بسم الله الرحمن الرحیم
ولایت بستر هدایت
ما بین صفر تا صد در تغییر هستیم و این فاصله را میپیماییم. متغیر های زیادی باعث میشوند تا ما یک شاکله برای خودمان درست کنیم. این از معجزات خداوند متعال است که یک موجود میتواند بین صفر تا صد در تغییر باشد. میتواند یک انسان کامل باشد مثل مقداد در ظرف وجودی خودش! و میتواند مثل معاویه شود که «اولئک کالانعام بل هم أضل»!! این تغییر به خود ما بستگی دارد. در برخی جاها تغییر تام است، یعنی یک تغییر حقیقی در و جود انسان رخ میدهد.
اسلام آوردن، در مسلمان شدنِ اموری نهادینه شده است که کسی که اسلام آورد در ریل تغییر قرار میگیرد. در واقع خارج از اسلام حرکتی برای رسیدن به کمال به این معنا وجود ندارد. یعنی کسی که کافر است هر چقدر هم خوبی داشته باشد، خوبیهایش تلف میشود. منافق هر خوبی دارد، خوبیهایش تلف میشود و به نتیجه نمیرسد. به همین دلیل به ما تذکر دادهاند که مراقب باشید که کافر یا مشرک نشوید؛ در مورد شرک حتی گفته شده به اندازهی ریا و سمعه (خوبیت را به گوش دیگری برسانی) هم شرک نباشد چون همین میزان از شرک باعث میشود که شما قادر به برداشتن گامی در جهت تغییر به سمت کمال نباشی. گفته شده که شما نباید در وجودتان کفر باشد! یعنی ناشکری، کفران نعمت نداشته باشید. این به این معناست که اگر شما انسان ناسپاسی باشید هر چقدر هم که تلاش کنی، آن ناسپاسی نخواهد گذاشت که شما به نتیجه برسی. اگر نفاق در کسی باشد، یعنی دو چهره باشد و دو زبانه باشد به نتیجه نمیرسد. توجه کنید این موارد از مسائل اساسی زندگی ماست که سد راه تغییر میشود.
اگر کسی به دایرهی ایمان وارد شد این تغییر برایش ضمانت شدهاست. «إن شیعتنا خُلقوا من فاضل طینتنا» توجه کنید وقتی از گِل ائمه در وجود ما میآید و ما مؤمن میشویم، آن گِل کار خودش را انجام میدهد. آن گِل رسالت خود را انجام میدهد، نور امام در قلوب ما قرار میگیرد. وقتی محبت امام آمد، وقتی موالات امام در وجود ما نهادینه شد: «بموالاتکم علَّمنا الله معالم دیننا»، خود به خود در وجود ما نوعی از تغییر صورت میگیرد.
مثلا یک نفر خیلی با استعداد است اما اگر به مدرسه نرود و درس نخواند و معلم وکتاب نداشته باشد، حتی سواد خواندن و نوشتن را هم یاد نخواهد گرفت. پس یک قالب و جایگاهی برای رشد لازم است، این کلاس و جایگاه، کلاس ایمان است. کلاس ایمان این کار بزرگ را برای شما انجام میدهد. ولایت در وجود شما همان استعداد رشد است. مثلا شما الان چند عدد ریگ زیر خاک بگذار و کود و آب فراوان هم بده! ریگ است!! چه بازدهی خواهد داشت؟! اما یک مشت بذر را میان خاک بگذار و کمی هم اب بده، رشد خواهد کرد. این تعریف خداست که در زمین ولایت، رشد صورت میگیرد.
شما یک بررسی ساده کنید. الان در جمهوری اسلامی، آموزش و پرورش خیلی تغییر نکرده است! ارتش هم چندان عوض نشده است! دانشگاهها هم تغییر چندانی نسبت به زمان شاه نداشته است، درس و اساتید هم چندان عوض نشده است، ما همان کشور جهان سومی هستیم، اما الان در یک رشتههایی حرف برای گفتن داریم. الان در زمینهی موشکی در نانو در یک سری از بخشها ما حرف برای گفتن داریم. ما در المپیادها حرف داریم. توی اختراعات و رباتها ما حرف داریم. این از کجاست؟! در حالیکه همان آموزش و پرورش و همان دانشگاه است، همان بذرها در جامعه پاشیده شده است! اما در بستر ولایت اینچنین رشدی صورت گرفته است. چرا؟! به خاطر اینکه آن جریان ولایت وقتی نور ایمان را میآورد، نور ایمان، شکوفایی درست میکند.
شما فرماندهان جنگی ما را ببینید! اینها همان کودکانی هستند که در زمان شاه در کوچهها فوتبال بازی میکردند. خیلی انسانهای عجیب و غریبی نبودند اما چون به فرمان ولایت حرکت کردند، خیلی زود در وجودشان استعدادها شکوفا شد. یک فهم و درکهای جدید پدید آمد. توجه کنید آمریکایی ها و اروپایی ها این موارد را رصد میکنند، آنها این تغییرات را خوب متوجه میشوند. یک نمونهی خیلی سادهاش را عرض کنم: ما سی و پنج میلیون بودیم! در یک مدت کوتاه هفتادو پنج میلیون شدیم و الان هشتاد میلیون هستیم.
فقط سی و پنج میلیون بودیم و شش میلیون هم بشکهی نفت ما بود. رشد این است! همین که ما توانستیم حکومت درست کنیم، ما همیشه تصورمان این بود که حکومت مربوط به آمریکاییها و انگلیسیهاست. صدر اسلام را ببینید، به یک باره از جریان ولایت امثال سلمان و مقداد به وجود میآید.
گاهی بین دو پیامبر سه هزار سال فاصله بود، نه تنها پیامبر نمیآمد، یک ولی و وصی هم نمیآمد، بلکه کسی مثل سلمان هم به وجود نمیآمد. سلمان در بستر ولایت و امامت، سلمان میشود! این بستر مهم است. الان شما به حوزهی علمیه نگاه کنید، حوزهی علمیه چون در بستر ولایت حرکت میکند، آقای بروجردی از آن به وجود میآید، این چهرهها مهم است، کاشف الغطاء پدید میآید. شیخ انصاری و علامهی مجلسی و شیخ مفید از حوزه طلوع میکنند.
در همین منزل شما اگر ولایت حاکم باشد، یعنی جایگاه پدر مشخص باشد، جایگاه مادر معلوم باشد و فرزندان هم جایگاه مشخصی داشته باشند، و روابط بر اساس ولایت تنظیم گردد، گوش به فرمان میشوند واستعدادها در این منزل صد برابر خواهد شد: «و لو أنَّ أهل القری آمنوا و اتقَوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض»
درون خود کربلا، رشد قرار دارد! به نظر شما چرا این جمعیت در اربعین به سمت کربلا حرکت میکنند؟! چون رشد دارد، به خودی خود در کربلا رشد نهادینه شده است. بقیهی مکانها این گونه نیست، بقیهی جاها نسبت به کربلا شوره زار است!
یک زمانی مکه و مدینه محل رشد بود، چون پیامبر و علی در آن بودند، اما بعد از آنها رشد را از مکه و مدینه برداشتند. وقتی امام زمان(عج) تشریف بیاورند، زمین هم طور دیگری میوه میدهد، درختان هم جور دیگری ثمر میدهند، گنجها آشکار میشود. الان خاک و گِل روی زمین است، ایشان بیایند، گنجها رو میشوند. یک دفعه سیصدو سیزده تن مثل مقداد به عرصهی وجود میآیند. چرا؟ چون بستر ولایت آماده شده است و شوره زاری در کار نیست، و یک محیط مستعد ایجاد میشود.
شما نیز اگر اجازه دهید در وجودتان فضای ولایت شکل گیرد، در این فضای ولایت همه چیز پدید میآید؛ حکمت از دهان تراوش میکند، چشم چنان نافذ میشود که تا نگاهی اندازد منافق را تشخیص میدهد، متوجه میشوی که چه کسی امروز گناه کرده است، چه کسی نماز خوانده است، چه کسی نماز نخوانده است، حتی متوجه میشوی چه کسی نماز شب خوانده است! چشم نافذ میشود. گوش نافذ میشود.
یک بار خدمت آقای بهجت گفتند آقا در خواب دیدیم که شما دست بر گوشتان میگذارید و فلان کار را میکنید، این برای چه بود؟ ایشان گفتند من داشتم دعا میکردم همه صدای امام زمان(عج) را بشنوند.
این چه گوشی است که صدای صاحبش را میشنود؟ این گوش نافذی است که فضای ولایت را دارد. «والله لنور الامام فی قلوب المؤمنین أنور من ثیاب الشمس فی وسط السماء».
ببینید الان من و شما همین آدمی که الان هستیم وقتی به مشهد برویم، چگونه است که آن حال و هوای معنوی به ما دست میدهد؟! این همان فضای ولایی است که وجود انسان را در بر میگیرد. همین که از آن بارگاه ملکوتی قدم بیرون بگذاری، آن فضا دیگر نیست! گویی خوابی بوده است. اما وقتی امام زمان(عج) تشریف بیاورند، همه جا اینچنین خواهد بود. روز و شب نیمهی شعبان این حال را دارد، فضا، فضای ولایی است. شب قدر، فضا، فضای ولایی است. همه یک احساس خوشی دارند! با اینکه همان شب است، اما امر ولایی حاکم است و رشدها طور دیگری است.
حضرت فرمود: حکایت شما حکایت زنبور عسل است، چه طور در وجود زنبور عسل، عسل نهفته است؛ در جوف و وجود شما هم ولایت ما نهفته است. پس آن ولایت است که در حال انجام کار است. آن ولایت است که میگوید ساعت چهار بعد از ظهر به خیابانها بریزید، آن ولایت است که میگوید آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند و واقعا نمیتواند غلطی کند. همین گفتنِ نمیتواند است که باعث شده هیچ غلطی نکند. نه اینکه نمیتواند، همین که فرمودند آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند خودش سد شده است.
مؤمن هم همین است. مؤمن میتواند به درجهای برسد که نگذارد فردی به خانهاش بیاید، بدون اینکه تلفنی بزند و چیزی بگوید، نه! فقط نیت کند که فلانی خانهی من نیاید، با اینکه او اصرار دارد بیاید اما نمیتواند بیاید. فلانی من را نبیند… ما تجربه داشتهایم. گاهی پنج سال کسی را نمیبینیم و بعد میگوییم کجایی! نیستی؟ میگوید، من همین جا بودم، اما قرار نبوده همدیگر را ببینیم.
الان میگویند آقای بهجت رفته است آیا دیگر کسی مثل ایشان هست؟! بله پنجاه نفر مثل آقای بهجت و حتی از ایشان بالاتر هم هستند! شعار هم نمیدهم. همین الان پنجاه نفر هستند و البته پنجاه نفرشان را من میگویم، پنج نفر از برجستههایشان را من میشناسم که آقای بهجت از آنها التماس دعا داشت. حالا دیگری نشناسد، بله شناختن این افراد ظرفیت می خواهد.
اگر این ظرفیت ایجاد شود، یک وقتی میبینی همسایهی هم جوارتان از اولیاء الله است. ما یک وقتی تهران دنبال اولیاء الله میگشتیم بعدا متوجه شدیم یک میوه فروش در نزدیکی خانهی ما از اولیاء الله است. یک میوه فروش!! این میوه فروش صبح زود به میدان تره بار میرفت و میوه میآورد، تا بتواند تا ساعت ده میوهها را بفروشد، تا عبادتش بهم نخورد و از ساعت ده به مسجد بیاید و عبادت کند.
اما وقتی من با همه چیز سر و کار دارم و هر چیزی را میبینم و هر چیزی را میشنوم و هر چیزی را به زبان میآورم و هر چیزی را میخورم و با هر کسی رفت و آمد میکنم ، هر کسی به منزلم میآید و …. این که نمیشود، بعد هم توقع پیشرفت روحی و اتفاقات شگفت هم داریم.
اینگونه نیست، همه چیز از روی حساب و کتاب است.
الان ببینید به یک نفر مقام شهادت میدهند! کسی که بین ماست، چگونه پرواز میکند؟ مطمئنا به همین سادگی اتفاق نمیافتد، یک زمینههایی است. همین الان هفتاد نفر با امام زمان(عج) هستند، یک تعدادی در حلقهی دوم حضرت هستند و از ابدال هستند، یعنی جابهجا میشوند، آن یکی از دنیا رفت، یک نفر دیگر میآید و جای او را پر میکند. خیلی از اینها اصلا نمیدانند از ابدال هستند اما کار حضرت را انجام میدهند. یک عده رجال الغیباند و در حال انجام کارهای مومنین هستند، در چهار کرانهی عالم از شمال و جنوب و مشرق و مغرب با اذکار همدیگر را صدا میزنند. اینها از اوتاد هستند. من آقای مولوی قندهاری را سال شصت و یک در مشهد دیدم، عرض کردم: آقا نظر شما در مورد امام خمینی چیست؟ ایشان گفتند: آقای خمینی آن موقع که نجف بود از اوتاد بود، بعد که رهبر شد پرواز کرد و ما اصلا به گرد پایش هم نرسیدیم، یک سیر عجیبی کرد که ما از رسیدن به ایشان عاجز بودیم.
همین جوری نیست! یک برجستهگی هایی را همراه دارند، یک مراقبتهایی لازم است، آن هم در همین وجود ماست نه اینکه فکر کنی چیز شگفت و غریبی باشد. من همین زبانم را یک ماه کنترل کنم از آن حکمت جاری میشود و دیگر حرف لغو از آن بیرون نمیآید. اگر چشمم را مدتی نگه دارم و مراقبت کنم؛ یک اموری را خواهم دید. گوش را مواظبت کنم، همین طور…. البته در میدان شیطان هم همین است اگر کسی خودش را مبتلا کرد و رفت و رفت!! آنها هم او را میبرند. این آقای سروش را ببینید، این را بردند. آقای سروش آدم برجستهای بود در این امور، اما او را بردند. آن کاری که نباید با او میشد، شد؛ و الان در حال انجام کاری برای شیطان است که هیچکس انجام نمیدهد. مأموریت آقای سروش الان این است که مثنوی را به جای قرآن مطرح کند، اصلا جا بیندازد که مثنوی بشود قرآن و مردم دیگر به سراغ قرآن نروند و البته موفق هم شده است، شیطان هم آن طرف کمکش می کند «من اتاکم نجا و من لم یاتکم هلک» اگر پیش ما ماندید نجات پیدا کردید. « من لَزَمَنا لَزِمنا» دستتان را خواهند گرفت، « ومن فارَقَنا فارَقنا». چگونه است که این چند دقیقه که اینجا نشستهایم، حالمان خوب است، این چند دقیقه اگر پنج ساعت بشود، عروج پیدا میکنیم. ما گاهی با ائمه کار داریم و یک یا حسین میگوییم و حالش را میبریم و استفاده میکنیم، حالا اگر کسی یک هفته مراقبت کند و غیر از حسین(ع) چیزی نگوید و حال و هوای امام حسین(ع) در وجودش باشد، این فتح الفتوح خواهد کرد. دستش باز است. برخی تصور میکنند این قضایا به اخلاق مربوط است، نه اخلاق نیست، شما خودت را بساز، شما شاکلهات را درست کن بعد خواهی دید قضیه طور دیگری میشود.
میگوید چرا من دسترسی به پول ندارم؟ چون لازمهی آن را نداری، شما یک انسان بخیل هستید، چرا به تو پول بدهند؟! همین مقدار هم زیادی است! کمی بخشنده باش، پول متعلق به توست. در خانه کمی بریز و بپاش برقرار کن و اینقدر سر پول دعوا درست نکن که این چه شد و آن چه شد؟ خدا قصد دارد به یک فرد آقایی بدهد! آقایی بریز و بپاش دارد، نمی شود آقایی کند و برای خرج کردن سختش باشد. به کسی آقایی میدهند که به فکر فرو میرود که فلان کس مشکل دارد! چون این یار امام زمان(عج) است، افسر امام زمان(عج) است، سرباز امام زمان(عج) است و امام زمان(عج) با این ارتباط دارد، متوجهاش میکند و به او الهام میکند که فلانی مشکل دارد برو و مشکلش را حل کن. اگر آقایی را به من بدهند؛ مشکل خودم را فقط حل میکنم، اگر مشکل هم نداشته باشم، مشکل درست میکنم. بعد انتظار هم دارم آقایی بدهند.
مداح اگر در قالب اهل بیت بماند، این حنجره میشود؛ حنجرهی طلایی، سراسر سوز و اصلا نیازی به داد و بیداد ندارد. همین که بگوید السلام علیک یا ابا عبدالله تمام است.
آقای شوشتری در یک روستایی منبر میروند. ظهر عاشوراست و ایشان هم آقای شوشتری هستند با آن عظمت! ایشان روی منبر میگوید: مردم بوی سوختن را متوجه میشوید، خیمه را میبینید که میسوزد؟ تعداد زیادی آنجا غش میکنند.
یک طلبهای هم میخواهد از ایشان یاد بگیرد در روستای دیگری روی منبری میگوید مردم متوجه میشوید بوی سوختن میآید، آن پایین مردم با همدیگر میگویند نکند خانهی ما سوخته است، این شیخ شامهی قویی دارد… یکی یکی همه بلند میشوند میروند تا سر به خانهشان بزنند.طرز گفتن را ببینید!!
آقایی در نجف از یک مسجد بیرون آمد و در حال رفتن بود. در راه به « فرّار» و سی یا چهل نفر از نوچه هایش که همه هم قمه داشتند، برخورد. اطرافیان آن مرجع میگویند ما ترسیدیم بر جان آقا که به این لات چاقو کش بر خورده است. میگوید، «فرّار »این لات چاقو کش و لاابالی در برابر یکی از اولیاء خدا قرار گفت و به هم رسیدند. چشم در چشم هم! همین طور نگاه کردند. تا آقا پرسید: اسمت چیست؟ گفت فرّار! آن مرجع پرسید: أ فررت من الله ام من نفسک؟
گفت از خدا فرار کردی یا از خودت؟ همین یک کلمه! میگوید آقا رفت و این همان طور منجمد ماند. صبح شد آقا فرمود: برویم برای تشییع یکی از اولیاء خدا! رفتیم و رسیدیم به خانهی همین فرّار. خانمش گفت تنور حمام را داغ کرده بود و درب را بسته بود و شب تا صبح ما میدیدیم صدای ناله و انابهاش میآید و در حال توبه کردن است. میگفت: صبح دیگر صدایی نشنیدیم، درب را شکستیم و دیدیم جان به جان آفرین تسلیم کرده است. یک لات چاقو کش شب تا صبح با یک جملهی «افررت من الله ام من نفسک» عوض شده است.
پس امام زمان(عج) ما را میبیند. ولایت، بستر هدایت همهی ماست و ما در حال رشد کردن هستیم. کافی است فقط ما هم کمی خودمان را نشان دهیم. شما اگر دستتان کثیف باشد، غذا نمیخورید، اول تمیزش میکنید، اینجا هم همین است، قدری نور لازم است، با وضو باش و بدون وضو نباش، این میشود نور. چه طور آنجا آلودگی را متوجه میشویم، نور را هم درک می کنیم. وضو هم که داشته باشی باز موقع نماز وضو بگیر، نور علی نور می شود. چندتا ذکر هم بگو، نمازت را هم اول وقت بخوان، حواست هم به پدر و مادر و برادر و خواهرت باشد،آن وقت جمع میشوی. اتفاق خاصی قرار نیست رخ بدهد، اگر این زمینه شد، آن استعداد و رشد برای ما هست.