qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

مقام ولایت حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها-

«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُصْطَفیٰ مُحَمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِين ألمَعصومین وَ لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین»
«اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وَ رَحمت الله وَ برکاته»

شب جمعه است، شب زیارتی است. از شب جمعه تا آخر شام جمعه نور رحمت الهی بر عالم می‌تابد و در این شب و روز جمعه، گرفتاری‌ها و مشکلات مؤمنین با صلوات بر محمد و آل محمد حل می‌شود.
اللهم صل علی محمد و آله محمد

علماء شیعه افضل از انبیاء بنی‌اسرائیل هستند.

خداوند می‌خواست خدایی خودش را به بشر نشان دهد. انسانی که دستش خالی است صاحب روح بشود؛ از خدا بهره ببرد.
«وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» (حجر/۲۲)
در ابتدای امر یک جریانی آغاز شد؛ رفته رفته خدای متعال این جریان هدایت را کامل نشان داد. کجا؟ در فرستادن انبیاء اولوالعزم مثل ابراهیم-علیه‌السلام-. در این مرحله شکل کار را تغییر داد، برای بشر مقامات ویژه‌ای قرار داد؛ که بتواند در مراتب بالاتری رشد کند. مقرب‌تر بشود.
در یک مرحله‌ی دیگری که آمدن نبی خاتم حضرت محمد-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- بود؛ خدا می‌خواست تمام لطفش را نشان دهد.
مردم تصور می‌کردند؛ لطف کامل خدا فقط به یک عده‌ی خاصی رسیده‌است؛ که همان صد و بیست‌ و چهار هزار پیامبر-علیهم‌السلام- بودند. خدا می‌خواست بگوید نه! من لطفم را به صد و بیست‌ و‌ چهار هزار پیامبر محدود نکردم. می‌خواهم به همه لطف کنم، که در عالم وجود همه مثل انبیا-علیهم‌السلام- بهره‌ی کامل ببرند.
برای همین در روایت آمده‌ است که: «عُلَماءُ امَّتی اَفْضَلْ مِنْ اَنْبیاءِ بنی‌اسرائیل» علمای امت من افضل از انبیای بنی‌اسرائیل می‌باشند» (بحارالانوار/ج۲/ص۲۲)

شما اگر به کربلا مشرف شوید؛ در آن سمت خیابان شارع الرسول؛ اگر درست گفته باشم؛ مقبره‌‌ی فردی هست به نام ابن فهد حلی. شما وقتی وارد مقبره‌ی ایشان می‌شوید؛ روی تابلو این مطلب را نوشته که: یک روز ابن فهد حلی در باغی مشغول کار بود؛ که یک فرد یهودی آن‌جا می‌رود و می‌پرسد که: آقا این چه ادعایی است که شما دارید؟ این چه حرفی است که به نقل از پیغمبرتان می‌گویید: علماء ما از انبیاء بنی‌اسراییل بالاترند. مگر چنین چیزی امکان دارد؟
ابن‌ فهد می‌گوید بله همین‌طور است.
یهودی می‌گوید: برای نمونه همین حضرت موسای ما؛ شما هم علماء این امت، چه قیاسی است بین شما و حضرت موسی؟
می‌گوید: قیاس کامل است، هیچ فرقی نمی‌کند. ما هم کار موسی را می‌توانیم انجام دهیم! یهودی خیلی تعجب می‌کند. می‌گوید: این دیگر چه ادعایی است او یک پیغمبر است ولی شما یک آدم معمولی هستی! حضرت موسی یکی از معجزاتش عصایش بود؛ که به اژدها تبدیل می‌شد، تو چه معجزه‌ای داری؟
ابن فهد حلی می فرماید: آقا سربه‌سر من نگذار؛ همین که گفتم درست است، برو. تو طاقت عصای ما را نداری.
یهودی می‌خندد می‌گوید من را مسخره می‌کنی!؟ وقتی نمی‌توانی انجام دهی چرا مسخره می‌کنی؟! خیلی سر‌به‌سر ابن فهد می‌گذارد، خلاصه مجبورش می‌کند.
ابن فهد می‌گوید: حالا که اصرار داری عصای ما را ببینی، ببین. بیلی که با آن باغبانی می‌کرد به دستش بود همان را به زمین انداخت و تبدیل به اژدهایی شد و دنبال یهودی کرد! یهودی خیلی ترسید؛ پا به فرار گذاشت؛ گفت آقا حرفم را پس گرفتم؛ غلط کردم؛ کاری بکن! ابن فهد دوباره بیل را به حالت اول برگرداند و به دستش گرفت و…
این داستان را روی یک قابی نوشته‌اند و به دیوار مقبره‌ی ابن‌فهد زده‌اند.
جوهره و قدرت شیعه

جریان این است که خدا می‌خواهد فیضش را به این امت کامل کند، آن راهی که انبیاء-علیهم‌السلام- طی کردند و سختی‌هایی که کشیدند، خدا همه‌ی آن سختی‌ها را به خاطر محمد و آلش- علیهم‌السلام- برداشت.
خدا می‌خواهد بگوید: برایم سخت نیست که همه را موسی کنم. همه را عیسی کنم، من فقط دنبال بهانه هستم، می‌خواهم یک نفر را قابل پیدا کنم و بگویم من به خاطر این فرد؛ همه را موسی می‌کنم.

بین دو نفر از علماء دعوایی بود، یکی می‌گفت مقام حضرت اباالفضل-علیه‌السلام- بالاتر از سلمان-رحمة‌الله‌علیه- است؛ دیگری می‌گفت سلمان-رحمة‌الله‌علیه- بالاتر است. این‌ها خیلی با هم بحث می‌کنند، ولی به نتیجه نمی‌رسند. آقایی که می‌گفت مقام سلمان-رحمة‌الله‌علیه- بالاتر است، در عالم خواب حضرت زهرا- سلام‌الله‌علیها- را می‌بیند. حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- می‌فرمایند: این چه حرفی است که شما می‌زنید؟ عباسِ من اگر نگاه کند، هزار تا مثل سلمان خلق می‌شود.
این جوهره از کجاست؟
شما در این زمان ببینید که حضرت امام-رحمة‌الله‌علیه- چه‌ کار کرد؟ این قدرت را از کجا آورد؟
ولی‌فقیه می‌آید؛ در مقابل همان شیطان بزرگی می‌ایستد که می‌گوید: اگر کسی یک تیر به طرف یکی از سربازانم بزند، آن کشور را با خاک یکسان می‌کنم. چه‌طور است که نمی‌آید کاری کند! تمام توانش این است که می‌خواهد از طریق خدعه عمل کند.
این چه جریانی است که در آن فردی مثل حاج قاسم سلیمانی تربیت می‌شود. ما با این کار داریم.
مثل فرق اورانیوم با بقیه عناصر، یک موقع می‌گویی مس، یک موقع منیزیم، یک موقع آهن. ولی یک موقع هم می‌گویی اورانیوم. اورانیوم هم در ظاهر مثل همین مواد است، ولی خاصیتش فرق دارد. یک ذره‌اش هم حساب می‌شود؛ در یک کشور، دو مثقالش پیدا شود صاحب قدرت می‌شود. یک کیلو باشد که دیگر ابرقدرت می‌شود. اصلا اکسیر است.
قدرت شیعه هم همین‌طور است، در یک تعبیری حضرت-علیه‌السلام- به شیعیان فرمود: حکایت شما حکایت زنبور عسل است، گفت: آقا چه‌طور حکایت ما مثل زنبور است؟ حضرت-علیه‌السلام- فرمود: چه‌طور خدا عسل را در شکم زنبور مخفی کرد، این همه خاصیت دارد، عسل یک چیز معمولی نیست؛ شفا است. خدا ولایت ما اهل‌بیت-علیهم‌السلام- را هم در دل شما قرار داد. مثل عسل که در شکم زنبور قرار گرفت، ولایت ما را هم در وجود شما مخفی کرد.
در واقع شیعه صاحب اورانیوم است؛ اورانیوم غنی‌ شده‌ی ولایت.
حالا هر کسی از این ولایت بیشتر گرفته‌ باشد، بهره‌اش بیشتر است. مثل ابن‌فهد حلی؛ مثل آقای بروجردی، شیخ مفید، حضرت امام-رحمة‌الله‌علیهم-. آن‌قدر قدرت پیدا می‌کند که می آید؛ با یک خطبه تعیین تکلیف می‌کند. در
در نماز جمعه یک خطبه می‌خواند و تکلیف همه معلوم می‌شود و هر کسی در مرتبه‌ی خودش قرار می‌گیرد. این قدرت از کجاست؟ از ولایت است. ما در این ولایت به یک چیز نیاز داریم. کسری‌مان هم همین است، اگر شما هزاران رکعت نماز هم بخوانی؛ یک مثقال به ولایتت اضافه نمی‌شود. یک میلیون ذکر بگو؛ یک مثقال به ولایتت اضافه نمی‌شود، هر روز روزه بگیر به ولایتت اضافه نمی‌شود، هر روز گریه کن حتی برای سیدالشهدا-علیه‌السلام-، زیارت برو؛ به ولایتت اضافه نمی‌شود. پس چه‌طور اضافه می‌شود؟ وقتی که به صاحبت معرفت پیدا کردی. آن موقع که فهم پیدا کردی؛ دو رکعت نماز هم که بخوانی؛ نیرو می‌گیری.
مثلا الان ما می‌خواهیم برویم پرتقال بخریم، همه‌ی ما می‌رویم پرتقال می‌خریم, اصلا نمی‌دانیم پرتقال چیست. رنگ ظاهرش را نگاه می‌کنیم. قشنگی‌اش را نگاه می‌کنیم، دیگر چیزی نمی‌دانیم. پرتقال را از روی ظاهر می‌خریم. یک نفر هم پرتقال را برمی‌دارد؛ می‌گوید این پرتقال خوب است. یعنی به آن معرفت دارد.
من در یکی از سفرهای تبلیغی به شمال با یک آقایی به نام ضرغامی آشنا شدم؛ خدا رحمتش کند؛ آن موقع نود سال داشت. مثل یک مرجع تقلید در آن منطقه کار مردم را راه می‌انداخت، بنده ده سفر در حسینیه‌ی آنها منبر رفتم، شبها با هم خلوتی داشتیم. یک شب پرتقالی را پوست کند، گفت: آقا شیخ این پرتقال را ببین، اگر از این قسمت به سمت چپ پرتقال را بخوری، آخرین قاچ را که می‌خوری؛ می‌فهمی چه خورده‌ای. شما همین‌طوری بی‌قاعده پرتقال می‌خورید. گفتم: این قسمت با آن قسمت چه فرقی می‌کند؟ گفت: این یک علمی است که نزد ماست. حتی همه‌ی کسانی که مرکبات می‌کارند هم این را نمی‌دانند!
ولی اگر بدانی؛ اول باید این قاچ را بخوری و بعد آن یکی را؛ یک مزه‌ای دارد که آرام آرام متوجه می‌شوی و آخرین دانه را که بخوری؛ تازه می‌فهمی پرتقال خورده‌ای‌. ولی الان نمی‌فهمی. ببینید؛ حتی خوردن یک پرتقال معرفت می‌خواهد.

یک روز دیگر بنده به عطر فروشی رفتم؛ داشتم برای امتحان به دستم عطر می‌زدم، دستم را به سر عطر می‌کشیدم و بو می‌کردم. یک آقایی آمد؛ دستم را گرفت, گفت: این چه کاری است شما می‌کنید؟
گفتم: خب می‌خواهم بفهمم عطر چه بویی دارد.
گفت: مگر این‌طوری مشخص می‌شود؟!
گفتم: پس باید چه‌کار کنم؟
گفت: یقه را باز می‌کنیم روی جناغ سینه در این قسمت یک ذره عطر می‌زنیم. با ضربان قلب و حرارت ملایمی که پوست دارد، از این‌جا رایحه‌ی عطر منتشر می‌شود؛
‌تازه می‌فهمی عطر چیست. این‌طور که شما عطر می‌زنی اصلا آن را از بین می‌بری. این‌جا هم به نوعی معرفت لازم است. حالا این یک پرتقال است، یک عطر است؛ زیاد مهم نیست.

صاحب ولایت ما حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- است.

مهم این است که بفهمی صاحب ولایت کیست.
صاحب ولایت فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- است. چه‌طور؟ امام صادق-علیه‌السلام- می‌فرمایند: خدا وقتی یک پیغمبر را انتخاب می‌کرد، در درجه‌ی بعد باید معلوم می‌شد که در چه سطحی است؟ برای هدایت یک روستای دورافتاده است، یا پیغمبر یک شهر است. پیغمبری است که رسالت هم دارد؟ پیغمبر اولوالعزم است؟ خدا می‌خواست درجه‌اش را معلوم کند. بعد از آن‌که همه‌ی شرایط پیامبری‌اش ثابت شد؛ یعنی‌ عقل کامل دارد، توانایی دارد، فکر دارد، قلب دارد، همه چیز دارد. حالا باید عیارش مشخص شود. امام صادق-علیه‌السلام- فرمود: وقتی خدا می‌خواهد؛ معلوم کند عیار یک پیغمبر چه‌قدر است، به قلبش نگاه می‌کند؛ ببیند حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها-را چه‌قدر دوست دارد؟ همان‌قدر به او درجه می‌دهد.
یعنی یک نفر که می‌خواهد پیغمبر شود؛ باید در قلبش محبت حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- به اندازه‌ی لازم باشد. و چون پیغمبر ما محبتش به فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- از همه کامل‌تر و بیش‌تر بود؛ اشرف انبیاء شد. و خدا سلاله‌‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- را در صلب پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- قرار داد.
ببینید خدیجه-سلام‌الله‌علیها- چه حساب و کتابی با خدا داشت که خدا او را انتخاب کرد؛ تا مادر فاطمه-سلام‌الله‌علیها- باشد.

امشب وقت آن است که یک چیز مهم به شما بگویم: شما پدرها می‌دانید که یک بچه‌ی خوب داشتن چه‌قدر قیمت دارد. مگر خدا به هر کسی بچه‌ی خوب و صالح می‌دهد؟ خیلی چیزها را حساب و کتاب می‌کند. یک بچه، قاری قرآن می‌شود. یک بچه، مسجدی می‌شود. یک بچه مداح می‌شود. یک بچه مرجع تقلید می‌شود. یک بچه هم رهبر می‌شود. مگر بی حساب و کتاب است؟ هزاران مسئله دخالت دارد.
حالا یک نفر می‌خواهد بچه‌اش مرجع تقلید شود، آن‌جا دیگر خیلی کار سخت است. یک نفر می‌خواهد بچه‌اش سلمان-رحمة‌الله‌علیه- بشود، کار خیلی پیچیده است.

یک مادر چه منزلتی دارد که از خدا یازده امام تحویل می‌گیرد؟ حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- چه مقامی دارد که یازده فرزندش امام می‌شوند. اصلا افتخار ائمه‌ی ما این است، وقتی به زیارت‌شان می‌رویم بگوییم یابن فاطمه.
این همان معرفت است، این‌ها را باید کنار هم بگذاری تا آن اتفاق، در وجودت بیافتد. صاحب ولایت بشوی، عیار ولایت حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- در وجودت بالا برود.
فکر نکنی که فاطمه دختر پیامبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- است. یا یک نفر بگوید: فاطمه، فاطمه است! بعد هم هزار حرف نامربوط بزند. اسم یک کتابش هم باشد “فاطمه، فاطمه است” تو برو حرف‌های نامربوطت را جمع کن. همه می‌دانند فاطمه، فاطمه است!

همسر این فاطمه-سلام‌الله‌علیها- هم باید علی-علیه‌السلام- باشد.
اگر فاطمه-سلام‌الله‌علیها- نباشد؛ علی-علیه‌السلام- کفو ندارد. کما این‌که برای حضرت معصومه-سلام‌الله‌علیها- کفوی پیدا نشد.
بعد پدر این فاطمه-سلام‌الله‌علیها- هم باید پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- باشد.
چه کسی چنین شجره‌ای دارد؟ پدرش پیغمبر افضل انبیاء، شوهرش وصی پیغمبر افضل اوصیاء، فرزندانش امام معصوم. آن‌هایی هم که امام نشدند؛ مثل حضرت زینب-سلام‌الله‌علیها- هستند که حضرت زین‌العابدین-علیه‌السلام- درباره‌ی زینب-سلام‌الله‌علیها- فرمود: عالمه‌ی غیر معلمه، فهیمه و…
همین فاطمه-سلام‌الله‌علیها- دوستانی دارد؛ کسانی که محبت ایشان را در دل دارند؛ یعنی شما. حضرت-علیه‌السلام- فرمود: بعد از ائمه-علیهم‌السلام-؛ شما شیعیان به میزانی که فاطمه-سلام‌الله‌علیها- را دوست دارید، مقام‌تان از دیگران بالاتر است. این ولایت است، این معرفت است. پرتقال نیست که من بخواهم برای پرتقال معرفت داشته باشم. دارم معرفت به ولایت پیدا می‌کنم! فاطمه-سلام‌الله‌علیها- کسی است که جبرئیل به او نازل می‌شود. یعنی چه!؟ یعنی در حد پیامبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- در کارها دخالت دارد!

به امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- گفتند: یا علی! فاطمه-سلام‌الله‌علیها- را در یک کلمه تعریف کن تا از زبان شما بفهمیم فاطمه-سلام‌الله‌علیها- کیست! علی-علیه‌السلام- می‌خواهد در یک جمله بگوید فاطمه کیست. می‌فرماید: بَقیة النّبوه
یعنی باقی مانده‌ی نبوت. یعنی چه باقی مانده‌ی نبوت است؟ مگر نبوت تمام نشد؟

به امام صادق-علیه‌السلام- می‌گویند: یابن رسول الله! فاطمه-سلام‌الله‌علیها- را معرفی کن. می‌فرماید: دُرة التوحید. یعنی دُر توحید است.

به امام باقر-علیه‌السلام- می‌گویند: فاطمه-سلام‌الله‌علیها- را معرفی کن؛ می‌‌فرماید: تفاحة الفردوس.
به آن امام می‌گویند معرفی کن؛ می‌فرماید: برزخٌ بين النبوةِ و الامامَه.
به آن امام می‌گویند. می‌فرماید: امّ الائمه.
به امام رضا-علیه‌السلام- می‌گویند: آقا مادرتان را معرفی کنید. می‌فرماید: حجةُالله ِعلی الحجج.
حجة الله علی الحجج یعنی چه؟ حضرت-علیه‌السلام- فرمود: ما ائمه هم امام داریم‌. ما امام شما هستیم، و مادرمان هم امام ما است.
حواس‌تان را خوب جمع کنید. بحث‌های معمولی زیاد گفته می‌شود. همه دهن به دهن حرف‌های زیادی می‌زنیم. ولی این حرفهایی که به ما فاطمه-سلام‌الله‌علیها- را معرفی می‌کند؛ باعث طهارت شیعه است. «الطُّهْرَةِ الطَّاهِرَةِ الْمُطَهَّرَةِ»
این مقام خیلی بالا است. به شما اجازه دادند که بخشی از این معرفت را دریافت کنی.

به امام صادق-علیه‌السلام- گفتند: یک مقدار از مقام مادرتان برای ما بگوئید.
حضرت-علیه‌السلام- فرمود: مادر ما صاحب کتاب است، و این کتاب الان نزد من است. ما ائمه تکلیف‌مان را از روی کتاب مادرمان فاطمه-سلام‌الله‌علیها- می‌خوانیم. خط به خط وظایف ما در کتاب مادرمان نوشته شده، و ما از روی کتاب عمل می‌کنیم.
بعد حضرت-علیه‌السلام- فرمود: این کتاب چندین برابر قرآن است.

وقتی به امام زمان-علیه‌السلام- می‌گویند: راجع به حضرت زهرا-سلام الله‌علیها- صحبت کنید.
حضرت می‌فرماید: فاطمه‌ی‌زهرا-سلام‌الله‌علیها- اسوه است.
قرار است وقتی من ظهور می‌کنم؛ هر آنچه مادرم می‌خواست انجام دهم. ما به مشی و راه مادرمان جلو می رویم.
چرا نگفت راه پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم-؟ با این‌که امام زمان-علیه‌السلام- راه پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- را می‌رود. چون مشی پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- را فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- معنا کرد.
لذا می‌بینید اولین کاری که حضرت-علیه‌السلام- بعد از ظهور انجام می‌‌دهد. انتقام گرفتن از دشمنان حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- است. قاتل مادرش را حاضر می‌کند و آن اتفاقات می‌افتد.
حضرت-علیه‌السلام- می‌خواهد راه را نشان بدهد. همان‌جا هم یک امتحان می‌گیرد؛ مردم یک امتحان دو_سه ماهه آن‌جا می‌دهند.

مراقب امتحان‌های خدا باشیم

الان هم باید خیلی مواظب امتحان‌ها باشیم.
شما ببینید؛ پیکر حاج قاسم سلیمانی که تشییع شد یک حالت معنوی عجیبی در مملکت ایجاد شد، چهل و هشت ساعت بعد خدا این حالت را گرفت. این امتحان است.
موسی-علیه‌السلام- تا کوه طور آمد، همه دیدند چه صفایی وجودشان را گرفته، با موسی-علیه‌السلام- تا کوه طور آمدند؛ این‌قدر مقام گرفتند.
تا پای کوه طور آمدند، خیلی به خدا نزدیک شدند. بعد موسی-علیه‌السلام- یک مقامی هم به این‌ها داد، گفت: هارون هم بین شما باشد. خیلی کیف کردند. خوب دقت کنید! شاگرد اول‌های موسی بودند، موسی گفت همین‌جا باشید و عبادت‌تان را بکنید. این‌جا دیگر نور محض است. در نور غوطه‌ور شوید. من هم به کوه طور می‌روم و برمی‌گردم. رفت و برگشت؛ دید گوساله پرست شدند! این امتحان خداست!

مثلا شما الان این گچ را نگاه می‌کنی؛ فکر می‌کنی که الک نمی‌خواهد، وقتی الک می‌کنی می‌بینی چه‌قدر دور ریز دارد. بعضی وقت‌ها به ظاهر، گچ الک نمی‌خواهد؛ ولی اگر بخواهی گچ حسابی درست کنی که وقتی دست می‌زنی مثل پنبه نرم و یک‌دست باشد؛ الک می‌خواهد.

وجود ما هم همین است، خدا یک‌دفعه نعمت‌های معنوی را سرازیر می‌کند، و بعد ناگهان جمع می‌کند.
یک‌دفعه پنج تا معصوم بین مردم حضور دارند. پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- هست، فاطمه-سلام‌الله‌علیها- است، علی، حسن و حسین-علیهم‌السلام- هستند. جبرائیل هست، قرآن بین مردم هست. مدینه هست، مکه هست. یک‌دفعه همه را جمع می‌کند. معاویه می‌آید؛ عمروعاص می‌آید، علی-علیه‌السلام- خانه‌نشین می‌شود، فاطمه-سلام‌الله‌علیها- هم بین در و دیوار می‌ماند….خدا نعمت‌های معنوی را ناگهان جمع می‌کند.

باید امتحان بدهی. یک‌دفعه مشهد کنار امام رضا-علیه‌السلام- هستی، یک‌دفعه هم پای اینترنت هستی. باید انتخاب کنی. کجا داری می‌روی؟ پای اینترنت!؟ مگر چه خبر است؟
اگر مداحی گوش می‌کنی، همان امام رضا-علیه‌السلام- است. دنبال معارف هستی، همان امام رضا-علیه‌السلام است. ولی اگر جای دیگری رفتی، در خانه معاویه نشسته‌ای!
الان شکلش عوض شده، در خانه‌ی عمروعاص دیگر آن شکلی نیست. با یک دکمه است! با یک دکمه در خانه امیرالمومنین-علیه‌السلام- می‌روی، با یک دکمه هم می در خانه عمروعاص می‌روی!

خوب است یک معیار هم به جوان‌ها بدهم:
شما جوان مؤمن! که نماز می‌خوانی، انقلابی هستی، همه‌ی مسایل را رعایت می‌کنی، اگر دیدی محبتت به پدر و مادرت از هفته‌ی پیش بیش‌تر شده، معلوم است که راه را درست می‌روی. ولی اگر دیدی محبتت نسبت به پدر و مادرت کم شده بیخود تلاش می‌کنی. غلط است. من به شما ملاک دادم. هیچ نیازی نیست شما خواب ببینی. هیچ نمی‌خواهد بفهمی خود حضرت-علیه‌السلام- راضی هست یا نه! ملاک همین است که ببینی نسبت به پدر و مادرت چه‌طور هستی؟
خانم‌ها ببینند نسبت به شوهرشان چه‌طور هستند؟ همین شوهر بدرفتار، همین شوهر بد زبان! اگر دیدند هنوز به او محبت دارند، یعنی راه را درست می‌روند. آن هم یک طرفه، نه دو طرفه، کاسبی که نیست!
خانمی که اهل خواندن زیارت عاشورا است؛ اهل جمکران رفتن است، اهل روضه و گریه‌ است، اگر دید نسبت به شوهرش این‌طور نیست، بداند لغزیده! بداند همه‌ی آن کارها بی‌فایده است.
بنده کارشناس امور خانواده هستم. دارم به شما ملاک معرفی می‌کنم:
اگر مردی نسبت به خانه‌ و خانواده‌اش توجه دارد؛ به زن و بچه‌اش محبت دارد، رفیق‌باز نیست، می‌بیند روز به روز توجهش به خانواده‌اش بیشتر می‌شود، بداند همه‌ی اعمالش درست است. ولی اگر دید نسبت به خانواده‌اش بی‌اهمیت یا کم‌اهمیت شده، یک علامت سؤال جلویش بگذارد.

این ملاک خیلی ساده است، نمی‌خواهد به این در و آن در بزنیم. خدا در دستگاه خودش همه چیز را معلوم کرده، ما هم باید معلوم کنیم.

من لذت می‌برم وقتی می‌بینم بعد از چند سال که می‌آیم جلسه‌ی روضه، دوستانی که در این جلسه بودند هنوز هم هستند. این خیلی برای شما مقام است. هنوز فاطمه-سلام‌الله‌علیها- می‌گویید. هنوز حسین-علیه‌السلام- می‌گویید. من اصلا تعجب می‌کنم! چون ما قم هستیم، اگر کسی به قم بیاید و ببیند ما حالمان خوب است، مهم نیست. اگر کسی در تهران حالش خوب باشد؛ هنوز حسین-علیه‌السلام- بگوید؛ این خیلی مهم است! خدا همین را می‌خواهد.

قدر خودتان را بدانید. زندگی‌تان را سفت نگه دارید. پیچ و مهره زندگی‌تان را خوب محکم کنید‌. نگذارید سست بشود. به خاطر امور ناچیز زندگی‌تان را خراب نکنید. پیچ و مهره‌اش را سفت کنید. یک طرفه هم تلاش کنید.
حتی من به دوستانم می‌گویم: اگر دیدی آقازاده‌ات بی‌مهری می‌کند؛ شما بیشتر به او محبت کن. اگر دیدی گیرنده ضعیف است، فرستنده را تقویت کن. چون خدا عقل را به تو داده، تجربه را به تو داده، ایمان را به تو داده، او هنوز بچه است. چه توقعی از بچه داری؟ پدر باید کوتاه بیاید نه بچه. مادر باید کوتاه بیاید. این خیلی مهم است.

و صلی الله علی محمد و آله.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هیئت نورالائمه-علیهم‌السلام-؛ فاطمیه ۱۴۴۱؛ شب چهارم؛ بیستم جمادی‌الاول؛ ۹۸/۱۱/۲۶