پخش زنده
بسم الله الرحمن الرحیم
مصالح و مفاسد
الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطاهرین.
اللهم اللعن ابا الشرور و اتباعه فی کل لحظةٍ من الأزل الی الأبد بعدد ما احاط به علمک.
اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ الی سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة.
صلواتی برای امام زمان علیه السلام مرحمت بفرمایید.
آنچه که شما انجام میدهید، موفق هستید، خدا لطف کرده به شما، باورهای دینی که دارید، شاکلهای که پیدا کردید، عقایدی که خدا لطف کرده در فطرت شما قرار داده، اعمالی که انجام میدهید، تحت یک برنامهای باید قرار بگیرد که در حقیقت آن برنامه ما را مدیریت کرده جلو ببرد و من عمل زده نباشم. عمل هم من را از دایره خارج نکند. مثال بزنم؛ یک نفر امسال موفق به روزه نیست. این فرد وحشت دارد از این که روزه نگیرد، این فرد عمل زده است، یعنی (عمل دارد این را جلو میبرد) این ضعف دارد، مثل یک اتاق شیشهای است و با یک سنگ میشکند، مثلاً پول داشت خیرات میکرد الان پول ندارد. موفق بود مسجد برود، الان موفق نیست پای او یک مشکلی پیدا کرده، یا هر عملی. حج نمیتواند برود چون پول ندارد. نمیتواند درخانه اش روضه بگیرد، خیلی کارها. آن چه که ما را جلو میبرد عمل نیست، عمل یک میوه است چه در مسیر حق که میوهاش شیرین است، چه در مسیر باطل که میوه تلخی دارد. من نمیبایست حالم این جوری باشد که هر موقع اعمالم خوب بود، توانستم اعمال انجام بدهم، یک احساس سر حالی کنم، هر وقت توفیقات عملم سلب شد احساس کنم همه چیز را از دست دادم، این نیست!
ببینید! پس آن چه که حاکم به ما هست نباید عمل باشد، بعد هم من به شما بگویم اعمال جایش عوض میشود. مثلاً الان مسجد رفتن شما خوب است، فردا حسینیه رفتن، این هفته خوب سینه زدی، فردا خوب قرآن خواندی. جابجا میکنند. الان شما رفتید مشهد، یک مدتی به شما نمازشب میدهند مشهد دیگه نمیتوانی بروی. حالا نمونه بگویم یک چیز جالب است. مثلاً آقایان مجردها که ازدواج میکنند بعد از شش، هفت ماه میگویند با ازدواج خیلی از توفیقات از ما سلب شد، ما نمازشب میخواندیم، چه حال خوبی داشتیم، مسجد میرفتیم از آن موقع که زن گرفتیم همه اینها تعطیل شده. به او میگویم که اصلاً اعمال شما قبل از ازدواج به درد نمیخورد تازه الان به درد بخور شده ولی ظاهرش این شکلی است که شما کم توفق شدید ولی اصلاً نماز یک متأهل با نماز یک مجرد قابل مقایسه نیست!
اگر من بتوانم تشبیه کنم مثل نماز یک پیغمبر با بقیه، فرقش این است. درازدواج دو سوم دین کامل میشود، حالا این چون عمل زده است میبیند الان توفیق عمل کم شده. یا یک نفر فهمید اعمال زیادی را موفق میشود، روی این هم حساب نکند ببیند عقیده او چهطور است. یعنی اگر دیدی شکرگزاری شما خوب است، شاکر پروردگار هستی، اگر دیدی استغفار شما خوب است، عذرخواهی میکنی، این ملاک است.
ما توی مدیریت عقیده از پایین نقل میکنیم میآییم بالا. دو چیز مهم است که تراز شماست، یکی ترس از آن چه که خدا شما را ترسانده، خود این که خدا از یک چیزهایی میترساند، مهم است که بترسید. ببینید مثلاً ما از جهنم میترسیم، نکند ما را ببرند جهنم، امیرالمؤمنین هم میترسد. چه ببرند جهنم چه نبرند تا قبل از روشن شدن تکلیف باید بترسید. از بهشت باید خوشمان بیاید. این که شما از جهنم میترسید معنایش این نیست که جهنمی هستید، خدا این جوری قرار داده که شما بترسید، این خوف است، خوف وعید. بترسی که یک موقع شما را از دایره ولایت خارج نکنند، این خیلی مهم است! توفیق را از شما نگیرند، خیلی خوب است، بترسی که مورد سخط واقع بشوی، بترس! اصلاً نگذار این ترس کم شود.
آقا مثل رانندهای است که باید بترسد جریمه بشود، فایدهاش چیه؟ خوب رانندگی میکند. ترس بدی نیست!الان کسی میآید میگوید آقا ترس از جریمه چیز بدی است، اگر کسی نمیترسد از جریمه شدن بد است.
از خطر نترسد، آدم دیوانه این جوری است، آدم عاقل از خطر میترسد. باعثش چیست؟ باعثش این است که شما سالم بمانی، نروی ته دره، بگویی نه آقا بیخیال. دادستان آمل بود جاده هراز را بسته بودند گفتند آقا جاده بسته است خطرناک است، ایشان گفت من دادستان هستم باید بروم. رفت افتاد ته دره. زمان شهید قدوسی هم بود، من خودم هم آن جا بودم. تمام شد، مجانی رفت ته دره!
بیباکی چیز خوبی نیست، باید بترسی که نمازت قضا نشود، دو تا ساعت بگذار اگر بیدار نمیشوی!
چطور جشن تولد را معلوم میکنی، روز خمسیات را هم معلوم کن، یک روز از آن رد نشو، خمست را حساب کن، ما که گفتیم آسان شده، آسانش را به شما گفتیم، چه جوری حساب کنی که آسان بشود، پیش چه کسی بروی! گفتیم حساب کن، ولو الان ندادی. یک جوری مواظبت کن روزهات را بتوانی بگیری، نرو توی آفتاب داغ که مجبور بشوی بخوری. مسافرتهایت را نینداز وسط رمضان، اینها خوب است، به این میگویند مدیریت.
باید خوف و رجاء شما خوب باشد، همان قدری که شما از جهنم میترسی از بهشت باید خوشت بیاید، متأسفانه این جوری نیست. آقایان باید از بهشت خوشتان بیاید، خانمها بایداز بهشت خوشتان بیاید، هی باید بهشت را به یاد بیاورید. حضرت فرمود: هر موقع قرآن میخوانید به آیات بهشت رسیدید بگویید ان شاءالله ما هم میرویم، به جهنم رسیدید بگویید ان شاءالله ما نمیرویم.
ببین این حالت را ما در دنیای عقیدهمان لازم داریم که هوس بهشت کن! هی بگو خدایا من را ببر بهشت، کنار پیغمبر قرار بده، من را از آن لطفت برخوردار بکن، اهل بهشت قرار بده، هی بگو. آن جا هم هی بگو خدایا من را از جهنم دور کن. اعوذ بالله، اعوذ بالله همین است، استجیر بالله، پناه میبرم به خدا همین است، مدیریت کن.
در رفتار هم خودت را مدیریت کن. مدیریت توی رفتار چیه؟ این است که مواظب باش مصلحت را گم نکنی، ببینید مصلحت را نگه دار، الان دعوایت شده با این آقا، مصلحت چیه؟ قیچی کنم، یا نگه دارم؟ ببینید شاید مصلحت این است که تمامش نکنی، حالا هر چی شد. نه، هر چی شد نداریم، همان لحظه هم مصلحت.
شما الان یک بچهای داری توی خانه بچه مذهبی است، این بچه مذهبی تا لنگه ظهر میخوابد، پدر هم ناراحت است میگوید چرا دنبال کار نمیرود؟ آقاپسر، مصلحت نیست این جوری توی خانه بمانی، از خانه بزن بیرون، سعی کن روی پای خوت بایستی، چرا داری دغدغه برای پدرت درست میکنی. ولو شما بگویی حق با من است ولی مصلحت دیگه این نیست چون بابا و مادرت دارند خودخوری میکنند، آبروی بچههای مذهبیها را نبر، آبروی بچه مذهبیها را حفظ کن.
مصلحت را گم نکنیم در رفتار، ببین الان دیوانهای آمده جلوی من یک سنگ دستش هست، شما نگو اگر مردی بزن، خب میزند. بعد بیست روز هم میروی بیمارستان، او هم در رفت. مصلحت این است که میگویی آقا جان مشکل شما چیه، نزدیک بشوی به او، یک پولی در بیاوری به او بدهی، الان ده هزار تومان به او بدهی بهتر است تا صد هزار تومان خسارت ببینی.
مصلحت! ببینید خدا قبلهاش را عوض کرد، من و شما کی هستیم، خدا از کی میترسد؟ درخدایی خودش مگر کم دارد؟ قبلهاش را عوض کرد، مصلحت بود. بیت المقدس، قبله را آورد به طرف کعبه. بابا قبله که لباس نیست شما عوض کنی، عوض کرد! اگر توی کعبه هم مصلحت میدید باز عوض میکرد. حالا شما کی هستی پایت را کردی توی یک کفش میگویی بدو؟ تو کی هستی؟ تو چه قدرتی داری توی عالم هستی؟
به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در صلح حدیبیه گفتند: چیه نوشتی رسول الله، دعوای ما سر همین است که تو رسول الله نیستی! تو محمد هستی. حضرت امیرالمؤمنین کنارش بود، فرمود که یا علی پاک کن. یک دفعه امیرالمؤمنین خشکش زد، گفت یا رسول الله اگر این را پاک کنیم دیگه هیچی. حضرت فرمود پاک کن. در گوش حضرت فرمود علی جانم تو هم باید یک روز ولیّ الله را پاک کنی، پاک کرد. آقا! رسول الله را پاک کنیم میدانی یعنی چی؟ یعنی همه این دعواها بیخود، کشک. حضرت فرمود پاک کنید. بعد از صلح حدیبیه فتح مکه شد. در صفین آمدند گفتند علی ولیّ الله چیه، ما قبول نداریم تو ولیّ خدا نیستی، تو علی بن ابیطالب هستی، پاک کن. آن جا امیرالمؤمنین فرمود الله اکبر، خبر غیبی پیغمبر.
مصلحتمان را گم نکنیم. ببینید دینداری به این است؛ دینداری این است که نسبت به مصلحتت سرت را بیاوری پایین، قلدری را بگذار کنار، شاخ و شانه را بگذار کنار. همه این قضایا را دشمنی فرض کن، مصلحت است، الان مصلحت نیست مادرم را اذیت کنم! با، بابام دهن به دهن کنم، مصلحت نیست! یعنی حق با من است ولی مصلحت نیست. شما عقب بکش بعد ببین خدا چه جوری از شما دفاع میکند.
خانم با شوهرت دهن به دهن نکن، حق با شماست، شما بشو مظلوم بگذار شوهرت بشود ظالم، خدا انتقام بگیرد. ولی وقتی شما داری دهن به دهن میگذاری شما هم میشوی ظالم، بعد خدا میگوید «اللهم اشغل الظالمین بالظالمین» حالا به جان هم بیفتید، هر روز جنگ و دعوا. ما یک مظلوم میخواهیم، وقتی دو نفر هستند نمیشود دو تا ظالم، باید یکی بشود مظلوم! تو بشو مظلوم، مصلحت را گم نکن.
نمی شود مسجد بروی، باشد. ببین تا کجا. مصلحت نیست شما هیأت بروی، چشم. اگر مصلحت نیست چشم. مصلحت نیست با این دختر ازدواج کنی، چشم. اگر چهار تا عاقل گفتند، چشم. مصلحت نیست این جا بروی کار کنی، این شغل مصلحت تو نیست، این جایی که چند تا زن دارند کار میکنند لباس زنانه به عنوان یک مرد بفروشی، بگذار این مال زنها باشد، برنامه را خراب نکن، برنامه اسلامی را خراب نکن، بگذار اسلام یک تکه باشد.
ما چرا میگوییم بدحجاب نباید بدحجاب باشد، ما چه کار داریم به این مطلب، به حجاب!! جامعه اسلامی مثل فرش است، شما الان گوشه فرش را پاره کن، بعد ببر توی بازار. میگوید آقا چهار سانت این فرش نیست. میگویی آقا به اندازه چهار سانت کم کن. میخندد به شما، میگوید فرش دیگه نیست، چهار نیست که، فرش دیگه نیست. تو بگو به اندازه یک بند انگشت سوراخ باشد، این دیگه فرش نیست.
در جامعه اسلامی هم همین است. وحدت رویه است، آن که آن بالا نشسته، ما حاکم پیدا کردیم. عاقل است، شاه نیست که حرمسرا داشته باشد، نمازشب میخواند. رئیس جمهور هم همین است، نمازشب میخواند. رئیس مجلسش هم نمازشب میخواند، رئیس قوه قضائیهاش هم نمازشب میخواند. اگر حرفی هم دارد زده میشود جهت اصلاح است نه تخریب. مصلحت نیست من یک جوری حرف بزنم رئیس جمهور سست بشود، اگر سست شد، رأی خود من سست شده. خب میخواهد چهار سال بماند، باید بماند. دیگه باید کمکش کنم ولی ایرادم را هم باید بگیرم. اشکال را هم بگویم. این عیبی ندارد، نه این که یک فضایی درست کنم نتواند کار کند، مصلحت نیست ولو من قبول ندارم. ولو من این را درست نمیدانم، مصلحت نیست. ولو به این اشکال دارم، اگر ما رفتیم دنبال مصلحت، مصالحمان را فهمیدیم، دنبال مفسده نرفتیم مفسده را کنار گذاشتیم یقین بدانید در دین میتوانیم بمانیم و الّا رفقا با همین احکام شرعی از دین بیرون میروید.
خوارج با همین نماز بیرون رفتند، با نماز ، نماز خفهشان کرد چون مصلحت نبود این قدر نماز بخوانند، این قدر روزه بگیرند. استخر آب، آب مگر حیات نیست! آب میخورم حیات است، نفسم تازه میشود ولی همین آب استخر که شما بروید توی آن بلد نباشی آب را میخوری میشود ممات. دین هم همین است، شما اگر نتوانستی با دین کنار بیایی همین دین خفهات میکند.
امیرالمؤمنین فرمود: نماز جماعت داری میخوانی دیدی خستهای، نماز میخوانی دیدی خستهای زود تمامش کن. بابا همین امامی که میگوید به آرامی بخوان، با طمأنینه بخوان، میگوید الان تند بخوان تمامش کن. گفت آقا چرا؟ حضرت فرمود: مصلحت نیست چون شیطان میآید شما را اذیت میکند؛ سر به سر شما میگذارد میگوید که چرا این نماز تمام نمیشود.
مصالح و مفاسدم را باید توی دین پیدا کنم. کلید را بدهم دستتان! خانمها و آقایان خیلی موقعها دین را باید بگذاری کنار، عقل را بچسبی. دارم نتیجه را میگویم که برای شما غیر قابل هضم است. کجاست؟ روزه. عقل من میگوید دیگه روزه نباید بگیرم دین به من میگوید روزه بگیر، خدا میگوید تبعیت از عقلت بکن. چون دین را من فرستادم تابع عقل باشد! اگر عقل شما به شما میگوید روزهات را بخور، بخور. نمیبینی چشمهایت دارد کور میشود، کلیهات را داری از دست میدهی. روزه هست ولی تو دیگه نیستی، سال دیگه میتوانی بگیری.
مصالح و مفاسد!! مصلحتها را پیدا کنم، مفاسد را هم پیدا کنم، تابع مصالح باشم، مفاسد را کنار بگذارم. آقا میآید توی جلسه روضه میایستد سینهزنی این وسط. آقا جای شما این وسط نیست که، برو آن ته بایست، چرا میآیی این جا مجبور میشوی یک جوری بزنی بعد بروی دیگه پیدایت نشود. آقا تا آخرین روز عمرت باید سینهزن امام حسین باشی ولی ما سینهزنیمان تا ده سال است، چرا؟ افراط میکنیم! هیأت رفتن ما ده سال است بعد دیگه خوشمان نمیآید. همهاش مداحی گوش میدهد، توی ماشین، آشپزخانه، این مداحی تو دو سه سال است، بعد میبوسی میگذاری کنار، میروی موسیقی گوش میکنی؛ زده میشوی. کشش نفس ،مصلحت را بفهم. الان به صورت لطیف گوش بده، تا پنجاه سال گوش بده.
ریش را میگذارد این قدر بلند میشود، یک دفعه میرود همه را تیغ میزند، یعنی چی؟ مراجع هم این جوری نیستند والله.
عرف است دیگه، ما مراجع را داریم میبینیم دیگه. “العرف ببابک”. متعارف مسلمانها ببین چه جوری است، متعارف بچه هیأتیها را ببین چه جوری است، همیشه لباس سیاه، به او میگویم آقا برای چی تو همهاش لباس سیاه می پوشی؟ میگوید مادرم که مرد دیگه در نیاوردم. این جوری است؟!!
امام باقر(علیه السلام) پیش یکی از اصحابش بود حضرت فرمود: برای چی توی این خانه هستی با هفت هشت تا بچه، این جا تنگ است. گفت آقا این خانه بابام است، او هم خانه اجدادی او بوده، این جا خیلی جای با برکتی است، ما هم همین جا را اختیار کردیم. حضرت فرمود اگر بابای تو احمق بود، جدت هم احمق بود باید تو هم احمق بمانی، نمیفهمی جای تو تنگ است؟ ببین بچههایت دارند اذیت میشوند.
این باید درست بشود، پس نمیشود من بگویم دین باور هستم، دین را دارم ولی مصالح و مفاسد دستم نیست، این دین را جا میگذارم. با امام حسین(علیه السلام) هم خداحافظی میکنم، از این توحید هم میروم به طرف شیطان، پس آن دین اگر باقی ماند توی این مصالح و مفاسد باقی مانده، شما این مصالح و مفاسد را در نظر بگیر، آقا مصلحت نیست شما اختلاف ایجاد کنی، الان وحدت است. هزار هم حق با تو باشد. اصلاً بگو عقیده درستی است، مصلحت نیست! این را میفهمی یا نمیفهمی؟ اگر شما اختلاف ایجاد کردی یک ضربه بزرگتر زدی، ممکن است شما بگویی من یک ثواب بردم، ولی در اسلام حفره ایجاد کردی، حق این کار را نداری!
شما در زندگی معصوم بروید ببینید همهاش مصالح و مفاسد است، حتی آقا آن جا بوده، وضو این جوری گرفته؛ سر بالا. گفته آقا؟ حضرت فرموده: مصلحت این است، وضو را همین جوری بگیر. گفته آقا آن جا این جوری، حضرت فرموده: این جوری نماز بخوان، من به شما میگویم. حضرت دست اینها را میگرفت میفرمود: بیا برویم پشت سر اینها نماز بخوان، آقا پشت سر اینها؟ حضرت فرمود: مصلحت است.
یعنی بالاتر از این حرفها است که تو فکر میکنی. مصلحت را بفهم.