qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

به مناسبت شهادت امام رضا-علیه‌السلام-

«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ
الحَمْدُ لله رَبِّ العالَمین الصَّلوةُ وَالسَّلامُ علیٰ سَیِّدِنا وَنَبِیِّنا وحَبیبِ قُلوبِنا وَطَبیبِ نُفوسِنَا وَشَفِیعِ ذَنوبِنا اباالقاسِمِ المُصْطَفیٰ مُحَمَّد و آلِه الْمِعْصومینَ المُکَرَّمین سِیَّما بَقیَّة الله فی الاَرَضین.
اللّهُمَّ الْعَنْ أبَاالشُّرُورِ وَ أتْباعَهُ فِی کُلِّ لَحْظَهٍ مِنَ الأزَلِ إلَی الأبَدِ، بِعَدَدِ ما أحاطَ بِهِ عِلمُک.
اَللّهُمَ صَلِّ عَلي علي بن مُوسَي الِّرِضا المَرُتَضي اَلاِمامِ التَّقيِّ النَّقيِّ وَ حُجَتِكَ عَلي مَن فَوقَ الاَرضِ و َمَن تَحت الثَّري اَلصِدّيقِ الشَّهيدِ صَلاةً كَثيرَةً تآمَّةً زاكِيَةً مُتَواصِلَةً مِتَواتِرَةً مُتَرادِفَة كَاَفضَلِ ما صَلَّيتَ عَلي اَحَدٍ مِن اوليائِكَ.»

صلواتی برای امام رضا-علیه‌السلام- بفرستید

ان‌شالله که عزاداری‌ها مورد قبول خدای متعال باشد. خدا این توفیق‌ را مضاعف کند که ما بر اساس تولی و تبری زندگی کنیم. یعنی هر آن‌چه که اهل‌بیت-علیهم‌السلام- دوست دارند ما دوست بداریم ولو مخالف میل ما باشد؛ و هر آن‌چه آن‌ها دوست نمی‌دارند ما هم دوست نداشته باشیم ولو خوشمان بیاید.
در ایام شهادت امام رضا-علیه‌السلام- لازم است که ما از این جایگاه رفیع که خدای متعال برای ما در نظر گرفته، بهره‌مند باشیم و نسبت به معارف اهل‌بیت-علیهم‌السلام- مخصوصا امام رضا-علیه‌السلام- شناخت پیدا کنیم که خدایی نکرده عاق امام رضا-علیه‌السلام- نشویم. این‌طور نباشیم که ندانیم چه بر سر اهل‌بیت و امام رضا-علیهم‌السلام- آمد.
حضرت-علیه‌السلام- فرمودند: اگر شما ظلم‌هایی که به ما شد را ندانید و بی‌اطلاع بمانید، با کسانی که به ما ظلم کردند، در آن ظلم‌ها شریک هستید.
لذا ما باید این معنا را دریافت کنیم.
یکی از مشکلات امام رضا-علیه‌السلام-، برادران حضرت-علیه‌السلام، فرزندان موسی‌بن‌جعفر-علیه‌السلام- بودند؛ به خصوص یکی از این‌ها به نام ابراهیم که خیلی با امام رضا-علیه‌السلام- دشمنی می‌کرد. حتی برادران حضرت-علیه‌السلام- زمینه‌هایی را ایجاد کردند که باعث شد هارون‌الرشید و مأمون نسبت به حضرت-علیه‌السلام- جری بشوند و امام رضا-علیه‌السلام- را مورد آزار و اذیت قرار بدهند.
آن‌ها نسبت به حضرت-علیه‌السلام- حسادت می‌کردند و حتی قائل بودند که ایشان امام نیست، نظرشان این بود که امام رضا-علیه‌السلام- اصلا سواد ندارند با این که ائمه-‌علیهم‌السلام- فرمودند که عالم آل محمد است.
زمینه‌ را طوری فراهم کردند که دشمن، آن‌ها را جمع کرد و اسباب آزار و اذیت امام رضا-علیه‌السلام- را فراهم کرد.
مثلا یک مورد از این آزارها این بود که هارون‌الرشید فردی به نام جلودی را مامور کرد تا به مدینه برود و زن‌های آل‌ابی‌طالب را اذیت کند. ماموریتش هم این بود که زن‌ها هر چه لباس داشتند الا یکی که به تن داشتند، بقیه را تحویل او بدهند. وقتی جلودی وارد مدینه می‌شود امام رضا-علیه‌السلام- همه‌ی زن‌های آل‌ابی‌طالب را در یک خانه جمع می‌کند، خود حضرت-علیه‌السلام- هم جلوی در می‌ایستند و مانع می‌شوند ‌که جلودی وارد خانه بشود، جلودی اصرار فراوان داشت که من حتما باید وارد خانه بشوم و همه را تفتیش کنم، خودم لباس‌ها‌ را از تنشان دربیاورم الا یک لباس، بقیه‌ را با خودم ببرم. کار به جایی می‌رسد که امام رضا-علیه‌السلام- قسم می‌خورد که من امانت را رعایت می‌کنم و جز یک لباس بقیه را برای تو می‌آورم. خلاصه خیلی زمان طولانی حضرت-علیه‌السلام- قسم می‌خورد تا این ملعون راضی به این امر می‌شود. امام رضا-علیه‌السلام- خودشان لباس‌ها‌ و طلا و جواهرات و هر چه بود را جمع می‌کنند و تحویل می‌دهند.
مامون از روی مطالعاتی که کرده بود، به این نتیجه رسیده بود که مقبولیت و محبوبیت امام رضا-علیه‌السلام- پیش مردم به این علت است که خاندان اهل‌بیت-علیهم ‌السلام- از دنیا دور هستند؛ پس نقشه کشید و گفت که اگر امام رضا-علیه‌السلام- آلوده دنیا بشود و مشغولیت دنیایی پیدا کند، در واقع موفق شدیم که آبروی حضرت-علیه‌السلام- را ببریم. به همین خاطر پیشنهاد ولایتعهدی‌ را به حضرت-‌علیه‌السلام- داد.
مامون از امام رضا-علیه‌السلام- تعریف‌های زیادی می‌کند، چون می‌داند که مردم این فضایل را در مورد امام قبول دارند، این فضایل را می‌گوید تا مردم احتمال دیگری در مورد پیشنهاد مامون ندهند. من یک نکته‌ای را داخل پرانتز بیان کنم. در روایات اهل‌بیت-علیهم‌السلام- داریم که دشمن هم که از ما تعریف می‌کند، شما قبول نکنید. فضایل ما را از دشمن قبول نکنید.

از حضرت-علیه‌السلام- پرسیدند این‌که شما می‌فرمایید تکذیب را از دشمن نپذیریم، خب واضح است اما چرا تعریف را نباید قبول کنیم؟!
حضرت-علیه‌السلام- فرمودند: چون این‌ها در تعریف‌‌شان هم یک زهری هست. مثل این‌که در حق ما غلو می‌کنند و این را در دهان شما می‌گذارند که شما تعریفی بکنید که بوی خدایی از ما بربیاید. این که تعریف نیست! لذا این آقایانی که به کتب اهل سنت استناد می‌کنند و می‌گویند که در فلان کتاب از امام رضا-علیه‌السلام- تعریف شده و در فلان کتاب این ‌را مطرح کردند، این‌ها را مستند قرار می‌دهند، این کار خوبی نیست. این آقایان اخیرا هم گفتهاند که شیعیان در کتاب‌هایشان مطلب کم دارند، به خاطر همین به کتاب‌های ما استناد می‌کنند. چه لزومی دارد که ما برای معرفی اهل‌بیت-علیهم‌السلام- از کتاب‌های آن‌ها استفاده کنیم!
الان شما کتاب الغدیر را ببینید! علامه امینی-رحمة‌الله‌علیه- چقدر زحمت کشید که علی‌-علیه‌السلام- را معرفی کند!
سندش هم از کتب خود آن‌هاست، ولی باز هم نپذیرفتند. «وَ جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَآ أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ» «آن‌ها را در حالی‌كه باطنشان به الهی بودن آن معجزات یقین داشت، ستمكارانه وبرتری‌جویانه انكار كردند. پس با تأمل بنگر كه سرانجام مفسدان چه شد؟!» (نمل/۱۴)
یقین دارند که حق با علی هست ولی انکار می کنند. نمی‌خواهند بپذیرند.

خلاصه مأمون بنا‌ را به این کار گذاشت و حضرت-علیه‌السلام- را به کاخ خودش آورد؛ ولی هر جور رفتار کرد دید که امام رضا-علیه‌السلام- آلوده دنیا نمی‌شود.
حضرت-علیه‌السلام- به مأمون فرمودند: حالا که می‌خواهی ولایتعهدی را به من بدهی، بده، ولی من در هیچ امری از امور حکومتی شما دخالت نمی‌کنم.
زندگی خودش‌ را زاهدانه قرار داد. مأمون از این ولایتعهدی هم سودی نبرد. تازه نتیجه عکس هم داد. امام رضا-علیه‌السلام- معروف‌تر شد.
کار بعدی که مأمون کرد، این بود که علما را در محاجه و مباحثه و احتجاج با امام ‌رضا-علیه‌السلام- دعوت کرد. از امام رضا-علیه‌السلام- هجده هزار سوال شده، الان در کتب هست. هجده‌ هزار تا سوال به خصوص در باب امامت و در باب توحید پرسیدند. خوب است آقایانی که اهل مطالعه هستد، کتاب احتجاجات امام رضا-علیه‌السلام- را مطالعه کنند. این احتجاجات خیلی از باورهای‌ دینی را زیاد می‌کند.
هیچ‌کدام از این علما در مقابل امام رضا-علیه‌السلام- کاری نتوانستند بکنند.
کار سومی که مأمون کرد این بود؛ امام رضا-علیه‌السلام- را مورد استخفاف قرار می‌داد. جلسه تشکیل می‌داد و به آن کسانی که در جلسه بودند امر می‌کرد وسط جلسه هماهنگ با هم، یک‌دفعه بلند شوند و بروند.
یکی دیگر از کارهایی که مأمون کرد این بود که امام رضا-علیه‌السلام- را حبس کرد، زندانی کرد. حضرت-علیه‌السلام- را در منطقه‌ای به نام برکة‌السباع زندانی کرد، منطقه بسیار وحشتناکی بود. بیست و سه ذی‌القعده، روزی بود که امام رضا-علیه‌السلام- آزاد شد و مردم نوقان با دسته گل به استقبال حضرت-علیه‌السلام- آمدند. روز ۲۳ ذی‌القعده روز زیارتی امام رضا-علیه‌السلام- هم هست. مأمون از این کار هم نتیجه نگرفت.

یکی دیگر از کارهایی که علیه امام رضا-علیه‌السلام- کرد، این بود که در جریان نماز عید فطر به حضرت-علیه‌السلام- گفت که نماز عید فطر را شما بخوان. حضرت-علیه‌السلام- وقتی خودشان را آماده کردند و همه برای نماز حرکت کردند، مأمون حضرت-علیه‌السلام- را از وسط راه برگرداند. مأمون از این کارها زیاد می‌کرد، برای این‌که به یک نوعی امام رضا-علیه‌السلام- را از چشم‌ها بیندازد. دخترش‌ را به عقد امام رضا-علیه‌السلام- درآورد تا به عنوان جاسوس در خانه حضرت-علیه‌السلام- باشد. همان‌طور که ام‌الفضل را به عقد جوادالائمه-علیه‌السلام- درآورد که این کار را بکند.
یکی دیگر از کارهایی که مأمون بر علیه امام رضا-علیه‌السلام- کرد این بود که زمینه‌ی یک تهمت را فراهم کرد؛ این‌که جوادالائمه، پسر امام رضا-علیه‌السلام- نیست! حتی این‌ها رفتند و قیافه‌شناس آوردند که از روی قیافه، از روی قوزک پا، از جاهای مختلف می‌توانستند بفهمند که این بچه متعلق به امام رضا-علیه‌السلام- هست یا نه. از این‌جا هم نفعی نبرد.

امام رضا-علیه‌السلام- چند تا خصوصیت دارند که باعث شد زمینه‌های دین را محکم بکند و پیچ و مهره‌هایی که بنی‌امیه و بنی‌العباس شل کرده بودند، امام رضا-علیه‌السلام- آن‌ها را سفت بکند. لذا ما در روایات داریم که عبای نبوت روی دوش حضرت-علیه‌السلام- است، یعنی کار پیغمبری کرد. چون بنی‌امیه و بنی‌العباس دین را کاملا وارونه کردند، به خصوص در زمینه‌ی امامت. این‌ها زهرشان را در امامت ریختند. مثل سقیفه که الان ایامش است. سه روز بعد از شهادت رسول‌اکرم-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- هنوز پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- دفن نشده، به خانه‌ی فاطمه ‌زهرا-سلام‌الله‌علیها- حمله می‌کنند و جریان سقیفه‌ را به راه می‌اندازند. تمام قضایا را برگرداندند و تا زمان مأمون این اتفاق ادامه داشت. لذا امام رضا-علیه‌السلام- یک مدال ویژه دارند و آن هم این است که ائمه-علیهم‌السلام- لقب فصل‌الخطاب را به ایشان دادند. فصل‌الخطاب یعنی حقانیت شیعه با امام رضا-علیه‌السلام- ثابت می‌شود.
ببینید! شیعه ۱۳ امامی داریم، شیعه زیدی داریم، این بهایی‌ها بعد از تشیع، طرف علی محمد باب رفتند، او را قبول کردند، منحرف شدند. فرق صوفیه هم از فرق شیعه جدا شده است. پنج امامی داریم، شش امامی داریم، واقفیه داریم، هفت امامی داریم. که یکی از این واقفیه‌ها که در نیشابور زندگی می‌کردند، خدمت موسی‌بن‌جعفر-علیه‌السلام- رسید تا خمس و وجوهات را پرداخت کند، حضرت-علیه‌السلام- فقط برای ابن‌شطیطه را قبول کردند و بقیه را برگرداندند، آن آقا گفت که این پول کسانی‌ است که بزرگان ما در نیشابور هستند!
حضرت-علیه‌السلام- فرمودند: بله بزرگان شما بودند، الان برگردی می‌بینی که از ما برگشتند، از امام کاظم-علیه‌السلام- برگشتند و واقفیه شدند، یعنی توقف کردند.
آن‌هایی را که در عراق و نجف می‌بینید که می‌آیند، لباس سفید رنگ پوشیدند، عرقچین سفید هم دارند و همه‌شان یک رنگ می‌آیند، این‌ها جزء کیسانیه هستند. یک بخشی هم واقفیه هستند. این‌ها وقتی به عراق می‌آیند، اول به کاظمین می روند، موسی‌بن‌جعفر-علیه‌السلام- را لعن می‌کنند، رویشان را برمی‌گردانند و سب می‌کنند، اصلا این کار را به عنوان یک عمل قبول دارند. بعد نجف و کربلا می‌روند.
آیت‌الله حکیم-رحمة‌الله‌علیه- وقتی که زنده بود، اجازه نمی‌داد این‌ها داخل شهرهای زیارتی بشوند تا منطقه عون که بیرون نجف هست، اجازه داشتند بیایند. ولی علمای اخیر به این‌ها اجازه می‌دهند که داخل نجف و کربلا بشوند.
این‌ها جزء فرق شیعه هستند. اما وقتی که به امام رضا-علیه‌السلام- می‌رسد، کسی که حضرت-علیه‌السلام- را قبول می‌کند، دیگر دوازده امامی می‌شود. ما در شیعه هشت امامی نداریم. کسی که حضرت-علیه‌السلام- را قبول کرد، حقانیت تشیع او اثبات می‌شود. عقایدش در تشیع درست است. برای همین به حضرت-علیه‌السلام- فصل‌الخطاب گفته می‌شود. این را برای خودتان افتخار بدانید که محبت امام رضا-علیه‌السلام- در قلبتان است.

این را هم به شما بگویم که این محبت و ولایت، دست من و شما هم نیست. در روایت دارد که جمعه غروب قلب شما خالی می‌شود، یعنی نه ایمان در آن است و نه کفر. اگر خدا بخواهد ایمان می‌ریزد، اگر بخواهد کفر می‌ریزد.
خدا هر هفته غروب جمعه این کار را می‌کند. الان در قلب شما محبت علی‌بن‌موسی‌الرضا-علیه‌السلام- است ولی اگر ایمان سلب بشود، ما هم-العیاذبالله- دشمن امام رضا-علیه‌السلام- می‌شویم، از حضرات-علیهم‌السلام- تنفر پیدا می‌کنیم.
حالا یک حدیثی را از خود علی‌بن‌موسی‌الرضا-علیه‌السلام- برایتان می‌خوانم. خود حضرت-علیه‌السلام- در روایت هشدار داده‌اند که مواظب چه چیزی باشید که خدای نکرده محبت ما از دلتان نرود.
حالا فکر نکنید که بعضی از خطاها همین‌جوری اغماض می‌شود، در مورد بعضی از خطاها هیچ اغماضی نیست. بعضی از گناهان خاص می‌شود تا آن‌جا که محبت ائمه-علیهم‌السلام- از دل فرد می‌رود و نسبت به ائمه-علیهم‌السلام- شک و بغض پیدا می‌کند.

از خصوصیات دیگر امام رضا-علیه‌السلام- زیارت حضرت-علیه‌السلام- در مشهد است که ثواب زیارت آن حضرت-علیه‌السلام-، مثل حج و زیارت همه‌ی ائمه-علیهم‌السلام- است.
شخصی خدمت امام هادی-علیه‌السلام- رسید و گفت: آقا من سال گذشته موفق بودم به حج مشرف شدم. قبر پیغمبراکرم-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- را هم زیارت کردم. بعد هم به نجف و کربلا رفتم. بعد هم به کاظمین رفتم. امسال هم می‌خواهم همین کار را بکنم، نظر شما چیست؟!
امام هادی-علیه‌السلام- می‌فرمایند: نمی‌خواهد آن‌جاها بروی، مشهد برو. هم حج حساب می‌شود؛ هم مدینه حساب می‌شود؛ هم نجف و هم کربلا و هم کاظمین.
این کلام خیلی مهم است!
حضرت-علیه‌السلام- فرمودند: اگر نزدیک‌ترین امامتان را زیارت کنید، خدا این را دوست دارد و هر کس امامی را که نزدیکش است زیارت کند انگار همه‌ی معصومین-علیهم‌السلام- را زیارت کرده است. ولی زیارت امام رضا-علیه‌السلام- باز هم یک چیز ویژه‌ای است که زیارت‌الله حساب می‌شود. یکی زیارت امام حسین-علیه‌السلام- است که زیارت‌الله حساب می شود، یکی هم زیارت امام رضا-علیه‌السلام-.
انسان با این دیدگاه باید وارد حرم بشود.

باز حضرت-علیه‌السلام- فرمودند: خدا عهد کرده است که حرم امام رضا-علیه‌السلام- را مثل حرم خودش بیت‌الله‌الحرام قرار بدهد که هیچ موقع بسته نشود. خدا در مورد بقیه حرم‌ها چنین عهدی‌ ندارد. برای همین است که زیارت امام رضا-علیه‌السلام- هزار حج واجب و یک میلیون حج عمره است. این یک واقعیتی است که هر بار شما زیارت بروید، برایتان حج می‌نویسند! ببینید چقدر مهم است!

داستانی از شیخ بهایی-رحمة‌الله‌علیه- آورده‌اند که در مرمت حرم، شیخ بهایی-رحمة‌الله‌علیه- معماری را آورده بود که معمار حرم بود. می‌خواست از طرف بالاسر که داخل می‌شویم، طاقی را بزند. اما به معمار گفته بود که این طاق را نزن تا من از اصفهان برگردم. وقتی شیخ-رحمة‌الله‌علیه- به طرف اصفهان می‌رود، این معمار، امام رضا-علیه‌السلام- را در خواب می‌بیند که حضرت-علیه‌السلام- فرمودند: این سقف را بزن. می‌گوید که آقا! شیخ گفته، نزن، شما می‌گویید بزن! شب دوم دوباره به خوابش می‌آید و می‌گوید: که مگر من شب قبل نگفتم که تا شیخ نیامده، سقف را بزن. شب سوم که آن فرد مواجه می‌شود با حضرت-علیه‌السلام- در حالی‌که غضبناک هستند و شمشیری در دست دارند و می‌فرمایند: اگر فردا سقف را نزنی با همین شمشیر، با من طرفی!
خلاصه این معمار مجبور می‌شود و سقف را می‌زند. بعد که شیخ-رحمة‌الله‌علیه- از اصفهان برمی‌گردد، دعوایش می‌کند و می‌گوید: مگر نگفتم که شما سقف را نزنید تا من برگردم! معمار گفت: امام رضا-علیه‌السلام- را در خواب دیدیم که فرمودند: سقف را بزن.
شیخ-رحمة‌الله‌علیه- تا این را می‌شنود، می‌نشیند و گریه می‌کند؛
می‌پرسند که چرا گریه می‌کنید؟!
می‌گوید: من به اصفهان رفتم و یک طلسمی نوشتم که داخل سقف کار بگذارم تا هرکس در آن روز گناه کرده، نتواند از زیر این سقف برود. معصیت‌کار نتواند داخل بشود، ولی معلوم شد که نظر امام رضا-علیه‌السلام- این نیست. امام رضا-علیه‌السلام- می‌خواهد همه بیایند. لذا خدای متعال یک چنین مکانی‌ را قرار داد.

شما می‌دانید که اسم امام رضا-علیه‌السلام- به حروف ابجد هزار و یک است. خدا هم بین ما هزار و یک اسم دارد. شما اگر بگویید “یا رضا” هزار و یک اسم خدا را یک‌جا گفتید.
این‌ها یکسری خصوصیاتی است که ما خیلی نیاز داریم تا نسبت به این‌ها معرفت و توجه پیدا کنیم تا خدای نکرده این برکات و توفیقات که پروردگار عالم در این‌جا قرار داده از ما فوت نشود.

یک نامه‌ای است که امام رضا-علیه‌السلام- به عبدالعظیم حسنی-رحمة‌الله‌علیه- نوشتند، در واقع پیام مهم امام رضا-علیه‌السلام- به شیعیان است که توسط عبدالعظیم حسنی-رحمة‌الله‌علیه- ثبت شده است.
بسم‌الله الرحمن الرحیم
«یَا عَبْدَالْعَظِیمِ أَبْلِغْ عَنِّی أَوْلِیَائِیَ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُمْ أَنْ لَایَجْعَلُوا لِلشَّیْطَانِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ سَبِیلًا»
«ای عبدالعظیم! از سوی من به یارانم سلام برسان و به ایشان بگو که شیطان را به خود راه ندهند» (بحارالانوار/ج۷۱/ص۲۳۰)
چطوری راه شیطان را باز نکنند؟ دروغ نگویند!
«وَ أمُرْهُمْ بِالصِّدْقِ فِی الْحَدِیثِ» «و به آنان فرمان ده به راستی در گفتار»
در ایام شهادت امام‌ رضا-علیه‌السلام- با حضرت-علیه‌السلام- عهد ببندیم. با چیزی عهد ببندیم که حضرت-علیه‌السلام- دوست دارند؛ از این به بعد یک کلمه‌ی دروغ هم بر زبان ما جاری نشود. این خیلی عهد مهمی است!
«وَ أَدَاءِ الْأَمَانَة وَ أمُرْهُمْ بِالسُّکُوتِ وَ تَرْکِ الْجِدَالِ فِیمَا لَایَعْنِیهِمْ» «و ادای امانت و آن‌ها را فرمان ده در آن‌چه به کارشان نمی‌آید، خاموشی ورزند»
امرشان کن که امانت را برگردانند و سکوت کنند. خیلی‌جاها اختلاف با سکوت حل می‌شود؛ با جدال مطلب حل نمی‌شود با سکوت حل می‌شود. گاهی هم فقط با یک نگاه؛ نگاه عاقل اندر سفیه. به طرف بگو آقا حق با شماست. اگر این‌طوری خوشش می‌آید و راحت می‌شود، با این آرامش کن.
«وَ إِقْبَالِ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ وَ الْمُزَاوَره فَإِنَّ ذَلِکَ قُرْبَه إِلَیَّ» «و به یک‌دیگر روی آورند و به دیدار هم روند که موجب نزدیک شدن به من است»
به زیارت هم‌دیگر بروید. گاهی مشکلاتی که برای ما پیش می‌آید برای همین است که شما جایگاهی برای خودت فرض می‌کنی و با بعضی معاشرت نمی‌کنی. مثلا پیش خودت فکر می‌کنی که من حوزه علمیه رفتم، درس خواندم، یک مقدار مطللب دستم است، پس حالا دیگر مثلا با بچه‌های خواهرم یا برادرم معاشرت نکنم. برای خودم شأن درست می‌کنم. مردم را تحویل نمی‌گیرم.
پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- این‌جور نبود، پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌آله‌وسلم- بین مردم می‌نشست؛ مثل عبد بود. گاهی می‌بینم وقتی من با یک نفر سلام و علیک می‌کنم، می‌گویند: آقا شما اولین روحانی هستید که با ما سلام و علیک کردید!
پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌آله‌وسلم- این‌ را دوست ندارد، پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌آله‌وسلم- خوشش نمی‌آید که مردم، ما را این‌طور بشناسند.
اگر یک مسئولیتی هم گرفتیم، این مسئولیت باید باعث تقویت دین من بشود، نه این‌که من قیافه بگیرم، یک شأنی برای خودم درست کنم و باعث شوم مردم نسبت به دین و نسبت به این لباس سست بشوند.
یک آدم حزب‌الهی، یک آدم هیأتی، یک مداح باید همین‌طور باشد، نباید برای خودش کلاس بگذارد. یک منبری نباید برای خودش کلاس بگذارد، هر چه باشد مقامش که به پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌آله‌وسلم- نمی‌رسد! پیغمبر ما این‌طوری بوده که وقتی حلقه‌ای که پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌آله‌وسلم- آن‌جا نشسته بوده را نگاه می‌کردند، ایشان را نمی‌شناختند، نمی‌فهمیدند پیغمبر کدام است!
امام رضا-علیه‌السلام- با غلامانش سر یک سفره می‌نشستند.
حضرت-علیه‌السلام- می‌فرمایند که به ملاقات هم‌دیگر بروید؛ هم‌دیگر را ببینید؛ فاصله‌ای بین شما نیفتد. از برادرت احوال‌پرسی کن. حال خواهرت را بپرس. ببین اگر مشکلی داشت، اقتصادی و یا غیر اقتصادی، کمک کن. بیخودی برای خودمان وظیفه درست می‌کنیم، به اسم کار فرهنگی این‌طرف و آن‌طرف می‌رویم! کار فرهنگی شما این است که در فامیل یک پیوندی ایجاد کنی. وقتت‌ را روی فامیلت بگذار. مثلا فامیل شما پنجاه نفر هستند، شما همین‌ها را نگه‌دار؛ به اسلام و انقلاب معتقدشان کن؛ به مبانی دینی معتقدشان کن. «يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوٓا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَة» «ای مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتشی كه هیزم آن انسان ها و سنگ ها است حفظ كنید.» (تحریم/۶)
برای بچه‌های برادر و خواهرت حرف بزن. آن‌ها احتیاج دارند. بزرگ‌تر آن‌ها هستی، حرفت را بهتر قبول می‌کنند.

ما منبری بودیم و دیدیم یکی از دوستان ما هستند که جلسه فامیلی دارند، ۴۰، ۵۰ نفرن بزرگترها با بچه‌هایشان جمع می‌شوند، روی هم ۴۰۰ نفر می‌شوند. این چهارصد نفر، در ماه یک روز جمع می‌شوند، بچه‌ها برنامه دارند؛ نوجوان‌ها برنامه دارند، جوان‌ها برنامه دارند، بزرگ‌ترها برنامه دارند، خانم‌ها برنامه دارند، صندوق قرض‌الحسنه دارند. مشکلات هم‌دیگر را را بین خودشان حل می‌کنند. هر کسی هم هرجا مسئولیت دارد، بقیه می‌دانند و کار را ارجاع می دهند.
«وَ إِقْبَالِ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ وَ الْمُزَاوَره فَإِنَّ ذَلِکَ قُرْبَه إِلَیَّ وَلَایَشْغَلُوا أَنْفُسَهُمْ بِتَمْزِیقِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً» «و به یک‌دیگر روی آورند و به دیدار هم روند که موجب نزدیک شدن به من است و به در افتادن با یکدیگر خود را مشغول نسازند»
هم‌دیگر را زیارت کنید.
حضرت-علیه‌السلام- فرمودند: اگر خواستید ما را زیارت کنید ولی نتوانستید، به دیدار دوستان ما بروید.
ملاقات با دوستان اهل‌بیت-علیهم‌السلام-، زیارت امام حساب می‌شود.
در تعبیری هم حضرت-علیه‌السلام- فرمودند: ناصبی کسی نیست که به ما بد و بیراه می‌گوید، ناصبی کسی است که به دوستان ما بد و بیراه می‌گوید!
ببینید ائمه-علیهم‌السلام- چقدر برای ما شأن قائل‌اند!
امام رضا-علیه‌السلام- در ادامه‌ی سفارشاتشان به عبدالعظیم حسنی، قسم می‌خورند و می‌فرمایند:
«فَإِنِّی آلَیْتُ عَلَى نَفْسِی أَنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ وَ أسْخَطَ وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی دَعَوْتُ اللهَ لِیُعَذِّبَهُ فِی الدُّنْیَا أَشَدَّ الْعَذَابِ وَ کَانَ فِی الْآخِرَة مِنَ الْخَاسِرِینَ» «که من با خود عهد کرده‌ام هر که چنین کند و یاری از یاران مرا به خشم آورد از خدا بخواهم در دنیا سخت‌ترین عذاب را بدو رساند و در آخرت در شمار زیانکاران باشد»
هر کس یک مؤمنی‌ را ناراحت و اذیت بکند، یکی از دوستان امام رضا-علیه‌السلام- را اذیت کند، از خدا خواستم که عذابش را به این آدم نازل کند. امام رضا-علیه‌السلام- نفرین کرده که در آخرت از خاسرین باشد.
چقدر ما در موضع خطر هستیم! حتی بچه‌ها، بچه‌‌های ما هم دوست‌دار امام رضا-علیه‌السلام- هستند. من نمی‌توانم با زن و بچه‌ام بدرفتاری کنم، چون محب امام رضاست. ببینید حضرت-علیه‌السلام- در مورد سادات نفرمودند؛ سادات که جای خود دارند! جایشان بالای سر ماست.
امروز یک آقایی می‌پرسید که ما در فامیل یک سیدی داریم که فلان و فلان است.
گفتم: آقا! فعل و کارش‌ را ببینید! کار این سید بد است، ولی خودش‌ را نمی‌توانید بگویید بد است! این آدم منسوب به پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌آله‌وسلم- است.
حضرت‌-علیه‌السلام- فرمودند: بدهایشان ‌را به ما ببخشید.
ولی کارش را بگو بد است، بد عمل کرده، این کارش غلط است.
«وَ عَرِّفْهُمْ أَنَّ اللهَ قَدْ غَفَرَ لِمُحْسِنِهِمْ وَ تَجَاوَزَ عَنْ مُسِیئِهِمْ» «و ایشان را آگاه ساز که خداوند نیکوکار آن‌ها را خواهد بخشید و از بدکارشان در خواهد گذشت»
عبدالعظیم‌حسنی! به دوستان ما بگو که خدا نیکوکاران این‌ها‌ را بخشیده است؛
فلانی ایستگاه صلواتی زده، موکب زده، این‌جا خدمت می‌کند، چایی می‌ریزد، کفش جفت می‌کند. هر کس خدمت‌کار ما اهل‌بیت-علیهم‌السلام- است، ان الله غفر. خدا این را بخشیده است.
«إِلَّا مَنْ أَشْرَکَ بِی أَوْ آذَى وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی أَوْ أَضْمَرَ لَهُ سُوءاً فَإِنَّ اللهَ لَا یَغْفِرُ لَهُ حَتَّى یَرْجِعَ عَنْهُ» «مگر کسی‌که به خدا شرک ورزیده یا دوستی از دوستان مرا بیازارد یا بدخواهی او به دل گیرد که اگر چنین کند خداوند او را نبخشاید تا از این اندیشه بد، باز نگردد»
الّا این‌که برای ما اهل‌بیت-علیهم‌السلام-، شریک قائل بشود.
عزیزان! جزء عقاید شیعه است؛ مشرک دوتاست. کسی که برای امام علی-علیه‌السلام- شریک قائل بشود عین همان کسی است که برای خدا شریک قائل شده است؛ آن‌جا توحید است و این‌جا امامت.
دو نفر هستند که خدا نمی‌بخشد؛ یکی این‌که برای ما شریک قائل بشود، یکی هم کسی‌که دوستان ما را اذیت کند و یا در دلش برای او یک بدی را بخواهد.
«فَإِنْ رَجَعَ عَنْهُ وَإِلَّا نُزِعَ رُوحُ الْإِیمَانِ عَنْ قَلْبِهِ وَ خَرَجَ عَنْ وَلَایَتِی وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ نُصِیبٌ فِی وَلَایَتِنَا وَ أَعُوذُ بِاللهِ مِنْ ذَلِکَ» «اگر بازگشت (چه بهتر) و گرنه روح ایمان از دلش رخت بر بندد و از ولایت من بیرون رود و او را از ولایت ما بهره‌ای نخواهد بود، و از این سرنوشت بد به خدا پناه می‌برم.»
عبدالعظیم! به شیعیان ما خبر بده که خدا این آدم را نمی‌بخشد، مگر این‌که توبه کند. اگر توبه نکرد، خدا روح ایمان‌ را از قلبش می‌کند و از ولایت ما اهل‌بیت-علیهم‌السلام- بیرون می‌رود. دیگر چیزی از ولایت ما برایش نیست. پناه می‌برم به خدا از یک هم‌چنین جنایت و ارتکابی!

امام رضا-علیه‌السلام- را فراوان اذیت کردند. امام رضا-علیه‌السلام- در یکی از عباراتش، وقتی روز جمعه

داشت از نماز جمعه برمی‌گشت، حضرت-علیه‌السلام- در حالی‌که نفس نفس می‌زد، عرق کرده بود، صورتش را گرفته بود، دستانش را بالا آورد و این دعا را کرد‌؛ «اَللَّهُمَّ إِنْ كَانَ فَرَجِی مِمَّا أَنَا فِيهِ بِالْمَوْتِ فَعَجِّلْهُ لِی اَلسَّاعَةَ وَ لَمْ يَزَلْ مَغْمُوماً إِلَى أَنْ قُبِضَ» (بحارالانوار/ج۷۹/ص۱۷۷)
خدایا! اگر این گرفتاری‌هایی که برای من است با مرگ من گشایش می‌شود، مرگ منِ علی‌بن‌موسی‌الرضا را برسان.
خیلی حضرت-علیه‌السلام- را اذیت کردند.
غیر از زمانی که حضرت-علیه‌السلام- را زندانی کردند، جلسات حضرت-علیه‌السلام- را به هم می‌ریختند. نسبت به خانواده‌اش آزار و اذیت داشتند. شدیدترین اذیت‌ها را مأمون نسبت به امام رضا-علیه‌السلام- انجام داد تا بلکه بتواند امام رضا-علیه‌السلام- را بدنام کند و زمینه‌ای فراهم کند که دشمن بالاخره مسلط بشود؛
یعنی بنی‌العباس به این اکتفا نکرده بود که فقط بیاید و ادعا کند ما هم از طرفداران اهل‌بیت هستیم. می‌خواست هیچ‌چیز از دین باقی نماند. یک اذان از دین باقی نماند. از آن ساعتی که این جریان را کلید زدند و راه انداختند، همین را می‌خواستند. عباس، پدرشان رباخوار بود. حضرت-علیه‌السلام- فرمودند: نتیجه ربا این شد که بچه‌هایش این‌طور شدند. دشمنی با اهل‌بیت-علیهم‌السلام- را برای خودشان غنیمت شمردند و مسیرشان، مسیر دیگری شد

اواخر عمر حضرت-علیه‌السلام- بود که مأمون شاید هفت، هشت بار به حضرت-علیه‌السلام- سم داد. این دفعه‌ی آخر اباصلت نقل می‌کند و می گوید که من بیرون ایستاده بودم؛
امام رضا-علیه‌السلام- فرمودند: این ملعون من را احضار کرده است.
از حضرت-علیه‌السلام- پرسیدند که آقا امام رضا-علیه‌السلام- می‌دانست که این انگور سمی است و خورد، یا نمی‌دانست؟ بعضی‌ها هم الان این را می‌پرسند.
حضرت-علیه‌السلام- فرمودند: فرشته‌ای به نام محدَّث همراه ماست. خبرهای غیبی را به ما می‌دهد و به ما می‌گوید چیزی را که باید مواظبت کنیم.
امام رضا-علیه‌السلام- فرمودند: آن‌جایی که آن ملعون انگور را به من داد، این فرشته غیبش زد. یعنی مقدر این بوده که حضرت-علیه‌السلام- انگور سمی را بخورد. این همان انگوری بود که باعث قتل حضرت-علیه‌السلام- شد.
لذا اباصلت می‌گوید: دیدم که امام رضا-علیه‌السلام- وقتی داخل منزل آمدند، عبا به سرشان بود. من نگاه کردم دیدم که رنگ حضرت-علیه‌السلام- پریده، یک لرزشی هم در بدن حضرت-علیه‌السلام- است؛ آن وقتی بود که غلام‌ها می‌خواستند غذا بخورند. من فهمیدم که حضرت-علیه‌السلام- دیگر طاقت ایستادن ندارند. حضرت-علیه‌السلام- را به طرف داخل راهنمایی کردم. حضرت-علیه‌السلام- فرمودند: نه! من کنار این غلام‌ها می‌نشینم تا به این‌ها غذا بچسبد و احساس نکنند که اتفاقی افتاده است؛ غذا را راحت بخورند. من می‌دیدم که حضرت-علیه‌السلام- دارند به خودشان می‌پیچند. بعد از این‌که غذا تمام شد، حضرت-علیه‌السلام- فرمودند: برویم. داخل اتاق رفتیم؛ حضرت-علیه‌السلام- فرمودند: درها را ببندید. کسی را هم راه ندهید. من نگاه کردم دیدم که حضرت-علیه‌السلام- فرش را کنار زد، مثل جد بزرگوارش اباعبدالله-علیه‌السلام- روی خاک می‌غلطید. زهر اثر کرده‌ بود. دیدم هی می‌فرمایند: جوادم جوادم
همان موقع نگاه کردم دیدم آقازاده‌ای وارد اتاق‌ شد. من گفتم که آقا من درها را بسته بودم، شما چطور وارد شدید! حضرت-علیه‌السلام- فرمودند: همان خدایی که من را از مدینه به این‌جا آورد از درهای بسته عبور می‌دهد.
حضرت-علیه‌السلام- مستکی آماده کرد و آورده بود تا امام رضا-علیه‌السلام- بخورد. وقتی مستکی را مقابل دهان حضرت-علیه‌السلام- آورد، دید که دندان‌های حضرت-علیه‌السلام- به هم می‌خورد. خون از دهان مبارک حضرت-علیه‌السلام- جاری شد و نتوانست مستکی را بخورد. لذا سرش را روی دامن جوادش گذاشت.

«السلام علیک یا علی‌بن‌موسی‌الرضا-علیه‌السلام-»