پخش زنده
بسم الله الرحمن الرحیم
زندگی بر مدار دین
الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطاهرین.
اللهم اللعن ابا الشرور و اتباعه فی کل لحظةٍ من الأزل الی الأبد بعدد ما احاط به علمک.
اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ الی سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة.
صلواتی برای امام زمان (علیه السلام) مرحمت بفرمایید.
ببینید شما که نمیتوانید امام را توصیف کنید ولی در وجودتان مییابید که امام صاحب مقاماتی است. شما قائل هستید امام و حجت خدا انسانی کامل هست و علم خاصی دارد، نگاه خاصی دارد، قدرتش ویژه است، هدایت دارد و هادی است. حالا برگردید نگاه کنید به انسانهایی که الان دارند زندگی میکنند.
این انسانها در زندگیشان خصوصیاتی دارند که نمیدانند برای چه دارند زندگی میکنند! دنیا برای دنیا است، هر کسی بیشتر ببرد موفقتر است! شما این جا را وقتی نگاه میکنی میبینی اگر آدمها دستشان خالی باشد، زندگیهایشان یک زندگی بیمبنا و بیفکر و بر اساس تنازع بقاء است، مثل حیوانات! اگر یک عده ضعیف باشند، عدهای استعمار میکنند و برنامههای جنگی دارند مثل جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم و دنیا و خیلی چیزها را به هم میریزند.
وقتی آنجا را نگاه میکنید میبینید، امام حجت خدا است، آن درک را دارد، آن فهم را دارد، میخواهد بیاید دنیا را پر از عدل و داد کند، مدینه فاضله است، قوانین زندگی کردن پیش اوست، برای هر موجودی یک تعریفی دارد، برای زن یک تعریف دارد، برای بچه یک تعریف دارد، برای دختر یک تعریف دارد، برای پسر یک تعریف دارد، برای ازدواج یک تعریف دارد، برای زندگی یک تعریف دارد، برای خصوصیات اخلاقی یک تعریف دارد، اصلا برای انسان یک زندگی خاص دارد.
حالا ما کجاییم؟! ما نه آن جا هستیم نه اینجا! نه از آن زندگی که الان غربیها دارند، خارج شدیم و نه توانستیم یک زندگی به اندازه خودمان داشته باشیم که بگوییم و نشان بدهیم تابع معصوم هستیم. به نظافتمان نگاه میکنند نمیخورد، به نظممان نگاه میکنند نمیخورد، به ارتباطات اجتماعیمان نگاه میکنند اشکال دارد، رعایت آن چه که در زندگی حاکم است وجود ندارد. کشور ما منابع اقتصادی زیاد دارد ولی ما فقیر هستیم! اختلافاتمان زیاد است و با هم اختلاف داریم.
خب پس چه چیزی کم است؟
بحث ما این است، مشکل کجاست که من بتوانم به اندازه خودم، خودم را بالا بکشانم و به آن انسان کامل نزدیک و از این زندگی غربی دور بشوم؟ حالا یک نمونههایی هم توی این سطح ما داریم، شما فرض کنید علمای ما، بزرگان ما که خوب زندگی کردند و خوب هم دارند زندگی میکنند. باز بین ما و معصوم (علیه السلام) یک حلقهای هست که علما و بزرگان توی همهی جهات یا توی بخشی از آن جهات موفقتر از ما هستند. پس من اگر بخواهم با این قالب جلو بروم و خودم را منطبق کنم باید چکار انجام بدهم؟ (این چه باید کرد را دارم توضیح میدهم)
ببینید مدار این است؛ ما سه تا حوزه ی کمکی داریم، این سه حوزه ی کمکی باید به کمک ما بیاید و ما را کنترل بکند تا یک شکلی از آن چه که معصوم دارد پیدا کنیم. بشویم مثل همین علمایی که خوب زندگی کردند، یک زندگی قابل قبول و پذیرفته شده که آدم بگوید بالاخره این توانسته بار خودش را ببندد. حالا این سه تا حوزه چیست؟
1_حوزه عقل.
2_حوزه دین.
3_حوزه امامت و ولایت.
امامت است که به کمک ما میآید و ما را در جهتی که میخواهیم درست بشویم مدیریت و کمکمان میکند.
این سه حوزه یک حرف دارند میزنند و هر کدام تکمیل کنندهی دیگری است.
(اول به صورت مختصر میگویم بعد وارد تفصیل میشوم)
آن کلمه و حرف مشترک بین این سه حوزه این است که من مصلحتم را تشخیص بدهم و به آن پایبند باشم. عقل من بفهمد مصلحت من چیست، دین به من بگوید مصلحت من چیست، امام و حجت خدا هم در جهت مصلحت، من را راه ببرد. به خلاف شیطان که در جهت مفسده من را راه میبرد، به خلاف نفس که من را به طرف مفسده میبرد، به خلاف بیدینی یا دینهای تراشیده شده که من را به طرف مفسده میبرد. پس من بیایم توی این سه حوزه ی عقل، دین، و امامت که مصلحت و مفسده من را به من بگوید. مثلاً شما شاید نرسید به این که الان باید ازدواج کنید ولی دین دارد مدیریت میکند، میگوید اگر جوانی نزدیک است که به حرام بیفتد باید ازدواج کند، راه این است و این را ملاک قرار میدهد نه سن را. این که انسان به حرام میافتد یعنی چی؟ یعنی توی مفسده میافتد، دیگر نه فکرش میزان کار میکند که پنجاه تا موضوعش را بتواند تحلیل کند و نه روحیهاش روحیه دینی است که بخواهد پایبند دین باشد و دین کمکش بکند، و نه میتواند از امامش استفاده کند! مثلا دین میگوید حجاب! ببین حجاب را یک خانم به لحاظ عقلی نمیفهمد، ما هم نمیفهمیم. به لحاظ عقلی نمیفهمیم چرا حجاب!؟ ولی دین میگوید حجاب. در حوزه دین وقتی حجاب آمد و این فرد حجاب را رعایت کرد هم عقلش نورانی میشود، هم دینش منور میشود و هم امامش با این فرد محجبه کار دارد و راه را به او نشان میدهد. اگر او حجابش را درست کرد مطلب بعدی را هم به او میگوید. ببینید اگر حجابش را رعایت کرد، خدا اطاعت را هم به او میدهد چون این یک قدم را آمده است. من این سه تا را باید با هم بروم، اگر حرف عقلم را گوش نکردم در آن جا که دین هیچ دستوری ندارد، عقل شماست که باید تشخیص بدهد. مثلاً دین کاری ندارد که شما چه ساعتی می خواهی بخوابی ولی الان عقل شما میگوید باید زودتر بخوابی، چرا؟ چون عقل شما تشخیص میدهد خسته شدی. یا مثلا امروز به شما میگوید شما عطش داری باید مواظب باشی دیگر غذای چرب نخوری! این جا دیگر دین کاری ندارد عقل شما تشخیص میدهد.
دین به من میگوید مواظب رفیقت باش، نمیگوید با رفیقت چه کار بکن. مثلا من میفهمم رفیقم یک آدمی هست که اگر این کلمه را به او بگویم اذیت میشود، این کلمه را به او نگویم، فردا به او بگویم. ببینید حوزه عقل، حوزه دین، حوزه امامت، این سه تا مکمل هم هستند. برای همین است که پیغمبر (صلی الله و علیه و آله) هم به اندازه کمال عقل دارد، رسول خدا دیگر توی این قضیه یک است، یعنی عقل کامل، دین کامل و امامت هم توی وجود خودش هست، نه این که امیرالمؤمنین (علیه السلام) امام اوست، نه. پیغمبر ما مقام امامت دارد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم این مقام را دارد. اول پیغمبر، امام شده بعد امیرالمؤمنین مقام امامت دارد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان وصیّ، امام شد و پیغمبر قبلش امام بود. بعد از آنها به حضرت ابراهیم هم خداوند امامت داد. لذا میبینید که چون این پیغمبر هم حوزه عقلش خوب کار میکند، هم دین به تمام معنا به عنوان نبی در او هست و هم امام است لذا این جوری میتواند از بحرانها عبور کند البته نه این بحرانهای ما، نه. بحران مشرکین، بحران کفار عرب، آنهایی که سوسمار میخوردند، دخترها را زنده به گور میکردند، طائفهای جمع میشدند دخترهایشان را به عنوان یک ننگ با هم دفن میکردند! آب گندیده میخوردند، همیشه توی جنگ بودند و مدام با هم اختلاف داشتند. از این بحرانها پیغمبر عبور کرد و آمد الفبای عقل و دین را به آنها یاد داد.
ببینید حوزه دین این است. حالا من اگر به عنوان یک متدین، به عنوان یک کسی که میخواهم توی این قافله بروم، اگر عقلم پارهسنگ بزند با این دین نمیتوانم بروم. اصلاً دین منهای عقل تعریف ندارد. یک نفر بنشیند هی بیست رکعت، چهل رکعت نماز بخواند ولی عقلش کم باشد! ما الان توی تکالیف دینیمان میگوییم آدم دیوانه تکلیف ندارد، شما خیلی از دیوانهها را میبینید توی مساجد میآیند نماز میخوانند و دیوانگی هم این نیست که شما میشناسید و میگویید این دیوانه است، نه. عاقلها میفهمند چه کسی دیوانه است، از نظر آنها کسی که تند حرف میزند دیوانه است! کسی که زیاد میخورد دیوانه است! کسی که زیاد میخوابد دیوانه است! یا کسی که تعادل در خواب ندارد، زیاد خرج میکند، مسؤولیتپذیر نیست، بارش روی دوش دیگران است، توی خانه فحش میدهد، همه را میزند، زیاد هم میخورد، عربده هم میکشد، یک دیوانهی شیک است. همان دیوانهها به پیغمبر (صلی الله علیه و آله ) میگفتند: دیوانه، «إنّک لمجنون»! خب چون خودش دیوانه بود و یک چنین عقلی را ندیده بود، چون عاقل ندیده بود خب این جنون دارد دیگر، آخر میشود این قدر عقل باشد؟! پس میشد جنون.
مثلا شخصی برود یک جفت کفش گران و قشنگ بخرد ولی تنگ باشد! یا یک شلوار بگیرد با فاق کوتاه! طرف یک رکوع نمی تواند برود، یک سجده که هیچی تعطیل. یا یک ریش میگذارد به این بلندی! مراجع هم این جوری ریش نمیگذارند. ما ملاک هستیم، به ما مثلاً میگویند حجت الاسلام. نمیشود شما از من ریشت بلندتر باشد، من سی و خردهای سال است که ملبس هستم.
پس ببینید این سه حوزه با هم کار میکنند و به هم وابسته هستند. نمیشود من حسین حسین گفتنم خوب باشد ولی نماز خواندم مثل معاویه باشد! نمیشود زندگی کردن من مثل عمروعاص همهاش کلک و حقهبازی باشد بعد یک دفعه هم بیایم این جا بگویم حسین حسین… .
این نمیشود. باید درستش کنم، باید هم خوانی به آن بدهم. حالا که من ولایت را پیدا کردم، دارم هدایت میشوم، دینم را هم همین جوری منطبق کنم. شما بروی حمام کثیفترین لباسهایت را بپوشی بیایی بیرون!!! مهمان دعوت بکنی تمام ظرفهای کثیف را بگذاری بعد بگویی دیس برنج را بدهید تا غذا بکشم بهترین برنج را پختم!!! اینها به هم نمیخورد، ما همخوانی میخواهیم. امام، دین و عقل را تأیید میکند. عقل، دین و امام را تأیید میکند و دین، امام و عقل را تأیید میکند.
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرمایند: یا علی تو را کسی جز خدا و من نشناخت و جز تو و خدا کسی مرا نشناخت. ببینید این سه تا، همدیگر را دارند تأیید میکنند.
سه تا حوزه هم هست، من باید دینم، عقلم را تأیید کند. عقلم، دینم را تأیید کند. بروم زیر سؤال دین، چرا چنین کاری کردم؟ دینداریام را ببرم زیر ذرهبین عقل، کدام عاقلی میپذیرد بچه متدین این جوری باشد؟! توی خانه هیچ مسؤولیتی نداشته باشد، هر کاری بخواهد بکند، برای خودش آزاد باشد، حالا پدر و مادر دارند ملاحظه میکنند، خودش چه؟! در دیگ باز است، حیای گربه کجا رفته!
ما نیاز به این داریم. خب حالا توی حوزهی عقل چه کار کنیم؟ مثلاً یک نفر که خیلی آدم تمیزی است، این ملاک ما بشود، این صد است، پنجاه است من بشوم بیست، اگر من پنج هستم بشوم بیست.
یک آدم منظمی است او را نگاه کن همیشه، برای شما نمونه باشد. من خیلی آدم بینظمی هستم به او نگاه کنم او بشود نظم من. عقلم را هی بالا ببرم.
پشت کار است، یک نفر خیلی فعال است، من خیلی تنبل هستم، یک خرده تلاشم را بالا ببرم. حالا این هر که میخواهد باشد، میخواهد داداشم باشد که زرنگ است، میخواهد پدرم یا مادرم باشد و یا رفیقم، تلاشم را بالا ببرم. یا یک نفر خیلی مؤدب حرف میزند، او توی ادب صد هست، من بشوم سی. یا یک نفر یک زندگی خوب دارد، خرج و دخلشان به هم میخورد، خیلی درآمد ندارند ولی خوب زندگی میکنند، این الگوی من بشود ببینم چه کار میکنند.
یا چه جوری است مادر من این جوری زندگی میکرد ولی الان من نمیتوانم زندگی کنم با اینکه درآمدشان هم خیلی نبود؟! عقل، عقل را مدام رشد بدهم. سیره عملیه، توی رفتارهای زندگیام بنشینم خودم را چک کنم. من این حرفها را زدم نباید میزدم، حالا بیایم عذرخواهی کنم، چه اشکالی دارد؟! عقلم را بالا ببرم.
توی حوزهی دین، من ملاکهای دینی دارم. چقدر با ما صحبت کردند این فرد با این خصوصیات منافق است، دو زبانه است، تا این شخص جلویش هست خیلی تحویلش میگیرد، تا میرود، میگوید: باز پیدایش شد، آن چی بود این چی بود! برای خودم ملاک داشته باشم، توی رفتارهای متدینین نگاه کنم. یکسری متدینین را نگاه کن، ببین چقدر مواظب چشمهایشان هستند که هر جایی را نگاه نکنند، تا یک خانم می آید سرش را پایین میاندازد و صحبت میکند، ادب به خرج میدهد، من هم یک خرده خودم را بالا بکشم تا توی زمینهای که احتیاج به هدایت دارم، امام کمکم کند این زمینهها درست بشود که من مصلحتم را بفهمم، مفسدهام را بفهمم.
رفقا! خیلی این کار وقت زیاد نمیبرد به خصوص این که خدا به شما توفیق داده توی این سن دارید این حرفها را میشنوید. ببین به شما چه میگویم، این که شما توی این سن دارید این حرفها را میشنوید، بحمدالله الان زمینهی آموزههای دینی هست، زمان ما این چیزها نبود، ما چقدر باید زحمت میکشیدیم تا میرسیدیم به یک آقایی که آیا دو کلمه به ما میگفت یا نمیگفت، از آن جا برمیگشتیم صدها مانع داشتیم که بعداً پی نبریم ما اشتباه کردیم. حالا رفقا قرآن زیاد بخوانید، بچهها قرآن زیاد بخوانید، قرآن عقل شما را بالا میبرد، داستان حضرت یوسف، داستان خوبی برای زندگیهای شما است، کی توی این خانه یوسف است؟ کی توی این خانه دارد فداکاری میکند؟ کی بنیامین است؟ کی توی این خانه حسادت دارد میکند؟ این دختر خانم یا این آقا پسر دارد حسادت میکند، هی دارد میگوید تبعیض قائل میشوید! یک حق برای خودش قائل است. تبعیض یعنی چه؟! اینها پدر و مادر تو هستند، زمینههای حسادت را درست نکن، دشمنی درست نکن.
سختیهایی که اصحاب کهف کشیدند برای دین، من کشیدم؟! یا توکلی که آن برادر داشت، و با برادر مغرورش رفت توی باغ و گفت به امید خدا، من آن توکل را دارم؟! شما هر جای داستانهای قرآن را بگیرید برای شما موضوع دارد. به عنوان این که دارد زندگی تو را تعریف میکند، قرآن را بخوان. من قائل به خواندن ترجمه قرآن نیستم، غلط است، غلطترین حرف این است ولو شما بفهمید. اگر عاشق ترجمهی قرآن و علاقهمند به آن شدی دیگر قرآن نمیخوانی، نور توی خود قرآن است. شما قرآن را باید بخوانی و معنی آن را هم بفهمی. این درست است و الا نور توی ترجمهی قرآن نیست. ممکن است قاعده ی خوب زندگی کردن را به تو بگوید، ولی ترجمه نور برای تو ندارد.
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي» (طه/25 تا 28)
خب این را بیاید ترجمه کنید، این آیه چه میگوید؟ یا
«اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها» (نور/35) را ترجمه کنند، این آیه چه میخواهد بگوید؟
من داخل پرانتز این را هم به شما بگویم. عربی این نیست که عرب باشی، خیلی از این عربها عجم هستند. چرا؟ چون اصلاً عربی را نفهمیدند، قرآن را نفهمیدند. ما با اینکه عجم هستیم ولی عرب هستیم. این توی روایت است، به خاطر این که ما کلام پیغمبر (صلی الله علیه وآله) را بهتر از آنها فهمیدیم. ما علی (علیه السلام) را گرفتیم ولی آنها رها کردند، مگر ما عجم نیستیم، مگر پیغمبر با زبان عربی نگفت، پس چرا ما گرفتیم ولی آنها نگرفتند؟! پس آن فطرت عربی مال ماست، ما با وحی آشنا هستیم نه آنها! آنها این را نفهمیدند برای همین عجم هستند.
حضرت میفرماید: دوستان ما قریشی هستند. چرا؟ چون برای حسین (علیه السلام) گریه میکنند، چون مصیبت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) برای آنها، مصیبت مادر خودشان است، ما قریشی هستیم. حضرت می فرماید: شیعیان ما نبطی هستند. قرآن زیاد بخوانید، عقلتان زیاد میشود. کتابهای دیگر را ول کنید، وقت نیست، اگر کتابهای دیگر نقره باشند من میگویم قرآن طلا است. آدم طلا را نباید ول کند برود سراغ نقره! ما وقتی نداریم، حافظ قرآن بشوید، نه یک ساله، پنج ساله. اصلاً خود به خود وحی توی سینه شماست. بچهها! خیلی از شما استعداد دارید، حافظه دارید، نور در وجودتان قرار میگیرد.
با دعاهای مفاتیح ارتباط داشته باشید، آل یاسین بخوانید، دعای کمیل بخوانید. خیلی کمیل مناسب حال ماست. خیلی کمیل مناسب زمان ماست. کمیل زیاد بخوانید، اصلاً کمیل به عنوان یک کتاب درسی شما بشود، مثل یک روزنامه که هر روز میخوانید، نمیخواهد از اول کمیل تا آخر کمیل را بخوانید مگر قرآن را شروع کردیم تا آخرش میرویم؟ کمیل هم شروع کردیم پنج خط آن را میخوانیم. پنج خطش روی من اثر دارد نه همهاش. پنج خط دیگرش را فردا بخوانم، ولی هر روز بخوانید. حدیث کساء بخوانید، دعاهای امام زمان (عجل الله تعالی شریف) را جدا کن از مفاتیح یعنی با دست بنویس، یا عکس بگیر از آن داشته باش، یا توی همین موبایلها هست. ما مال زمان امام زمان هستیم، این دعاها را جدا کن، یعنی باید شما که در زمان امام عصر هستی دعای امام زمان (عجل الله تعالی شریف) را بخوانی. حالا فلان دعا را الان نخواندی، ولی دعای امام زمان را که نمیتوانی نخوانی! مال امام توست. توجه به امام خودت نداشته باشی، توجه به چه کسی میخواهی پیدا کنی؟ به خصوص دعای توسل که کاملترین دعا است.
یکی هم رساله، روزی یک مسأله یاد بگیرید چرا؟ چون سه حوزهی شما کامل میشود؛ حوزه عقل شما با قرآن، حوزه ولایت شما با مفاتیح، حوزه دینی شما با رساله. این که مشکل ندارد، این همه فضلا کنارتان هستند هر جا را که گیر کردید از آنها بپرسید.
خدا هم به شما لطف کرده، هدایتهای خوبی در نزد شما است، به نظر بنده هدایت سرعت گرفته، خدا بنایش این است که خوبها بالا بیایند، خوبیها بالا بیاید، سابق سخت بود، الان راحت است، زود بالا میآیند. گاهی میبینی در یک سن کم، طرف مرتبهی بالا دارد. هر کسی هم توی تکلیف خودش.
هر کسی یک تکلیفی دارد، یک نفر الان باید برود بجنگد، یک نفر باید برود الان درس بخواند، یک نفر باید یک کارخانه را اداره کند، یک نفر…، پس اینها را با هم قاطی نکن. یک موقعی جهاد بود، زمان 58، 59 را دارم به شما میگویم. امام میفرمودند: جهاد سازندگی را پر کنید. من دیدم بعضی از رفقا جهاد میروند! بعد امام میفرمود: سپاه خالی نماند، دوباره رفقا میرفتند سپاه! بعد میفرمودند کمیتهها را پر کنید، دوباره میرفتند کمیته! خب این جوری نیست، هر کسی یک تکلیفی دارد. شما هم یک تکلیفی داری تکلیفت را انجام بده. پشت جبهه را پر کن، کار فرهنگی خودت را بکن. طلبهها به خصوص درسشان را بخوانند. یک موقعی یک اتوبوس طلبه جماران رفتند، حاج احمد آقا میگفت: آقا گفتید به داد اسلام برسید، علما به داد اسلام برسید حالا یک اتوبوس طلبه…. امام فرمود طلبهها بروند درسشان را بخوانند. من به علما گفتم.
یک نفر هیأتداری باید بکند، آقا این هیأت را اگر شما اداره نکنید پشت جبهه خالی میماند. «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» مداد عالم از خون شهید بالاتر است، چرا؟ چون او رفت شهید شد و کارش را کرد، پشت جبهه را چه کسی نگه میدارد که فاسد نشود و راه او ادامه پیدا کند؟ مداد عالم است. همهی اینها را باید کنار هم دید. هر موقع شما اینها را کنار هم دیدی، یعنی وظیفهات را فهمیدی و دیگر شما بارت را بستی و راهت را هم رفتی.