در انجام تکالیف دینی باید ملاک داشته باشیم
بسم الله الرحمن الرحیم ولادت پر نور و پر خیر و برکت اباعبدالله، امام سجاد و حضرت ابالفضل-علیهمصلواتالله- بر ما و شما مبارک باشد./ تکالیف دینی
محبت امام حسن و امام حسین علیهما السلام
پیامبراکرم-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- فرمود:
عَلِیبْنُأَبِیطَالِبٍ-علیهالسلام- أَفْضَلُ خَلْقِ اَللَّهِ غَيْرِی وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنة» «علیبنابىطالب-علیهالسلام- بهترين خلق خدا است غير از من، و حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشتند» (بحارالانوار/ج۳/ص۲۷۰)
«وَ أَبُوهُمَا خَيْرٌ منهما» پدر این دو بهتر از اینهاست. خودِ رسول خدا-صلیاللهعلیهوالهوسلم- فرمود: «حُسَيْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ؛ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْباط» «حسین از من است و من از حسین هستم» (الارشاد شیخمفید/ج۲/ص۱۲۷)
چرا حضرت-علیهالسلام- میفرمایند: «حُسِینٌ مِنّی و انا مِنْ حسین»؟ پیغمبر-صلیاللهعلیهوالهوسلم- کسری ندارد که بگوید حسین-علیهالسلام- از من است و یا من از حسین-علیهالسلام- هستم. حضرت-علیهالسلام- چه چیزی را میخواهد بگوید و به چه نکتهای میخواهد اشاره کند؟
در روایتی دیگر دارد که «اللهمَّ إنّی أُحَبّهُما فَأحبُهُما» (بحار/ج۳/ص۷۳)
خدایا تو شاهد باش که من حسن و حسین-علیهمالسلام- را دوست دارم. «فاحبهما» خدایا تو هم این دو را دوست بدار. «و احب من یُحبّها» خدایا هر کس حسن و حسین-علیهمالسلام- را دوست دارد، تو هم او را دوست بدار.
یا در جای دیگر دارد «أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً؛ حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْباط» (الارشاد شیخمفید/ج۲/ص۱۲۷) خدادوست دارد کسی را که حسین-علیهالسلام- را دوست دارد. حسین-علیهالسلام- یک اُمَّت و یک قبیله از قبائل خداوند است. در لسان عرب گاهی به جای اُمّت، سبط و اسباط میگویند.
بغض خدا از مبغضین حسن و حسین علیهما السلام
«اللهمّ انّی اُحِبهُما فاحبهما و اَبغضُ مَنْ یُبغِضُهما» خدایا هر کس حسین-علیهالسلام- را دوست دارد دوستش بدار و هر کس بغض حسین-علیهالسلام- را دارد، خدایا بغضش را داشته باش.
رسول خدا-صلیاللهعلیهوالهوسلم- وقتی که به مسجد میرفت، از کنار خانهی حضرت زهرا-سلاماللهعلیها- صدای گریهی امام حسین-علیهالسلام- را میشنود و وارد منزل میشود. حضرت به فاطمهی زهرا-سلاماللهعلیها- میفرمایند: «أَلَمْ تَعْلَمِی أَنَّ بُكَاءَهُ يُؤْذِيننی» (سفینةالبحار/ص۱۶۳) فاطمه جان! آیا نمیدانی گریهی حسین-علیهالسلام- من را اذیت میکند، پس چرا ساکتش نمیکنی؟! حضرت چه مطلبی را در این روایات دارد گوشزد میکند؟
تعبیر چشم پشه
یا در جای دیگر حضرت-علیهالسلام- فرمود: پیغمبر اکرم-صلیاللهعلیهوالهوسلم- با حسین-علیهالسلام- بازی میکردند و ایشان را روی پا میگذاشتند و تا نزدیک سینهی خودشان میآوردند و میفرمودند: «حُزُقَّةٌ حُزُقَّةٌ، تَرَقَ عَينَ بَقَّةَ»(بحارالانوار/ج۴۳/ص۲۸۷)
بیا بالا ای بچهای که مثل چشم پشه…(ادامه حدیث)،
بعدا مطالعاتی که کردند دیدند چشم پشه هزار و چهارصد و پنجاه سوراخ دارد. پیغمبر-صلیاللهعلیهوالهوسلم- از طریق بازی داشتند کنایتاً هزار و چهارصد و پنج زخم روی بدن اباعبدالله-علیهالسلام- را میگفتند. بعد پیغمبر-صلیاللهعلیهوالهوسلم- میفرمایند که حسین جان دهانت را باز کن «اِفتَح فّاک» و حضرت-علیهالسلام- شروع به بوسیدن لبهای حسین-علیهالسلام- میکند و آنجا حضرت-علیهالسلام- میفرماید «اللهم احبّهُ فاِنّی اُحِبُّه» خدایا حسین-علیهالسلام- را دوست بدار و من نیز او را دوست دارم.
زمانی رسول خدا-صلیاللهعلیهوالهوسلم- حسن و حسین-علیهمالسلام- را بازی میدادند؛ حضرت-علیهالسلام- خم میشود و میگوید سوار بشوید. وقتی حسن و حسین-علیهمالسلام- سوار میشوند، میفرماید: «نِعْمَ المطّی مُطیکُما و نعْمَ الرّاکبانِ انْتُمَا» (بحارالانوار/ج۳/ص۳۸۸) کسی که دارد شما را میبرد چه راهبر خوبی هست و این سوارها چه سوارهای خوبی هستند!
ببینید! پیغمبر است و اهل بازی نیست، حتی یکبار هم نقل نشده که با ابراهیمش چنین کاری کرده باشد، ولی با حسین-علیهالسلام- اینجور بوده است. بعد حضرت-علیهالسلام- فرمودند: «فلا تُقَدِّموهما فَتُهلِکوا وَ لا تَقصِروا عَنهُما فَتُهلِکوا»
(ولاها و ولایتها/ج۱/ص۴۸)
پیشی گرفتن از حسنین علیهما السلام
از حسن و حسین-علیهماالسلام- پیشی نگیرید که هلاک میشوید و عقب نیز نمانید که نابود میشوید. «ولا تعلِموهُم» سعی هم نکنید به حسن و حسین-علیهالسلام- چیزی یاد بدهید؛ آنها علمایی هستند که خدا در آن عالم به اینها همهی فهم را داده است.
تفاوت در رفتار امام حسن و امام حسین علیهما السلام
فردی به نام مسروغ، موذن اباعبدالله- علیهالسلام- بود و اهلبیت-علیهمالسلام- هم او را خیلی دوست داشتند، او در عرفات وارد خیمهی اباعبدالله-علیهالسلام- میشود و میبیند یک ظرف سویق هست که روزهدارها موقع افطار میخورند و یک ظرف آب، ( یادتان باشد کسانی که در ماه رمضان عطش دارند، اگر سویق عدس بخورند دیگر تشنه نمیشوند و خیلی هم مُقوی هست). بعد مسروغ میبیند که آنها مشغول قرآن خواندن و منتظر افطار هستند و چیزی به افطار نمانده و خودِ مسروغ هم روزه هست و نقل میکند که از این خیمه بیرون میرود و به خیمهی امام حسن مجتبی-علیهالسلام- میرود و میبیند که آنجا سفره انداختند و سر سفره مشغول خوردن هستند و امام حسن-علیهالسلام- هم سر سفره و مشغول خوردن هستند و وقتی اینها غذایشان تمام میشود، دوباره جمعیتی دیگر وارد خیمه میشوند و غذا میخورند. اینجا به مسروغ حالت تحیّر دست میدهد و میخواهد آرام از کنار امام حسن مجتبی-علیهالسلام- بلند شود که برود، حضرت-علیهالسلام- میفرماید یک لحظه صبر کن و او را نگه میدارد و بغلش میکند (مثل اینکه مثلا بخواهد از دل او در بیاورد) و میفرماید: از چیزی ناراحت شدی؟ مسروغ میگوید بله و تعجب میکنم؛ مگر امام حسین-علیهالسلام- برادر شما نیست؟! مگر شما فرزندان امام-علیهالسلام- نیستید؟! من به خیمهی امام حسین-علیهالسلام- رفتم و دیدم حضرت-علیهالسلام- روزه هست و آنجا قرآن میخوانند، (حالا به تعبیر من) و چه فضای سنگینِ عبادتی آنجا بود، اما اینجا که آمدم میبینم هیچ خبری نیست و همه مشغول خوردن هستند! حضرت-علیهالسلام- میفرماید: مسروغ! ما دو امام هستیم، (گوش بدهید از اینجا حرفم شروع میشود) ما دو امام هستیم؛ من امام کسانی هستم که روزه نگرفتند و دارند افطار میکنند و میخواهند بخورند و امام حسین-علیهالسلام- امام کسانی هست که میخواهند روزه بگیرند. یک تعبیر دیگر هم دارد که ما هر دو امام هستیم؛ «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدا» (الارشادشیخمفید/ج۲/ص۳۰)
«قَامَا أَوْ قَعَدا» یکی از ما قیام میکند و یکی دیگر مینشیند و یکی از ما صلح میکند و یکی میجنگد. حالا اینجا نکته چیست؟
داشتن ملاک در تکالیف دینی
ببینید! ما به دنبال ملاک هستیم، برای خودتان ملاک پیدا کنید. تکلیف شما با دیگری یکی نیست، حتی دو خواهر هم، یک تکلیف ندارند پس سعی نکنید کپیبرداری کنید و با هم رقابت داشته باشید و به یکدیگر حسادت بورزید. باید ببینید تکلیفتان چیست، شما باید ملاک را پیدا کنید، یعنی بفهمید الان حسنی هستید یا حسینی، بازی هم در نیاورید؛ مصنوعی و مجازی کار نکنید؛ سعی نکنید خودتان را شبیه حسینیها قرار بدهید با اینکه حسنی هستید و سعی نکنید شبیه حسنیها باشید با اینکه حسینی هستید. الان گرفتاریِ ما این است؛ یعنی جایی که فرد نقش بازی میکند، دایرهی نفاق در وجودش میآید. مثلا شخص میخواهد مثل پدرش شود، در حالی که پدر او روحیات دیگری دارد و او اصلا نباید مثل پدرش بشود. یا روابط اجتماعی پدرش خیلی بالا است ولی او اصلا چنین روحیهای ندارد.
جایی که بار دین روی دوش من میآید و من میتوانم آن را ببرم این است که ملاک و مَناط داشته باشم. یک نفر باید سکوت کند، یک نفر باید حرف بزند. یک موقع هم همین فردی که سکوت کرده باید حرف بزند و دیگری باید سکوت کند، اگر شما این خودسانسوری و کپیبرداری و تقلیدِ به این معنا را از خودتان بردارید خیلی از مسائل حل میشود، الگو برداری عیب ندارد، همه میتوانند الگو باشند.
مثلا من میگویم نظم خوب است و میخواهم مثل این آقا منظم بشوم، در صورتی که اگر شما منظم بشوید همهی کارهایتان خراب میشود! دقت کنید من نمیخواهم بگویم بینظم باشید، نه! دارم دو تا حرف میزنم.
مثلا در قالب نظم، یک نفر در زمینهی خرج کردن اهل حساب و کتاب است و دارد با همین حساب و کتاب زندگی میکند، اگر شما این حساب و کتاب را از او بگیرید فلج میشود، ولی شما نباید در مباحث اقتصادی اهل حساب و کتاب باشید؛ یک موقع لازم است کارت عابر بانکتان را خالی کنید و همهی آن را برای سیلزدگان بدهید، اما او نباید بدهد، چرا؟ چون حیاتش با همان حساب و کتاب است. ولی شما اینجور نیستید، لذا یک موقع دلتان میخواهد به مشهد یا کربلا بروید زود تصمیم به رفتن میگیرید، اما او اینقدر پایین و بالا میکند و تازه بعد از دو سال به کربلا میرود. حالا شما اشتباه نکنید، او تکلیفش همین است؛ یک وجودی دارد که خدا کربلا را همین چهار سال پنج سال یکبار از او میخواهد. حالا وقتی شما به او ایراد میگیرید، آیا او حق ندارد به شما ایراد بگیرد که چرا زود به زود کربلا میروید؟! پس هیچکدام حق ندارند به یکدیگر ایراد بگیرند. شما فقط میتوانید الگوی این باشید که کربلا رفتن خوب است و این درست است. الان بعضیها برای کمک به سیلزدگان رفتهاند و این روحیه را دارند که آنجا ایستگاه صلواتی بزنند و غذای گرم به مردم بدهند، اما روحیهی من نیست، خب من نباید بروم! باید برای آنها پول بفرستم و تدارکات آماده کنم.
ببینید دشمن میخواهد شما را در نظم و نَسَق ببرد! در مکتب شیعه اینطور نیست. (خوب گوش کنید و ذهنیت خودتان را در مسائل یک مقدار باز کنید).
دعوت معاویه از امام حسن علیه السلام
معاویه-لعنةاللهعلیه- در مدینه به امام حسن مجتبی-علیهالسلام- گفته بود که به خانهی من بیا و حضرت-علیهالسلام- به آنجا میرود. امام حسن-علیهالسلام- حجت خدا هست و همهی عالَم برای ایشان است. در روایت دارد که امام حسن-علیهالسلام- میفرماید: من میتوانم قبل از قیامت، قیامت به پا کنم و آسمان و زمین را به هم بریزم و دوباره بچینم؛ این امام حسن است! حالا همین امام حسن-علیهالسلام- پیش معاویه-لعنةاللهعلیه- در مدینه رفته است، چرا؟ چون مردم مدینه فقیر شدند و دستشان خالی هست و امام حسن-علیهالسلام- باید برود از معاویه چیزهایی بگیرد و برای مردم مدینه بیاورد. حالا در نگاهِ شما این چگونه هست؟ قالبِ شما به این اشکال دارد و میگویید چرا امام حسن-علیهالسلام- از معاویه پول گرفت؟! معاویه پول بیتالمال را دزدیده و امام حسن-علیهالسلام- دارد میرود که پول بیتالمال را بردارد و بیاورد.
یک کاروان پُر از کالا که برای یزید-لعنةاللهعلیه- بود میخواست به شام برود، امام حسین-علیهالسلام- در مسیر کربلا همه را مصادره کرد و یک دانه از آنها را نداد که به شام ببرند و با خودش به کربلا برد و با این کالاها چه کارها کرد.
الان خیلی از بچهها خوب است که مذهبی نشوند؛چون تا مذهبی میشوند بیدست و پا میشوند، تا مذهبی میشوند ساده میشوند، تا مذهبی میشوند جرأت از آنها گرفته میشود! یک مذهبی نباید اینجور باشد، مذهبی باید قالتاق(باعرضه) باشد؛ مذهبی باید بتواند یک منطقه را اداره کند.
خب حالا که مذهبی شدید و حالت مذهبی به خودتان گرفتید و با تسبیح، سبحانالله، سبحانالله گفتید و در جلسهی امام حسین-علیهالسلام- گریه کردید، باید از آن طرف هم تیز باشید و یک موقع غرّش کنید، باید آدم باعرضهای باشید، نباید این سلوکتان بشود.
یا شخص، مذهبی نمیشود و یک لات بیسر و پا میشود و یا مذهبی و بی دست و پا میشود؛ یعنی نمیتواند زندگیاش را اداره کند، فقط میگوید شرعا حرام است! این را از کجا آوردی که میگویی؟ در رساله نوشته یا از خودت میگویی؟!
پس باید راه را پیدا کنیم و ملاک داشته باشیم، نباید بیحیا بود، باید باحیا باشیم؛ ولی باحیایی که حقش را میگیرد؛ باعرضه است؛ حواسش به فرصتها هست.
شجاعت امام خمینی رحمه الله
شما حضرت امام-رحمةاللهعلیه- را ببینید! حضرت امام اگر واقعا مثل بقیه بود، نمیتوانست بگوید من تو دهان آمریکا میزنم؛ نمیتوانست هشت سال جنگ را اداره کند.
شخصی آمد به امام-رحمةاللهعلیه- گفت آقا! صدام آمده و بمباران کرده است؛ در جلسهی بعد گفت آقا! خرمشهر را گرفتند، امام-رحمةاللهعلیه- فرمود: تو معنی جنگ را نمیفهمی چیست؟! جنگ یعنی همین.
آقا مصطفی نقل میکند که ما وقتی در نجف بودیم روی پشتبام پشهبند میزدیم، یکی از کارهای امام-رحمةاللهعلیه- این بود دو سه مگسی که در پشهبند میآمدند را میگرفت و بیرون میآورد تا اینها آزاد باشند و بروند، اما در جنگ هشت سال دفاع مقدس امام-رحمةاللهعلیه- میفرماید: جنگ است!
ایراد گرفتن به امیرالمومنین علیه السلام
فردی آمد به امیرالمؤمنین-علیهالسلام- ایراد گرفت که ما اینجا آب ریختیم و شما میگویید اسراف است، ولی شما در یک شب، پنج هزار نفر را میکشید و نمیگویید اسراف است! ببینید به علی-علیهالسلام- چه میگوید! میگوید الان من آب ریختم میگویید اینقدر آب نریز و اسراف است، آنوقت شما که اینقدر خون ریختید اسراف نیست؟!
رفقا برا همین هست که خیلی از ما تحت تأثیر حرفهایی که دیگران میزنند و جو روانی درست میکنند قرار میگیریم و میگوییم راست میگوید، او نباید این کار را میکرد.
ما باید یک ذره آن حالت تیز بودنمان را حفظ کنیم. امیرالمؤمنین-علیهالسلام- هیچ موقع شمشیر از روی دوشش نمیافتاد، ولی او همان کسی هست که وقتی یتیمی را میدید، پایش میلرزید؛ وقتی آخر شب میشد، میفرمود الحمدلله که توانستم بیتالمال را پخش کنم؛ وقتی در جنگ صفین محمدحنفیه یک مقدار کوتاه میآید، حضرت-علیهالسلام- او را بیرون میکند و میگوید: تو ترس را از مادرت داری، به درد جنگ نمیخوری، در جنگ قتال است و نباید بگذاری طرف مقابلت نفس بکشد،
و میفرماید: «اَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ» (نهجالبلاغه/خطبه ۱۱) سرت را به خدا بسپار.
امام حسن-علیهالسلام- فرمود: اگر خدا دو کار سخت و آسان را جلوی من بگذارد که من انجام بدهم، من آن کاری که آسان هست را انتخاب میکنم و به کار سخت کاری ندارم؛ به تعبیر من تکلیفم را سخت نمیکنم.
امام حسین-علیهالسلام- میفرماید: اگر خدا دو کار جلوی من بگذارد که یکی سخت و دیگری آسان باشد، من کار سختتر را انتخاب میکنم!
ببینید هر دوی اینها درست است. حالا شما کدام هستید؟! خودتان را بیخودی به زحمت نیندازید، اگر کار آسان را هم انجام دادید عیب ندارد، امامِ شما هم انجام داده است؛ اگر هم آدمی هستید که با سختی کنار میآیید، باز هم عیبی ندارد و امام-علیهالسلام- هم این کار را انجام داده است.
آنوقت شما به او ایراد نگیرید که تنبل است! او هم نباید به شما ایراد بگیرد که شما افراطی هستید. پس هر دو کار درست هست و من باید با ساختار خودم این کار را انجام بدهم.
کتمان ثروت
یک آقایی در مسیر مکه، در جاهای مختلف گوسفند ذبح و کباب درست میکرد و به مومنین میداد که بخورند، خبر به حضرت صادق-علیهالسلام- رسید؛ به او فرمود: این چه کاری بود که کردی؟ گفت آقا، مگر چکار کردم؟! گوسفند ذبح کردم و به مومنین دادم که بخورند، حضرت-علیهالسلام- فرمود: کار بدی کردی، تو با این کار داشتی خودت را پولدار معرفی میکردی و بقیه را فقیر فرض کردی؛ کار نابجایی کردی و چنین تکلیفی نداشتی!
حالا شما بگویید من دست به جیب هستم، یا حساب شما با من؛ یعنی چه حساب شما با من؟!
عقل در دینداری
شخصی بچهها را با هواپیما به مشهد برد و مدام با پول این و آن پُز داد، بعد معطل صد هزار تومان شد! گفتم بهخاطر این هست که حماقت در عمق وجودت هست، باید این حماقت را خدا از وجودت بیرون بیاورد و این
هزینه دارد تا از حماقت بیرون بیایی، چرا این بچهها را با هواپیما به هتل قصر مشهد فرستادی؟! گفت: حاج آقا! امام رضا-علیهالسلام- است! گفتم: خدا عقلت بدهد، امام رضا-علیهالسلام- عاقل میخواهد!
رفقا! آنجایی که میبینید بعضی از ما در کارها کم میآوریم، به خاطر این هست که جایمان آنجا نیست! اگر شما همانی باشید که باید این کار را انجام بدهید مطمئن باشید خدای متعال کمکتان میکند.
من الان منبری هستم و میدانم برای چه کسانی باید منبر بروم، اگر یک ذره فازم را عوض بکنم دیگر منبری نیستم، ولو همه بهبه و چهچه بگویند.
من در رادیو معارف برنامه دارم؛ مدیر رادیو معارف گفت: شبکهی فلان تماس گرفتند و میخواهند از شما استفاده کنند. بعد به من گفت: آقای الهی! اگر شما آنجا بروید و تصویر داشته باشید، میسوزید! یعنی اگر تصویر شما را ببینند و حرف شما را بشنود، از دفعهی پنجاه به بعد فقط ژست شما هست که دیده میشود، ولی خوبیِ رادیو این هست که نمیسوزید، چون شما میخواهید حرفهایتان شنیده شود، لذا همین رادیو خوب است. بعد من گفتم: خوب است که آدم همین رادیو را هم گاهی بیاید؛ هر روز نه، هر ماه هم نه، گاهی!
مردم تا یک حدی کشش دارند، آنوقت شما مدام دارید مطلب روی سر آنها میریزید! خب چه میخواهد از آن بیرون بیاید؟! خروجی آن چه میخواهد بشود؟!
پس باید ملاک پیدا کنید؛ لذا رسول خدا-صلیاللهعلیهوالهوسلم- میفرماید:
قال رسولالله-صلیاللهعلیهوآلهوسلم-: «حُسَيْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ» یعنی اگر شما دنبال حسین-علیهالسلام- بروید، دنبال منِ پیغمبر آمدید و راه من را رفتهاید.
شما امام صادق-علیهالسلام- را ببینید چکار کرد؟ امام سجاد-علیهالسلام- را ببینید! به نظر شما امام سجاد-علیهالسلام- بعد از امام حسین-علیهالسلام- چکار باید بکند؟ ولی حضرت-علیهالسلام- میآید و مناجات میکند و نتیجهاش میشود صحیفهی سجادیه!
یاد بگیرید! شاید شما هم کسی هستید که باید بنشینید و دعا بخوانید، چرا دعا نمیکنید؟ شاید شما آدمی هستید که باید بیدار شوید و نمازشب بخوانید، چرا بیدار نمیشوید؟ شاید شما کسی هستید که باید به نماز جمعه بروید، چرا نمیروید؟ حالا اگر فلانی نرفت او اصلا شاکلهاش یک چیز دیگر است، شما که شاکلهات این نیست!
چرا شما وارد سیاست شدید؟! اصلا از سیاست هیچ چیز نمیدانید، بعد شما را میبرند و از شما استفاده میکنند و بعد هم مثل یک….
شما باید جایتان را پیدا کنید؛ چرا شما هیأتی نیستید؟! چرا شما اهل مطالعه نیستید؛ چرا شما ده نفر را زیر پوشش نمیگیرید و به آنها مباحث دینی نمیگویید؟!
پس ببینید امام حسن و امام حسین-علیهمالسلام- دو راه هستند، راه خودتان را پیدا کنید و هیچ وقت هم احساس نکنید اگر حسنی رفتید از حسینی جا میمانید، نخیر! حسنی همان حسینی هست و حسینی هم همان حسنی هست. اینها دارند دو راه را نشان میدهند؛ «قاما او قعدا»
رفقا من به شما بگویم که خیلی از ما داریم میسوزیم؛ به خاطر اینکه نگاهمان این نیست! راحت میگوییم فلانی را ببین چکار میکند! در صورتی که اصلا ساختار و شاکلهی شما این نیست.
آقایی به مشهد آمده بود و کنار لب و دهانش سولفاتی کرده بود، میگفت: حاج آقا! من دلم میخواهد آنقدر پولدار بشوم که همهی فقرا را تحت پوشش بگیرم! این چه تزی هست؟! از کجا این را پیدا کردی! خدا این را از تو نمیخواهد. همین قدری که تو بتوانی این کار را بکنی، خدا همین قدر از تو میخواهد.
یک تعبیری ما در طلبگی داریم؛ « ما لا یُدرَک کل، لا یترک کله» اگر نمیتوانی همهی کارها را انجام بدهی، همهی کارها را هم رها نکن؛ یک گوشهی کار را بگیر.
یک اصطلاح دیگر هم در طلبگی داریم؛ «ما قُصِدَ لم یَقَع، ما وَقَعَ لم یُقصَد» چیزی که اتفاق افتاد، اصلا قرار نبوده اتفاق بیفتد و او دنبالش رفته و چیزی که باید اتفاق میافتاد، اصلا اتفاق نیفتاده است.
شما عصرجدید که از تلویزیون پخش میشود را ببینید؛ میخواهد یک چیز جدید ارائه بدهد؛ میخواهد همه را خواننده و دلقک بکند! برنامهی خوب و جذابی هست، ولی ملاک هم لازم داریم؛ ما نباید دنبال این باشیم که اگر این کار نشد دیگر هیچ، خب نتیجهاش این میشود که به جایی میرسیم که نیروهایمان هرز میرود و دیگر آن اثری که باید داشته باشیم را نداریم و بعد هم میبینیم دستمان خالی هست.
وصلیاللهعلیمحمدوآله.
هیأت رزمندگان کرج؛ نورالشهداء؛ دوم شعبان/مورخ: ۹۸/۱/۱۹