qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

به مناسبت شهادت امام موسی‌بن‌جعفر-علیه‌السلام-

اعوذبالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام على سيدنا و نبينا و حبيب قلوبنا و طبيب نفوسنا و شفيع ذنوبنا ابوةلقاسم المصطفى محمد واله الطاهرين المعصومين المكرمين سیما بقية الله فى الأرضين اللهم صل على علي ابن موسى الرضا المرتضى الإمام التقى النقى وحجتك على من فوق الأرض و من تحت ثرى الصديق الشهید صلاة كثيرة التامة زاكيه متواصله متواتره مترادفه كأفضل ما صليت علی عهد من اولیائک .

برای این که انسان تأثير امام و ائمه‌ی معصومین-علیهم‌السلام- را خوب درک کند، می‌بایست آن‌چه که به عنوان دنیا و لوازم دنیاست را خوب بشناسد تا بتواند در یک اتصال و ارتباط با آخرت از این دنیا عبور کند.
به این مثال خوب دقت کنید تا یک مقدار به آن‌چه می‌خواهم عرض کنم نزدیک شوید؛ الان چرا این‌قدر مریضی زیاد است؟ چرا این‌قدر بیمارستان زیاد است؟ چرا با وجود این‌‌همه دارو و پزشک، این‌قدر در این جنبه ناکار آمدی وجود دارد؟ مثلا ببینید کسی حاضر نمی‌شود سم بخورد، چون باعث مریضی می‌‌شود، با این وجود که مردم سم نمی‌خورند و از غذا استفاده می‌کنند چرا غذا آدم‌ها را مریض کرده است؟ ساختار بدن‌ ما عادی نیست، علمی لازم هست که به آدم بگوید این را بخور، این را نخور، یا اندازه‌ی خوردن را به ما بگوید و الان این علم نیست. یا نه شما بگویید این علم هست ولی قدرتی که فرد بتواند نفس خودش را در خوردن کنترل کند نیست.
ببینید خوردن باعث سلامتی و نیاز اولیه و روزانه‌ی ما هست و به ظاهر چیز ساده‌ای هم می‌آید، ولی اگر بخواهیم سالم بمانیم این موضوع چقدر پیچیده می‌شود؛ یعنی علمی لازم هست که به ما بگوید چه چیزهایی را بخوریم یا نخوریم و یک قدرت باز دارنده و کمک کننده هم لازم هست تا ما را در راستای عمل کردن به این علم کنترل کند.
خب حالا شما بیایید این مثال را برگردانید به این‌که روحی که در وجود انسان هست برای عالم دیگری‌ست که آن را در این بدن جا دادند و به این دنیا آوردند و به ما گفتند که جوری از این روح مواظبت و نگه‌داری کنید که وقتی به آن عالم بر می‌گردد رشد کرده و فاسد نشده باشد؛ یعنی در این دنیا روح مطمئنه شده باشد.
حالا ما می‌خواهیم بدانیم چگونه می‌توانیم این روح را به کمال برسانیم ما با عقل و با یک‌سری دستورات و اعمال می‌توانیم این کار را انجام بدهیم، مثل همان مثالی که در مورد خوردن و سالم ماندن زدم. ما هنوز در بحث سلامت هم نمی‌دانیم سلامتی چیست، برای همین این‌قدر بیماری و بیمارستان وجود دارد و الان چقدر پزشک هست که خودشان مریض هستند.
حالا ما می‌خواهیم روح را در این وجود جوری نگه‌داری کنیم که هم رشد کند و هم فاسد نشود، به تعبیری نه سیخ بسوزد، نه کباب! یعنی هم در دنیا زندگی دنیایی یعنی عیش داشته باشیم و هم یک زندگی آخرتی به نام معاد داشته باشیم. ببینید چقدر سخت شد! خدای متعال می‌خواهد این را برای ما مدیریت کند لذا می‌آید برای ما پیغمبر قرار می‌دهد. کار پیغمبر همین است که به ما بگوید این روح را در این دنیا با اوضاع و احوالی که دارد چگونه تغذیه کنیم و آن را عبور بدهیم که این روح لطمه نبیند و با عافیت به آن سر منزل برسد، پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- به ما یاد می‌دهد که این روح با چه چیزهایی آسیب می‌بیند و با چه چیزهایی سالم می‌ماند. لذا می‌آید برای ما دو چیز قرار می‌‌دهد؛ کتاب الله و عترتی.
مثلا گفته شده آرزوی زیاد به روح لطمه می‌زند. خب این را ما نمی‌دانستیم و الان فهمیدیم، حالا آن کنترلی که باعث می‌شود ما زیاد آرزو نکنیم را از کجا بیاوریم؟
از این سخت‌تر این هست که کنار این روح، یک عقل نورانی همراه ما هست که آن هم باید حفظ بشود و آسیب نبیند، با این‌که من این دو را دارم در جایی به نام دنیا می‌برم که پر از آسیب و آفت هست.
خدا می‌‌فرماید: من با تمسک به کتاب و عترت، وجود نورانی و روح‌تان را رشد می‌دهم.
(الذی اعطا کل شىء خلقه ثم هدی الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی إنك كادهن إلى ربك تنف ملاقیه إنما یتقبل الله من المتقین)،
ما این را می‌خواهیم به دست بیاوریم؛ یعنی می‌خواهیم این روحی که در ما دمیده شده است را رشد و کمال بدهیم و به سر منزل برسانیم.
ببینید به عنوان مثال اگر شما در رانندگی بیست موضوع را رعایت کنید راننده‌ی خوبی می‌‌شوید؛ مثلا به موقع ترمز بگیرید، دنده را عوض کنید، سمت راست و چپ را با دقت نگاه کنید، سرعت را درست تنظیم کنید و…، خب این بیست مورد زیاد است، آدم چطور می‌تواند این موارد را کنترل کند؟! اگر ملکه‌ی رانندگی در وجود شما بیاید، دیگر لازم نیست این بیست مورد را مواظب باشید، بلکه با آمدن این ملکه در وجودتان شما خود به خود دنده را عوض می‌کنید، به موقع به آینه نگاه می‌کنید و… . در قضیه‌ی تربیت ما هم صد تا موضوع وجود دارد؛ انسان باید مواظب باشد واجباتش را انجام بدهد، حلال بخورد، راست بگوید، با آدم فاسق هم‌نشین نباشد، غفلت پیدا نکند، باید مواظب باشد حرص نزند و اهل دنیا نشود و…، خب درست هست که صد تا موضوع وجود دارد، اما یک چیز می‌خواهد که اگر در وجود انسان شکل بگیرد این صد موضوع خود به خود انجام می‌شود و آن ملکه‌ی امامت و ولایت هست که باید در وجود انسان بیاید.
در آشپزی قوه‌ای هست که اگر بیاید، خانوم آشپز می‌داند چقدر زرد‌چوبه یا هر ادویه‌ی دیگری به غذا اضافه کند، چون ملکه‌ی آشپزی در وجودش هست.
یا خانومی که ملکه‌ی خانه‌داری دارد می‌داند الان به شوهرش چه بگوید یا اگر فرزند او گرمی‌ یا سردی‌اش کرده چه چیزی برایش خوب است. اما اگر این ملکه در وجود او نباشد نمی‌داند چکار باید انجام بدهد و باید مدام سوال کند و بپرسد.
خب حالا اگر کسی امامت را در وجودش قبول کرد، در این امامت نوری وجود دارد که همه‌ی مسائل تربیتی در آن هست، حتی آب خوردن! وقتی شما آب خوردید نا‌خود‌‌آگاه از دهان شما صلی الله علیک یا ابا عبدلله جاری می‌شود، یا وقتی لقمه‌ی غذا را برمی‌دارید بسم الله الرحمن الرحیم می‌گویید، یا وقتی کسی خدمتی به شما کرد فوری از او تشکر می‌کنید، چرا؟ چون ملکه‌ی امامت در وجود شما آمده است، (والله لنور الامام فی قلوب المومنین انور من ضیاء الشمس فی وسط السماء). عاقل اصلا احتیاج ندارد از کسی چیزی بپرسد. مثلا شما می‌بینید یک بچه چقدر کتاب‌ها و وسایلش را مرتب چیده، اما برادرش چقدر شلخته است و وسایلش همه جا پخش شده، خب او بی‌عقل است ولی این بچه عقل دارد و آموزش هم ندیده، عقل ذاتی و ملکه هست که به او داده شده لذا گاهی می‌بینید از پدرش هم بهتر می‌فهمد، می‌داند چه‌جوری زن‌داری کند، اما اگر این ملکه نبود او هم مثل پدرش بی‌عقل می‌شد. امام باقر-علیه‌السلام- داخل خانه‌ای رفت و مشکلات آن خانه را دید، به صاحب آن خانه فرمود: چرا در چنین جایی سکونت می‌کنی؟
آن شخص گفت: پدرم این خانه را خیلی دوست داشت، حضرت-علیه‌السلام- فرمود: اگر پدر تو احمق بود تو هم می‌خواهی احمق بمانی؟!
ببینید تا امامت نیاید همه‌ی این دردسرها هست. امیرالمومنین-علیه‌السلام- کنار مردم بود ولی امامت در وجود مردم پذیرفته نبود، معاویه در وجود آن‌ها بود لذا کارهای معاویه‌ای کردند.
الان نوروز باستان همه جوره ما را سوزانده است؛ چهارشنبه سوری مال نوروز باستان است و ببینید چقدر ما تلفات دادیم، خب این کافی نیست؟ حالا چیزی به نام جمهوری اسلامی آمده که با خودش این همه تربیت آورده، چرا باز دست از نوروز باستان بر نمی‌دارند؟ منصور به حضرت-علیه‌السلام- گفت که تقاضا دارم عید نوروز برای سلام و شادباش، در مجلس رسمی دربار بنشینید و هدایا را قبول کنید. حضرت-علیه‌السلام- نپذیرفت و فرمود: من اخبار رسول خدا-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- را مرور کردم و خبری راجع به عید نوروز نیست و این عید مراسم اختصاصی فارس است، اسلام هم این را محو کرده و ما زنده‌اش نمی‌کنیم. منصور می‌گوید آبروی من به این بستگی دارد و تقاضا می‌کنم شما در این مجلس بنشینید. حضرت-علیه‌السلام- قبول می‌کند و در آن مجلس می‌نشیند و بعد به او می‌فرماید: یک نفر هم بگذار تا هدایا را لیست کند، ایرانی‌ها هدایا را می‌آورند و در آخر یک روضه‌خوان می‌آید و به حضرت می‌گوید: هدیه‌ی من برای شما دو بیت شعر برای اباعبدالله-علیه‌السلام- است. حضرت هم همه‌ی هدایا را به این روضه‌خوان می‌دهد.
حالا کل مملکت ما تحت تأثیر عید نوروز است! از پانزده اسفند تا پانزده فروردین مملکت تعطیل است، این آقا رفته قشم، آن آقا رفته دمشق، آن آقا رفته کیش و …، بعد هم یک‌دفعه مملکت را آب برده و آقایان تازه از خواب بیدار شدند! یا بودجه بندی وصل به نوروز است، همه عیدی می ‌خواهند، پول می‌خواهند و پول هم اتفاقا کم است.
الان یک چیزی به خورد مردم رفته و این عید نوروز این‌قدر مهم شده که اگر فرد مثلا تبریک نگوید انگار یک حرام بزرگی را مرتکب شده است. یا مثلا درگیری مردم با خرید آجیل هست، بعد کمپین درست کردند که آجیل بخریم یا نخریم! خب حالا آن شخصی که به عید نوروز اعتقاد ندارد طبیعتا این درگیری‌ها را هم ندارد، می‌گوید این هم یک روزی هست مثل روزهای دیگر که رد شد.
روزی هم که نوروز هست همان روز اول است و در روایت داریم که امام زمان-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- در همین روز ظهور می‌کند و غدیر هم همین روز است و اصلا ربطی به نوروز باستان ندارد. خب حالا چه موقع این وجود با این خرافات فاصله می‌گیرد؟ وقتی که آن علم حقیقی از امام در وجود شما بیاید.
مثلا در انتخابات وقتی امامت در وجودتان بود، برای شما ملاک حق است و می‌خواهید حق را انتخاب کنید نه یک کسی که می‌خواهد رفاه بیاورد، اگر شما حق را شناسایی و انتخاب کردید رفاه هم در آن هست، عزت هم در آن وجود دارد، ولی وقتی ملاک امامت نیست برای چه می‌‌خواهد انتخاب شود؟ برای دنیا! وقتی انتخاب برای دنیا شد دو تا حرف دروغ هم می‌گوید، شما هم فریب می‌خورید چون ملاک حقانیت و امامت نیست. ملاک برای شما معامله است و با هر کسی معامله می‌کنید.
حضرت-علیه‌السلام- به شخصی که نزد ایشان آمده بود فرمود: تو با فلانی چکار داری؟! به خانه‌‌اش نرو، او در عقایدش شبهه دارد و باطل است. با او رفاقت می‌کنی، وقتی بلا بیاید، هر دوی شما را گرفتار می‌کند. استدلال امام را ببینید.
این شخص مدام استدلال می‌آورد که من دایی او هستم، من با باطن او کاری ندارم و…‌
اما حضرت فرمودند که اگر بلا برای او بیاید، تو را هم می‌گیرد. بعد حضرت مثال فردی را زد که در گروه فرعون بود، پسرش، آدم خوبی بود، گفت که من می‌روم پدرم را نصیحت کنم، اتفاقا همان‌جا گرفتار عذاب شد. عذاب دنیایی او را گرفت. درست است که این شخص بعدا‌ً بهشتی می‌شود، ولی دچار عذاب دنیایی شد با اینکه به نیت نصیحت کردن رفته بود.
ملاک داشته باشید. الان نور امامت در وجود شما می‌گوید که با خانومت خوش‌رفتار باش، ولو این خانوم واقعا قابل تحمل نیست ولی نور امامت می‌گوید که تحمل این زن ثواب دارد. با این زن کنار بیایی، اجر می‌بری. یا بر عکس این مرد هیچ جوری قابل تحمل نیست، ولی وقتی که علم امامت و نور امامت در وجود زن باشد، این مرد برایش قابل تحمل می‌شود. آسیه با نور امامت، فرعون را تحمل کرد. امام جواد-علیه‌السلام- ام‌الفضل را تحمل کرد. پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم- زنش را تحمل کرد.
نور امامت، تحمل می‌آورد.
مثلا شما جریان پیاده روی اربعین را ببینید. سختی زیادی دارد اما مردم تحمل می‌کنند. این سختی‌ها را در حالت عادی قبول نمی‌کنند ولی به خاطر امام حسین -علیه السلام- اربعین برایشان آسان می‌شود. این الان مفقود است.
و لم یناد بشی‏ء کما نودی بالولایة
در اسلام به هیچ چیزی مثل امامت سفارش نشده است.
حالا امامت هزار تا پرتو دارد، یکی از آن، سینه‌زنی است. یکی هم گریه است. یکی هم محبت است. یکی هم رفتن به زیارت ائمه است. اینها شعب امامت است.
یکی دیگر هم علم امام است، سفارش‌هایشان را بخوانید. قرآن بخوانید. وقتی شما پیش امام رفتید، امام را قبول کردید، هزار پرتوی نور شما را می‌گیرد. در هزار جا به شما کمک می‌کند.
امیرالمومنین-علیه‌السلام- فرمودند: عَلَّمَنِى رَسُولُ اللهِ ألْفَ بَابٍ، يفْتَحُ كُلُّ بَابٍ إلَى ألْفِ بَابٍ «رسول خدا به من هزار دَرْ از علم را تعليم كرد كه هر درى از آن به هزار دَرِ ديگر گشوده مى‌شود»
وجود پیغمبر -صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- اینطور است. من وقتی پیغمبر -صلی الله علیه و آله و سلم- را قبول کنم، هزار باب و از هر باب، هزار باب دیگر به رویم باز می‌شود. باطل هم همین‌طور است. باطل که فقط یک چیز نیست، هزار باب به روی شما باز می‌کند! هارون رشید -علیه‌اللعنه- با حالت غضب و شمشیر به دست شخصی به نام فضل بن ربیع را صدا می‌زند و می‌گوید که همین الان برو و آن حجازی را پیش من بیاور. (منظورش موسی‌بن‌جعفر -علیه‌السلام- است‌.) آن حجازی را در هر حالتی که هست با غضب و شداد و غلاض بیاور.
فضل می‌گوید که من وقتی رفتم دیدم که خانه‌ی حضرت یک خانه‌ی حصیری است که درخت خرمایی بر آن سایه انداخته، غلام سیاهی هم همان اطراف می‌چرخید، از او پرسیدم: دنبال موسی‌بن جعفر -علیه السلام-می‌گردم، گفت: از این در داخل بشو.
گفتم : لازم نیست از کسی اجازه بگیرم؟!
گفت: نه ایشان نگهبان ندارند‌. همانجا نشسته‌اند.
داخل رفتم و گفتم: هارون شما را طلب کرده‌است و حال هارون را هم توصیف کردم. حضرت فرمودند که هارون را با ما چه کار‌‌؟
آن همه نعمت اطرافش هست، چرا قانع نیست؟
بعد حضرت فرمودند که اگر رسول خدا-صلی الله علیه و آله و سلم- تبعیت از سلطان را در حالت تقیه واجب نکرده بود، هرگز من همراه تو نمی‌آمدم. فضل می‌گوید که وقتی من گفتم: آقا! هارون برنامه‌ی مفصلی برای شما آماده کرده، حضرت فرمودند که هیچ کاری نمی‌تواند انجام بدهد، من در یک ایمنی هستم. همراه من کسی هست که مالک تمام دنیا و آخرت است. همانطور که بیرون می‌رفتیم، دیدم که حضرت دست مبارکش را سه مرتبه دور سرش چرخاند و یک ذکری را گفت. من نفهمیدم چه گفت. وقتی به دربار رسیدیم، دیدیم که هارون با یک حالت دست‌پاچگی، مثل مادری که بچه‌اش را از دست داده، زار زار گریه می‌کند و می‌گوید: موسی ابن جعفر-علیه السلام- کجاست؟ او را که اذیت نکردی؟
استقبال حضرت آمد و گفت: پسر عمو! ما خیلی دلمان برای شما تنگ شده بود، پس شما کجا بودید؟! خیلی وقت است که شما را ندیدیم.
بعد هدایای فراوانی به حضرت داد.
حضرت فرمودند که جوانانی داریم که تازه ازدواج کردند و به اینها نیاز دارند والا هدایا را قبول نمی‌کردم و نمی‌بردم.
بعد هارون حضرت را بدرقه می‌کند.
این قدرت امام است. این جریان را برای چی به ما گفتند؟! برای اینکه قدرت امامت را بفهمیم. توسل کن، تمسک کن، توجه کن. بگو: یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان ادرکنی ولا تهلکنی
این را همیشه تکرار کن. دعای آخر الزمان است. شما هر لحظه در تهدید هستی.
یعنی اینکه شما الان به اینجا آمدید حداقل صد تا مانع را از جلوی پای شما برداشته‌شده که توانستید به جلسه اهل بیت بیایید!
در روایت آمده که وقتی یک مومن از دنیا می‌رود، به اندازه ی دو قبیله از شیاطینی که برای این مومن نقشه می‌کشیدند و آزارش می دادند و…. بیکار می‌شوند!
شما می‌خواهی یک نماز بخوانی، نمی‌گذارند ولی اگر بخواهی یک فسادی را انجام بدهی، راحت انجام می‌دهی. اصلا فساد همان‌جا نقد حاضر است. همین زبان را ببینید، برای فحش راحت می‌چرخد اما اگر بخواهی یک حرف محترمانه بزنی‌، نمی‌چرخد.
حضرت مصیب را که زندانبانشان بود، صدا می‌زند، او از مریدان اهل بیت -علیهم السلام- بود‌، از طرف سندی ابن شاهک و از شیعیان حضرت است.
حضرت به او فرمودند که من می‌خواهم به مدینه بروم و پسرم علی ابن موسی الرضا -علیه‌السلام- را ببینم و ودایع امامت را به او بسپارم.
اجعله وصیی و خلیفتی
می‌خواهم او را وصی و خلیفه‌ی خودم قرار بدهم امر کنم به اموری که می‌خواهم امر کنم.
مصیب می‌گوید که من ترسیدم و به حضرت گفتم: آقا! اگر الان شما بروید، این‌ها می‌آیند و می‌بینند که شما نیستید.
حضرت به او فرمودند که شما چقدر نسبت به ما ائمه ضعف یقین دارید.
ضعف یقینک بالله عزوجل فینا
مصیب گفت: آقا! دعا کنید این برداشته بشود. حضرت فرمودند: اللهم ثبته
دیدم این حالت در من ایجاد شد. در همان حالی که امام ایستاده بود، دیدم همه‌ی زنجیرها از بدنش افتاد و ناپدید شد. یک لحظه بر‌گشتم، دیدم امام برگشتند. فقط یک لحظه طول کشید. امام فرمودند: من رفتم همه‌ی این کارها را انجام دادم و آمدم.
مثل قضیه‌ی معراج رفتن پیغمبر اکرم -صلی الله علیه و آله و سلم-که وقتی حضرت می‌خواست به معراج برود، پایش به ظرف آبی خورد و آب داشت می‌ریخت، حضرت به معراج رفت، هما‌ی عوالم را سیر کرد و وقتی برگشت هنوز آب این ظرف کامل خالی نشده بود. ما باید به اینها معتقد بشویم. ما شیعه هستیم. ما با امام اتصال داریم.
إن شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا
حضرت فرمودند که وقتی به زیارت مومنین بروید در واقع به زیارت ما آمدید. چون اتصال وجود دارد.
یحزنون بحزننا یفرحون بفرحنا
ما محزون بشویم، شیعیان ما هم محزون می‌شوند. ما شاد بشویم، شیعیان ما هم شاد می‌شوند.
إن شيعتنا خلقوا من شعاع انوارنا
شیعیان ما از شعاع نور ما خلق شده‌اند. اینها دیگر چه کسانی هستند؟! این برای کسانی مثل شیخ مفید است.
باز در یک روایت دیگری حضرت می‌فرمایند: که وقتی شیعیان ما از دنیا می‌روند و قرآن خواندنشان خوب نیست، به برکت ما، علمی از نور ما در قبر، قرآن را به آنها یاد می‌دهد. تا از این رأفت باز نمانند و وقتی از دنیا می‌روند هیچ کسری نداشته باشند.
نفیع انصاری یکی از مخالفان اهل بیت -علیه السلام- بود. دید امام موسی بن جعفر -علیه السلام- با الاغی به دربار آمد، همه به ایشان احترام می‌گذاشتند، وقتی هم که رفتند باز به ایشان خیلی احترام گذاشتند، ناراحت شد و به همراهش گفت که می‌خواهم در عوض این احترامی که به او گذاشته‌اند، اذیتش کنم. همراهش به او گفت: این کار را نکن. این‌ها خاندانی هستند که همیشه پاسخ مناسبی دارند. اوضاع خودت را خراب می‌کنی. سر به سر امام نگذار.
نفیع گوش نمی‌دهد و با عصبانیت سمت امام می‌رود و افسار الاغ حضرت را می‌گیرد و می‌گوید شما کی هستید که اینقدر به شما احترام می‌گذارند؟!
حضرت می‌فرمایند: اگر از نسب من می‌پرسی، من پسر محمد حبیب الله هستم، فرزند اسماعیل ذبیح الله هستم، فرزند ابراهیم خلیل الله هستم. اگر از شهر و دیارم می‌پرسی، من اهل همان‌جایی هستم که مناسک حج بر شما واجب شد و باید بیایی آنجا و حج به جا بیاوری، تا اینکه حضرت می‌رساند به اینجا که ما همان خانواده‌ای هستیم که خدا در نماز صلوات بر ما را واجب کرده است و ما را در نماز شما شریک کرده است.
دوباره همان بحث اولم را تکرار می‌کنم، پس ما در یک دنیایی هستیم که پیچیده نیست در عین حال که پیچیده هست. برای اینکه ما بتوانیم خودمان را حفظ کنیم و راه را درست برویم به یک قدرتی نیاز داریم که اشتباه نکنیم.
در دنیا باشیم و از دنیا استفاده بکنیم، در عین حال از اهل دنیا هم نشویم و آن آثار منفی که به اهل دنیا می‌رسد به ما نرسد، برای این امر، یک راه بیشتر وجود ندارد و آن هم توجه به معصوم است. این توجه به هر شکلش می‌تواند باشد. مثلا همین زیارت‌هایی که می‌روی، توجه از این ناحیه به شما می‌رسد. زیارت‌نامه‌ها، دعاها، عمل به سیره، روایات، دستورات، حتی این که اسم بچه‌ات را حسین می‌گذاری، همه‌ی اینها توجه به معصوم است. این دایره را باید حفظ کنی، از غیر اهل بیت هیچی قبول نکنی. اگر اسم بچه‌ات را مثلا آزیتا گذاشتی به همان اندازه از توجه و اتصال تو به معصوم کم می می‌شود. می‌گویند برو و همنشین آزیتای هخامنشی باش.
باید اسم بچه‌ات را رقیه بگذاری تا تو را رشد بدهند. ترقی بدهند. باید اول هر کار بسم الله بگویی تا رشدت بدهند.
باید برای موسی‌بن‌جعفر -علیه السلام- گریه کنی تا برای چیزهای کم اهمیت گریه نکنی. برای ماشینت گریه نکنی. ماشینت را آب هم ببرد، عین خیالت نیست. ولی وقتی برای موسی‌بن‌جعفر گریه نکردی، کفشت هم که گم بشود، دق می‌کنی. چون دنیا دق دارد.
اگر برای اهل‌بیت خرج نکنید، جای دیگری که نمی‌خواهید خرج می کنید. شخصیت و آبرویتان را از اهل بیت کسب کنید. دنبال آبروهای دیگر نباشید. مثلا روی یک تکه کاغذ بنویسند که شما مسئول فلان‌جا هستید، برای شما آبرو می‌شود!؟ این فکر را نکن. اگر شما برای اهل‌بیت نوکری کردی، این آبرو برای شما می‌شود. خودت هم می‌فهمی که به آبرویت مثلا دو مثقال اضافه شده‌ است. اما اصلا روحت هم خبر ندارد.
یکی از دوستان ما تعریف می‌کرد که من به استرالیا، خانه یکی از شیعیان بزرگ رفتم، دیدم که عکس بزرگی از آقای بهجت آنجاست. پرسیدم: شما اصلا این آقا را می‌شناسید؟!
گفتند: بله. ایشان آقای شیخ محمد تقی بهجت -رحمه‌الله‌علیه- هستند، ما از طریق ایشان به ائمه متوسل می‌شویم. اصلا آقای بهجت روحش هم خبر ندارد. آبرویتان را در خدمت به اهل بیت کسب کنید. این آبرو ماندگار است ولی در آبروهای دیگر هیچ خبری نیست. تاریخ مصرف دارد. مثل شیر پاستوریزه که تاریخ مصرف دارد، این آبرو هم یک مدتی دارد. تاریخ مصرف روزنامه‌ها هم فقط یک روز است. یک تیتر بزرگی زده، غلط انداز هست. فردا همین تیتر بزرگ، توی قصابی یا سبزی فروشی است، گوشت و سبزی روی آن می‌گذارند. همین روزنامه دیروز چقدر مهم بود، اما امروز …..
مثل روزنامه نشوی که آبرویت یک روزه باشد. علمت را هم از اهل بیت بگیر. “قال الصادق” خوب است. اینکه آقای فلانی، فلان می‌گوید، به درد نمی‌خورد. اگر آقای فلانی خیلی آدم خوبی باشد، علمش را از امام صادق -علیه‌السلام‌- گرفته، عیبی ندارد، همان را به ما بدهد. ولی اصلا ما برای کسی هر چقدر هم به ظاهر بزرگ باشد، تره خرد نمی‌کنیم الا این که از اهل‌بیت برای ما بگوید.
طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مسابق لإنكارنا
شَرِّقا و غَرِّبا فَلا تَجِدان عِلماً صَحيحاً إلَّا شَيئاً خَرَجَ مِن عِندِنا أهلَ البَيتِ
امام باقر علیه السّلام فرمودند: اگر به شرق یا غرب عالم بروید، دانش صحیحی نمی‌یابید مگر آنچه از نزد ما اهل‌بیت بیرون می‌آید.
یک بار به حرم حضرت معصومه -سلام‌الله‌علیها- برو تا به آبرویت اضافه شود. در حسینیه، منبر برو، آبرو بگیر. برای اهل‌بیت گریه کن، آبرو بگیر.

وصلی‌الله‌علی‌محمدوآله

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۲۴ رجب ۱۴۴۰؛ ۹۸/۱/۱۱