qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

الگوهای مختلف زندگی

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطاهرین
اللهم اللعن ابا الشرور و اتباعه فی کل لحظةٍ من الأزل الی الأبد بعدد ما احاط به علمک.
اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ الی سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة.
صلواتی برای امام زمان علیه السلام مرحمت بفرمایید.

مبارک باشد بر ما و شما این ولادت باسعادت و پرخیر و برکت. ان شاء‌الله که ما هم جزو موالیان و دوستان و تابعین امام حسن مجتبی(ع) باشیم یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
یکی از مطالبی که خیلی مهم است و من علاقه‌مند هستم که دوستان امشب این بحث را یک مقداری با دقت بیشتر دنبال کنند اینکه:
هر مرام و جریانی بخواهد ماندگار باشد و سیر دائمی به خودش بگیرد، بیمه بشود و طرفدارانش، آن‌هایی که زیر پرچمش می‌خواهند قرار بگیرند یک همراهی درستی بکنند، آن وقتی است که الگوها و قالب‌های متفاوت در اختیار می‌گذارد. در عین حالی که جریان حق و درستی است، قالب‌های مختلف و متفاوت را که سلیقه‌ها را پاسخ می‌دهد، جمع می‌کند.
اگر یک جریانی بیاید یک قشر خاصی را پاسخگو باشد وسط راه کم می‌آورد و نمی‌تواند مسیر را ادامه‌دار برود. شما همین میوه‌ها را ببینید، میوه‌های مختلف توی فصل هست، چرا؟ چون مزاج‌های مختلف هستند. یک مزاج است که سردی به آن می‌سازد، گوجه سبز، خیار و کاهو باید بخورد، چون طبعش آتشین است وبدنش حرارت دارد.
مثلاً شما آبغوره ،آبلیمو و سرکه را ببینید، سه تا مزاج است. اگر کسی آبغوره زیاد بخورد معده‌اش ضعیف می‌شود. همین آدم اگر سرکه بخورد معده‌اش قوی و رگ قلبش هم باز می‌شود. اگر یک دانه آبلیمو بود، نمی‌توانست همه را پاسخ بدهد. شما یک میوه‌ای توی همین فصل می‌بینی گرم است، یک میوه‌ای سرد، مثلاً موز و خرما گرم است، خب باید مزاج را پاسخ بدهد. هوا ببینید چقدر در تغییر است،‌ ما یک منطقه داریم به نام شمال، یک منطقه برهوت هم داریم مثل یزد که می‌گفت چهارصد متر می‌کنند تا به آب برسند؛ اما بعضی جاهای شمال سه چهار متر بکنند به آب می‌رسند! این لازم است، مزاج است.
توی دین هم همین است، شما ببینید چهارده معصوم آمده، امام باقر، امام صادق. این همه علما شکل گرفتند، حوزه علمیه مدیون باقرین وصادقین است چون فرصت پیدا کردند مباحث فقهی را باز کنند. اگر نمی‌بودند امام صادق و امام باقر «علیهما السلام»، امیرالمؤمنین و پیغمبر، کارشان ابتر می‌شد. همین امامت امام حسین(ع)، اگر امام حسین نمی‌بود، پرچم هدایت را نمی‌شد این جوری نگه داشت. با عِلم نمی‌شود همه را جلو برد، اگر امام رضا(ع) نبود بنی‌امیه و بنی العباس کار را به دست می‌گرفتند. امام رضا(ع) شاهرگ این‌ها را زد. هارونی را که به عنوان اسوه عِلم مطرح بود حضرت بیسواد نشان داد. با مذاکرات علمی حضرت!
طاقتی که موسی بن جعفر آورد توی زندان، خیلی چیزها را ثابت کرد که با این‌‌ها نمی‌شود درگیر شد. دریک تعبیر امیرالمؤمنین دارد که جنگ‌هایی که من کردم، شمشیرهایی که زدم دیگه تا آمدن حضرت احتیاج به شمشیر زدن نیست، یعنی به جای همه‌‌ی ما حضرت شمشیر زده! این خیلی مهم است.
این قالب‌ها را پیدا کنید، روحیاتتان را منطبق کنید. یک جوانی به درد حوزه علمیه می‌خورد، اشتباه کرده رفته دانشگاه، این می‌تواند مباحث فقهی را بفهمد، فیزیک را یک نفر دیگه هم می‌فهمد، شیمی را دیگری هم می‌فهمد، مباحث فقهی را همه نمی‌فهمند. ما در این مقطع علامه طباطبایی می‌خواهیم، شهید مطهری و در عین حال نواب صفوی می‌خواهیم. ببینید این الگوها را! گاهی شما می‌بینی آن جایی که هستی خیلی استعداد داری ولی پیشرفت نداری ولی جای دیگه پیشرفت داری، یک نفر به درد آهنگری می‌خورد رفته نجاری، بی‌خود رفتی!
آن خانم با بچه‌اش آمد پیش حضرت گفت :” یابن رسول‌الله این بچه من بیکار است، یک دعایی بفرمایید.” حضرت دعا کرد بعد فرمود: ببر بگذارش یک خیاطی همین نزدیک ما است آن جا کار کند. این مادر توی مسیر که می‌رفت برد او را گذاشت توی آهنگری. دو سال بعد آمد خدمت حضرت، حضرت پرسیدند: از آقا زاده چه خبر، مشغول است؟ گفت: بله، آقا الحمدلله وضعش خوب است. حضرت پرسید: چه کار می‌کند؟ گفت: آهنگر است، آهنگر ماهری است. حضرت فرمود: مگر من نگفتم ببر بگذار خیاطی. خشکش زد، گفت: چرا آقا ما دیدیم که آهنگری یک مقداری کارش رونق‌ دارد. حضرت فرمود: من می‌خواستم به بچه‌‌ات سخت نگذرد چون روحیه‌اش را دیدم. همان رزق برای او توی خیاطی بود.
ببینید چقدر دقیق است. توی جریان به دنیا آمدن امام حسن(ع) یک مسأله بزرگی حل شد که اگر امام حسن مجتبی به دنیا نمی‌آمد این دین زمین‌گیر می‌شد.
با بودن امام حسین(ع)، امیرالمؤمنین(ع)، امام رضا(ع)، با بودن همه ائمه!! اگر امام حسن مجتبی(ع) به دنیا نمی‌آمد این دین زمین‌گیر می‌شد. قصه زمین‌گیر شدن چیه؟ این که حضرت فرمود: ما دو امام هستیم قاما أو قعدا. چه بایستیم، چه بنشینیم امام هستیم. خوب دقت کنید، چه بایستیم چه بنشینیم امام هستیم. این خیلی حرف مهمی است.
ما باید این را درک کنیم یعنی چی؟ رفقا یک حرکت حسنی است، یک حرکت حسینی، اصلاً جداست، این دو تا یکی نیست، کسی نیاید بگوید این دو تایکی است، نه! دو تا راه است. اصلاً بنا شد که دو تا راه باشد. اگر این نبود شکننده می‌شدیم. همه روحیه حسینی ندارند، روحیه حسینی یک چیز خاص است. یک شجاعت، تهور(؟) خاص است. روحیات خاص می‌خواهد کار حسینی بکند. با این که امام است، امام حسن، اگر جای امام حسین باشد همان کارها را می‌کند، ما که امام نیستیم، او می‌تواند ما نمی‌توانیم.
ولی امام حسن(ع) می‌آید یک قالب حسنی نشان می‌دهد، ببینید. قشنگ هم حضرت این را نشان داده.
ابا عبدالله(ع) هم قشنگ نشان داد. یک نفری رفت کربلا! زن و بچه که حساب نیست! یک نفری رفت حضرت.
حضرت ابوالفضل، علی‌اکبر، مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر و هفت هشت ده نفر هم شما حساب کنید، همین‌ها هستند، پس امام حسین تنهایی رفته. حضرت هم گفت، گفت با من کار دارند. توی هیچ معادله‌ای این پذیرفته نیست، امام حسین چرا رفت؟ که بگوید این هم معادله است. یک موقعی شما هم کمی(؟) باش. آیه قرآن باید معنا بشود «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً» (بقره/249) اگر امام حسین نمی‌رفت این آیه اصلاً همین جوری معطل می‌ماند. یک موقعی باید خون بدهی کار جلو برود نه خون بگیری.
در جنگ صفین مالک در یک مناطقی درگیری شد. مالک شروع کرد به درو کردن، همین جوری می‌زد، قدرت داشت، اعجوبه‌ای بود، اصلاً ما راجع به مالک هیچی نمی‌دانیم، شمشیر علی بود. در روایت دارد هوای او، هوای علی بود. انس امیرالمؤمنین بود. حضرت صدایش زد گفت: مالک بیا بیرون. گفت: آقا چرا؟ فرمودند: حالا بیا بیرون. روز بعد مؤاخذه‌اش کرد! چرا این جوری می‌کشتی؟ گفت : آقا من می‌خواستم مثل شما بکُشم. حضرت فرمودند: من امام هستم، تا هفت نسل او را نگاه می‌کنم، اگر یک فرد خوب توی نسلش باشد نمی‌کشم، تو همین طور کیلویی می‌کُشی، پشت سر من باش.
رفقا ما روحیه‌ی پیروزی داریم، روحیه و پذیرش شکست نداریم، خیلی موقع‌ها پیروزی توی شکست است، در قبول شکست است یعنی صلح! عقب‌نشینی! شما ببینید صلح حدیبیه، فتح مکه شد. فتح مکه مدیون صلح حدیبیه است. کربلا، مدیون صلح امام حسن است. اصلاً خود مظلومیت! آقا شما توی یک محله‌ای می‌نشینی همه از شما بترسند،‌ یعنی چی؟ نه یک جا باید شما مظلوم باشی، بگویند ما می‌دانیم این چه آدم قوی‌ای است ولی سرش به زیر است. این یک تأثیر دیگری دارد. شما توی خانه‌ات باید مظلوم باشی نه ظالم. این روحیه جواب می‌دهد.
ما الان حکومت دستمان است شما قدرت را به رخ بکش. نه حکومت دستت هست باید سرت پایین باشد، چون می‌خواهی مردم را بیاوری توی حکومت.
رفقا هنوز ولی فقیه شما و ما یک بار از ولایت فقیهش استفاده نکرده یعنی از اجازه ولایت فقیهش هنوز استفاده نکرده. یک بار استفاده نکرده! ما هنوز در جمهوری اسلامی توی این سی و خرده‌ای سال یک بار حکومت نظامی اعلام نکردیم. شما فتنه 88 را ببین، فتنه 78 ، فتنه 68 ، فتنه 60، درگیری‌های ترکمن، درگیری‌های کردستان، ما از این شهر به آن شهر می رفتیم، اصلاً نمی‌آمدیم یک جا ولی یک روز نظام، حکومت نظامی اعلام نکرد. این چهره، خیلی چهره مهمی است.
می‌گوید من رفتم عرفات، دیدم یک خیمه‌ای است مال امام حسن مجتبی(ع)،‌ جان عالمی فدای امام حسن(ع)، یک صلوات بفرستید. دیدم که توی خیمه حضرت، بگو و بخند است، یک محیط شادی است! میوه هست! غذا هست! می‌آیند افراد می‌خورند، دور و بر امام حسن هستند، ما آن جا نشستیم و استفاده کردیم و از خیمه بیرون رفتیم آن طرفتر دیدیم خیمه ابا عبدالله است. دیدم فضایش سنگین است، حضرت دارد دعا می‌خواند، هی گریه می‌کند. این بنده خدا برید،گفت اگر این امام است پس آن چیه؟ نتوانست هضم کند.
امام حسن بر امام حسین امام بوده، مقامش هم از امام حسین بالاتر است. چون در یک مقطعی امامش بوده، این جزو آموزه‌های دینی ما است که اگر امام بوده آن مقام بالاتر است چون بر این فرد امامت داشته. از خیمه امام حسین می‌رود بیرون، حضرت یک نفر را می‌فرستد او را می‌آورد. می‌آید خدمت امام حسن مجتبی(ع)، حضرت می‌فرماید چی شد؟ گفت: آقا چطوری ممکن است، شما خیمه‌تان این جوری است، خیمه امام حسین آنطور! حضرت فرمود : ما دو امام هستیم، دو مرام را نشان می‌دهیم، (به تعبیر من). دو تا راه داریم نشان می‌دهیم. یا تو حسنی هستی، (به تعیبر من)، یا حسینی هستی. هر کدام باشی می‌توانی توی دین بمانی. این نیست که اگر کسی حسنی شد توی دین نمی‌تواند بماند.
یک موقع شما می‌روی کربلا، حرم امام رضا، حال هیچ کاری نداری. می‌گویی من از این جا تا مشهد رفتم اصلاً یک ذره عبادت ندارم، همین خوبه، بنشین ضریح را نگاه کن. برو توی همین رواق‌ها پرسه بزن، یک چیزی بخور، ولی توی حرم بمان، مهم این است که شما توی حرم باشی. یک نفر هم رفته خیلی حال خوبی دارد، گریه می‌کند، آن هم توی حرم است. آن جا شیطان می‌آید سراغ شما، می‌گویی که من این همه راه آمدم کربلا، ما توی روضه خودمان چه کار می‌کردیم. نه آقا، همین است. الان شما مکه هم بروید یکی از ثواب‌ها این است که بنشینی خانه خدا را نگاه کنی، طواف انجام ندهی. یکی از ثواب‌ها این است که بنشینی قرآن بخوانی، خدا حال تو را در نظر گرفته، آقا یک موقع حالتان خوب است.
توی ماه رمضان حالتان این است که بخوابید، همین خواب خوب است. یک نفر هم حالش خوبه قرآن می‌خواند، خب بگذار بخواند. چون حال او قرآنی است، حال تو خواب است. “انفاسکم تسبیح” نوم شما عبادت است. تمام شد! آقا یک نفر خوب می‌خورد، یک نفر مزاجش این جوری نیست. خب حالا چی؟ آمد کنار امام باقر(ع) نشسته بود یک پرس غذا خورد، حضرت فهمید این گرسنه‌اش هست، گفت آقا یک پرس دیگه هم بیاورید، آورد و این هم خورد و دوباره یک پرس بعدی، حضرت فرمود بیاور، آورد. گفتند: چقدر شکمو است! حضرت فرمود: نه، مؤمن اکول است،‌ این خوب می‌خورد. تو حالا نمی‌توانی بخوری روده‌هایت چسبندگی دارد، آب هم از گلوی تو پایین نمی رود. ما رفتیم یک شهری آن آقا دعوتمان کرد، پدر خانم بودند، فامیل‌ها بودند، یک سفره شاهانه‌ای مثلاً انداخت که از ما پذیرایی کند ما هم تعجب کردیم که این آدم مثلاً توی مسافرت‌ها اصلاً اهل خرج نیست این جا چی جوری؟ بعد آقا توی این سفره همه چیز بود و ما هم مشغول خوردن بودیم، یک آقایی بود توی سفره غیر از صاحب سفره آقا هی تعارف می کرد آقا بخورید، آقا زحمت کشیدند، آقا من بریزم.
مادیدیم عین همین تعارف را دارد به صاحبخانه هم می‌کند. تعجب کردیم نکند ما اشتباه آمدیم خانه این آقا، و مهمان این آقا هستیم. من پرسیدم، رفتیم یک شهر دیگه، گفت این آقا توی یک چیز بالاخره مانده بود،‌ یک سفره شاهانه انداخته بود ولی سختش هم بود، این‌ها رسمشان است که یک نفر را می‌آورند کنارشان می‌گذارند که هی بگوید بخور که از گلویش یک ذره برود پایین.