بسم الله الرحمن الرحیم
مشکلات اصلی جوانان و راهکارهای آن
برخورد با بچهها بهعنوان شخصیتی بزرگسال
والدین باید توجه کنند که بچهها از یک سنّی به بعد دیگر بچه نیستند. این مسأله را باید به خودمان تلقین کنیم. به آنها عنوان بچه بودن ندهیم. بهخصوص بعد از انقلاب، فکر جوانان ما به رشد و کمال رسیده و ذهن آنها طوری باز شده است که تشخیص آنها خیلی بالاست. اگر به آنها میدان داده شود این تشخیص را بروز میدهند. حالا اگر ما قبول کردیم که اینها بچه نیستند و بزرگ شدهاند در روحیه ما اثر میگذارد و با آنها بهعنوان آدم بزرگ برخورد میکنیم؛ این تأثیر بهسزایی در تربیت فرزند دارد.
پیامدهای تحقیر فرزندان
پس اگر شما به فرزندت میدان ندهی، بر سرش بزنی و او را تحقیر کنی، او همانطور کوچک میماند. هیکل او تکویناً بزرگ میشود، چون شما نمیتوانی رشد جسمی او را کنترل کنی؛ ولی شما از نظر روحی او را تحقیر میکنی. سرکلاس میخواهد سؤالی را جواب بدهد، دست و پایش میلرزد. موقع حرف زدن در جمع هول میشود. سر جلسه امتحان استرس میگیرد. مغزش قفل میکند. ناخنهایش را میجود. دائم با دستهایش بازی میکند. پشتسرش را میخارد. حتی خوابش نمیبرد. یک گوشه زانو به بغل میگیرد. اینها علائم روانی و تیکهای عصبی در بین بچههاست. در واقع، شخصیت باعظمت او زیر پا له شده است. مادر بهجای اینکه به دخترش مثلا بگوید: فاطمه خانم! خدای ناکرده از زبانش یک حرف بد یا دعوا بیرون میآید. او با این کار، دخترش را تحقیر میکند. اگر به او فاطمه خانم گفتیم، خانم میشود؛ ولی اگر نگفتیم، خانم نمیشود. همه اینها به والدین بستگی دارد.
والدین؛ تأثیرگذارترین افراد بر فرزندان
عزیزان! هیچکس و هیچچیز روی بچههای ما اثر ندارد. تلویزیون اثر ندارد، ماهواره اثر ندارد، جامعه اثر ندارد، رفیق اثر ندارد. اثر تعیین کننده از آن پدر و مادر است. من این را ثابت میکنم که پدر و مادر اثر تعیین کننده و تام و تمام بر فرزندان دارند. اگر شخصیت بچه در خانه شکل بگیرد، دیگر در بیرون از خانه عقده ندارد. آن وقت اگر شخصی به پسر شما بگوید: این سیگار را روی لبت بگذار، قشنگ میشوی؛ یا اگر در مدرسه به دختر شما بگویند: ژست بگیر یا ناخنهایت را اینطوری کن؛ بر روی او هیچ اثری ندارد. او میداند که شخصیتی که با سیگار درست شود، با نکشیدن آن از بین میرود؛ یا شخصیتی که با یک ناخن بزرگ شود با همان نیز کوچک میشود؛ چون رابطه درست نیست.
رفاقت؛ اولین اصل در تربیت فرزندان
اصل اول در تربیت رفاقت است. مردها باید با بچهها حتی دخترهایشان رفیق باشند. رفاقت پدر با بچهها خیلی مهم است؛ چون مادر که وظیفهاش را انجام میدهد و بیشتر با بچههاست، این رفاقت پدر با بچههاست که تعیین کننده است. بچهها اگر ببینند که پدر با آنها خوشرفتار است، احساس بزرگی میکنند. دایی و عمو نیز اگر با بچه خوشرفتار باشند او بزرگی را در وجودش حس میکند.
اگر بچهی کوچک شما جلوی مهمانها، ملّق میزند یا یک سیب بزرگ را برمیدارد و گاز میزند تا همه به او بخندند، اعلام کمبود میکند و میگوید: من یک مشکل روحی دارم. وقتی بچه را به مهمانی میبرند و به او میگویند: ساکت باش و هیچ کاری نکن وگرنه آبرویمان میرود، او نیز وقتی آزاد است خودش را نشان میدهد و آبروریزی میکند؛ چون روی او کار نشده است. شما اگر نگران این موضوع هستید قبل از اینکه او را به مهمانی ببرید همان میوه و غذایی را که احتمال میدهید آنجا باشد، در خانه به او بدهید تا بخورد و سپس او را به مهمانی ببرید، نه اینکه آنجا شخصیت بچه را خورد کنید.
پرهیز از گره زدن آبروی خود به رفتار بچهها
خانم دکتر و آقای مهندسی از آشنایان، به منزل ما آمدند. بچه آنها خیلی اتوکشیده بود. موقع ناهار هر کاری کردند، بچه غذا نمیخورد. من به آنها گفتم: امروز خانه ما مهمان هستید، پس اجازه بدهید ما به بچه شما غذا بدهیم؛ آنها قبول کردند. گفتم: این لباسهایش را در بیاورید. یک پارچه زیر او انداختیم و کاسه ماست را نیز جلویش گذاشتیم. ماست را به صورتش میمالید؛ روی سرش میریخت. مادرش گفت: ای وای آبروی ما رفت. گفتم: اگر این بچه غیر از این، کار دیگری انجام میداد، بچه نبود، بزرگ بود؛ چرا شخصیت خودتان را به این بچه گره زدهاید و هر لحظه اذیت میشوید؟ طبیعت بچه این است؛ مگر این بچه دانشگاه رفته است؟! خورشت را که جلوی او گذاشتیم یک مقدار میخورد، بقیه را به صورتش میمالید. این کار او باعث شده بود اطرافیان به او بخندند. بچه نیز خوشحال میشد. در نتیجه اشتهایش باز شده بود. به اندازه دو سه نفر غذا خورد. حالا شما میخواهید اتوکشیده به او غذا بدهید؟ خوب به بچه نمیچسبد. بگذارید طبق طبیعتش غذا بخورد.
خاکبازی؛ باعث تطبیق خیالات بر واقعیات
امروزه ثابت شده است که خاکبازی در رشد بچه تأثیر دارد. خاک بهداشتی به خانه بیاورید تا بچه با آن بازی کند. لباسی را نیز مخصوص همین کار قرار دهید. بچه با خاک و گل، بازی میکند، سرحال میآید. در کشور ژاپن این کار را برای بچههایشان انجام میدهند؛ به این دلیل که بچههای آنها غیرطبیعی شدهاند. از اول دستشان را روی شاسی گذاشته و میکروبازی، کامپیوتربازی و سونیبازی کردهاند. بچهها در آن شرایط چیزهایی را در ذهنشان بهصورت خیالات درست کردهاند. مرحله عمل با خیال دوتاست، اینها باید تطبیق پیدا کند.
لزوم بزرگ شمردن بچهها
شما بچههایتان را بزرگ بشمارید. رمز موفقیت همین است. بگویید: حسن آقا! حسین آقا! علی آقا! قربون پسرم برم؛ گاهی او را به سینه بچسبانید؛ سر و صورتش را ببوسید؛ نگویید بزرگ شده است؛ پیرمردها نیز احتیاج به ناز کردن دارند. اگر به بچهها اجازه ندهید بچگی کنند، وقتی بزرگ شوند از خود رفتارهای بچهگانه بروز میدهند. انسان باید به طبیعت خود جواب بدهد؛ نه اینکه دائم جلوی تلویزیون بنشینند و مدام فیلم نگاه کنند. با آنها حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید. با دخترتان ارتباط داشته باشید.
پرهیز از زورگویی و اجبار به فرزندان
جوان از اسارت نفرت دارد و حرف زور را قبول نمیکند. وقتی میبیند قدش بلند، سبیلش سبز و قیافهاش مردانه شده، دیگر برای خودش شخصیت مردانه قائل است. شما وقتی بخواهید او را بهزور وادار به کاری کنید، فرار میکند؛ دعوا شروع میشود. شما باید زمینهای را فراهم کنید که همراه با رشد شخصیتش، خودش در اختیار شما باشد. چطوری؟ با بچهات مشورت کن مثلا بگو: ما میخواهیم خانه را رنگ بزنیم، نظر شما چیست؟ چه رنگی بهتر است؟ دخترخانم! ما میخواهیم برای خانه پرده بخریم به نظر شما چه رنگی خوب است؟ امروز چه غذایی بپزیم؟ پیش خود فکر میکند من بزرگ شدهام که مادرم با من مشورت میکند؛ بنابراین شخصیت خودش را پیدا میکند. اینگونه که باشد دیگر در مدرسه کسی روی او اثر نمیگذارد.
متأثر شدن بچهها از دیگران؛ نتیجه آسیب به شخصیت آنان در خانه
بچههایی در دبیرستان و راهنمایی تحتتأثیر دیگران هستند و هر روز به شکلی در میآیند که شخصیتشان در خانه خورد شده باشد. وقتی پدر و مادر با یکدیگر جنگ و دعوا داشته باشند، دو روز بعد با همدیگر صلح میکنند. ولی بچهها با شما صلح نمیکنند و اثر آن جنگ و دعواها روی بچهها میماند و عقدهای بر روان آنها میشود. چنین بچهای در ذهنش جنگ روانی دارد؛ دائما نگران است؛ خوابهای پریشان میبیند؛ در خواب میبیند همیشه از روی بلندی میافتد؛ در تاریکی راه میرود و فکر میکند که چیزی آتش میگیرد؛ خواب خوب و درستی ندارد؛ چون پدر و مادر جلوی آنها دعوا کردهاند. وقتی پدر جلوی دختر به مادر اهانت کرد، اول شخصیت دختر خورد میشود، بعداً شخصیت مادر؛ چون مادر شرایط روحی پدر را درک میکند و میگوید: حالا خسته و عصبانی است؛ ولی بچه نمیتواند تحلیل کند؛ در نتیجه، عقدهای میشود، میگوید: پدر و مادرم به درد نمیخورند. معمولا اینکه دخترها زیر بار ازدواج نمیروند، بهخاطر چنین خاطراتی است؛ مردها بد هستند؛ کتک میزنند؛ داد میزنند؛ خشن هستند؛ و… ببینید شخصیت او کجا ضبط شده است، آن را باید برگرداند.
ممنوعیت اعمال قدرت بر فرزندان
اصلا بر بچههایتان اعمال قدرت نکنید. برعکس با بچههایتان کشتی بگیرید. ما گاهی وقتها در خانه با بچهها کشتی میگیریم؛ دو، سه بار من را زمین میزنند و لذت میبرند. میگوید: پدرم را زمین زدم. بچه میخواهد قدرتنمایی کند. اجازه بدهید شما را به زمین بزنند؛ وگرنه فردا در خیابان میخواهند تبرّج و قدرتنمایی کنند. مثلا سوار موتور میشود و با سرعت زیاد میرود. یک بار از جلوی چهار نفر رد میشود، اما دفعه بعد تصادف میکند و آسیب میبیند؛ چون میخواهد قدرتش را نشان بدهد.
جوانی که صدای ضبط ماشین را آنقدر بلند میکند که خودش نیز اذیت میشود، عقده روانی دارد؛ و الّا اگر میخواهی چیزی گوش بدهی، خوب گوش بده! چه لزومی دارد که دیگران بفهمند که تو چه گوش میدهی؟! معلوم است در خانه مشکل دارد و به او بیحترامی شده است و پدر و مادرش همیشه با او دعوا میکنند؛ وگرنه این کارها را نمیکرد. در واقع خودش را اذیت میکند.
در سن بلوغ، غریزه فوران میکند؛ این سن بهترین زمان برای شکوفایی شخصیت بچههاست؛ ثابت شده است که بچهها در سن بلوغ گرایش مذهبی و گرایش به خدا دارند؛ ولی متأسفانه پدر و مادرها کاری میکنند که بچهها از خدا نیز دور میشوند.
متأثر بودن کمال و سقوط از غضب و شهوت
کمال و سقوط ما به دو چیز بستگی دارد: یکی غضب و دیگری شهوت. دقت کنید اگر کسی شهوت نداشته باشد به کمالات نمیرسد؛ چون آدم بیحال، بیرمق و سردی است.
کسی که صورتش جوش میزند، لبش ترک میخورد و یا ریزش مو دارد، فکرش عمیق است؛ چون کبدش فوران دارد. اما باید معالجه شود. بخشی از حرارت، گلو را خراش میدهد و سرفههای شبانه میآورد. بخشی دیگر پاشنه پا را ترک میدهد یا غضب او را فوران میدهد.
آب؛ کاهنده غضب
آب، حرارت را کم میکند. پیامبر _صلیاللهعلیهوآله_ میفرماید: «إِنَّ الغَضَبَ مِن الشَّيطَانِ وَإِنَّ الشَّيطَانَ خُلِقَ مِن النَّارِ وَإِنَّمَا تُطفَأُ النَّارُ بِالمَاءِ، فَإِذَا غَضِبَ أَحَدُكُم فَليَتَوَضَّأ؛ همانا غضب از شیطان است. جنس شیطان از آتش است. آتش با آب خاموش میشود؛ پس هر موقع غضبناک شدید، وضو بگیرید.»
امروزه دانشمندان آمریکایی ثابت کردهاند که اگر آب را از آرنج تا انگشتان بریزیم و به صورت آب بزنیم، روی سر و پاها دست تر بکشیم، آرام میشویم. در واقع همین وضوی ماست. گفتهاند: به سر و پاهایتان آب نزنید؛ چون اگر جذب آب در این قسمت زیاد شود اثر خود را از دست میدهد. سرّ آن چیست؟ ما نمیدانیم. لذا گفته شده است: وقتی غضبناک شدید، وضو بگیرید؛ آب بخورید؛ جایتان را بالا و پایین کنید. اگر میبینید بچه شما غضبناک است، به او غذاهای گرم و غذاهایی مثل تخممرغ که حرارت تولید میکند، ندهید؛ برعکس به او خنکی بدهید.
نشانههای وجود غضب و شهوت در بچهها
اگر ما غضب نداشته باشیم از مملکت خود دفاع نمیکنیم. این همه جوانهای ما که به جبهه رفتند بهخاطر غضبشان بود. کسی که قوه غضبیه دارد از آرمان و ناموس کشورش دفاع میکند. کسی که غضب ندارد بیرگ و بیغیرت میشود و نمیتواند دفاع کند؛ بلکه میخواهد مملکت را تحویل آمریکا بدهد. در روابط بینالملل احساس ضعف میکند؛ بنابراین باید خودش را به آمریکا بچسباند و تکیه به آنها کند؛ با او سازش کند که بلایی بر سرش نیاید؛ چون قوه غضبیه و غیرت ندارد. اصلا دنبال کار و پیشرفت نمیرود؛ همت بزرگ و اراده ندارد؛ دنبال مسابقه و این که بخواهد از کسی جلو بزند، نیست. خلاصه مثل آدم مریض افتاده است.
کسی که شهوتش قوی است میخواهد از بقیه جلو بزند؛ سبقت بگیرد؛ درسش خوب شود. اگر دیدی که بچهات زیاد جلوی آینه میایستد بدان که یک نیروی قوی در وجودش ایجاد شده است؛ ولی چون نمیداند چکار کند، آینه را پیدا کرده است، این نشانه است. اما اگر دیدید بچهای به نظافتش نمیرسد، بدانید که شخصیت او خورد شده است. ولی اگر به لباس و نظافتش اهمیت میدهد؛ کتابهایش منظم است؛ لباسهایش را در جای تمیز میگذارد، عطر میزند، مواظب است که اتاقش کثیف نباشد، شخصیت بزرگی دارد.
ریشه غضب و شهوت جوانان
ریشه غضب و شهوت، آتش و حرارت است. این قضیه خیلی مهم است و معالجهی سادهای دارد. اگر جوانی دارید که عصبی است یا همسرتان و یا دخترتان عصبی است، برای درمان چکار باید انجام دهید؟ میخواهم ریشه آن را بگویم: ریشه آن حرارت است و حرارت از کبد است. کسی که کبدش خوب کار میکند آدم اهل مطالعه و خوشفکری است؛ تدبیر و تحلیل دارد. کسی که مزاجش گرم نیست، حرارت ندارد و فکرش عمیق نیست.
آموزش مسائل بلوغ از سه سال قبل
قوه غضبیه و شهویه در دوران بلوغ، فوران پیدا میکند. به دخترها و پسرهایتان سه سال قبل از بلوغ آموزش بدهید. ریز مسائل را خیلی حساب شده بگویید. «لاحَیَاءَ فِی الدّین». من در یکی از شهرها به دبیرستانی رفتم، میخواستم استبراء را برای بچهها بگویم. گفتند: آقا! متوجه نمیشویم. گفتم: میشود یک قوری بیاورید؟ با یک قوری استبراء را به آنها گفتم. اگر شما بهموقع به بچههایتان آموزش ندهید در زمان بلوغ قضایای وحشتناکی اتفاق میافتد و مشکلاتی پیدا میشود که بیان آنها یک جلسه اختصاصی دیگر لازم دارد.
خنده زیاد و گریه بغضآلود از نشانههای روانی سن بلوغ دختران
دخترها در سن بلوغ گرفتار بحران میشوند؛ یا زیاد میخندند و یا زیاد گریه میکنند. خنده وقتی از حد خارج میشود حالت عصبی ایجاد میکند که باید جلوی آن را گرفت. البته نه اینکه به او بگویید: نخند. همینطور وقتی بغض پر سر و صدا میکند، یک گوشه مینشیند و گریه میکند. میخواهد حرفهایش را بزند، اما نمیتواند و گریه میکند. بدان که شما یک برخورد اشتباه کردهاید. ریشه برخی از طلاقها همین حالتهای عصبی فروخورده است.
راه رفع مشکلات روحی بچهها
مادرها اینجا میتوانند دو کار انجام دهند:
اول، اینکه: وقتی بچه شما از مدرسه آمد همه کارهایتان را تعطیل کنید، ده دقیقه وقت بگذارید و با او حرف بزنید. بگویید: خسته نباشید، امروز چه خبر؟ با او حرف بزن تا او نیز با تو حرف بزند.
دوم، اینکه: وقتی صحبت کرد نسبت به حرفهای خاصش حساسیّت نشان ندهید. اگر چیز غیرمنتظرهای گفت: خودتان را زود گم نکنید. او واقعیت را صاف به شما میگوید، شما نباید بههم بریزید. اگر غیر از این انجام دهید، او مخفیکاری میکند؛ همه چیز را از شما پنهان میکند و در خودش میریزد، عقدهای میشود. دلتان را وسیع کنید و بگذارید حرفش را بزند. نترسید و نگران نشوید. با بچه صحبت کنید و بگذارید حرفش را بزند و مخفیکاری نکند و همهچیز را بگوید. سپس شما برای مشکلاتش راهی پیدا کنید. اما اگر دست و پایتان را گم کردید به نتیجه نمیرسید.
در موارد خاص با یک مشاور مؤمن تماس بگیرید. البته به مرکزی برای مشاوره بروید که افراد متدیّن در آن هستند و تدیّن آنها احراز شده است؛ وگرنه راهحلی ارائه میدهند که شاید همان موقع راحت شوید، ولی معلوم نیست عاقبت آن چه میشود. ما الان در قم یک مرکز مشاوره داریم و میبینیم که چقدر آرامشبخش است.
حرکت بهسوی واقعنگری از نشانههای روانی دوران بلوغ
بچه در سن بلوغ از احساسات و خیالات بیرون میآید و به سمت واقعیات میرود. وظیفه شماست که به او کمک کنید تا در تخیلات خود نماند و به واقعیات برسد وگرنه آسیب میبیند و مریض میشود.
حالا من در این زمینه برای دخترخانمها و آقاپسرها راهحل دارم:
اول، اینکه: تخیلات خود را در دفتری بنویسید تا در نهایت به یک رمان تبدیل شود. به خوب یا بد بودن آن کاری نداشته باشید. اگر تخیلات را روی کاغذ بیاورید، به آنها مسلّط میشوید وگرنه آنها بر شما مسلّط میشوند. خیلی از نویسندهها با همین کار، نویسنده خوبی شدند.
دوم، اینکه: مادرها باید برای آنها مشغولیّت درست کنند. مثلا پارچهای به دختر بدهند و بگویند برای خودت یا عروسکت پیراهن بدوز؛ یا برای ما سفره یا پشتی بدوز. به آقاپسر بگویند: این پول خدمت شما باشد، یک هفته خرجی خانه با تو است. به همه نیز بگویند: از او پول بگیرند. یا مثلا بگویند: برو فلانجا و خرید کن؛ قبض آب و برق را بده. همه کارها را خودتان نکنید. این پسر که یک دفعه بزرگ نمیشود. در صف بانک میایستد، دو تا تشر به او میزنند: آقا برو عقب! بیا جلو! چرا پول را درست نشمردی؟ و… اگر همین حرفها را پدرش به او بگوید قبول نمیکند؛ ولی وقتی آنجا به او میگویند، ساخته میشود و شخصیتش را پیدا میکند.
بچههای سن بلوغ؛ درگیر گذشته و آینده
یکی دیگر از مشکلاتی که بچهها در سن بلوغ دارند این است که زمان را به گذشته و یا آینده میکشند. شما به آنها کمک کنید تا در حال، زندگی کنند. به دخترخانمها اینگونه بگویید: امروز که درسات را خواندهای؟ امروز که به مدرسه رفتهای؟ امروز که حالت خوب است و همه کارهایت را نیز خوب انجام دادهای؟ فکر فردا را نکن؛ چون هنوز نیامده است. گذشته را نیز رها کن؛ چون اگر در آن خوب بودی مغرور میشوی و اگر بد بودی ناامید میشوی. آینده را نیز باز نکن؛ طوفان است. شخصی میگفت: خدا آتیه را لعنت کند که انسان را بیچاره میکند. اگر خوب رفتار کردی و به وظیفهات خوب عمل کردی، آیندهات روشن است. پس فکر آینده و گذشته مانع میشود که نوجوان، شخصیت خودش را نشان دهد.
بچهها نباید گرفتاریهای پدرومادر را بفهمند
نباید حرفهای خصوصی و گرفتاریهای پدر و مادر در خانه مطرح شود و بچهها آنها را بفهمند. مثلاً چرا باید بچهها بدانند که چک پدر برگشت خورده است؟ آنها که نمیتوانند کاری انجام دهند، پس لازم نیز نیست این ناراحتی را تحمل کنند. اما گاهی وقتها شما همه کارها را برای او انجام دادهای و حالا سن او به جایی رسیده که میتوانید مشکلات را با او در میان بگذارید، اشکالی ندارد؛ ولی اگر این کار را نکردهاید، گفتنش مشکل درست میکند.
تلویزیون؛ مشکلی برای سلامت روانی و جسمی فرزندان
ببینید، الان تلویزیون فیلمهایی نشان میدهد که معمولا یک مجلس عزاست. شما نیز با آن گریه و عزاداری میکنید. گاهی دیده شده که خانمها برای اتفاقات یک فیلم گریه میکنند. گرفتاریهای خودش کم است که این نیز اضافه میشود. بابا قاتل در این فیلم، مقتول در فیلم دیگر است. مواظب باشید شخصیت فیلم و خود فیلم، شما را با خودش نبرد. سعی کنید در خانه آنقدر مشغولیت درست کنید که بچههایتان زیاد تلویزیون نگاه نکنند؛ مگر بهصورت گزینشی، مثلاً اخبار، میزگرد، بحث خانواده، فیلم مستند و یا فیلمی که شما میدانید خوب است. ولی نه اینکه مدام پای تلویزیون باشند. طبق آمار، بچهها باید در طول دوران تحصیل هزار ساعت درس بخوانند و سر کلاس باشند. یعنی از کلاس اول تا دیپلم ده هزار ساعت میشود. آمارها میگوید: بچهها در این مدت، ۲۲ هزار ساعت پای تلویزیون هستند.
حالا این همه برنامه تلویزیونی دیدید چه شد؟ فوتبال تماشا میکند، یکی میگوید: توپ را به زاویه زد؛ دیگری میگوید: نه آنطرفتر زد. یکی میگوید: با پای راست زد؛ دیگری میگوید: نه با پای چپ زد. یکی میگوید: دریپ کرد؛ دیگری میگوید: نه پاس داد. حالا که ذهن شما اینقدر نقّاد است، مسأله شیمی را حل کن. آن بازیکن فوتبال برای بازی خود پول میگیرد، خارج میرود، بنز میخرد و لذتش را میبرد؛ شما که دوچرخه هم نداری! شخصیت خودت را پیدا کن. چرا شخصیت خود را به این فوتبالیست گره زدهای؟! فوتبال نگاه کردن، گاهی اوقات عیبی ندارد؛ ولی بیطرف نگاه کن. آبی و قرمز و چپ و راست درست کردهاند و با این کار مردم را به جان یکدیگر میاندازند! مگر ما برای خودمان کسی نیستیم و شخصیت نداریم؟ نباید اجازه بدهید امواج روی شما اثر بگذارد. باید خودتان را جدا از این امواج ببینید و شخصیت خودتان را مستقل از آنها درست کنید؛ و الّا شما را به جایی میبرند که دلتان نمیخواهد. شخصیت شما در همین راهی است که باید بروید.
حرفناشنوی؛ یکی از مشکلات نوجوانان
نکته بعدی اینکه بچهها از یک سنی از پدر و مادرها حرفشنوی ندارند. یکی به دلیل رفتارهاست؛ و دیگری نیز بهخاطر این است که مرغ همسایه غاز است. پیشنهاد من این است که یک نفر را که روی بچهی شما تأثیر دارد، پیدا کنید تا حرفهایتان را به او بزند و خودتان به او چیزی نگویید.
فقط او را تشویق کنید. اجازه بدهید حرفهای مخفیاش را بزند. خانه محلّ دعوا نیست. محلّ استراحت و رفع خستگی است. لتسکنوا محلّ آرامش است نه سر و صدا. اگر بچههای شما میخواهند بیشتر وقت خود را در بیرون از خانه باشند، بدانید مشکل پیدا کردهاند. حتماً با یک نفر تماس بگیرید و مسأله را حل کنید.
پدرومادر؛ بیشترین کسانی که بچهها آنها را دوست دارند
آخرین نکته بحث من این است که بچهها در مسیر زندگی هیچکس را به اندازه پدر و مادرشان دوست ندارند. حتی اگر سر پدر و مادر داد نیز بزنند، بدانید که آنها را دوست دارند. آقایی میگفت: چرا مردم کنایهها و متلکهایشان را به حاجآقاها میگویند؟ گفتم: بهخاطر اینکه به ما احترام میگذارند و پیش ما صلوات میفرستند. اگر یکی از این حرفهایی را که به ما میزنند، به شما میگفتند: دندانهایشان را خورد میکردید. مردم میدانند که ما چیزی نمیگوییم و با آنها رفیق هستیم. پس حرف را به رفیقشان میزنند. حالا اگر حرفی نیز زد باز ماه محرّم همدیگر را میبینیم. این رفتار ما را میشناسند. پس هر حرفی دارند به ما میگویند، وگرنه با دیگران چکار دارند.
رضایت مادر؛ راه خیر دیدن از زندگی
هر بچهای اگر میخواهد در زندگی خیر ببیند، باید مادرش را راضی نگه دارد؛ چون زور او به پدر نمیرسد. اگر بخواهد برای پدر شاخ و شانه بکشد، شاخش را میشکند. قدر مادرت را بدان و برای او قیافه نگیر. تو که میدانی هر کاری انجام دهی باز هم او تو را دوست دارد، پس حالا که میبینی مظلوم است و چیزی نمیگوید دستش را ببوس!
نقل است امام حسین _علیهالسلام_ وقتی مادرشان زهرای مرضیه _سلاماللهعلیها_ از دنیا رفت، صورتش را کف پای مادرش گذاشت. من به شما بگویم: ایشان این کار را بارها انجام میداده که حالا نیز انجام داده است. گاهی نیز که مادرش خواب بوده یا در سجده بوده نیز حتماً این کار را میکرده است. چون میداند بهشت زیر پای مادر است. مادر کسی است که برایت زحمت میکشد و بارت را بر دوش میکشد؛ پس به مادرت بیاحترامی نکن و برای او شاخ و شانه نکش. من افرادی را دیدهام که از هر انگشتشان یک هنر میریخت؛ ولی زندگیشان نمیچرخید؛ چون مادر و پدرشان از دست آنها راضی نبودند. باید آنها را راضی کرد. اگر نیز از دنیا رفتهاند آنقدر باید برایشان خیرات کنی و از آنها عذرخواهی کنی تا تو را ببخشند؛ وگرنه اولین نشانه کسی که عاق والدین شده این است که زندگیاش قفل میشود.
در اوایل جنگ، یکی از همسایهها پیرمرد ۶۵ سالهای بود که بچههایش او را از خانه بیرون کرده بودند. گفتیم: خیلی زشت است؛ آدم که پدرش را از خانه بیرون نمیاندازد. گفتند: شما قضیه را نمیدانید. چند سال پیش ما دیدیم که یک کیسه در خانه افتاده است و تکان میخورد باز کردیم دیدیم که مادر همین آقاست. مادرش را دمِ در گذاشته بود. ما نیز او را به خانه آوردیم و مخفیانه از او پرستاری کردیم. چون اگر میفهمید، بلایی بر سر او میآورد. این آقا تا آخر عمر خیری ندید و همیشه با ذلّت زندگی کرد.
هر کسی به جایی رسیده از مهربانی به مادرش بوده
من میخواهم یک رمز و رازی را به شما بگویم. هر کسی به جایی رسیده از طریق مادرش رسیده است. ای جوان! برای مادرت شاخ و شانه نکش، صدایت را درشت نکن. اگر راست میگویی در خانه کاری برایش بکن و تواضع نشان بده، خفض جناح داشته باش؛ وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيراً؛ «و از سر مهربانى، بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو: «پروردگارا، آن دو را رحمت كن چنانكه مرا در خُردى پروراندند.»
بهجای اینکه به رفیقت بگویی مخلصتم، چاکرتم، به مادرت بگو. به روی مادرت بخند. چرا همیشه عصبانیّت خودت را به خانه میآوری؟ همه ناراحتیهای روحی مادرها، اگر فشارخون دارند و چربی آنها بالاست، بهخاطر بچههاست.