پخش زنده
مشکلات زندگی
سوال: آقایی چند سال است ازدواج کردهاند، علاقهای به همسرشان احساس نمی کنند، در خانه زیاد دعوا دارند، گرفتار فقر و پریشانی و گرفتاری شدید هم هستند، و در کارهایشان موفق هم نیستند و برنامه میخواهند.
پاسخ: خوب دیگر، همین است دیگر. میگفت که طرف فقیر است، سیگاری هم هست. فقیر است، بداخلاق هم هست، فقیر است، هفت تا هم بچه دارد. نه بابا، یک خرده حساب کتاب در زندگی لازم است. به نظرم این فرد باید به یک عاقل مراجعه کند. یک عاقل باید او راه ببرد.
یک نکتهای فقط میگویم که به درد همهمان میخورد که ما طلبهها، ما مذهبیها، اگر این احساس تکلیفهایمان را تعطیل کنیم، ما زود احساس تکلیف میکنیم راجع به یک چیزی، مثلا من یک دفعه احساس تکلیف میکنم که در خانه داد بزنم. تکلیف احساس میکنم، نه اینکه همین جوری داد میزنم. یک صغرا کبرا میچینم و داد می زنم. چون احساس تکلیف میکنم، عیبش را نمیفهمم. نمیفهمم اشتباه کردهام، می گویم کار من خدایی است. من احساس تکلیف کرده ام. این حرف از کجاست؟ احساس تکلیف می کنم فعلا خانه نروم. این از کجاست؟ احساس تکلیف می کنم به خانمم بقبولانم که برو خانه پدرت. برای چیست این؟ از کجاست این؟ اگر ما این احساس تکلیف ها را بگذاریم کنار، بپرسیم، بگوییم آقا من الان یک چنین احساس تکلیفی کرده ام، بپرسیم من اجازه دارم این کار را بکنم، یک نفر دیگر هم بگوید. اگر ما این زمینه را قبول کنیم، بپذیریم، به نظر من خیلی از مسائل ما حل می شود. احساس تکلیف نکنید راجع به چیزی. مثلا شما می بینی طرف، خانواده است دیگر، زن من است، همراه من است، همسر من است، دلسوز زندگی من است، چطور می شود الان یک چیزی را اینقدر من دقیق می فهمم، زن من نمی فهمد، حالا او مخالفت می کند! احتمال بدهید که بیست درصد حرفش درست است. اگر بیست درصد قبول کردی درست است، احتمال دادی، دیگر اینجوری برخورد نمی کنی.