بسم الله الرحمن الرحیم
نظام ولایی
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابا القاسم المصطفی محمّد
اللهم صل علی محمد وآل محمد و آل الطاهرین المعصومین المکرمین
اللهم العن ابا الشرور و اتباعه فی کل لحظة من الازل الی الابد بعدد ما احاط به علمک.
اللهم انا نرغب الیک فی دولة کریمه تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فیها من الدعاة الی طاعتک و القادة الی سبیلک و ترزقنا بها کرامة الدنیا و الاخرة
صلواتی برای امام زمان(علیه السلام) مرحمت بفرمایید.
وقتی مرامی در جامعه پذیرفته میشود بر اساس اینکه آن مرام چقدر با واقعیت و حقیقت مرتبط است، به همان اندازه جای خودش را باز میکند. در طول تاریخ خیلی از مرامها پدید آمدند و مدعی شدند ولی جای خود را باز نکردند. آن جریانی که خدای متعال شکل داد و پذیرفت و قرار شد در کف جامعه بین مردم پذیرش شود، دارای سه خصوصیت بود: یکی امامت و رهبری بود، یکی مکتب بود و یکی هم تابعی که تربیت شدهی آن مکتب و مرتبط با آن رهبری باشد.
که خداوند این خصوصیات را در آن تشکیلات و مرام قرار داد.
خیلی افراد به ما ایراد میگیرند و میگویند شما چرا حزب درست نمیکنید؟ حزب یعنی اینکه گروهی با مشخصات سادهای جمع شوند برای یک حرکت سیاسی. در حالی که ما قصد نداریم در جامعه حرکت سیاسی انجام دهیم، ما حتی قدرت را به هر قیمتی نمیپسندیم. ببینید اگر ما بخواهیم قدرتمان را در جمهوری اسلامی بالا ببریم اول از همه مشروب را حلال که نه، ولی آزاد میگذاریم و اعلام میکنیم که هر کس دوست دارد مشروب بنوشد، خیلی از همین بنفشیات به ما میپیوندند؛ ما اگر فحشا را آزاد بگذاریم و بگوییم برهنگی! چقدر اضافه میشود به نیروی ما؟! اگر تریاک را قاچاق اعلام نکنیم و بگوییم هر کس قصد مصرف مواد مخدر دارد، آزادانه بیاید وسط خیابان مصرف کند، چقدر از افراد به ما میپیوندند؟! همین سه گزینه، چقدر افراد را طرفدار ما میکند. فلان شخص همجنس بازی را آزاد کرده است! آیا این قدرت است؟! در واقع شما بر کسی حکومت نمیکنید، شما همه را وسط آوردید! این چه حکومتی میشود؟! اگر چیزی را بر اساس یک اصالت منع کردی، حکومت تشکیل دادی! ما حتی یک روز حکومت نظامی نداشتهایم با اینکه حق ما بودهاست!
الان بحرین چقدر حکومت نظامی اعلام میکند؟! عربستان چقدر؟! همین کشور آمریکا چقدر منع عبور و مرور دارند؟! پس وقتی بر اساس یک مرام حرکت میکنیم، قصد داریم آن مرام و یافتههایمان را جلو ببریم، الان ما با آمریکا کنار نیاییم ولی فقط اجازه بدهیم سفارت در تهران برپا کنند، همین! فقط بگوییم سفارت بزنید، خیلی از مشکلاتشان با ما حل میشود، اگر اجازه دهیم سفارت اسرائیل را در تهران بزنند، که در این صورت دیگر همه چیز حل میشود! ما به پای این مرام ایستاده ایم! چهارصد روز و اندی ما جاسوسهای آمریکا را چشم بسته نگه داشتیم! مگر شوخی است؟! الان اینها یک روز نمیتوانند با آمریکا حرف نزنند و بیمحلی کنند! نمیتوانند یک روز تلفن نزنند و اجازه نگیرند و دست بوسی نروند! باج خواهی میکنند. ما دزدان دریایی آمریکا، که روی خودشان اسم محافظ میگذارند، را بر روی دریا دست بسته گرفتیم، درحالیکه روی آب خطکشی نیست و اینها فقط ذرهای وارد منطقهی استحفاظی ما شدند، این بر اساس یک مرام است که ما این کار را میکنیم.
اگر بر اساس رأی باشد، امیر المؤمنین در سه دوره رأی نیاورد در اولی رأی نیاورد در دومی هم رأی نیاورد، دور سوم هم رأی نیاورد. اتفاقا چه موجودات پستی هم رأی آوردند! این که ملاک نیست! مسئله اینجاست که اگر ما رأی آوردیم بعد چه میشود و قرار است چه طور اداره کنیم؟
پس اگر ما یک مرام را تعریف کردیم بر اساس یک جریان، آن مهم است و آن رهبری است. ریشهی رهبری و امامت جامعهی ما در معصوم است! «شجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء» ما بر اساس یک مبانی جلو آمدیم و آن مبانی است که امنیت و رشد را با خود آورده است.
این آموزش و پرورش همان آموزش و پرورش زمان شاه است و هیچ تغییری در آن ایجاد نشده، فقط کتابها هر سال تغییر میکند. حتی در دورهای آمدند دبیرستان را حذف کردند و بعد دوباره برگرداندند به همان نظام سابق. اما امروز المپیادهای ما چگونه است؟! چه طور ما الان اختراعاتی در خوارزمی ارائه میدهیم؟ مگر همان آموزش و پرورش نیست که هشتاد درصد دانشآموزها تجدید میشدند؟! چرا رشد تحصیلی اینقدر صعود کرده است؟! این به خاطر یک جریانی است که در جامعه شکل گرفته و آن جریان رشد ایجاد میکند و بر همه چیز در جامعه تأثیر گذاشته است.
شما از سد کرخه که بچههای سپاه آن را ساخته اند دیدن کنید، حدود چهل کیلومتر فقط طول سد است! زاینده رود را نگاه کنید، من تمام سدهای زاینده رود را از ابتدای ساخت رفته ام! چه سدهای عظیمی! 167 سد ما داریم! ما کی میتوانستیم سد بسازیم؟! همیشه سد سازی ما یا به دست ایتالیا بود یا ژاپن و یا دیگر کشورهای اروپایی! آخرین سدشان هم همان سد لتیان است که سوراخ شد و نم داد و سد نشد برای تهران!
پس بر اساس یک باور که در وجود ما شکل پیدا میکند، نبوغ ها هم رشد میکند. ببینید الان فلسطینیها چون دائم زیر سلطهی زور هستند، فکرشان هم دیگر کار نمیکند. عراقیها هم، همین طور هستند، الان عراقیها اسیر آمریکا هستند، به همین دلیل فکرشان دیگر کار نمیکند. ژاپنی ها کنار آمدهاند، ژاپنیها میگویند، مشکلی ندارد فقط ما به خوراکمان برسیم. ولی بچه شیعه و مسلمان اینگونه نیست، پدرش هم که باشد اگر ذرهای منت بگذارد، میگوید پولت را نمیخواهم! این روحیه کی میتواند یک جریان سلطه را بپذیرد؟!
آن جریانی که ما را تسلیم دشمن نمیکند و نگاه ابزاری به ما ندارد، نظام ولایی است. هر بچه شیعه یک فرمانده میشود، هنوز تحلیلگرها حیرت زدهاند. همین امشب کسی میگفت من مسلمان نیستم، مسیحی هستم! ولی حرکت و مرام امام به من هم سود رساند، کار امام برای من هم خوب بود. نه فقط نهضتها! نه فقط نیروها! انقلاب ما در حال چهل ساله شدن است، ما داریم وارد چهل سال میشویم، شوخی نیست! چهل سال آن همه چنگ و دندان به ما نشان دادند.
ببینید اگر یک آدم را الان بیاورند وسط و بگویند، هر کسی هر اندازه و به هرشکل که دوست دارد بیاید این را بزند، همه بیایند و مشت و لگد به او بزنند، ولی بعد بلند شود و سرپا بایستد! جمهوری اسلامی هم همینطور است، همه او را زدند، حتی رئیس جمهور این مملکت هم او را زده است، آقای بنیصدر رئیس جمهور این ملکت بوده است و رئیس جمهور حافظ منافع کشورش باید باشد، به شکل یک زن در هواپیما فرار کرد و رفت. مگر چهارده میلیون رأی نیاورد؟! چه طور شد؟ جزء اپوزسیون شد و به عنوان مخالف چنین کارهایی انجام داد؟این بنی صدرش!
مجلسش یک دفعه رفت به هوا! هفتاد و دو نفر شهید شدند! فقط از اکثریت نیفتاد، آن هم با کسانی که روی برانکارد در مجلس حضور پیدا کردند. نخست وزیرش هم رفته است روی هوا! ائمهی جمعه اش رفته اند روی هوا! مردماش را دائم با تیر در خیابان میزدند، سن شما نمیکشد که یاد داشته باشید: منافق سوار موتور میشد، اسلحه را میکشید و هر کسی ریش داشت را همینطور درو میکرد.
در جریان شصت که امام نهضت آزادی را مرتد اعلام کرد، اینها با قمه و دشنه به میدان هفت تیر آمده بودند برای تکه تکه کردن مردم! کردستان و خلق عرب در آذربایجان دست این گروه بود، ترکمن سمت گرگان دست اینها بود، سیستان و بلوچستان دست اینها بود، خلق مسلمان آنطور بود، قضیهی شبیر خاقانی در خوزستان دست اینها بود، اصلا کل کشور آتش بود! ولی یک جریانی به نام امامت و ولایت دو سو دارد، یک سوی آن در وجود شماست، اگر این عِرق ولایی در وجود شما نباشد، رهبری هیچ کاری نمیتواند انجام دهد، هیچ کار!
مگر از زیر پای امام حسن مجتبی(ع) سجاده را نکشیدند؟! سال هشتاد و هشت همین قضیه را تکرار کردند، آن آقا اعلام کرد اینجا خط قرمز ماست پایتان را بگذارید در پاستور دیگر با رگبار مواجه میشوید، ولی آنها جرعتش را داشتند و میآمدند، اگر مردم نمیآمدند در صحنه چه میشد! میگفت طناب آماده کرده بودند تا به گردن آقا بیاندازند و در همان خیابانها بکشانند.
نُه دی نبود هیچ چیز دیگر نبود! خود مردم هستند، بار دیگر گرهگشا عاشورا و محرم شد؛ البته ما بچه مذهبیها هم خیلی مواقع به عاشورا و محرم بیمهری کردیم، خیلی جاها بیاعتنایی شد، اما باز هم همین عاشورا و محرم آمد و به داد رسید، بر اساس یک مکتب.
الان قانون اساسی ما چه اعتباری دارد؟ اعتبارش فقط همان اصل پنج است! وگرنه قانونی است مثل همه قانونهای دنیا! اصل پنج است که به قانون اساسی ما مشروعیت داده است: ولایت فقیه! قدرت جمهوری اسلامی همین ارتباط مردم با ولی فقیهشان هست و جز این چیز دیگری نیست.
یک وقتی مقام معظم رهبری فرموده بودند: مردم نمیدانند، حکایت ما حکایت اتوبوسی است که در سرازیری در حال رفتن است، من هم رانندهی آن هستم، و در این سرازیری تند، این اتوبوس هم ترمز بریده است، ولی مردم از درون اتوبوس بیرون را نگاه میکنند و میگویند چقدر در این سراشیبی خوب رانندگی میکند! اما هیچکس نمیداندکه ترمز بریدهایم. فرموده بودند: ما را امام زمان(عج) دارد راه میبرد و الا اگر به تدبیر ما باشد که راهی نمیبرد، مگر تدبیر ما در این قرن چقدر جواب دارد.
انقلابمان را نشان میدهیم و قدرت نمایی میکنیم، حالا اگر امام زمان(عج) هم بیاید دیگر چه میشود، این مهم است که، به آنها بفهمانیم با اینکه ما ذرهای بیش نیستیم و هیچ حساب نمیشویم، با این حکومتی که تشکیل دادهایم، مطمئن باشید هیچگاه زور شما به ما نمیرسد، پس اگر امام زمان(عج) بیاید دیگر چه میشود، این قدرت ماست که به جایی وصل نیستیم و ادعایی هم نداریم! اما اگر او بیاید و شما قدرتش را ببینید دیگر چه میشود؟! شما در برابر او چه خواهید کرد؟ آنها با این دید به جمهوری اسلامی نگاه میکنند! با خود میگویند اینها بدون آمدن صاحبشان اینگونه اند اگر امام زمانشان بیاید دیگر چه میکنند؟!
روز بعد از آن بمبگذاری هایی که شده بود، ما خدمت آقای بهاءالدینی بودیم، ایشان میفرمودند من میبینم که امام خمینی هفده کشور را جزء استانهای خودش میکند و شمرد: عراق جزء استانهای جمهوری اسلامی میشود، بحرین، قطر و… هفده کشور را شمرد. ما الان آثارش را میبینیم، در حال حاضر عربستان این کشوری نیست که شما میبینید، عربستان الان یکی از استانهای خودش را به توپ بسته است و سنگربندی کرده و به استان خودش انتحاری میزند، یعنی خودش پذیرفته که خودزنی کند و یک قائله به وجود آید تا چیزی از آن عایدش شود.
این هم وضع افغانستان است، مگر افغانستان با آمریکا در ارتباط نیست؟! مگر پایگاه آمریکا در افغانستان نیست؟ آیا این کشور امن است؟! فقط در یک حمله ششصد کشته و زخمی داده است. یک روز خوش ندارند! یک زمینه برایشان فراهم نیست! کشور ما کشور باعزتی است که نمیتوانند، بیایند اینجا هم حرف بزنند و زمینهی ناامنی درست کنند!
پس ببینید رهبری دنیا که خداوند تدبیر کرده است و از پیامبر شروع شده تا به الان که غیبت است، چگونه امت را پیش میبرد، شما الان جمهوری اسلامی را میبینید، در حالی که به همین شیوه میرزای شیرازی حکومتش پا برجا مانده است. یک فتوا داد « الیوم استعمال توتون و تنباکو محاربه ی با امام زمان(عج) است» یک جملهی یک خطی! در خود دربار قلیانها را شکاندند! یک نفر!! آقای بروجردی که در جمهوری اسلامی نبود، اما ولی فقیه بود. آمدند و گفتند: شاه میآید، گفت من حاضر نیستم ببینمش!
گفتند فلان آقا از فلان کشور دارد میآید، پادشاه عربستان در حال آمدن است، ایشان گفتند من او را به حضور نمیپذیرم! پادشاه عربستان که دیگران برایش فرش قرمز پهن میکنند! فرمود من نمیخواهم ببینمشان! گفتند چرا آقا؟ پادشاه عربستان به دیدار شما بیاید برای شیعه خوب است! ایشان فرمودند: به شرط آنکه به زیارت حضرت معصومه(س) برود من میپذیرم! این به زیارت من میآید ولی حرم حضرت معصومه(س) نمیرود، من نمیخواهم عزت شیعه خدشه دار شود.
کاشف الغطاء همین طور است، شیخ انصاری و بحرالعلوم همین طور هستند، علامه مجلسی در جریان صفویه همین گونه است! شاه طهماسب همین طور است! آقای سید حسن نصرالله هم همین است. الان در پاکستان هم همین طور است؛ در پاکستان یک نیروی ولی فقیه وجود دارد که وقتش شود اعلام موجودیت میکند. در هندوستان هم هست، شما به زودی منتظر باشید، هندوستان برمیگردد! چهارمین ارتش دنیا میشود! هندوستان برای آنها خطر جدی است چون همه چیزش ایرانی است، همهی افکار و صحبتهایشان ایرانی است و این موارد اینها را به وحشت انداخته است چون محاصره شدهاند.
پس کارها بر اساس ولایت یک رهبر در حال انجام شدن است. این حرکت حضرت امام است، حرکت روح الله از یک حجرهی نمور شروع شد و بعد بیرون آمد و رفت به جماران! اشراف گری به پا نکرد. نامه نوشت به گورباچف و گفت در زباله دان تاریخ به دنبال مارکسیست بروید و همین شد! این پیش بینی خیلی مهم است و آنها حواسشان جمع است. در دیدار اخیری که آقای پوتین با مقام معظم رهبری داشته است، گفته بود به ما هزار طلبه بدهید که بیایند بچههای ما را تربیت کنند، ما به شما احتیاج داریم، ما نمیتوانیم از عهدهی این تکفیری ها و دشمنانمان برآییم، بفرستید تا افکار ما را اصلاح کنند. این دستاوردها چگونه به وجود آمد؟! با استقامت! با یک مکتب درست!
بنابراین ما باید جریان رهبری را خوب بشناسیم، ریشهی ولایت فقیه در امامت است، امامتتان را قوی کنید. باید اعتقادتان به معصوم قوی شود! بدانید که حجت خدا امام زمان(عج) ناظر بر کارهاست. تمام مدیریت و جابهجا کردن امور با ایشان است: «بکم فتح الله و بکم یختم»: باران میخواهد بیاید به عهدهی امام زمان(عج) است. زلزله شود، بچهای قرار است به دنیا بیاید، فردی قرار است از دنیا برود همه به عهدهی امام زمان(عج) است. ما تحت پرچم او در حال زندگی کردن هستیم، آن جریان مهم قرار است درست شود و نتیجه دهد؛ ما در وسط آن جریان ایستادهایم.
از آقای مهدوی کنی با یک واسطه شنیدم که فرمود: یک موقعی حضرت امام نیروهای اول نظام را جمع کرد، چه موقع؟ بعد از نیمه شب! همه را در جماران جمع کرد و این کلمات را فرمود: از امشب به بعد به شما میگویم، تا امشب نمیگفتم، از این لحظه به شما میگویم جمهوری اسلامی امضاء شده تا بماند، شما بروید به فکر خودتان باشید تا از این نظام جدا نشوید و با این نظام بمانید. این حرف امام است، اینکه این نظام امضاء شده بماند خیلی معنا دارد! یعنی خدا این نظام را پذیرفته است.
یک آقایی از اهالی حلب از اولیاء بود و من با ایشان در نجف ارتباط داشتم، خیلی میرفتم و میآمدم، اما مواظبت میکردم که مسائل کشور خودمان را از ایشان نپرسم! یک روز به دلم افتاد راجع به حضرت امام از ایشان بپرسم.
ایشان فرمود: در ملاقاتی که من با حضرت داشتم، حضرت فرمودند: آقای خمینی هزار سال ظهور ما را جلو انداخت، این حرف را یک فرد بیطرف گفت و من خدا را شاهد میگیرم که هیچ غرضی ندارم، چون من اصلا سیاسی نیستم.
آن پلشتی ها، آن طاغوت و آن جریانات، به راحتی از بین نمیرفت، این بستر فراهم شد و الا ما هنوز وابسته بودیم! الان هم همین است غیر از ولیفقیه هر کس دیگری دو روز مملکت را به دست گیرد، دوباره ارتباط با آمریکا را برقرار میکند و همان پلشتیها و وابستگیها را دوباره خواهد آورد. فقط ولی فقیه است که ایستاده است و فشار رویش است. من در تهران زندگی کردهام، اطراف لانهی جاسوسی تا کیلومترها نمیشد رفت و آمد کرد. یک سگ آمریکایی در آنجا راه میرفت اگر کسی حرکتی به آن میکرد، محاکمه میشد. من چهارده سالم بود رفته بودیم به نمایشگاه بین المللی که در آن نمایشگاه از همهی کشورها آمده بودند و به خصوص آمریکا در این نمایشگاه یک غرفه ی بزرگ داشت، من دیدم تمام نمایشگاه در اختیار آنهاست. ما با رفقا بودیم و دیدیم یک آمریکایی تنومند در حال بردن مشروب برای آن مجموعهی خودشان است،–نمیدانستم فارسی میداند- من در میان رفقا گفتم اینها مثل گاو مشروب میخوردند، این شنید! من بچهی چهارده ساله بودم، آمد طرفم و گفت که ما مثل گاو مشروب میخوریم! و گردن من را با یک دست گرفت و بلند کرد، و بادست دیگرش، چرخ میز مشروب را حرکت میداد، در حال بردن من بود، که من توسلی به حضرت پیدا کردم و به دلم افتاد این به مشروب حساس است بزنم به چرخش، لگدی به چرخ مشروبش زدم و او برای گرفتن مشروبها دوید و یک لحظه من را رها کرد! ما هم تا نظام آباد دویدیم.
من دبیرستان میرفتم تا دبیرستان مان چهار مشروب فروشی بود. حزب ایران نوین را برپا کردند و در همین حزب ایران نوین دختری طرف راستت نیمه برهنه نشسته بود و دختر دیگری طرف چپات نیمه برهنه نشسته بود و جلوی رویت هم مشروب بود!! آن هم جلوی یک بچه! در غالب پیشآهنگی بچه را میبردند و این امور را یاد میدادند! دخترها را در همه زمینهای وارد کردند.
من فقط یک خاطرهبرای شما بگویم، یک شب ساعت یک و نیم مسیر من خیابان رزونت قدیم -همان مطهری فعلی- بود، دیدم زنهای مست و لایعقل همین طور در کف خیابان نیمه برهنه و برهنه افتادهاند. این بخش کوچکی از فساد آن زمان است.
امروز ما اگر کسی چادرش کمی جابه جا شده باشد، تعجب میکنیم و میگوییم چه حادثهی مهمی. اینجا از ترکیه بدتر بود، از تمام کشورها بدتر بود. یک نفر آمد، ولی فقیه بود، آمد و نجات داد و البته نیروهای عجیبی هم با او بودند. شما الان یک چیزی میشنوید ولی نیروهایی که با امام بودند خیلی عجیب بودند، یعنی خدا در دل اینها یک قدرتی گذاشته بود که از هیچ چیز نمیترسیدند. من یک بچهی سیزده سالهی اصفهانی را سوم خرداد در خرمشهر دیدم که از جفیر آمده بود و فرماندههای عراقی را که اسیر کرده بود تحویل ما داد، من تعجب کردم! گفتم اینها را تو اسیر کردی؟ گفت: بله! چند نفرشان هم ماندهاند میروم بیاورم!! گفتم اینها چه طور نفهمیدند تو یک بچه ای؟ گفت مگر جرأت داشتند پشت سرشان را نگاه کنند! من که عربی بلد نبودم فقط ال بلد بودم، میگفتم البشین و الپاشو و الفلان، اینها را اسیر کردم آوردم، ببینید این جرأتها از امام است. وقتی ریختند سفارت آمریکا را گرفتند این قدرت امام است. الان زیاد در صحبتهایشان میگویند، این موارد از همان قدرتهایی است که ما داریم و آنها نمیتوانند با ما مقابله کنند.
بنابراین اگر رهبری جایگاه محکمی داشته باشد یعنی ما در عقیده مان نسبت به ایشان محکم باشیم.
ببینید اشکال دارید، نظر دارید، نقد دارید…. بله درست، من الان نسبت به پدرم هم اشکال دارم اما نمیتوان که پدر را کنار زد یا از او اطاعت نکرد، اختلاف سلیقه داری، نظر داری ولی وقتی آن جایگاه را محکم کردی، حکومت پابرجا میماند.
آقای حق شناس میفرمودند: یک نفر پرسید آقا اعلم در مراجع کیست؟ گفت الان نباید دنبال اعلم بود، ببینید صاحب علم کیست؟! ما آن موقع در کشورمان آن همه مراجع بود، ولی هیچ حرفی نمیتوانستیم بزنیم! الان یک نفر علمدار شده است، بقیه مراجع هم الان امنیت دارند. اگر مراجع و ملبسین و متدینین… به این دید برسند که امام چه کار بزرگی انجام داده است باید هر روز صف بایستند و مرقد امام را ببوسند و برگردند. امام بر اساس یک مکتبی رهبری میکرد و ایشان یک ذره از این مکتب عدول نکردند، وصیت نامهی امام را بخوانید همین صحبت من را تصدیق میکنید.
پس ما وقتی رهبری داریم و امامت برایمان هست و مکتبمان یک مکتب درستی است و تبعیتمان را درست کردیم، این مکتب و این رهبری ما را پیش میبرد و هیچ کجا کم نمیآوریم. توجه داشته باشید حادثه و شکست همیشه هست ولی راه، راه روشنی است؛ راه واضحی است و این را هم بدانید خدا هیچگاه امری را که تا اینجا آمده است، بر هم نمیزند.
آن هم امری که اینقدر برای خداشناسی مؤثر واقع شده است و مردم به یک راه درست دعوت شدهاند.
خدا نمی آید این راه را خراب کند و به یک راه غلط میدان دهد. فرعون حاکم بود، موسی پیامبر شد، موسی از خدا پرسید: خدایا اگر من را پیامبر کردی، پس فرعون چیست؟! پاسخ شنید موسی همین که تو آمدی و اعلام وجود کردی و موسی شدی، من هم خدایی میکنم.
حدیثش را قبلا گفتهام «اقرب ما یکون ارضی ما یکون» بیشترین و نزدیکترین زمانی که خدا از مردم راضی شدهاست در زمان غیبت است و خوشا بحال شما که در این سن هستید و با زمینهای که هست، ظهور امام زمان(عج) را درک خواهید کرد و شرایطی که پیش خواهد آمد و شکستهایی که طاغوت خواهد خورد را میبینید.
آن زمان دیگر اینطور نیست که دست علی(ع) را ببندند و او را بکشانند! حضرت علی(ع) حتی یک بار برنگشت نگاه به اطراف یا پشتسرش کند چون یاری نداشت. او را مظلومانه بردند، اینجا دیگر آن زمان نیست که فاطمه(س) بین در و دیوار باشد و کسی نتواند چیزی بگوید. زمینه فراهم است، آن زمان دیگر نیست، تمام شد آن زمان که سجاده را از زیر پای امام حسن مجتبی(ع) بکشند و آنطور شمشیر بزنند و بعد بگویند یا مذلالمؤمنین!!
دیگر آن زمان نیست که حسین(ع) را آن طور محاصره کنند و حضرت بگوید به من اجازه دهید به یمن بروم بگویند نه! بروم ایران، بگویند نه!! بروم … نه!! همین جا میخواهیم سرت را ببریم. دیگر هیچ نصرتی برای حسین نیست، بگذارید حداقل زن و بچهام را ببرم، نه! زن و بچهی تو هم باید اسیر شوند. بگذارید به نوزادم آب دهم؟ نه! بگذارید خودم آب بخورم؟ نه! بگذارید عباس برود آب بیاورد؟ نه! آن زمان را ببینید، اینها اگر میدان پیدا کنند، همان افراد هستند، ما باید بفهمیم راهمان کجاست، باید درک کنیم که خدا چه لطفی کرد و چه معجزهای به پا شد و چه تحفه ای به ما عنایت شد که این زمینه برای ما فراهم شد.