پخش زنده
بسم الله الرحمن الرحیم
بندگی تناسبی با کبر ندارد
قصد داریم یک نگاه متمایزی به واقعهی کربلا داشته باشیم تا بفهمیم خدای متعال در این حادثهی بزرگ چه مسئله و موضوعی را دنبال میکرد که با وجود علم و حکمت بالغهاش پذیرفت که واقعهی کربلا اتفاق بیفتد و این همه صدمات برای اثبات و تثبیت چه امر مهمی هزینه شد؟
این بحث به داستان شیطان در ابتدای خلقت برمیگردد، چون مسئلهای پیش آمد که بنابرآن مسئله قرار شد هر پیغمبری که مبعوث میشود مراقب باشد تا راه بندگی لطمه نخورد و توحید اثبات شود؛ آن مسئله این بود که خدای متعال پذیرفت تمام صفاتش را در وجود مخلوقی مانند انسان در مرتبههای مختلف قرار دهد؛ مثلا خدا علیم است پذیرفت علمش بین مخلوقاتش باشد؛ خدا قدرت دارد پذیرفت قدرتش بین بندگانش باشد و آنها هم صاحب قدرت بشوند؛ خدا حکیم است پذیرفت مخلوقاتش هم حکیم شوند.
انبیا-علیهمالسلام- در بالاترین رتبه و نبیاکرم-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- وائمهی معصومین-علیهمالسلام- در رتبهی بالاتر از آنها تمام اسما و صفات خدا را دارا هستند؛ مگر یک صفت، خداوند صفت کبریایی خودش را برای خودش نگه داشت و قرار شد که این صفت منتقل نشود، اگر این صفت از خدا منتقل شود، در وجود فرد تبدیل به یک رذیله به نام کبر میشود؛ کبریایی در خدا صفت حسن است ولی اگر بندهای این صفت را در وجود خودش ایجاد کند تبدیل به کبر میشود.
خداوند متعال از ابتدا میخواست این مطلب را روشن کند که بندگی تناسبی با کبر ندارد؛ لذا همان ابتدای خلقت تکلیف این موضوع را با شیطان که کبر ورزید معلوم کرد.
همین اتفاق برای حضرت آدم-علیهالسلام- افتاد، خطایی کرد ولی بعد عذرخواهی کرد و خداوند به او مقامی داد ولی چون کبر در وجود شیطان بود به او اجازه نداد بندهی خدا شود؛ لذا رانده شد و در مقابل خداوند متعال ایستاد؛ خداوند را تهدید کرد؛ «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» « به عزتت سوگند تمام آنها را گمراه خواهم كرد» (ص/۸۲)
این صفت کبر بسیار مهم و یکی از آفات است و به صورت شناور در تمام ابعاد روحی انسان میچرخد و میتواند تمام کمالات انسان را تحتالشعاع قرا دهد.
ائمه-علیهمالسلام- به دلیل اینکه میخواهند این موضوع را تمام و کمال به ما منتقل کنند تا ما بفهمیم کبر چیز بدی است آن را نپسندیم و نپذیریم باید در عمل از خودشان بندگی نشان دهند که مسئلهی کبر دیگر در وجود کسانیکه دنبال ائمه-علیهمالسلام- هستند ایجاد نشود و کبر را نپذیرند، برخلاف کسانیکه دنبال شیطان هستند.
کبر آفت قدرت آدمی است؛ یعنی کسی که قدرت پیدا میکند آفتش کبر است؛ کسی که علم پیدا میکند کبر میآید و او را از حالت بندگی خارج و وارد خط قرمز میکند.
حضرت موسی-علیهالسلام- را ببینید وقتی موسی شد، تمام علم در اختیارش قرار گرفت؛ حضرت-علیهالسلام- فرمودند: اگر خداوند مراقب او نبود از دست میرفت.
یا زهراء: به حضرت موسی-علیهالسلام- حالت غرور و کبر دست داد؛ نقل شده است که پرندهای همان موقع آمد و منقارش را به آب زد و رفت. جبرئیل نازل شد و از موسی-علیهالسلام- پرسید که موسی! منقار این پرنده چه مقدار از آب این دریا را به خودش گرفت؟ جواب داد: هیچ. گفت: موسی! تمام آن چیزی که فکر میکنی خدا به تو داده است و علمی که داری در مقابل علم پروردگارت به اندازهی همین رطوبتی است که این پرنده با منقارش از این دریا گرفت.
خدا لازم دید که حضرت خضر-علیهالسلام- را هم در مسیر موسی-علیهالسلام- قرار دهد؛ حضرت خضر-علیهالسلام- آنقدر حضرت موسی-علیهالسلام- را تحقیر کرد که حضرت موسی-علیهالسلام- در وجود خودش یافت که هیچ چیز ندارد؛ یعنی اگر حضرت خضر-علیهالسلام- را نمیدید آن موسی بودن آزارش میداد.
معصوم-علیهالسلام- در یک مقام و مرتبهای است که خلیفه و جانشین خداست؛ اسما و صفات خداوند در وجودش است؛ این احتمال زیاد است که مردم فریب بخورند، قدرت امام را ببینند، اشتباه بگیرند و بگویند، این خداست! چون خدا را که ندیدهاند، قدرت خدا را در اینها میبینند؛ مردم معمولی هم که چنین چیزی ندارند.
شما حضرت عیسی-علیهالسلام- را ببینید مرده زنده میکرد؛ بیماران را شفا میداد؛ برص را درمان میکرد؛ از انبار داخل خانهها خبر میداد؛ اینها را مردم نتوانستند هضم کنند.
خدا هم در قرآن تصریح دارد که تو به مردم گفتی؟ «وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ» «هنگامی كه خداوند به عیسیبنمریم میفرماید: آیا تو به مردم گفتی كه من و مادرم را به عنوان دو معبود بهجای خدا انتخاب كنید؟!» (مائده/۱۱۶)
عیسی-علیهالسلام- میگوید: نه، من نگفتم.
«قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ» «عیسی-علیهالسلام- میگوید، خدایا! تو منزّه و پاک هستی؛ مرا چنین قدرتی نمیباشد كه آنچه را حقّ من نیست بگویم.»
این حرف که تو به مردم گفتی، معنا دارد؛ یعنی عیسی-علیهالسلام- نتوانست طوری رفتار کند که مردم مرده زنده کردن او را ببینند و او را خدا ندانند؛ این یک کار دیگری میطلبد؛ لذا میبینید که رسول خدا-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- به امیرالمؤمنین-علیهالسلام- میفرمایند، میترسم از فضایل تو بگویم و بلایی که بر سر برادرم عیسی-علیهالسلام- آمد بر سر تو و من هم بیاید؛ نمیگوید بر سر من بیاید؛ یعنی ما که به عنوان پیغمبر و اهلبیت-علیهمالسلام- آمدیم تا دین خدا را منتشر کنیم و اینطور در حال پیشروی و پیروزی هستیم؛ فتح خیبر میشود؛ جنگ بدر میشود؛ در واقعهای که قدرت از آن دشمن است و پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- دستش خالی است، فتح مکه اتفاق میافتد؛ پای پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- هم گیر است و اگر این اتفاق بیفتد پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- کاری نمیتواند بکند؛ اتفاقاً برعکس آمده و زمینهای درست کرده است که مردم فکر کردند خداست و امری که آنها دنبالش بودند که بنده تربیت کنند اتفاق نیفتاد تا زمان امیرالمؤمنین-علیهالسلام- این مطلب پابرجاست؛ در مورد امام حسن-علیهالسلام- و بقیهی ائمه-علیهمالسلام- هم همین گونه است.
امیرالمؤمنین-علیهالسلام- یک بخشی از این قضیه را حل کرد؛ آنجایی که دست حضرت-علیهالسلام- را بستند و در خانهی حضرت-علیهالسلام- را آتش زدند یک بخشی از این قضیه حل شد؛ مردم فهمیدند که اگر این آقا، خدا بود برای خودش کاری میکرد.
ولی باز هم حل نشد؛ در ذهن مردم اینگونه بود که او خداست و چون اینها علم خدایی دارند و خدا این علم را به آنها منتقل کرده است باید این را حل کنند؛ باید مواظبت کنند که این مسئله از ذهنها پاک شود و بفهمانند که ما خدا نیستیم.
این قضیه حل نشد مگر در قتلگاه در شهادت اباعبدالله-علیهالسلام- که امام صادق-علیهالسلام- فرمود: خدا در قتلگاه ثابت شد؛ این یعنی برای مردم قطع و یقین شد که اینها بندهی خدا هستند و خدا نیستند؛ هزینهی این یقین هم اسارت حضرت زینب-سلاماللهعلیها- است؛ هزینهاش دواندن اسب است؛ هزینهاش هزار و صد و نود و پنج زخم است؛ هزینهاش این است که امام حسین-علیهالسلام- درخواست آب کند.
بعضی ایراد میگیرند که مگر ممکن است که امام-علیهالسلام- درخواست آب کند؟ بله! امام-علیهالسلام- تشنه شده است باید طلب آب کند؛ اینقدر تشنگی فشار آورد که حضرت-علیهالسلام- طفل شیرخوار را هم آورد و تقاضای آب کرد حتی گرسنگی را حضرت-علیهالسلام- گفتند؛ بعضی از افراد میگویند، آب عیب ندارد ولی گرسنگی را چرا گفت؟ کسی که گفت تشنهام، قطعا گرسنه هم هست.
امام کسی است که اگر نگاه به زمین کند زمین چشمه میشود ولی الان باید تقاضای آب کند؛ امام نباید بتواند از خودش دفاع کند چون باید بندگیاش را ثابت کند اینجا دیگر امامت نیست؛ جریان امامت صدجا ثابت شد، اما بندگی ثابت نشده است! خدا میخواهد بندگی ائمه-علیهمالسلام- برای مردم ثابت شود که اینها بنده هستند و توانستند؛ مثل موسی و عیسی-علیهماالسلام- نیستند که به واسطهی علمی که به آنها دادیم اشتباه کنند و زمینهای شود تا مردم بگویند اینها خدا هستند.
ائمه-علیهمالسلام- باید بتوانند جلوی این اشتباه را بگیرند البته تصور مردم این نبود که اینها خدا هستند، واضح است که اینها خدا نیستند، منظور این است که اینها برای خودشان کسی هستند و با این علم و قدرتی که دارند، نمیتوانند عبد کسی باشند برای خودشان کسی هستند؛ ائمه-علیهمالسلام- میخواستند ثابت کنند ما عبد خدا هستیم؛ لذا دلیل واقعهی کربلا این است.
اینکه حضرت-علیهالسلام- فرمودند: «اَنَا قتیل العَبَرة»؛ یعنی مواظب باشید تا مثل من بنده باشید و کبر شما را نگیرد، اگر دو تا اصطلاح فهمیدید سرخوش نشوید، اگر صدایتان خوب شده، فکر نکنید خبری شده است! خروس هم صدایش خوب است، اگر قیافه شما علمایی شد، فکر نکنید خبری شده است؛ نه! طاووس هم خیلی قشنگ است، اگر فکر میکنید مسائل را خوب میفهمید، هدهد هم میفهمید؛ این فکرها شما را اذیت نکند و فقط بندگی کنید.
همانطور که خدا نسبت به پدر و مادر این چنین سفارش میکند که؛ «وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَة» «و برای هر دو از روی مهر و محبت بال فروتنی فرود آر» (اسراء/۲۴) به پیامبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- هم سفارش میکند که نسبت به مردم اینطور باشد.
«لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ» «تو بر آنان مسلط نیستی» (غاشیه/۲۲)
نشستن پیامبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- مثل بندهها بود؛ غذا خوردنش مثل بندهها بود؛
حرف زدنش هم مثل بندهها بود.
این مبحث مهمی است! حضرت امیرالمؤمنین-علیهالسلام- هم در خطبهای بهنام خطبهی قاصعه همین جریان را مطرح میکند؛ خیلی هم عجیب و غریب آنجا مطرح میکند.
پس تهدید جدی در مسیر بندگی ما کبر است که مانع شکلگیری بندگی در وجود ما میشود؛ نه اینکه عبادت نداریم! همین عبادات ما کافی است؛ دائمالذکر بودن و نمازهای زیاد بیفایده است بلکه اول باید کبر را حل کرد.
خیلی از افراد هستند اصلا این عبادات را هم ندارند، اما مقربترین آدمها پیش خدا هستند؛ من نماز شب میخوانم، اما از پروردگارم دور هستم.
ببینید این تعبیر، تعبیر غلطی است ولی برای اینکه رسا باشد میگویم اینجاست که خدا مجبور میشود گناه را به جان ما بیاندازد میگوید، این فرد را با گناه نگه میدارم تا لااقل کبر نداشته باشد؛ گنهکار است ولی بنده است؛ کار این بنده به کجا رسیده است که باید به او گناه داده شود! باید نماز صبحش قضا شود تا آدم شود.
خداوند متعال میفرماید: من بندگی میخواهم و بندگی این بنده با گناه حاصل میشود و او عبد میشود؛ خودش را میشناسد و میفهمد که خبری است؛ اگر اینطور نبود، مطلقا خدا نمیگذاشت مؤمن گناه انجام دهد؛ مؤمن در یک عصمت کامل است؛ تازه آنجا هم که گناه میکند برای این است که حساب کار دستش بیاید بعد هم این گناه بلافاصله ثبت نمیشود؛ خداوند متعال، سه ساعت، هفت ساعت، سه روز مهلت میدهد؛ یک استغفار یا یک ندامت در دلش میاندازد؛ یک اذیت در دلش میاندازد و آن را حل میکند.
لذا اباعبداللهالحسین-علیهالسلام- این بندگی را خوب نشان داد؛ یعنی هیچکس دیگر نماند.
الان واقعا در روضهها که ما میخوانیم، بعضی از افراد میگویند، اینجا امام باید یک کاری میکرد؛ مثلا حضرت عباس-علیهالسلام- نباید اینطور میشد! باید آب را به خیمهها میرساند بعد هم برای اینها هیچ عذابی نیامد؛ آنقدر جرأت میکند که میگوید خوب شد خدا این بلا را به سر شما آورد؛ این کلام، همان کلامی است که خدا میخواست از دهان اینها خارج شود که معلوم شود اینها بندهی معمولی هستند و خدا نخواست برایشان کاری کند چون مردم مدام میدیدند که اینها فتحالفتوح میکنند گفتند، اینها حتما خدا هستند! ولی خدا این قضیه را حل کرد؛ بهواسطه اباعبدالله-علیهالسلام- هم حل کرد و هزینهاش هم سنگین شد.
«اَنَا قتیل العَبَرات» این اشکها عبرت است، عبرت اینجاست، برای همین گریه آخرین ذلت است؛ این گریه در جلسات امام حسین-علیهالسلام- فراوان است؛ یعنی واقعا یک عبودیت و یک ذلت ایجاد میکند، چون معمولا طرف میخواهد خودش را طوری نشان دهد که من گریه نمیکنم ولی اینجا میبیند، نه! به گریه دامن زده میشود؛ لذا یک نحوه ذلت ایجاد میشود.
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِک.»
وصلیاللهعلیمحمدوآله.