qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

ورود به ماه رمضان


الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطاهرین.
اللهم اللعن ابا الشرور و اتباعه فی کل لحظةٍ من الأزل الی الأبد بعدد ما احاط به علمک.

اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ الی سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة.
صلواتی برای امام زمان علیه السلام مرحمت بفرمایید.

باید توجه داشت برای ورود به ماه مبارک رمضان! ما چه انتظاری در این یک ماه از خودمان داریم که برای ما اتفاق بیفتد و از چه نصیبی بهره‌مند بشویم و چه موانعی داریم که در این ماه از جلوی پای ما برداشته می‌شود یا زمینه فراهم می‌شود که برداشته بشود و یا چه اقتضائات و استعدادهایی ممکن است در این یک ماه برای ما فراهم بشود؟
این آن چیزی است که ائمه (علیهم السلام) دنبال می‌کردند که به ما این معرفت را عنایت بکنند با این تعبیر که مثلاً شما «دعیتم الی ضیافة الله» دعوت شدید به یک مهمانی. مثلا یک موقعی شما توی زندگی خودتان آبگوشت می‌خورید، قیمه می‌خورید، قرمه‌سبزی می‌خورید. یک موقعی هم به واسطه کسانی به یک جایی دعوت می‌شوید که سفره یک سفره دیگر است، یک غذاها و نوشیدنی‌هایی برای شما مهیا شده که اگر شما آن‌ها را نخوردید، دیگر برای شما به طور معمول فراهم نیست. به این می‌گویند مهمانی! نه اینکه توی خانه‌ی خودتان هرچه می‌خوردید الان بروید آنجا هم بخورید به این که مهمانی نمی‌گویند!
برای همین است که اگر مهمانی میزبان، مهمانی نباشد شما می‌توانید پشت سر او غیبت کنید. تنها جایی که شما اجازه دارید پشت سر کسی بد و بیراه بگویید و حرف بزنید، راجع به میزبانی است که شما مهمان او هستید. دعوت شدید مهمانی می‌بینید نه، یک چیز معمولی جلوی شما گذاشته می‌گوید مهمانی است! در روایت دارد که کسی نمی‌تواند بلند حرف بزند و تجاهر به حرف زدن بکند «إلا من ظُلم»، الا من ظلم مهمانی است که رفته جایی و میزبان پذیرایی لازم را از او نکرده. به این می‌گویند «من ظُلم».
میزبان این جوری است که می‌خواهد پذیرایی کند و اصلاً دنبال لیاقت و شأنیت نیست، مثل این که شما مهمان یک رئیسی می‌شوی، یا مهمان یک کسی می‌شوی که دستش باز است و می‌خواهد از شما یک پذیرایی شاهانه بکند و همه جوره شما را خوشحال کند. بعداً هم که داری می‌روی می‌خواهد به شما یک هدایایی بدهد چون می‌خواهد باز هم شما را خوشحال کند.
جریان میهمانی پروردگار این است، ما دعوت شدیم به یک میهمانی. پس خودمان نیستیم. ما فقط خورنده‌‌ایم، لذا تعابیری که توی خطبه آخر شعبان امام (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل می‌کند این است که: «انفاسکم فیه تسبیح، نومکم فیه عبادة»
خواب‌تان عبادت و نفس‌هایتان تسبیح است.
خیلی مهم است. آن وقت این جا می‌خواهد در ما یک تغییر صورت بگیرد، این را می‌خواهم بگویم. این‌ها بهانه است برای آن تغییری که الان برای من و شما اتفاق نیفتاده است. مثلاً شما چقدر تلاش می‌کنی نماز صبحت قضا نشود؟ نمی‌توانی. ولی توی این ماه، پیچ و مهره‌ها را میزان می‌کنند که دیگر نماز صبح برایت راحت می‌شود. این ماه رمضان هم ملاک نیست، بعد از ماه رمضان ملاک است.
مثل حرم امام رضا (علیه السلام) که شما آنجا حالت خوب هست این حال خوب توی حرم امام رضا (علیه السلام) ملاک نیست، آن جا حتماً حال آدم خوب است وقتی از حرم بیرون آمدی اگر حالت خوب بود معلوم است که زیارتت قبول است. مثل آبکشی می‌ماند که توی آب است، ولی وقتی آن را از توی آب درآوردی آبی توی آن نیست! ما بعد از این که از رمضان بیرون می‌رویم معلوم می‌شود حال‌مان چه حالی هست.
خیلی زمینه‌ها به طور طبیعی اصلاً احتمال ندارد ولی توی ماه رمضان احتمال دارد.
«شهر الطهور» مثلاً الان به شما می‌گویند اگر کسی اینجا آمد، به لحاظ جسمی تمیز برمی‌گردد. این جا که ما هستیم نه دوشی هست، نه کیسه‌ای هست، نه صابونی و نه لیفی! این جا چنین اتفاقی نمی‌افتد. آن تمیزی توی حمام است. اگر به حمام گفتند مکان طهور، درست است چون وقتی آنجا می‌روی همه‌ی امکانات شست‌وشو هست. توی ماه‌های دیگر هم این جوری نیست فقط توی ماه رمضان هست که مثل حمام می‌شود. ماه رمضان می‌شود «شهر الطهور»! پس چه جوری به طور طبیعی «شهر طهور» شده؟
حمام‌های قدیم که الان خیلی کم شده، یک نفر آن جا بود برای لیف زدن، یک جایی داشت برای کیسه کشیدن، یک جایی بود برای سنگ‌پا، یک جایی برای استفاده از ازاله مو داشت و …، همه چیز برای تمیز شدن آنجا آماده بود. این جا چی؟
«نومکم عبادة، انفاسکم تسبیح» یک آیه‌ی قرآن مثل یک ختم قرآن است! به یک آیه‌ی قرآن کسی رشد نمی‌کند، شما باید یک ختم قرآن داشته باشی تا رشد بکنی، اما این جا در ماه رمضان یک آیه می‌شود یک ختم!
«شهر التمحیص» شهر امتحان است، چه کسی سحر بلند می‌شود، چه کسی بلند نمی‌شود؟ ببینید همین خود بلند شدن مهم است، شما ممکن است بگویید من سحری نمی‌خواهم بخورم ولی باید بلند بشوی. خود سحر مهم است، پنج دقیقه هم شده باید بلند بشوی، باید سحری بخوری، باید افطاری بخوری، امتحان دارند می‌کنند.

«شهر الاسلام»؛ ماهی است که آدم تسلیم می‌شود، زانو می‌زند، ببینید مثل کسی که می‌خواهند عاجزش کنند، توی شکنجه آب را می‌آورند جلوی او خالی می‌کنند، این طرف خرد می‌شود. الان شما خودت با عزت داری نفست را خُرد می‌کنی. قشنگ دست می‌گذاری می‌بینی آب خنک است، له له می‌زند دهان شما برای این، ولی با این دست به او نمی‌دهی، با دست خودت شکنجه‌اش می‌دهی. به نفست می‌گویی رویت را کم کن، او را می‌خوابانی، آرام می‌کنی، رامش می‌کنی، او را درِ خانه خدا می‌آوری، به گردنش افسار می‌اندازی و نفست را در اختیار می‌گیری جوری که دیگر بر علیه شما نیست. وقتی شما آب را که حلال است را برای خودت حرام کردی، نفس دیگر آماده است برای این که حرام را نپذیرد، می‌گوید آب را به ما نداد.
چقدر معتقد است! با یک اذان اراده کرد دیگر چیزی نخورد! این چه اراده‌ای است، چه قدرتی است که یک نفر را باز می‌دارد از آب خوردن و با اینکه گرسنه است دیگر غذا نمی خورد؟! بی‌حال می‌شود، این بی‌حالی مال نفس است. روح بزرگ می‌شود. هر موقع دیدید شما خسته هستید خستگی نفس است، روح خسته نمی‌شود. وقتی که مدام به نفس می‌دهی بخورد، تیمارش می‌کنی، روح کوچک می‌شود، تنبل می‌شود. هر موقع شما بلند شدی سفره را جمع کردی، روحت بزرگ است. یک چیزی را از خودت کندی و دادی، روحت بزرگ می‌شود. از اینکه نشستند سر سفره‌ات و غذا خوردند و تو خوشت آمد، روحت بزرگ می‌شود. ولی اگر شما رفتی مال دیگران را خوردی کوچک می‌شوی. خیلی مهم است.

«قد اقبل الیکم» این ماه به شما روی آورده، چون می‌خواهد شما را تربیت کند. شما پنجاه سال دنبال ریاضت باشید به اندازه یک ماه رمضان نمی‌توانید رشد کنید. اگر ماه رمضان نبود کسی رشد نمی‌کرد، یک مثقال هم رشد نمی‌کرد. شما کتاب المراقبات میرزا جواد آقای تبریزی را بخوانید، کتاب اقبال سید را بخوانید، مهج الدعوات قطب راوندی را بخوانید، مصباح المتهجد را بخوانید، مفاتیح را نگاه بکنید چقدر اعمال دارد، ما اصلاً توی آن اعمال گم هستیم! چقدر این شب‌های ماه رمضان اعمال دارد، یک شب در میان غسل دارد، کجا این جور است؟ چقدر نماز دارد، چقدر دعا دارد. یکی از دعاهای کوچکش جوشن کبیر است که حالا مردم مثلاً شب قدر می‌‌خوانند فکر می‌کنند شق القمر می‌کنند. مثلاً می‌گویند جوشن کبیر، آن هم تازه یکی دیگر می‌خواند این‌ها گوش می‌دهند! یک شب دارد که هزار ماه حساب می‌شود. ببین می‌گویم پنجاه سال.
«لیلة القدر خیر من الف شهر» هزار ماه، یعنی اگر شما آمادگی داشته باشی به اندازه هزار ماه رشد می‌کنی. شب عید فطر موقع جایزه گرفتن است. شما توی مسابقات می‌بینی این همه زحمت می‌کشند برای همان یک ساعت جایزه! شب عید فطر خدا جایزه می‌دهد.

گاهی می‌بینی یک نفر نسلش یک مرجع تقلید است خدا مثل حضرت امام را به او می‌دهد. همه این چیزهایی که شما می‌بینید، امتیازاتی است که به افراد داده. مثلاً بهجت شدن آقای بهجت مال شب قدر است. یا آقای بروجردی برای ماه رمضان است که آقای بروجردی شد. توی غیر ماه رمضان خیلی نمی‌شود از خدا چیزی گرفت.

از نشانه‌های مهم ماه رمضان این است که شیطان نیست. از شب اول ماه رمضان شیطان در غل و زنجیر است، خیلی مهم است. یعنی می‌توانی محک بزنی ببینی خودت چقدر شیطان هستی، چون شیطان دیگر نیست. اگر دیدی کاری می‌کنی این شیطنت مال خودت است. دیگر گردن شیطان نینداز! یعنی شیطان با من کارش را کرده، یعنی من را ساخته، لذا وقتی هم نیست من دارم کار شیطان را انجام می‌دهم. این خیلی محک خوبی است که آدم بفهمد. لذا باید درخواست بکنید، یک راز و رمزی این جا هست که مهم است. ببینید راز و رمز این است، مثلا شما در تالار مهمانی گرفتی، یک نفر می آید و شما هم به آن آقا می‌گویید این سفره جوجه کباب ندارد، برایتان می‌آورد. خانه‌ نیست که بگویید ما این قدر تدارک دیدیم. آن که دعوت کرده پیش‌بینی می‌کند که باید میز پر باشد، آبروی اوست.
آن راز و رمز این است: شما می‌توانید شأنیت چیزی را که نداری از خدا بخواهی. ببین فرد شقی سعید می‌شود، زبیر می‌توانست در ماه رمضان، شب قدر، بخواهد که زهیر بشود. خیلی مهم است. یعنی ناتوان‌ترین آدم می‌تواند شب قدر، در ایام ماه رمضان توانا‌ترین آدم بشود، این را می‌تواند بخواهد، این رمز ماه رمضان است. با این که شما اصلا برای این علم زمینه نداری، ولی دیگر مهمانی دعوت شدی، او هم که دارد، دستش خالی نیست بهترین علم را به شما می‌دهد. بهترین علم این است که علمای شهرتان به شما محتاج بشوند. این را از من قبول کنید.

می‌شود شما در ماه رمضان صادقانه از خدا بخواهید تا خدا به شما علم بدهد، هیچ کس هم نداند. شما عالم‌ترین آدم بشوی با این که درس نخواندی. من زیاد از این جور آدم‌ها دیدم، مثلاً کربلایی کاظم یک نمونه است که آقای بروجردی به او محتاج بود. من یک آقایی را دیدم توی مشهد ایشان عبادوز بود، مستشکل درس‌های خارج بود. مستشکل یعنی کسی که دارد درس خارج را می‌دهد، یک کسی هست بهتر از آن مرجع تقلید، آن عالم، بحث را می‌فهمد به این می‌گویند مستشکل. اشکال می‌کند او نمی‌تواند جواب بدهد. به این می‌گویند مستشکل. این عبادوز توی درس‌های هر کدام از علمای مشهد می‌رفت هیچ عالمی جواب این را نمی‌توانست بدهد، می‌گفت بابایم من را برد پیش آسید ابوالحسن اصفهانی، آسید ابوالحسن «بسم الله الرحمن الرحیم» را به من تلقین کرد، یک جوری تلقین کرد که این علوم توی دلم آمد. یک کسی پای درس شیخ انصاری؛ شیخ اعظم نشسته بود هی به شیخ اشکال گرفت، مستشکل شیخ بود، شیخ بعد از جلسه در گوشش به او گفت: ببین آن کسی که دیشب به تو بسم الله را گفته به من تا والضالین را گفته، توی درس من نمی‌خواهد به من اشکال کنی.

یک موقع تقوا از طریق نمازشب و ریاضت‌های شرعی که باید مواظبت کنی به دست می‌آید اما، در ماه رمضان جوری تقوا را به خورد شما می‌دهند که اصلاً از تقوا نمی‌توانی در بیایی. ملکه‌ی تقوا را در وجود شما می‌ریزند، این فقط برای ماه رمضان است، ماه دیگر نیست، چرا؟ چون میهمانی خدا است و باید با میهمانی‌های دیگر فرق داشته باشد. برای همین یک آیه خواندن برابر با یک ختم است، برای همین یک شب هزار ماه است، برای همین یک افطاری دادن انگار افطاری دادن همه است و احیای یک شب احیای عمر است. چون میهمانی یک بزرگ است، قابل مقایسه با کسی نیست لذا بساط پهن است و باید استفاده کنی.

«قد اقبل الیکم» ماه رمضان به سوی شما رو آورده. رفقا اهل دعا باشید، با همین زبان فارسی از خدا بخواه، بگو خدایا حرف زدنم را درست کن، حرف زدنم حکیمانه باشد، یک موقع می‌بینی هرچه می‌گویی همه به شما می‌گویند از دهنت دُر می‌ریزد. هی می‌آیند از شما مشورت می‌گیرند. بگو خدایا توی چشم من بصیرت بریز، بعد می‌بینی قشنگ می‌فهمی که اوضاع چه خبر است، چه کسی راست می‌گوید و چه کسی دروغ. می‌گویی خدایا پای من را در مسیر خیر قرار بده، کلیدهای خیر را به دست من باز کن، قفل‌های شرّ را من ببندم، یک حرف می‌زنی اصلاً طرف عوض می‌شود. پریشب توی تلویزیون در یزد روستایی را نشان داد که یک آقایی با دوچرخه کتاب می‌برد در خانه‌ها، می‌گفت خود این آقا خیلی سواد ندارد و کتابخوان هم نیست ولی سال‌ها است به دلش افتاده به مردم کتاب بدهد به او می‌گویند عمو کتابی. یک پیرمرد کم‌سواد، اصلاً به کتاب چه کار دارد؟! توی کاسه‌اش ریختند. ببینید یک نفر توی کاسه‌اش دزدی می‌ریزند دزد می‌شود، همین که نشسته یک جوری این انگشت‌‌هایش را میزان کرده که هیچ کس نمی‌فهمد، مثل یک گیره از توی جیب طرف در می‌آورد! یک نفر نه، کنارش می‌نشینی اصلاً نور می‌گیری، اصلاً او را می‌بینی روحیه‌ات عوض می‌شود. به شما آرام و قرار می‌دهد، این‌ها توی ماه رمضان است.

در ماه رمضان، به خدا مطمئن باشید، سوء ظن به خدا پیدا نکنید. آمد به حضرت گفت: آقا ایمان چه می‌خواهد؟ حضرت فرمود: ایمان یقین می‌خواهد. خیلی‌ها مثل ما مؤمن بودند ولی ایمان‌شان را از دست دادند. ایمان یقین می‌خواهد، از خدا یقین بخواه، بگو خدایا یقین من را زیاد کن، عقل من را زیاد کن تا بفهمم چه کاره هستم. گاهی اوقات ما نمی‌دانیم چه کاره‌ هستیم. اصلاً با زنمان بلد نیستیم برخورد کنیم، خودمان او را پررو کردیم و روی سر خودمان انداختیم. به او گفتی برو تصدیقت را بگیر، برو مدارک دانشگاهی‌ات را بگیر، برو من کار می‌کنم خودم تو را به آن جاها می‌رسانم، خودش هم حالا بی‌سواد، دیپلم هم ندارد! بعد رفتند توی یک خانه‌ این زن را با یک عده‌ای گرفتند! خودت این کار را کردی، زنت بنده خدا که داشت با تو زندگی می‌کرد. یا زن نمی‌داند با شوهرش باید چه جوری برخورد کند، خرابش کرده، هی به او گیر داده! خب این‌‌ها را از خدا بخواه، بگو خدایا به من حالی کن چه کار بکنم، دانم کارم کن. تا حالا در یک شغل یک سال نمانده، هی او را بیرون کردند، می‌پرسند چرا؟ می‌گوید: چون گفتم فلانی بود دزدی می‌کرد! آخر به تو چه مربوط که دزدی می‌کرد تو الان محتاج یک لقمه نان هستی. مگر تو مسؤول دایره منکرات هستی، به تو چه مربوط است دزدی می‌کرد. تو روزی‌ات را نمی‌توانی با این کار قطع کنی! اصلاً دیدی این لیوان را دزدید، می‌دانی اگر بگویی از این جا تو را بیرون می‌اندازند گرسنه می‌مانی، لذا حق این کار را نداری، من دارم مساله ی فقهی‌اش را به شما می‌گویم. شما حق این کار را نداری. می‌توانی به عنوان یک بیگانه بروی به یک نفری بگویی آقا من یک چنین چیزی دیدم. این‌ها دانم کاری می‌خواهد.
الان نگه داشتن همسایه عقل می‌خواهد، یک عقل همسایه‌داری می‌خواهد، نگه داشتن هیأت یک عقل مخصوص می‌خواهد و الا خیلی هیأت‌ها درست شد، الان بروید ببینید ساختمان‌های عجیب و غریب، پول‌های عجیب و غریب ولی همه با هم اختلاف دارند! این یک طرف می‌کشاند، آن یک طرف. رفته یک موضع‌گیری سیاسی کرده اختلاف ایجاد شده، الان دیگر رفقا‌ قبولش ندارند. خب برای چه این کار را کردی؟! این‌ها را توی ماه رمضان از خدا بگیر. الان شما خیال می‌کنید آقا بهجت رحمه الله همین جور نشست تا آقای بهجت شد؟! یا نماز خواند آقای بهجت شد؟! نه، هی دید فقیر است گفت: خدایا یک چیز بده، باز هم خودش را به فقیری زد.

گوش کنید این را یاد بگیرید، شما الان همه‌ سالم هستید ولی نه همه‌ مریض هستید! یک نفر این جا سالم نیست از خود من گرفته، تا همه‌ مریض هستیم. کی معلوم می‌شود شما مریض هستی یا سالم هستی؟ برو یک آزمایش بده. خب شما اصلاً سالم، ولی خودت را مریض فرض کن به خدا بگو: خدایا من را شفا بده، چه اشکالی دارد. روایت این را می‌گوید. شما می‌گویی من پولدارم، چقدر پول داری؟ خودت را فقیر حساب کن به خدا بگو پول برسان. پول هر چقدر زیاد هم باشد کم است. ببینید آبرو! بگو خدایا آبرویم را بیشتر کن. علم! خودت را جاهل فرض کن، بگو خدایا علم من را زیاد کن. ببینید راز و رمز را به شما یاد دادم، راه بروید از خدا یک چیزی بگیرید، یک فرش خوب یک جا دیدی فوری به خدا بگو خدایا هفت هشت تا از این فرش‌ها تا سال دیگر به ما بده تا توی خانه‌ بیندازم اضافه‌اش را هم ببرم خانه مادرم یا خانه داداشم بیندازم. اگر من الان به شما بگویم چهل تا، می‌گویی این حاج آقا چه دارد می‌گوید!! چون باور نمی‌کنی، گفتم هفت هشت تا.
آقای لرزاده هشتصد تا مسجد توی ایران مثل مسجد اعظم ساخته، همت را ببین! یک نفر دیدی مؤدب است بگو خدایا من را هم مؤدب کن. یک نفر را دیدی خوش صدا است، خدایا ما را هم خوش صدا کن. یک نفر را دیدی خوش لباس است، بگو خدایا ما را هم خوش لباس کن. خدا بلد است، برای خدا که کاری ندارد چون صاحب کار است، خزانه دارد. این‌هایی که به من و تو می‌دهد اصلاً پیش او هیچ است دستش پر است. این‌ها را همین پایینها دارند می‌دهند. توی یک روایت دارد اگر من به یکی از بنده‌هایم همه آن چیزی که تا الان توی خدایی‌ام به همه دادم به او بدهم، از خزانه من یک ذره کم نمی‌شود. یعنی می‌گوید بخواه از من، کاهلی ما این است که نداریم و نمی‌خواهیم. مثل داراها خودمان را نشان می‌دهیم بعد مجبور می‌شویم به این و آن رو بزنیم! مگر آنها چقدر به شما می دهند؟!! پس ماه رمضان یک سفره بسیار بسیار عظیم است، شما هرچقدر فکر بکنی عظمت آن به فکرت نمی‌رسد چیست.

توی روایت دارد که من خدا با خیال کافر حیوان خلق کردم. هر قیافه‌ای توی ذهن کافر آمده من یک حیوان خلق کردم. لذا شما توی پرنده‌ها یک شکل‌های عجیب و غریب می بینی. می‌گوید منِ خدا هر چه کافر خیال بکند، از روی خیالش یک حیوان خلق می‌کنم، این خدا است. خب حالا حرف آخر را هم گوش کنید. شما سر سفره امام زمان عجل الله هستید، امام زمان عجل الله می‌خواهد پذیرایی کند ما هم بچه‌هایش هستیم، عیالش هستیم، او هم بابای ماست مثل امیرالمؤمنین علیه السلام. بابا برای بچه‌اش کم نمی‌گذارد «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوح» به امام زمان عجل الله است. دوست دارد امام زمان شب قدر بشود تا امامتش را به شما نشان بدهد ولی من کاهل هستم. مثل این که الان این جا یک فوق تخصصی آمده باشد، همه ی ما هم مریض باشیم و ندانیم این فوق تخصص بیماری ما است ولی هیچ موقع ما درخواستی از او نداریم، می‌نشیند و سخنرانی گوش می‌دهد و می‌رود. بعداً می‌گویند آقای فلانی آمده بود این جا! امام زمان عجل الله است، نزدیک‌ترین ارتباط را حضرت با ما دارد. یک موقعی حضرت امام به آقای مطهری فرموده بود: آشیخ مرتضی همین جوری که تو دست من را روی شانه ات حس کردی، من دست امام زمان عجل الله را روی شانه‌ام حس می‌کنم! حضرت این قدر نزدیک است، رفت و آمد دارد، توی بحار روایت است که حضرت فرمود: توی هر شهری حضرت یک خانه به نام بیت الحمد دارد ، وارد آن شهر می‌شود و به خانه‌اش می‌رود . همه ما هم به برکت او داریم هدایت می‌شویم اگر نیاید توی این شهر ما که هدایت نمی‌شویم. اگر وارد این=ه می‌گویی که من می‌خواهم بهترین علم
را داشته باشم با این که شما اصلا برای این علم زمینه نداری، ولی دیگر مهمانی دعوت شدی، او هم که دارد، دستش خالی نیست بهترین علم را به شما می‌دهد. بهترین علم این است که علمای شهرتان به شما محتاج بشوند. این را از من قبول کنید. می‌شود شما در ماه رمضان صادقانه از خدا بخواهید تا خدا به شما بدهد، هیچ کس هم نداند. شما عالم‌ترین آدم بشوی با این که درس نخواندی. من زیاد از این جور آدم‌ها دیدم، مثلاً کربلایی کاظم یک نمونه است که آقای بروجردی به او محتاج بود. من یک آقایی را دیدم توی مشهد ایشان عبادوز بود، مستشکل درس‌های خارج بود. مستشکل یعنی کسی که دارد درس خارج را می‌دهد، یک کسی هست بهتر از آن مرجع تقلید، آن عالم، بحث را می‌فهمد به این می‌گویند مستشکل. اشکال می‌کند او نمی‌تواند جواب بدهد. به این می‌گویند مستشکل. این عبادوز توی درس‌های هر کدام از علمای مشهد می‌رفت هیچ عالمی جواب این را نمی‌توانست بدهد، می‌گفت بابایم من را برد پیش آسید ابوالحسن اصفهانی، آسید ابوالحسن بسم الله الرحمن الرحیم را به من تلقین کرد، یک جوری تلقین کرد که این علوم توی دلم آمد. یک کسی پای درس شیخ انصاری؛ شیخ اعظم نشسته بود هی به شیخ اشکال گرفت، مستشکل شیخ بود، شیخ بعد از جلسه در گوشش به او گفت: ببین آن کسی که دیشب به تو بسم الله را گفته به من تا والضالین را گفته، توی درس من نمی‌خواهد به من اشکال کنی.
تقوا، یک موقع شما می‌بینی که از طریق نمازشب و ریاضت‌های شرعی باید مواظبت کنی اما نه، در ماه رمضان یک جوری تقوا را به خورد شما می‌دهند که اصلاً از تقوا نمی‌توانی در بیایی. ملکه ی تقوا را توی وجود شما می‌ریزند، این فقط برای ماه رمضان است، ماه دیگر نیست، چرا؟ چون میهمانی خدا است و باید با میهمانی‌های دیگر فرق داشته باشد. برای همین یک آیه خواندن برابر با یک ختم است، برای همین یک شب هزار ماه است، برای همین یک افطاری دادن انگار افطاری دادن همه است و احیای یک شب احیای عمر است. چون میهمانی یک بزرگ است، قابل مقایسه با کسی نیست لذا بساط پهن است و باید استفاده کنی. «قد اقبل الیکم» ماه رمضان به سوی شما رو آورده. رفقا اهل دعا باشید، با همین زبان فارسی از خدا بخواه، بگو خدایا حرف زدنم را درست کن، حرف زدنم حکیمانه باشد، یک موقع می‌بینی هرچه می گویی همه به شما می‌گویند از دهنت دُر می‌ریزد. هی می‌آیند از شما مشورت می‌گیرند. بگو خدایا توی چشم من بصیرت بریز، بعد می‌بینی قشنگ می‌فهمی که اوضاع چه خبر است، چه کسی راست می‌گوید و چه کسی دروغ. می‌گویی خدایا پای من را در مسیر خیر قرار بده، کلیدهای خیر را به دست من باز کن، قفل‌های شرّ را من ببندم، یک حرف می‌زنی اصلاً طرف عوض می‌شود. پریشب توی تلویزیون در یزد روستایی را نشان داد که یک آقایی با دوچرخه کتاب می‌برد در خانه‌ها، می‌گفت خود این آقا خیلی سواد ندارد و کتابخوان هم نیست ولی سال‌ها است به دلش افتاده به مردم کتاب بدهد به او می‌گویند عمو کتابی. یک پیرمرد کم‌سواد، اصلاً به کتاب چه کار دارد؟! توی کاسه‌اش ریختند. ببینید یک نفر توی کاسه‌اش دزدی می‌ریزند دزد می‌شود، همین که نشسته یک جوری این انگشت‌‌هایش را میزان کرده که هیچ کس نمی‌فهمد، مثل یک گیره از توی جیب طرف در می‌آورد! یک نفر نه، کنارش می‌نشینی اصلاً نور می‌گیری، اصلاً او را می‌بینی روحیه‌ات عوض می‌شود. به شما آرام و قرار می‌دهد، این‌ها توی ماه رمضان است. در ماه رمضان، به خدا مطمئن باشید، سوء ظن به خدا پیدا نکنید. آمد به حضرت گفت: آقا ایمان چه می‌خواهد؟ حضرت فرمود: ایمان یقین می‌خواهد. خیلی‌ها مثل ما مؤمن بودند ولی ایمان‌شان را از دست دادند. ایمان یقین می‌خواهد، از خدا یقین بخواه، بگو خدایا یقین من را زیاد کن، عقل من را زیاد کن تا بفهمم چه کاره هستم. گاهی اوقات ما نمی‌دانیم چه کاره‌ هستیم. اصلاً با زنمان بلد نیستیم برخورد کنیم، خودمان او را پررو کردیم و روی سر خودمان انداختیم. به او گفتی برو تصدیقت را بگیر، برو مدارک دانشگاهی‌ات را بگیر، برو من کار می‌کنم خودم تو را به آن جاها می‌رسانم، خودش هم حالا بی‌سواد، دیپلم هم ندارد! بعد رفتند توی یک خانه‌ این زن را با یک عده‌ای گرفتند! خودت این کار را کردی، زنت بنده خدا که داشت با تو زندگی می‌کرد. یا زن نمی‌داند با شوهرش باید چه جوری برخورد کند، خرابش کرده، هی به او گیر داده! خب این‌‌ها را از خدا بخواه، بگو خدایا به من حالی کن چه کار بکنم، دانم کارم کن. تا حالا در یک شغل یک سال نمانده، هی او را بیرون کردند، می‌پرسند چرا؟ می‌گوید: چون گفتم فلانی بود دزدی می‌کرد! آخر به تو چه مربوط که دزدی می‌کرد تو الان محتاج یک لقمه نان هستی. مگر تو مسؤول دایره منکرات هستی، به تو چه مربوط است دزدی می‌کرد. تو

را داشته باشم با این که شما اصلا برای این علم زمینه نداری، ولی دیگر مهمانی دعوت شدی، او هم که دارد، دستش خالی نیست بهترین علم را به شما می‌دهد. بهترین علم این است که علمای شهرتان به شما محتاج بشوند. این را از من قبول کنید. می‌شود شما در ماه رمضان صادقانه از خدا بخواهید تا خدا به شما بدهد، هیچ کس هم نداند. شما عالم‌ترین آدم بشوی با این که درس نخواندی. من زیاد از این جور آدم‌ها دیدم، مثلاً کربلایی کاظم یک نمونه است که آقای بروجردی به او محتاج بود. من یک آقایی را دیدم توی مشهد ایشان عبادوز بود، مستشکل درس‌های خارج بود. مستشکل یعنی کسی که دارد درس خارج را می‌دهد، یک کسی هست بهتر از آن مرجع تقلید، آن عالم، بحث را می‌فهمد به این می‌گویند مستشکل. اشکال می‌کند او نمی‌تواند جواب بدهد. به این می‌گویند مستشکل. این عبادوز توی درس‌های هر کدام از علمای مشهد می‌رفت هیچ عالمی جواب این را نمی‌توانست بدهد، می‌گفت بابایم من را برد پیش آسید ابوالحسن اصفهانی، آسید ابوالحسن بسم الله الرحمن الرحیم را به من تلقین کرد، یک جوری تلقین کرد که این علوم توی دلم آمد. یک کسی پای درس شیخ انصاری؛ شیخ اعظم نشسته بود هی به شیخ اشکال گرفت، مستشکل شیخ بود، شیخ بعد از جلسه در گوشش به او گفت: ببین آن کسی که دیشب به تو بسم الله را گفته به من تا والضالین را گفته، توی درس من نمی‌خواهد به من اشکال کنی.

تقوا، یک موقع شما می‌بینی که از طریق نمازشب و ریاضت‌های شرعی باید مواظبت کنی. اما نه، در ماه رمضان یک جوری تقوا را به خورد شما می‌دهند که اصلاً از تقوا نمی‌توانی در بیایی. ملکه‌ی تقوا را توی وجود شما می‌ریزند، این فقط برای ماه رمضان است، ماه دیگر نیست، چرا؟ چون میهمانی خدا است و باید با میهمانی‌های دیگر فرق داشته باشد. برای همین یک آیه خواندن برابر با یک ختم است، برای همین یک شب هزار ماه است، برای همین یک افطاری دادن انگار افطاری دادن همه است و احیای یک شب احیای عمر است. چون میهمانی یک بزرگ است، قابل مقایسه با کسی نیست لذا بساط پهن است و باید استفاده کنی.

اهل دعا باشید.
«قد اقبل الیکم» ماه رمضان به سوی شما رو آورده. رفقا اهل دعا باشید، با همین زبان فارسی از خدا بخواه، بگو خدایا حرف زدنم را درست کن، حرف زدنم حکیمانه باشد، یک موقع می‌بینی هرچه می گویی همه به شما می‌گویند از دهنت دُر می‌ریزد. هی می‌آیند از شما مشورت می‌گیرند. بگو خدایا توی چشم من بصیرت بریز، بعد می‌بینی قشنگ می‌فهمی که اوضاع چه خبر است، چه کسی راست می‌گوید و چه کسی دروغ. می‌گویی خدایا پای من را در مسیر خیر قرار بده، کلیدهای خیر را به دست من باز کن، قفل‌های شرّ را من ببندم، یک حرف می‌زنی اصلاً طرف عوض می‌شود. پریشب توی تلویزیون در یزد روستایی را نشان داد که یک آقایی با دوچرخه کتاب می‌برد در خانه‌ها، می‌گفت خود این آقا خیلی سواد ندارد و کتابخوان هم نیست ولی سال‌ها است به دلش افتاده به مردم کتاب بدهد به او می‌گویند عمو کتابی. یک پیرمرد کم‌سواد، اصلاً به کتاب چه کار دارد؟! توی کاسه‌اش ریختند.
ببینید یک نفر توی کاسه‌اش دزدی می‌ریزند دزد می‌شود، همین که نشسته یک جوری این انگشت‌‌هایش را میزان کرده که هیچ کس نمی‌فهمد، مثل یک گیره از توی جیب طرف در می‌آورد! یک نفر نه، کنارش می‌نشینی اصلاً نور می‌گیری، اصلاً او را می‌بینی روحیه‌ات عوض می‌شود. به شما آرام و قرار می‌دهد، این‌ها توی ماه رمضان است. در ماه رمضان، به خدا مطمئن باشید، سوء ظن به خدا پیدا نکنید.
آمد به حضرت گفت: آقا ایمان چه می‌خواهد؟ حضرت فرمود: ایمان یقین می‌خواهد. خیلی‌ها مثل ما مؤمن بودند ولی ایمان‌شان را از دست دادند. ایمان یقین می‌خواهد، از خدا یقین بخواه، بگو خدایا یقین من را زیاد کن، عقل من را زیاد کن تا بفهمم چه کاره هستم. گاهی اوقات ما نمی‌دانیم چه کاره‌ هستیم. اصلاً با زنمان بلد نیستیم برخورد کنیم، خودمان او را پررو کردیم و روی سر خودمان انداختیم. به او گفتی برو تصدیقت را بگیر، برو مدارک دانشگاهی‌ات را بگیر، برو من کار می‌کنم خودم تو را به آن جاها می‌رسانم، خودش هم حالا بی‌سواد، دیپلم هم ندارد! بعد رفتند توی یک خانه‌ این زن را با یک عده‌ای گرفتند! خودت این کار را کردی، زنت بنده خدا که داشت با تو زندگی می‌کرد. یا زن نمی‌داند با شوهرش باید چه جوری برخورد کند، خرابش کرده، هی به او گیر داده! خب این‌‌ها را از خدا بخواه، بگو خدایا به من حالی کن چه کار بکنم، دانم کارم کن.
تا حالا در یک شغل یک سال نمانده، هی او را بیرون کردند، می‌پرسند چرا؟ می‌گوید: چون گفتم فلانی بود دزدی می‌کرد! آخر به تو چه مربوط که دزدی می‌کرد تو الان محتاج یک لقمه نان هستی. مگر تو مسؤول دایره منکرات هستی، به تو چه مربوط است دزدی می‌کرد. تو
روزی‌ات را نمی‌توانی با این کار قطع کنی! اصلاً دیدی این لیوان را دزدید، می‌دانی اگر بگویی از این جا تو را بیرون می‌اندازند گرسنه می‌مانی، لذا حق این کار را نداری، من دارم مساله‌ی فقهی‌اش را به شما می‌گویم. شما حق این کار را نداری. می‌توانی به عنوان یک بیگانه بروی به یک نفری بگویی آقا من یک چنین چیزی دیدم. این‌ها دانم کاری می‌خواهد.
الان نگه داشتن همسایه عقل می‌خواهد، یک عقل همسایه‌داری می‌خواهد، نگه داشتن هیأت یک عقل مخصوص می‌خواهد و الا خیلی هیأت‌ها درست شد، الان بروید ببینید ساختمان‌های عجیب و غریب، پول‌های عجیب و غریب ولی همه با هم اختلاف دارند! این یک طرف می‌کشاند، آن یک طرف. رفته یک موضع‌گیری سیاسی کرده اختلاف ایجاد شده، الان دیگر رفقا‌ قبولش ندارند. خب برای چه این کار را کردی؟! این‌ها را توی ماه رمضان از خدا بگیر. الان شما خیال می‌کنید آقا بهجت رحمه الله همین جور نشست تا آقای بهجت شد؟! یا نماز خواند آقای بهجت شد؟! نه، هی دید فقیر است گفت: خدایا یک چیز بده، باز هم خودش را به فقیری زد.

گوش کنید این را یاد بگیرید، شما الان همه‌ سالم هستید ولی نه همه‌ مریض هستید! یک نفر این جا سالم نیست از خود من گرفته، تا همه‌ شما مریض هستیم. کی معلوم می‌شود شما مریض هستی یا سالم هستی؟ برو یک آزمایش بده. خب شما اصلاً سالم، ولی خودت را مریض فرض کن به خدا بگو: خدایا من را شفا بده، چه اشکالی دارد. روایت این را می‌گوید. شما می‌گویی من پولدارم، چقدر پول داری؟ خودت را فقیر حساب کن به خدا بگو پول برسان. پول هر چقدر زیاد هم باشد کم است. ببینید آبرو! بگو خدایا آبرویم را بیشتر کن.
علم! خودت را جاهل فرض کن، بگو خدایا علم من را زیاد کن. ببینید راز و رمز را به شما یاد دادم، راه بروید از خدا یک چیزی بگیرید، یک فرش خوب یک جا دیدی فوری به خدا بگو خدایا هفت هشت تا از این فرش‌ها تا سال دیگر به ما بده تا توی خانه‌ بیندازم اضافه‌اش را هم ببرم خانه مادرم یا خانه داداشم بیندازم. اگر من الان به شما بگویم چهل تا، می‌گویی این حاج آقا چه دارد می‌گوید!! چون باور نمی‌کنی، گفتم هفت هشت تا.

آقای لرزاده هشتصد تا مسجد توی ایران مثل مسجد اعظم ساخته، همت را ببین! یک نفر دیدی مؤدب است بگو خدایا من را هم مؤدب کن. یک نفر را دیدی خوش صدا است، خدایا ما را هم خوش صدا کن. یک نفر را دیدی خوش لباس است، بگو خدایا ما را هم خوش لباس کن. خدا بلد است، برای خدا که کاری ندارد چون صاحب کار است، خزانه دارد. این‌هایی که به من و تو می‌دهد اصلاً پیش او هیچ است دستش پر است. این‌ها را همین پایین‌ها دارند می‌دهند. توی یک روایت دارد اگر من به یکی از بنده‌هایم همه آن چیزی که تا الان توی خدایی‌ام به همه دادم به او بدهم، از خزانه من یک ذره کم نمی‌شود. یعنی می‌گوید بخواه از من، کاهلی ما این است که نداریم و نمی‌خواهیم. مثل داراها خودمان را نشان می‌دهیم بعد مجبور می‌شویم به این و آن رو بزنیم! مگر آنها چقدر به شما می دهند؟!!

پس ماه رمضان یک سفره بسیار بسیار عظیم است، شما هرچقدر فکر بکنی عظمت آن به فکرت نمی‌رسد چیست. توی روایت دارد که منِ خدا با خیال کافر حیوان خلق کردم. هر قیافه‌ای توی ذهن کافر آمده من یک حیوان خلق کردم. لذا شما توی پرنده‌ها یک شکل‌های عجیب و غریب می بینی. می‌گوید منِ خدا هر چه کافر خیال بکند، از روی خیالش یک حیوان خلق می‌کنم، این خدا است.

خب حالا حرف آخر را هم گوش کنید. شما سر سفره امام زمان (عجل الله) هستید ، امام زمان (عجل الله) می‌خواهد پذیرایی کند ما هم بچه‌هایش هستیم، عیالش هستیم، او هم بابای ماست مثل امیرالمؤمنین (علیه السلام). بابا برای بچه‌اش کم نمی‌گذارد.
«تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوح» به امام زمان (عجل الله) است. دوست دارد امام زمان شب قدر بشود تا امامتش را به شما نشان بدهد ولی من کاهل هستم. مثل این که الان این جا یک فوق تخصصی آمده باشد، همه‌ی ما هم مریض باشیم و ندانیم این فوق تخصص بیماری ما است ولی هیچ موقع ما درخواستی از او نداریم، می‌نشیند و سخنرانی گوش می‌دهد و می‌رود. بعداً می‌گویند آقای فلانی آمده بود این جا! امام زمان (عجل الله) است، نزدیک‌ترین ارتباط را حضرت با ما دارد.
یک موقعی حضرت امام به آقای مطهری فرموده بود: آشیخ مرتضی همین جوری که تو دست من را روی شانه‌ات حس کردی، من دست امام زمان (عجل الله) را روی شانه‌ام حس می‌کنم!
حضرت این قدر نزدیک است، رفت و آمد دارد. توی بحار روایت است که حضرت فرمود: توی هر شهری حضرت یک خانه به نام بیت الحمد دارد، وارد آن شهر می‌شود و به خانه‌اش می‌رود. همه ما هم به برکت او داریم هدایت می‌شویم اگر نیاید توی این شهر ما که هدایت نمی‌شویم. اگر وارد این شهر نشود ما ظلمانی می‌شویم. شیطان هم مثل حضرت خانه دارد. آن‌هایی که به طرف حضرت می‌آیند هیأتی می‌شوند و طرفدار، آن‌هایی هم که آن طرفی می‌روند به فسادشان هر روز اضافه می‌شود.

لذا من آن چیزی که شرط بلاغ بود به شما گفتم یعنی شما استعداد دارید در یک ماه رمضان همه بهره‌ها را از خدا ببرید، خدا هم دستش باز است، اصلاً به ما نگاه نمی‌کند چون پذیرایی را در سطح خودش گرفته، خدایی دارد پذیرایی می‌کند نه مثل من. لذا باید اشتهاء داشته باشی تا سر این سفره خوب بتوانی استفاده کنی. شخصی می‌گفت فهمیدم امام زمان (عجل الله) کجاست، رفتم و خانه را پیدا کردم، وقتی وارد خانه شدم گرسنه‌ بودم، دیدم در آنجا یک سفره‌ای پهن است که ماهی دارد، گفتم عجب ماهی‌ای! حضرت از داخل فرمود: بنشین همان جا ماهی بخور. من نشستم و شروع به خوردن ماهی کردم البته من سرما خورده بودم و شنیده بودم که برای سرما خورده ماهی خوب نیست، حضرت فرمود: نه برای سرما خورده هم این ماهی خوب است و بخور. می‌گفت من شروع کردم به خوردن دیدم عجب خوشمزه است. هر لقمه که برمی‌داشتم می‌دیدم که ظرف ماهی دوباره پر می‌شود! این قدر خوردم که رویم نشد باز هم بخورم چون هنوز سیر نشده بودم! حضرت فرمود: باز هم بخور، من دوباره شروع کردم به خوردن، گفتم دیگر بس است، حضرت فرمود: نه باز هم بخور، و خوردم. دیگر حیا کردم و آخر سر پا شدم که بروم خدمت حضرت اتاق بغلی، گفتم بهتر است اول بروم دستم را بشویم تا بوی ماهی ندهد، حضرت فرمود: این از آن ماهی‌هایی نیست که دستت بو بدهد.
ببین تا این حد! سر سفره امام زمان (عجل الله) هستیم، توجهت را به ولیّ خدا زیاد کن. اللهم کن لولیک را زیاد بخوان، همیشه صلوات بر محمد و آل محمد بفرست بعد ببین ماه رمضان چه ماه رمضانی برای شما می‌شود. همه آن چیزهایی که تصور کردی صادقانه به شما می‌دهند. این را دارم به شما می‌گویم، اگر حسن ظن داشتی و قبول کردی که خدا این کار را می‌کند و صادقانه جلو آمدی خدا هم کوتاهی نمی‌کند.
الصلوة و السلام علی سیدة الجمیلة الجلیلة…
گریه کردن برای فاطمه (سلام الله علیها) آدم را سرپا می‌کند. همه‌ی به هم ریختگی‌ها آخر روضه جمع می‌شود و همه‌ی یأس‌ها تبدیل به امید می‌شود.