پخش زنده
بسم الله الرحمن الرحیم
حب و بغض
سرمایهی وجودی ما برای این که راه درست را انتخاب کنیم یا خدای نکرده بیراهه برویم دو امر محبت و بغض است. تمام میلها و رغبتها تحت تأثیر حب و محبت در وجود ما شکل میگیرد. بواسطهی بغض تمام رذائل و بدیها تحت عنوان بغض در وجود ما شکل میگیرد.
مثلاً شما ممکن است در بچگی از نماز خواندن تنفر پیدا کرده باشید. به این شکل که شما با پدرتان به مسجد میرفتید، نماز جماعت هم طولانی بوده، خوراکی، چیزی هم برای شما نبرده، شما خسته شدید. هی دیدید اینها خم و راست میشوند، مکبر هم تکبیر میگوید. این صحنه را هی دیدید یک تنفر ناخواسته در وجود شما ایجاد کرده و آن تنفر ناخودآگاه الان دارد میوه میدهد. و میوه تلخی هم از فضای مسجد هست!
از فضای یک کسی که ریش دارد، یا دختر خانم از کسانی که محجبه هستند تنفر داشته باشد با این که متدّین است، یا شما را به حرم بردند، در حرم طولانی نشستند، شما هم خوابت گرفته و جای خواب هم نبوده! ببینید میلهای بعدی تابع این است. خود روزه گرفتن در ابتدای سن، و خیلی چیزهای دیگر. عکس آن هم هست، یعنی یک رغبت خوب، یک پدر خوب وقتی میخواهد بچهاش را به مسجد ببرد، قبل از آن خوراکیهایی که بچه دوست دارد برایش میخرد، بعد این بچه همیشه از مسجد خوشش میآید و دلیلش را هم نمیداند.
حب در مرحلهی بالاتر برای من و شما مدار رفتار میشود. بغض برای من و شما مدار رفتار میشود. لذا عرض کردم وقتی که دین آمد مثل آسفالتی است که در اتوبان ریختند، همهی چیزهای اتوبان درست است ولی خطکشی نشده، وقتی خطکشی نشده راننده کور دارد حرکت میکند، نمیداند کجاست، دید خوب هم ندارد. یک خطکشی ساده و خوب این را در لاین خودش میبرد، خدا به برکت امیرالمؤمنین خطکشی کرد و فاصله انداخت.
همان مقداری که امیرالمؤمنین، برای دوست داشتن مهم است در عالم بیاید، همان مقدار مهم است معاویه برای بغض به دنیا بیاید. ببینید تمام بغض باید از وجودتان خرج بشود. اگر تمام بغض خرج نشود، بغض باقی مانده داشته باشد به محبت صدمه میزند. شما ببینید از زباله چقدر تنفر دارید، در ذهن هیچ کسی نمیآید که یک موقعی از داخل زباله یک چیزی بردارد و بخورد، این تنفر لازم است چون زباله است و همهاش میکروب است. اگر تمام بغض و تمام ناراحتی از زباله نباشد شاید آدم همین جوری برود دست دراز کند و یک چیزی بردارد و بخورد.
ببینید چقدر خدا کمک کرده مثلاً شما یک چیزی که متعفن است اول بوی تعفن اذیتت میکند و فاصله میگیری، این چقدر خوب است. اگر این بوی خوب میداد، بوی خوش میداد، تعفن شما را به اشتباه میانداخت. ما اگر محبت و بغضمان را درست تنظیم کنیم یک بار سراغ معصیت نمیرویم. چرا سراغ معصیت میرویم؟ چون برای ما معصیت مثل زباله نیست که طرفش نرویم، هنوز تمام بغض در وجود من شکل نگرفته است. اشکال هم این است یعنی هنوز من نسبت به معاویه یک ارادتی دارم، خودم هم خبر ندارم. اگر معاویه تمام بغض بود برای من گناه از جنس معاویه است، از معاویه هم فاصله میگرفتم. ببینید زباله که فقط در خانهی شما نیست، شما هر جا بروید زباله باشد یک معنا دارد، شما باز هم طرف آن زباله نمیروید. بغض و بدی و تنفر یک معنا دارد، در معاویه یک جور است، در عمرو عاص یک جور است، در دومی یک جور است، در شیطان یک جور است، در همین آدمی هم که الان دارد رفتار معاویه را انجام میدهد نسبت به مؤمنین همان است.
ما کسی به نام معاویه ندیدیم، ولی با معاویه بودن آشنا هستیم، الان داریم قضاوت میکنیم، میگوییم این رفتارِ معاویه را داشت، این رفتارِ عمرو عاص را داشت. یعنی ما یک تعریف از آن داریم، لذا اگر کسی این رفتار را انجام داد ما زود میفهمیم که این معاویه است با این که او معاویه نیست، معاویه پسر ابوسفیان، مادرش هند، کسی دیگر بوده، ولی معاویه بودن، یک تعریف بیشتر ندارد.
ببین امیرالمؤمنین (علیه السلام) است،
شما امام صادق (علیه السلام) را هم که میشنوید برای شما مثل امیرالمؤمنین است، امام رضا (علیه السلام) هم امیرالمؤمنین است، امام زمان(علیه السلام) هم همین جور است، امام حسین هم … چرا؟
اینها یک تعریف دارند، «کلهم نورٌ واحد». پس ببین علت این که ما مسیر را گم میکنیم این است که حب و بغض ما به هم خورده است. من تمام محبت علی (علیه السلام) را به دل ندارم، به همین دلیل به یک سری امور درستی که مثل امیرالمؤمنین (علیه السلام) است گرایش ندارم.
«نؤمن ببعض و نکفر ببعض». ببین ثمره آن کجا شد. آن بغض کجا میوه داد. مثلاً میگوید که آقا، معاویه مال چه کسی بوده؟ ببین وقتی میگوید معاویه کی بوده، شما باید لعنش کنید.
خب پیغمبر (صلی الله علیه واله) مال چه کسی بوده که حالا داریم صلوات برای او میفرستیم. کسانی که تبری شان اشکال دارد همین الان هم در تبری مشکل دارند. دشمن را نمیشناسد. اگر شما از قاتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) تبری نداشته باشی، الان نمیتوانی از اسرائیل تبری داشته باشی، اصلا در وجودت این تبری نیست. اگر هم میگویی ظاهر است، در زبانت هست که میگویی مرگ بر اسرائیل چون هنوز اسرائیل را خیلی بد نمیدانی! چرا؟ چون شما هنوز قبول نکردی که آن ریشهی بدی است، آن وقت چطور میآیی و میگویی این بدی است، اصل بدی را باید بفهمی که بعد بگویی بله این همان است، یا بخشی از آن است. لذا میروی دوستی او را انتخاب میکنی، میگویی نه! خیلی هم بد نیستند.
بچههایشان را به انگلیس میفرستند که درس بخوانند و فارغ التحصیل آن جا هستند بعد توقع دارند بیایند اینجا قبول کنند که نفوذ هست. نه چه نفوذی است، ما بچهمان آنجا درس میخواند، ما اصلاً نفوذ ندیدیم. میگوید بهترین اساتید دانشگاه آنجا است، بهترین وسائل آنجاست، خب تبری ندارد.
شما در احکام اسلامی ببینید، ما با کافر دست هم نمیدهیم، میگوییم دستمان نجس میشود. این که فقط دو تا دست است، اسلام آمده از اینجا شروع کرده و گفته اگر شما قبول کردی که دستت نجس میشود و دست ندادی، بعد هم پای میز مذاکره نمینشینی و حرفش را هم قبول نمیکنی، تسلطش را هم نمیپذیری، با او هم نمیخندی. چون او از خنده یک چیز دیگر میفهمد. او از خنده تعریف دارد. میگوید هر کسی به ما میخندد یعنی به ما احتیاج دارد، به ما التماس میکند یعنی دارد چراغ سبز نشان میدهد، او با تعریف خودش جلو میآید. این خیلی مهم است، خیلی مهم است من این را بفهمم.
حضرت امام (رضوان و رحمت خدا بر امام) میفرمود: که بلا نسبت، اینها مثل سگ هستند، اگر به آنها حمله نکنی جلو میآیند. آقای فلانی هر سخنرانی کرد پنج دلار به نفت اضافه شد، وقتی به آمریکا رفت، آن جا سی دلار به نفت اضافه شد. ولی وقتی گفتی بیا برعکس شد، قیمت نفت سی دلار شد. این قالب که بپذیرد اینها دشمن هستند، با اینها نمیشود کنار آمد. این را آدم بپذیرد، چون من اصلاً آدم سیاسی نیستم. اصلا در مسائل سیاسی هم نظری ندارم. میگویم آن که سیاست میفهمد باید حرف بزند. مثل نماز جمعه، امام جمعه سیاست میفهمد یک خطبه را به سیاست اختصاص داده است. من از نگاه دین به مسأله نگاه میکنم.
باید حرکت را شما به یک سمتی ببری که دشمن غضب شما را ببیند. دیروز مقام معظم رهبری در آن جلسه فرمودند: ما هم آتش میزنیم آن چیزی را که از برجام برای ما آمده، اگر آنها این جوری کردند، پاره کردند ما هم آتش میزنیم. این در دنیا انعکاس دارد، یعنی میبینند یک فرماندهی، یک رهبری در کشور آخرین حرفش را زد. دیگر حرفی بالاتر از این نیست باید آنها تصمیم بگیرند. حتما بدانید تصمیمشان هم عقبنشینی است، حتماً بدانید اینها در محاسبات بینالمللیشان محاسبه دارند. آنها بیگدار به آب نمیزنند، همان دنباله رو معاویه هستند. از معاویه پرسیدند که چه طوری حکومت میکنی؟ گفت یک طرف طناب دست من است، یک طرف هم دست مردم است اگر دیدم مردم شل کردند من هم آنها را به سمت خودم میکشم؛ اگر دیدم مردم سفت گرفتند من به طرفشان میروم.
ما قالب داریم، تجربه میکنیم. ببینید رفقا ما یک دفعه نمیتوانیم وارد حکومت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) بشویم. به هیچ وجه نمیتوانیم. تحلیل ذهنی من این است که هزار سال لازم است تا ما وارد آن فضایی بشویم که امام بیاید، امام را بپذیریم و الا اگر امام زمان(علیه السلام) الان بیاید دوباره با او مخالفت میکنیم. دوباره برمیگردد، این تجربهی یازده تا امام است. یازده تا امام آمد. مگر پنج هزار نفر در نیشابور دنبال امام رضا(علیه السلام) نبودند، این پنج هزار تا کجا بودند موقعی که مأمون (لعنة الله علیه) امام رضا (علیه السلام) را حبس کرد؟ مگر آن همه نامه برای امام حسین (علیه السلام) نوشته نشد؟ مگر مسلم بن عقیل کوفه نرفت؟ با امام زندگی کردن خیلی سخت است، مقدماتش همین است که دارد اتفاق میافتد. ذره ذره ما شاید برویم به آن سمت و بفهمیم و بتوانیم تا یک روز امام زمان بیاید. برای همین است که در روایت می فرماید، وقتی حضرت تشریف میآورند عقلها کامل میشود، یعنی چی؟ یعنی حضرت را میپذیریم.
ما الان میخواهیم با یک فقیه زندگی کنیم، نمیتوانیم. این فقیه نظر دارد، ولی ما نمیتوانیم. بزرگان ما هم نمیتوانند. الان ببین بزرگان ما دارند چه کار میکنند. از آن طرف میگوید نفوذ، اینها میگویند نه کدام نفوذ؟ از آن طرف میگوید که در مدارس درسهای انگلیسی نباشد، میگویند نه لازم است. میگوید برجام برای ما چیزی نداشته، میگویند این همه خدمات داشته، آن وقت ما امام زمان (علیه السلام) را تحمل میکنیم. نظر داریم دیگر، من نظر دارم. الان شما نظر پدرتان را قبول میکنید؟ یک نفر از شما نظر پدرتان را قبول نمیکنید. که پدر شما از شما راضی باشد و بگوید که من هر چی گفتم این بچه مطیع است. اگر دیدی این طور نیست، با امام زمان اصلاً نمیتوانی کنار بیایی. پدر تو که درخواستی ندارد. آخر سر به شما میگوید آن جا نرو. آخر سر میگوید این را دیگر برای تو نمیخرم. با این موافق نیستم. نهایتا ده تا دستور این جوری دارد. امام زمان مگر این جوری است؟!!
شخصی پیش امام باقر (علیه السلام) آمد و گفت که یابن رسول الله امام زمان کی میآید؟ هی گیر داد. حضرت فرمود که با امام زمان چه کار داری؟ گفت آقا امام زمان بیاید جهان پر از عدل و داد می شود. حضرت فرمود اگر حضرت بیاید هر روز مأموریت داری، دیگر زن و بچهات را به هیچ وجه در چند سال نخواهی دید، طاقت داری؟ حضرت فرمود الان به این خوبی داری زندگی میکنی، در عافیت کامل داری زندگی میکنی، این چه هوسی است تو داری؟!
بله اگر من توانستم با پدر و مادرم موافق باشم، زندگی کنم… رفته زن گرفته، آقا اولین روز مخالفتش با مادرش است. یعنی تعریف زن گرفتن این است؟ یعنی مادری که عمرش را روی این بچه گذاشته حالا باید از دیدن او محروم باشد؟ آدم کم عقل! اگر آن موقع مادرت شما را دو ساعت میدید، حالا باید چهار ساعت ببیند. عاقلتر باش! چون یک زندگی تازه شروع کردی، با یک شیب ملایم مسأله را حل کن. زندگیاش را از دست میدهد و به اختلاف و دعوا میاندازد.
رفقا! این نتیجهی حب و بغض غلط است. خب حالا شما این ترازوها را ببینید، یک کفه، یک کفه، یک شاهین ترازو است. اینجا حب است، این جا بغض است. این دو تا میزان نباشد این شاهین ترازو، یعنی عقل خوب کار نمیکند. وقتی من هر کسی از در وارد شود فوری نگاهش کنم، فوری آنالیزش کنم، تحلیلش کنم، میگویم که این آدم یک آدم مخصوصی است، قیافه هم میگیرد، یک خرده هم پررو است و باید روی او را کم کنم. خب این از کجاست؟ خب این تنفر میآورد! چرا نسبت به مردم سوء ظن دارم؟ چرا قضاوت میکنم؟ چرا تحلیلش میکنم؟ این تحلیل، کار دست من میدهد.
بنده در یک جمعی به یک آقایی تذکری دادم. من در کار طلبگی چون در دبیرستان کار کردم، کارهای تربیتی زیاد انجام دادم و روی یک ملاکهایی فهمیدم این آدم، آدم خوبی است؛ احتیاج به این دارد من یک کلمهای الان اینجا در عموم بگویم که کسی نمیتواند به او بگوید. این حرف برای من بد است، من نباید این کار را بکنم، آن هم در جمع، ولی تشخیص من این بود که الان هیچ کس به او نمیتواند این حرف را بزند. من الان میگویم بعداً هم دل او را به دست میآورم و او را راضی میکنم. همین مقدار سخت است. چون میخواهی تربیت بکنی، میخواهی مسیر نشان بدهی. محبتت را درست کن.
گفتم اگر محبت به بابایت یک ذره کم بشود، درخیابان با یک نفر رفیق میشوی آخر سر باید شیشه مصرف کنی. در روایت دارد اگر کسی به تربیت پدر و مادرش تربیت نشد روزگار با چرخ دندههایش تربیتش میکند. خیلی تربیت روزگار بد است، چرخ دندههای آن آدم را له میکند. این پدر و مادر همه چیزش را برای تو گذاشته، چرا راضیشان نمیکنی؟ چرا حاضر نیستی یک لبخند به آنها بزنی؟ چرا باب میل اینها نمیروی؟ خدا کجا! پدر و مادر کجا! امیرالمؤمنین کجا! پدر و مادر کجا!.
خدا میفرماید: اگر پدرت از تو راضی شد منِ خدا هرچیزی که میدانم همه را میپوشانم. اگر پدرت راضی شد من هم میگویم راضیام. علی هم میگوید، من هم راضیام. پیغمبر هم میگوید، من هم راضیام. این خیلی باارزش است. این کار ارزان است. شما این ارزان را نمیخواهی، حالا میخواهی بروی خدا را راضی کنی؟ مگر میشود خدا را راضی کرد!!!!
شما ببینید جنگ امیرالمؤمنین در صفین با چه کسی بود؟ با مسلمانها است. بعضیها الان به ما میگویند چرا شما با مسلمانها درگیر شدید. مقتدای ما امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. چهار تا جنگ کرد که همهاش با مسلمانها بود. نوزده ماه با مسلمانها جنگ کرد. آقا مسلمانهایی که من میگویم این مسلمانهایی نیستند که شما میگویید. پیشانیها پینه بسته، حافظ قرآن، همیشه با تسبیح مشغول ذکر بودند. حالا وقتی این مخالف علی شده، خیلی کار سخت میشود. ببین جنگ قرآن با قرآن است. قرآنها را سر نیزه بردند. این طرف قرآن است، امیرالمؤمنین است، قرآن ناطق است. چقدر فهم میخواهد آدم از این عبور کند؟ بفهمد باید این مسلمان را بزند، مثل کافر با او بجنگد. کی این را میفهمد؟ خیلی سخت است.
بچهها اگر میخواهید در مسائل دقیق بشوید باید در مورد ده نفر خوب مطالعه کنید، یکی شمر است. شمر را باید خوب بشناسید. زندگی شمر…. یکی از اشکالات ما در انقلاب همین است، در جمهوری اسلامی اشکالمان این است. ما ده نفر را به مردم نشناساندیم. یکی شمر بود. اگر مردم، شمر را با خصوصیاتش بشناسند الان اشتباه نمیکنند، گول نمیخورند.
وقتی روی سینه امام حسین (علیه السلام) آمد، می دانید به امام حسین (علیه السلام) چی گفت؟ به امام حسین گفت من تو را میکشم که به جهنم بروی. این چه اعتقادی است؟ الان این داعش چه اعتقادی است که برای آن درست کردند؟ امام حجت خدا بود، این چطور حجت خدا را ندید؟ چطور چند وقت پیش توی جنگ صفین نفر اول با امیرالمؤمنین است؟ در این فاصله چه اتفاقی افتاد؟ پس ممکن است برای من هم اتفاق بیفتد، رگههای شمر شدن دارد در من هم به وجود میآید. میدانید چه جوری به وجود میآید؟ آن جایی که شما با لگد زدی و حواست نبود به این که داری ظلم میکنی. یک بیاعتنایی به مادرت کردی، به بابایت توهین کردی نفهمیدی، یک چیزی را جابجا کردی مال تو نبود و نفهمیدی، یک بچه مذهبی را له کردی نفهمیدی، نرفتی هم حلالیت بطلبی. بیحرمتی کردی،آن وقت میشوی شمر!
آقا انسان است! صبح مؤمن است، ظهر کافر است، شب دوباره مؤمن میشود. این انسان است، سیرورت او را ببینید. بروید در مورد خوارج مطالعه کنید، در مورد یک خانواده مطالعه کنید. خانواده اشعث، اصلاً خانوادگی عجیب هستند، یعنی خانوادگی جرثومه فساد هستند. دخترش امام حسن را، پسرش امیرالمؤمنین را، خودش پیغمبر را، زنش در جریان توطئههایی که اتفاق افتاد. خانوادگی؛ پسر خالههایش، پسر عمههایش، داییهایش، عموهایش، همه در این کار هستند. یعنی شاید ما اگر همه این چیزها را برداریم ده تا خانواده است؛ یکی خانواده مروان است، یکی اشعث است، یکی خانواده ابوسفیان است. مادرش هند است، آن ابوسفیان است، پسرش هم معاویه است، پسرش هم یزید است. این خیلی مهم است. اینها کنار پیغمبر هم بودند.
حالا نتیجه بگیرم، حرف آخر! ببینید راه سادهی ساده را دارم به شما میگویم، میزان محبت را در آن جایی که باید محبت خرج کنی، اندازهاش را داشته باش، آقا پسر به خواهرت محبت کن، تا فردا به یک پیامک جواب نده. خواهر تو عفیف است چرا به پیامک جواب میدهد، چون از جنس مخالفش که داداش او هست بی مهری دیده است. او الان نمیداند این داداش است، جنس مخالف است. بعد هم به عنوان داداش بودن از او بدی دید، این میرود. آقای عزیز من دارم از روایات حرف میزنم، هر کسی آمد و از سخنرانی من یک مطلبی را آورد و از من روایتش را خواست، اگر من روایتش را به او ندادم، به او جایزه میدهم.
یعنی من در ذهنم چیزی به جز روایت نیست. من غیر از روایت مطالعهی دیگری ندارم. همهاش شنیدههای من از روایات است. خودم را این جوری قرار دادم که چیز دیگری نشنوم. ببین حضرت چه میفرماید: آقای عزیز! به خانمت غیرت زیادی نشان نده، این را امام جواد (علیه السلام) فرمود، اینطور نگو که کجا بودی؟ چرا چادرت این جوری است؟ چرا میخندی؟ چرا نگاه کردی؟ بله آن خانم باید بداند روی غیرت شوهرش پا نگذارد، غیرت شوهرش را دائم محکمتر کند، بگوید چقدر این شوهر خوب است. اگر تو اینقدر پوشاندی او دو برابر می پوشاند. زن این را لازم دارد، ولی مرد نباید این جوری باشد. نگذارید محبت جای دیگر برود. آقا به برادرت محبت کن، یک طرفه هم محبت کن. او بیانصافی کرده، اشکال ندارد، شما محبت کن. چون قرار است شما تربیت بشوی نه او. خدا این را از شما میخواهد.
آمد پیش حضرت و گفت این آقا در وصیتنامهای که کرده، پسر خاله بابایش را هم در نظر گرفته تا برای آن هم یک چیزی بدهد. حضرت فرمود: آفرین! آفرین! آفرین! آنها را هم در نظر گرفت. ببین چقدر مهم است، مگر حتماً باید منسوب باشد. نه، یک کسی است ولی به شما نسبت دارد. از آن طرف اندازهی بغضت را نگه دار. ببین الان که در خیابان پرچم آمریکا را میزنند و پا روی آن میگذاری، این روایت دارد، روایتش هم این است؛ حضرت فرمود: موقعی که دارید نماز میخوانید همین که به نماز ایستادید، سمت چپتان را باطل فرض کنید، فشار بیاورید در موقع نماز یک ذره انحاء داشته باشید، فشار روی پای چپتان باشد. حضرت فرمود این مقدار باطل را بکوبید. ببین چقدر با ارزش است. حضرت فرمود: موقعی که داری سلام میدهی؛ السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، سمت راست را صورتهایشان را نگاه کن، به عنوان حق. سمت چپ را باطل فرض کن به صورتهایشان نگاه نکن، روی هوا همین جوری چیز کن که من بیاعتنا هستم به آن. نه این که اینها باطل هستند، اینها هم حق هستند. دقت کردید، تا این جا دارد یاد میدهد، میگوید هیچ موقع نگذار میزان حق و باطل به هم بخورد. اگر دیدی یک نفر کار خلاف میکند به او اخم کن. رفقا در نهی از منکر یک اخم بکن و الا پیش خدا گیر میافتی. خدا دوست دارد شما یک اخم بکنید. اگر نمیتوانی کار دیگری بکنی، یک اخم بکن. نه! اخم هم نمیتوانی، ناراحت شو. این ناراحتی را خدا دوست دارد.
پس خطکشی ما کی درست میشود؟ وقتی که حب و بغضمان درست بشود. حب و بغض که درست شد ایمان هم درست میشود، عقل درست میشود. ما درگیر موالاتمان هستیم. موالات یعنی دوستی اهلبیتمان باید درست بشود. معادات باید دشمنی درست بشود تا بشود مواسات. حالا آدرس به شما بدهم میخواهی بفهمی اندازه است یا نیست؟ ببین نسبت به دوستان امیرالمؤمنین چقدر محبت داری؟ اگر دیدی اینها را قلباً دوست داری، اینها را بزرگ میبینی، موالاتت هم درست است، معاداتت هم درست است. اگر دیدی از دوستان امیرالمؤمنین خوشت نمیآید، یک ناراحتی داری، یک کدورتی از آنها در دلت هست، این نشان میدهد که موالات و معاداتت درست نیست.