qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز11-16

«وَ وَالَى فِيكَ الْأَبْعَدِين» (دعای2/فراز11)

«برای خشنودی تو پیوند دوستی با دورترین مردم برقرار کرد.»

با کسانی که دور بودند دوستی کردند، مثل ظهیر که دور است ولی امام می‌داند که ظهیر در وجودش یک چیزی دارد، لذا او را به خودشان نزدیک می‌کنند.

«وَ عَادَى فِيكَ الْأَقْرَبِينَ»(دعای/فراز12)

«و با نزدیک‌ترین ایشان خصومت ورزید.»

و با نزدیکانشان در راه خدا دشمنی کردند. امام حسین-علیه‌السلام- برادری دارد که فرزند بلافصل امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- است. این فرد به عنوان معاند، به عنوان مخالف، وقتی اسرای کربلا برگشتند، روی سکویی که با گِل درست شده بود نشست و به زینب-سلام‌الله‌علیها- گفت: نگفتم با حسین نروید، دیدی چه شد!! یک چنین کسی بود!

«و أَدْأَبَ نَفْسَهُ فِي تَبْلِيغِ رِسَالَتِكَ»(دعای/فراز13)

«جان خود را در راه ابلاغ پیام تو فرسود.»

ما گاهی می‌پذیریم که هر طور شده فقط زندگی کنیم، این یک حالت است، اما گاهی بر اساس یک قالب فکری زندگی می‌کنیم که وظیفه‌‌ی ماست؛ مثلا یک طلبه مثل دیگران زندگی نمی‌کند، چون افکاری بر او حاکم است که بر زندگی دیگران حاکم نیست، تلاش یک طلبه این است که دین پیغمبر را جلو ببرد؛ اگر از او بخواهند که در مکانی حاضر شود، باید به آن‌جا برود؛ اگر باید یک ساعت مطالعه کند، باید مطالعه کند.

اگر کسی زندگی صِرف را پذیرفت، در چالش‌های زندگی قرار می‌گیرد، در حالی که آمادگی آن‌ها را ندارد. مانند این که کسی به منزل برود و لباس‌ها راحتی به تن کند و بگوید می‌خواهم استراحت کنم، این فرد با کسی که به منزل می‌رود و می‌داند که آن‌جا هم کارهایی هست که باید انجام دهد و بعد استراحت کند خیلی متفاوت است.

اگر دغدغه‌ی ما چیزی باشد که بر عهده‌ی ماست، این امر را محور قرار دهیم و از خداوند هم مدد بخوایم، تلاشمان چندین برابر می‌شود. اگر بدانیم که هجمه‌ای به دین شده است، وظیفه‌ی دیگری دارم. مثلاً اگر منبر ما به حفظ آیات یا روایات خاصی احتیاج دارد، باید آن‌ها را حفظ کنیم. اگر امشب باید در جایی سخنرانی کنیم، باید سخنرانی را آماده کنیم. ما باید زندگی خود را بر اساس تکالیف دینی پیاده کنیم.

انسان این قابلیت را دارد که برای کار در معدن هفتصد متر در زمین پایین برود، فرد از شب تا صبح در شیفت شب کارخانه کار می‌کند، حال اگر قرار شد ما یک شب بیدار بمانیم، کلی بهانه می‌آوریم. ما اگر کاری را پذیرفتیم، بدن ما نیروی آن را هم به دست خواهد آورد و برعکس اگر کاری را نپذیریم، نیروی آن را هم نخواهیم داشت. ما در ماه رمضان چیزی نمی‌خوریم، چون خود را آماده کرده‌ایم که در طول روز چیزی نخوریم، اما در غیر از ماه رمضان این‌طور نیست.

«أَدْأَبَ» یک معنایش مودب کردن است، همراه کردن نفس با سختی است که با قبول این کار بر عهده‌اش است.

«وَ أَتْعَبَهَا بِالدُّعَاءِ إِلَى مِلَّتِكَ»(دعای2/فراز14)

«و نفس خود را برای دعوت مردم به دین تو به مشقت و رنج افکند.»

پیامبر اکرم-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم- خود را به سختی انداختند تا مردم را به دین خدا دعوت کنند. آقایی نقل می‌کردند که برای رسیدن به محل تبلیغ باید سه ماه پیاده‌روی می‌کردم؛ از یزد می‌رفتند به روستایی در شیراز. الان فرد سوار ماشین می‌شود، ظرف دو ساعت به منطقه‌ی تبلیغی خود می‌رسد، آن‌جا از او پذیرایی می‌کنند، برای او پول هم خرج می‌کند، حال فرد تعلل می‌کند! حیفش می‌آید برای منبر یک ساعت مطالعه کند که پنجاه نفر استفاده کنند!

«وَ شَغَلَهَا بِالنُّصْحِ لِأَهْلِ دَعْوَتِكَ»(دعای2/فراز15)

«و به خیرخواهی و نصیحت کسانی که دعوت تو را پذیرفتند، پرداخت.»

پیامبر اکرم -صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم- همیشه در حال این بودند که نصیحت کنند. طلاب نباید احساس کنند منبری هستند و هنگامی که به منبر رفتند دیگر همه‌ی مخاطبین باید با آن‌ها مأنوس باشند، باید قبل و بعد از منبر با مخاطب ارتباط برقرار کنند، یک کلمه به این بگویند، دیگری را هم تحویل بگیرند، یک حالی هم از آن یکی بپرسند.

«وَ هَاجَرَ إِلَى بِلادِ الْغُربَةِ، وَ مَحَلِّ النَّأْيِ عَنْ مَوْطِنِ رَحْلِهِ، وَ مَوْضِعِ رِجْلِهِ، وَ مَسْقَطِ رَأْسِهِ، وَ مَأْنَسِ نَفْسِهِ، إِرَادَةً مِنْهُ لِإِعْزَازِ دِينِكَ، وَ اسْتِنْصَارا عَلَى أَهْلِ الْكُفْرِ بِكَ»(دعای2/فراز۱۶)

«و به دیار غربت و محلی دور از اهل وکسان و جدا از پایگاه و سرپناه و محل ولادت و آرامگاه جانش، هجرت کرد، به آن قصد که دین تو را عزیز و گرامی بدارد، و علیه آنان که به تو کفر ورزیدند یاری طلبید.»

پیامبر اکرم-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم- خودشان را بسیار به سختی انداختند، قصدشان چه بود؟ می‌خواستند دین را بزرگ کنند. اگر انسان یک بار با این نیت به تبلیغ برود و دین را تبلیغ کند، بارش را بسته است.

یک بار به عنوان بازرس طرح هجرت به منطقه‌ای رفتم، دیدم طلبه‌ای با همسر و فرزندش در یک طویله زندگی می‌کند. ایشان وقتی به آن منطقه رفته بودند مردم گفته بودند که ما مبلغ نمی‌خواهیم و جایی برای اسکان شما نداریم. این طلبه گفته بود هر جایی باشد ساکن می‌شوم. آن‌ها هم گفته بودند که ما فقط یک طویله داریم، طلبه گفته بود که به همان جا می‌روم. همسر ایشان بسیار کدبانو و خوش‌سلیقه بود و همان‌ جا را بسیار تمیز و آراسته کرده بود. اهالی منطقه بعد از یک هفته دیده بودند که این طلبه بچه‌هایشان را جذب کرده است، متوجه شدند که چه انسان خوبی است و چه قدر اشتباه کرده بودند؛ از ایشان خواسته بودند که به مکان دیگری که برایش آماده کرده بودند برود، ولی ایشان نپذیرفته بودند و گفته بودند که همین‌جا خوب است. ببنید این انسان چه کرده است و همین یک کار چه تاثیری در زندگی او خواهد گذاشت!