انجام تکلیف
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا و شفیع ذنوبنا ابا القاسم المصطفی محمّد.
اللهم صل علی محمد وآل محمد و آل الطاهرین المعصومین المکرمین.
اللهم العن ابا الشرور و اتباعه فی کل لحظة من الازل الی الابد بعدد ما احاط به علمک.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت الثری الصدیق الشهید صلاة کثیرة تامة زاکیه متواصله متواترة مترادفه کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک.
صلواتی برای امام رضا(ع) مرحمت بفرمایید.
اللهم صل علی محمد وآل محمد.
اللهم انا نرغب الیک فی دولة کریمه تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فیها من الدعاة الی طاعتک و القادة الی سبیلک و ترزقنا بها کرامة الدنیا و الاخرة.
صلواتی برای امام زمان(علیه السلام) مرحمت بفرمایید.
مبارک باشد بر ما و شما این ولادت پر خیر و برکت در نیمهی ماه رمضان.
انجام تکلیف
ما به دلیل اینکه در درجهی اول انسان و بعد هم انشاءالله از مؤمنین هستیم، مأمور شدهایم به تکلیف، یعنی مکلفیم به انجام تکلیف! برای همین هم هست که به ما عقل داده شده و البته مهمتر از عقل اختیار است، که به ما اختیار نیز عطاء شده است.
اختیار، هدیه الهی
«شاء» را دارا هستیم یعنی خواستن، ما میخواهیم داریم. خداوند متعال خواستن دارد، اراده و مشیت و قضا و قدر و امر دارد! ما را هم شریک کردهاست، ما هم میخواهیم! وقتی صاحب اختیاری میخواهد، خیلی مهم است که این خواستن را کجا خرج کند. میتواند! یعنی توانایی دارد، وقتی خواست، میتواند. اگر در دایرهی خدا وارد شد، تکلیف میشود، اما اگر از دایرهی خدا خارج شد تبدیل به معصیت و نافرمانی میشود.
موجودیت انسان در بندگی خداوند
خدا اینگونه اراده کرده است که در اطاعتش، آن وجودیت ما ثمره دهد. دقت کنید: مثلا شما از موز و پرتقال و هندوانه و سیب و… در ذهنتان یک تعریف دارید؛ اگر یک پرتقال را در برابر شما بگذارند که همه چیزش شبیه پرتقال باشد اما تلخ یا بیآب باشد! یا مزه خوبی نداشته باشد و پوست کلفتی داشته باشد!! شما خواهید گفت فرایندی که یک هسته را پرتقال میکند، برای این به اصطلاح پرتقال فراهم نبوده است. از آب بهرهی خوبی نبرده است؛ از زمین و آفتاب استفادهی درستی نکرده است، از کود و باغبان خوب استفاده نکرده است. این موارد از کجا مشخص است؟ از آنجایی که یک پرتقال، پرتقال نشد. ما هم همین هستیم! اگر ما در فرایند اطاعت قرار گرفتیم خوشمزه میشویم، تلخ نمیشویم! با نمک خواهیم شد. ولایت در وجود ما شکل خواهد گرفت، مؤدب به آداب الله میشویم. راه را پیدا میکنیم. از سخاوت و عدالت لذت میبریم و از بخل، ظلم و نفرت بدمان میآید. جز آنکه فقط خوشمان بیاید در وجودمان نیز آن را شکل میدهیم. همان طور که در پرتقال یک مزهی پسندیده وجود دارد.
انسان، برگزیده شده
در من هم به عنوان انسان یک مزه نهادینه شده است. این مربوط به من است! مربوط به همان «شاء»ی خداست، مربوط به میتوانم. قرآن میگوید: «و لقد کرمنا بنی آدم» ما انسانها را جداکردیم! جدا کردیم یعنی چه؟ یعنی آنها را به یک تربیت کشاندیم. الان این فرشهایی که رویش نشستهاید را ببینید، چقدر زیبا ست! این فرشها نخ بوده است، آیا بر نخ میتوان نشست؟! اگر همین مقدار نخ را به شما بدهند و بگویند این نخ را ما به شما ارزانتر میدهیم، ببرید در خانه و رویش بنشینید، میپذیرید؟! نخ نشستن ندارد، این نخ در یک فرایندی تبدیل به فرش شد؛ علاوه بر اینکه وسیلهای برای نشستن و فرش خانه شد! یک زیبایی هم به خانه میدهد، یک استحکام و آرامشی را نیز به خانه میآورد؛ علاوه بر همهی اینها یک سرمایه هم حساب میشود. انسان هم همین است، انسان اگر قرار بود موجود بیحرکتی متشکل از این سلولها باشد، سنگ میبود! اگر قرار بود علاوه بر این کمی هم حرکت داشته باشد، درخت میبود! اگر قرار بود یک زندگی کند و بچرد، حیوان میبود! این همه سر و صدا لازم نداشت! در یک فرایند قرار گرفت و در حال تربیت شدن است. « لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» ما انسان را در یک سرنوشت خوب دیدهایم. یک آیندهی خوب برایش رقم زدهایم! اما خودش نخواست: «ثم رددناه اسفل سافلین» این مربوط به ماست، همه چیز بسته به «شاء»ی ماست!
جایگاه رفیع انسان نزد خداوند
آنقدر انسان در نظر پروردگار مهم است و جایگاه عظیمی دارد. دوستان، ما در نظر پروردگار مقام رفیعی داریم که خودمان نمیفهمیم، واقعا نمیفهمیم. متوجه نیستیم که لزومی نداشت که فردی مثل امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) امام ما باشد! یک آدم معمولی میگذاشتند و میگفتند این سرپرست تو است، نه کسی که «یا ناظر شجرة طوبی» هست! قرار نشد فردی مثل امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) امام من باشد و آنگاه من هر طور دوست میدارم زندگی کنم، این زندگی که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را نیاز ندارد!! بلا تشبیه یک مربی از خارج بیاورند برای فوتبال، آنهمه سرمایهگذاری کنند، آن همه برو و بیا! و در آخر کار، از پس یک بازی معمولی هم برنیایند!! برای یک بازی معمولی که نیاز به آمدن این مربی نبود! ما خودمان هم بدون مربی بازی میکردیم همین میشد. نباید ما کوتاه بیاییم، نباید کوتاه بیاییم! نباید یک نماز بیاهمیت بخوانیم، این نمازها برای بچههاست.
عدم کوتاهی در انجام تکلیف
اگر من متوجه شدم دعوتی در کار است، تربیتی در من اتفاق افتاده است و من در حال رشد هستم و تکلیفم این میباشد، نباید کوتاهی کنم. همانگونه که غذا را خوب میل میکنم و لذت آن را میبرم و هیچ کوتاهی در غذا خوردن ندارم، یا مثلا در خوابیدن هیچگونه کم نمیگذارم ، کم نمیگذارم در لذت بردن و… پس در این امر که رشد واقعی من نهفته است هم نباید از هیچ تلاشی فروگذاری کنم. در خوراک و خواب و… که تنها قرار است اندام من بزرگ یا کوچک گردد! پس چرا در این رشد واقعی من کوتاهی میکنم؟
پس انسان، در یک دایرهی تربیت، «شاء» دارد؛ خدا هم «شاء» دارد، امام هم «شاء» دارد. ما میخواهیم.
دنیا، محل انجام تکلیف
آن عالم بزرگوار علامهی بحر العلوم را در خواب دید و گفت آنجا چه خبر است؟ ایشان پاسخ دادند: اینجا هیچ خبری نیست! همهی خبرها در دنیاست! خبرهای دنیاست که باعث رشد و تغییر است و الا اینجا هیچ خبری نیست. ما آمدهایم در یک جایگاه ثابت! هرکس هرچه بوده است، همان خواهد ماند. اینجاست که شما اگر دستتان را دراز کنی و انفاقی نمایی، گویی در دست خدا نهادهای، اینجاست که اگر یک خانم به شوهرش یک لیوان آب دهد، حج است. اینجاست که اگر مرد خانه یک پاکت میوه به خانه ببرد جهاد فی سبیل الله کرده است. اینجاست که اگر حرف خوبی زدی خدای متعال برای این حرف خوب، حساب و کتابی باز میکند. پس من در یک دایرهای قرار گرفتهام و مهم است که در آن دایره جایگاه خودم را درک کنم.
یک وقتی در مدرسهی فیضیه، یک آقایی نگهبان بود؛ همان اوایل انقلاب، در دههی شصت درب فیضیه نگهبانی میداد. ولی خیلی سست نگهبانی میداد و انسان سربه هوایی بود. از او پرسیدم، اینجا ایستادهای چه خبر؟ گفت خبری نیست، اینجا فیضیه هست و روحانیون میروند و میآیند! میروند داخل کمی با هم گفتگو و بحث دارند و بعد هم بیرون میروند، من نمیدانم چه میکنند؟! – یک همچین تصوری که فقط میآیند با هم حرفی میزنند و بگو و بخندی و بعد میروند، داشت.
برای همین نگهبانی هم که میداد، بیمحلی میکرد و کلاً اجباری به عنوان نگهبان ایستاده بود.
در حدود نیم ساعت تعدادی از افراد را به او معرفی کردم. گفتم این آقایی که در حال رفتن است، آیت الله فلانی است و چهل کتاب قطور نوشته است. آن که رد شد آیت الله زنجانی است و مرجع تقلید هست و مقلد دارد. آن یکی آیت الله نوری همدانی است و آن دیگری از شاگردان طراز اول حضرت امام (رضوان الله) است و …. تا اینکه بیست نفر معرفی شدند!!
از فردای آن روز خیلی محکم و استوار در حال نگهبانی دادن بود و هر کسی هم رد میشد، احترام میگذاشت، این معرفت است.
معرفت، عامل صحیح عمل کردن
یک نفر بغل دست شما نشسته است و شما نمیشناسیدش، ممکن است اگر به چهرهاش هم نگاه کنی بگویی خیلی هم جذاب نیست، اما یکی از اولیاء خداست. این ظرف وجودی انسان است که باید با معرفت و شناخت جلو برود. در یک خانواده چشم باز کرده و دو نفر را دیده است: این فاطمه خانم و آن هم حسین آقا ست! این دو نوکر ما هستند، این یکی غذا برای ما میپزد و آن هم در بیرون حمالی میکند!! دیدش اینگونه است! و به همین دلیل به خودش اجازه میدهد، اگر او حرفی زد این هم جواب دهد، اگر او ناراحت شد، این هم ناراحت شود، اخم کند به این خانم. اما اگر متوجه شد که این مادر است! فقط این نیست که در آشپزخانه مشغول است؛ مادر است! آن یکی پدر است، بابا بودن را درک کند، در این صورت یک طور دیگری زندگی خواهد کرد.
الان شما ببینید خارجیها میآیند به حرم امام رضا(علیه السلام) و به عنوان یک میراث تاریخی عکس میاندازند! و فیلمبرداری میکنند و این آجر خیلی قدیمی و قیمتی است. این دیدگاه را داشته باشید. بعد شما به حرم میروید و گنبد را میبینید دیدگاهتان چگونه است. چه عظمتی در دل شما رخ میدهد از آن گنبد و صحن ورواق؟! حتی از کفشداریاش خاطره دارید. این تابع معرفت است باید فیتیلهی معرفت را برد بالا!!
راه، همان راه رسول الله(صلی الله علیه و آله) است
نماز چه میکند؟ به پیامبر(صلی الله علیه و آله) دستور داده شده است که نماز بخوان و به دنبال او ما را هم به حساب آورده است و گفته است شما نیز مانند پیامبر (صلی الله علیه و آله) نماز بخوانید. این خیلی مهم است، اگر یک ماشینی متعلق به یکی از بزرگان کشوری برای رفت و آمدهایش باشد و اتفاقاً ما را هم هر روز سوار آن ماشین کنند و ببرند، چقدر برایتان مهم است، در دلت افتخار میکنی که من هر روز سوار ماشین فلانی میشوم. این نمازی را که پیامبر(صلی الله علیه و آله) میخوانده است را گفتهاند شما نیز بخوان! این خیلی مهم است، خیلی مهم است که همان نسخهای که ایشان از آن استفاده مینمود را به ما نیز دادهاند. بعد هم پیامبر(صلی الله علیه و آله) را آورده است جلو نماز بخواند تا شما یقین کنید همان نماز است. قرآن هم همان قرآن است، همان قرآن «و رتل القرآن ترتیلا» را گفته است، شما نیز بخوان.
قرآن میفرماید: « کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم » آمد پیش پیامبر(صلی الله علیه و آله) و پرسید آیا امتهای قبل هم روزه میگرفتند؟ ایشان فرمودند: نه چنین چیزی نبوده است و شما تنها امتی هستید که روزه بر شما واجب شد؛ پرسید پس« کما کتب علی الذین من قبلکم » مصداق چه کسانی است؟ حضرت فرمود: پیامبران! در امتهای گذشته. روزه تنها بر پیامبران واجب بودهاست و بر مردم عادی واجب نبوده است. شما تنها امتی هستید که اجلالاً و شأناً یک ماه روزه به مانند پیامبران بر شما واجب گشت و طاقت آن را هم خداوند متعال به شما عطاء نمود و گرنه روزهی پیامبران سخت است و هرکسی توانایی گرفتن آن را ندارد و البته هرکسی هم توفیق انجامش را ندارد. هر هرزهای نمیتواند روزه بگیرد، شانزده ساعت روزه گرفتن ایمان زیادی میخواهد و کار هر کسی نسیت. روزهی پیامبران است که به عدهای توفیق به جا آوردنش داده شده است! این چقدر مهم است. خیلی با عظمت است که کاری که پیامبر(صلی الله علیه و آله) انجام میداد را من هم انجام میدهم، کاری که حضرت علی(علیه السلام) انجام میداد را من هم انجام میدهم! راهی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) میرفت را من هم میروم، اذانی که حضرت میگفت را من هم میگویم!! ما به این معرفت خیلی احتیاج داریم. در یک چهار چوب و قالب باشیم، تا آن «شاء» ما درست شود و اختیار ما به جایگاه اصلی خودش برگردد.
تعالیم دین، چارچوب انجام تکلیف
یک نفر اختیار دارد و با این توانایی کسی را میزند! آن دیگری هم اختیار دارد و با احترام به کسی آب و غذا میدهد!! آیا بین این دو رفتار تفاوت نیست؟! بین زدن و آب و غذا دادن به کسی تفاوت نیست؟! معلوم است که تفاوتی بین زمین و آسمان است! این رفتار تابع یک فهم است، چرا که اگر انسان متوجه باشد میتواند این مسیر را رود و اگر متوجه نباشد نمیتواند قدم در راه گذارد. بنابراین برای ما یک قالبی قرار دادهاند و ما باید خود را در این چهارچوب تعالیم دین قرار دهیم. مسیر را از این چهارچوب انتخاب کنیم و پا جای پای کسانی که این امور را به ما تعلیم دادهاند بگذاریم. اگر یک حجاب را برای یک خانم نوشتهاند، این حجاب متعلق به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بوده است و برای هرکسی نیست و آن را افتخاراً به زنان ما دادهاند. حال اگر کسی این حجاب را برنمیتابد و نمیفهمد، شما هیچ ایرادی به او نگیرید چرا که طبیعی است که نفهمد. اگر واقعا امری بود که همه بفهمند، مسلماً متوجه میشدند، ولی همه رد میکنند.
الان شما بگویید بیا به یک خانواده رسیدگی کن، میگویند آقا مگر پولت زیادی کرده است؟! بگو میخواهم کمکی به مسجد کنم! میگویند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام! صدتا حرف میآورند، راست هم میگویند.
باید راه را پیدا کرد
اما اگر وقتی به مقامی رسید که ببخشد آن یک توفیق و موهبت است مخصوص خود او است. اوست که فهم پیدا کرده و تربیت شده است! مگر هر درختی میوه میدهد؟! این همه درخت در خیابانها با آن تنه و آن همه برگ، ولی چه میوهای دارد؟! مگر کسی از تیرهای بتنی توقع دارد که میوه دهد؟! به این تیرکها باید چیزی آویزان کنند. «کشجرة طیبه تؤتی اکلها کل حین»، یک عده هم «کشجرة خبیثة» هستند آنها هم راه خود را میروند، همین تروری که اخیرا انجام شد از نظر همان تروریستها درست بود چرا که آنها راه خودشان را میروند. ما هم راه خود را میرویم:
بلبل به باغ و جغد به ویرانه تاخته است
هر کس به قدر همت خویش خانه ساخته است!
خانهی تو کجاست؟ بیابان است یا مسجد؟ یکی قمارخانه را پیدا کرده است و آن دیگری زورخانه را برای ورزش، مسجد را یافته است و کتابخانه! پس چون انسان فعال است و خواست دارد و توانایی دارد این راه را میرود.