر. مثلاً قدرت‌طلبی در وجود آدم یک نوع شهوت است، یک نفر حاضر است نخورد یعنی زهد نشان می‌دهد تا صاحب قدرت شود، یا آنقدر برایش مهم است که خرج می‌کند تا صاحب قدرت شود.
( وَ يَنْصِبُ لَنَا بِالشُّبُهَاتِ):
وقتی که اجازه دادی شیطان وارد شود، شبهه هم می‌آید، پس شیطان با دو چیز ما را شکست می‌دهد: یکی با شهوت و یکی با شبهه. شبهه و شهوت خواهر و برادرند. شهوت شبهه می‌آورد، شبهه هم شهوت می‌آورد. یکی از گناهانی که در آن هر دو هست یعنی هم در آن شهوت زیاد است و هم شبهه که البته به فکرتان هم نمی‌رسد، شطرنج است. در هیچ چیز مثل شطرنج شهوت و شبهه نیست. بعد از آن، موسیقی این حالت را دارد و بعد از آن زن.
(إِنْ وَعَدَنَا كَذَبَنَا):
وعده‌هایش همه کذب است.
(وَ إِنْ مَنَّانَا أَخْلَفَنَا):
اگر وعده برآوردن یک آرزویی به ما بدهد، تخلف می‌کند.
(وَ إِلا تَصْرِفْ عَنَّا كَيْدَهُ يُضِلَّنَا):
خدایا اگر کید او را از ما برنداری، اصلا حریفش نمی‌شویم. آقا این را قطعی بدانید، که ما به هیچ‌وجه حریف شیطان نیستیم، چون از مجاری خون تحت تصرف او هستیم، باید مدام از خدا بخواهیم که سراغمان نیاید، اگر هم آمد پناه داشته باشیم، ما را نبیند واِلّا اگر گیر بدهد ما را با خودش می‌برد.
(وَ إِلا تَقِنَا خَبَالَهُ يَسْتَزِلَّنَا):
خدایا ما را از نیرنگ‌هایی که دارد حفظ کن، و الّا ما را می‌کشاند و با خودش می‌برد.
عزیزان! فقط یک راه برای همه ما می‌ماند، و آن یک راه هم اشک بر اباعبدالله_علیه‌السلام_هست. یعنی عادت کنی حتی دو سه دقیقه‌ای با خودت روضه بخوانی، مثل این پاکستانی‌ها و هندی‌ها! آنقدر من کیف می‌کنم می‌بینم اینها تک نفره حسین‌حسین می‌کنند، خودش! هیچ‌کس هم نیست. خودش تنهایی سینه می‌زند، مداحی می‌کند، بعد هم می‌رود یک چای می‌خورد.
الله‌اکبر! یعنی فهمیده کجا باید برود. یکی از آنها می‌گفت در کشورشان، برای هر امامی یه ضریح درست کردند. چقدر خدا اینها را دوست دارد، خدا فلفل را هم به اینها داده، من فکر می‌کنم فلسفه‌ی فلفل خوردن اینها هم فقط برای همین سینه‌زنی است… داغشان تازه است، خسته نمی‌شوند، شما اگر از اول که شروع می‌کنند تا دو، سه ساعت بعد اینها را نگاه کنید، فرقی نمی‌کنند، انگار تازه شروع کردند.
یک ماه فلفل بخورید، داخل همه غذاها یک مقدار کم فلفل سیاه بریزید ؛ با کمی آویشن ببینید چقدر تأثیر دارد. تنها ادویه‌هایی که برای کبد ضرر ندارد بلکه مفید است یکی فلفل است، یکی زردچوبه. زردچوبه غلظت خون نمی‌آورد، برعکس خون را رقیق می‌کند، چون صفرا را از بین می‌برد. علت غلظت خون این است که صفرا بالا می‌رود. ولی آویشن برای کبد ضرر دارد، برای معده خوب است، آن هم در حد کم والّا زیاد خوب نیست. باید در کنارش مصلح استفاده کرد، یا خیلی کم خورد، بخصوص با شکر باید خورد، مصلحش شکر یا عسل است.

و‌صلی‌الله‌علی‌محمد‌و‌آله.