اگر نفس در اختیار عقل قرار گیرد، مسیر خودش را پیدا میکند
ما نیاز داریم برای رسیدن به یک برنامهی خاص، دقیق و آسان جهت ارتقاء معنویات، با نفس آشنا شویم و اطاعت خوبی از آن داشته باشیم، چرا که همانگونه که خدای متعال درخواستهایی دارد، نفس هم درخواستهایی از ما دارد، در واقع همین مسئله در پیرامون ما هم وجود دارد و میبینیم که اطرافیان هم از ما توقع دارند.
عقل به عنوان یک میزان و یک قاضی حکم کننده که نتیجهی نهایی را اعلام میکند از یک طرف قرار است که سهم هر کدام را تقسیم کند و از طرف دیگر قرار است یک تعالی روحی پیدا شود و ما با همین نفس این حرکت را آغاز کنیم و به انتها برسانیم.
«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» (فجر/۲۷)، رسیدن به یک نفس مطمئنه که خسارت و تخریب در آن نباشد زمانی است که تا آخرین لحظهی عمر، نفس در وهلهی اول بتواند بارِ امانت و مسئولیت را بپذیرد و دوم اینکه آن را تحمل کند و به سرمنزل مقصود برساند.
اگر در وجود ما عقل حاکم باشد میزان حاکم است؛ یعنی اگر نفس در اختیار عقل قرار گرفت مسیر خودش را با حکومت عقل پیدا میکند، وگرنه اگر این نفس در اختیار هوا قرار گرفت و هوا بر نفس غالب شد و تبدیل به هوای نفس شد، دیگر نباید توقع داشت مسیر خداوند را طی کند و قطعا این هوا، خواهش و آنچه که خلاف عقل است این نفس را به عنوان مرکب شیطان معرفی خواهد کرد بهطوری که نه تنها مسیر بندگی را نخواهد رفت، بلکه ضد بندگی را هم ترسیم خواهد کرد.
از طرف دیگر عاقل به خوبی میداند که میزان باری که بر عهدهی نفس میگذارد چه مقدار باشد و اینکه جهتی که به او میدهد چگونه باشد؛ لذا آرام آرام طی منزل میکند، به همین دلیل است که تکالیف الهی متوجه فرد عاقل است و برای جاهل و دیوانه تکلیفی نیست؛ سفیه چه تکلیفی میتواند داشته باشد که در سفاهتش معیار معلوم شود!
ما نفسی میخواهیم که شاداب، سلامت و مسئولیتپذیر باشد و حمل بار امانت خدایی را به عهده بگیرد؛ لذا خدای متعال انسان را انتخاب کرد و امانت به او عرضه شد که این نشانگر قابلیت، استعداد و پذیرش انسان است و برای همین مطلب خدای متعال به ملائکه دستور داد تا در مقابل انسان سجده کنند.
اگر فردی طبق دستوراتی که از وحی میگیرد، سرمایهی عقل را در جهت تعالی بهکار گیرد، قطعاً با کمترین زحمت به آن نتیجهی عالی و والا میرسد و اگر این امر صورت نگیرد و انسان آن فرمول را پیدا نکند که نفس را رام کند همین نفس أمارة بالسوء میشود و انسان را نه تنها به منزل حقیقی که همان منزلگاه خدای متعال است نمیرساند، بلکه خدای ناکرده به سرمنزل شیطان خواهد برد.
پس در یک عبارت کوتاه اینطور باید بگوییم که ما باید مواظب نفس خود باشیم، بر روی آن شناخت داشته باشیم، نیازها و طاقت نفس را بدانیم و چگونگی برخورد با آن را بشناسیم؛ امام علی-علیهالسلام-میفرمایند « مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه» «کسی که خود را بشناسد، تحقیقاً پروردگارش را میشناسد.» (بحارالانوار/ج۲/ص۳۲).
لذا ما باید نفس را خوب بشناسیم، چون این همان امری است که تا آخر با آن سر و کار داریم و خدای متعال هم همین را میخواهد.
«مَنْ عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» هر فردیکه نفس خود را شناخت «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه» بارش را به منزل رسانده است، چرا که در پس آن «عَرَفَ رَبَّه» است.
شاید بتوان گفت که شناسایی نفس به این صورت باشد که ما بدانیم این نفس چه موقع خوب حرکت میکند و چه موقع میایستد، چه موقع آسیب و چه موقع نشاط پیدا میکند، چه زمانی فعال است و چه زمانی کسالت دارد، اصلا نیازش چیست، این موارد را باید جستجو و پیدا کنیم؛ دو موتورسوار را فرض کنید که یکی از آن دو وقتی سوار موتور میشود از موتور فقط این امر را فهمیده است که به وسیلهی آن مزاحم دیگران شود؛ بوق بزند، در جادهها ویراژ بدهد و در خیابانها پرسه بزند و بیهدف حرکت کند تا اینکه بالاخره تصادف کند و مجروح یا فوت شود، از طرفی موتورسوار دیگر میداند که موتور وسیلهی خوبی است، مؤونهی زیادی ندارد قیمت آن مناسب و مصرف بنزین آن کم است، به سرعت میرود و جای کمی را اشغال میکند، اصلا آن را برای یک کار مشخص خریده است و برای کارهای ضروری از آن استفاده میکند و قرار است که با این موتور به کار و زندگی خود برسد؛ نفس هم همینطور است، نفس میتواند مانند همین موتور اولی باشد که راکب خودش را سوار کند و به هلاکت برساند، حال آنکه موتور اصلا برای این منظور ساخته نشده بود، ولی راکب آن را به این سمت برد، چرا که ناهنجاری و سرعت زیاد را به او تحمیل کرد، عقل را در رانندگی حاکم نکرد و در آن لحظات هوس و یک لذت آنی و زودگذر را لحاظ کرد، ولی موتور سوار دوم از این موتور خوب استفاده کرد، یک مؤمن هم از نفس خود خوب استفاده میکند؛ به عنوان مثال به موقع به نفس خود استراحت میدهد و خواب را آنقدر طولانی نمیکند که تبدیل به کسالت و ضد استراحت شود و حتی کوفتگی ایجاد کند یا غذا را به میزانی میخورد که نیروی بدن او تامین شود، آنقدر غذا نمیخورد که او حمال آن غذا شود یا از زبان خود استفاده میکند که احترام دیگران را جلب کند نه اینکه به وسیلهی آن دلها را بشکاند، اذیت و آزار داشته باشد، نیش بزند و باعث رنجش خاطر و بیمهری دیگران واقع شود یا با چشمانی که خدای متعال به او بخشیده است از آن برای دیدن زیباییها استفاده میکند و از این چشم سوء استفاده ندارد؛ لذا نفس مثل یک چاقویی است که میتوان از آن به دوگونه استفاده کرد یا میوهای را برای خوردن آماده کرد یا خدای ناکرده کسی را به قتل رساند.
قرار است که ما نفس را رام کنیم؛ یعنی در اختیار ما باشد و نیازهای ما، آنچه که خداوند و عقل به آن امر میکند و آنچه که از او خواسته میشود را انجام دهد، البته کار پیچیدهای نیست، اگر ما نفس را در مسیر تعبد و بندگی آماده کردیم، مابقی مسیر را هم خوب میرویم، ولی اگر نفس را آماده نکردیم، هزاران عمل خوب را با یک آسیب از دست میدهیم؛ جاهل اینطور است! جاهل ممکن است نماز شب بخواند و کارهای خوب فراوانی هم انجام دهد، ولی یک ظلم به مادر خود داشته باشد و همه را از دست بدهد یا فردی را میبینید در جلسهی امام حسین-علیهالسلام- عزاداری خوبی کرده است، گریه کرده و به سر و سینه زده است؛ لذا سیدالشهداء-علیهالسلام- او را تحویل گرفته و مورد محبت حضرت-علیهالسلام- هم واقع شده است، ولی همین فرد میتواند جاهل باشد، چه موقع این اتفاق میافتد؟ زمانیکه از جلسهی روضه به منزل برود، در حالیکه برای خودش یک حقی قائل باشد و به خاطر آن به همسر خود ظلم کند و یا مرتکب کارهای دیگر شود و تمام آن بهرههایی که در جلسهی امام حسین-علیهالسلام- به دست آورده بود را از دست بدهد؛ لذا یک فرد مذهبی نباید برای خودش یک حق نابهجا فرض کند، بلکه باید تواضع او در مقابل مردم بیشتر شود تا مسیر زندگی را به او نشان دهند، وگرنه نمیتواند مسیر را طی کند.
در روایت دارد گاهی ثوابهای ما با یک غیبت به پروندهی فرد دیگر منتقل میشود و اگر در پروندهی ما ثوابی نباشد، گناه آن فرد در پروندهی ما نوشته میشود؛ لذا جاهل اینطور است!
شیطان به حضرت نوح-علیهالسلام- گفت من نمیگذارم بندگان خدا کار خیر انجام دهند، اگر مقاومت کردند و کار خیر انجام دادند من با ریا آن کار را از آنها میگیرم، اگر با ریا هم موفق نشدم با عجب و خودپسندی کار خیر را از آنها میگیرم.
پس شناخت نفس از مهمترین مسائلی است که آیات و روایات به آن اشاره دارند.
موانع تربیت دینی نفس
بعضی از ما متاسفانه در حوزهی دین در برخورد با آموزههای دینی یک نوع افراط و تفریط پیدا میکنیم و همین سبب میشود که نفس آن تربیت دینی را پیدا نکند.
خدای متعال وقتی در هر آموزهی دینی به ما امر میکند حتماً یک مصلحتی را در نظر گرفته است که یک قسمتی از وجود و نفس ما تحت آن آموزهی دینی تربیت میشود.
شما ببینید در قرآن از میوهی نماز «تَنْهیٰ عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْکَر» یاد شده است، وقتی که ما نماز را با این عنوان پذیرفتیم، پس نمازی که ما را از فحشا و منکر دور نکرد نماز نیست! چه اتفاقی افتاده است؟! ما شاید در خود نماز یا حتی در مورد آموزههای دینی که به آن عمل میکنیم اشکالی نداشته باشیم، ولی این احتمال است که ما با یک به همریختگی وارد دین شده باشیم؛ لذا یکی از اموری که ما باید در حوزهی دین روی آن خوب کار کنیم این است که ورود به دین و کلاسبندی دین مشخص شود؛ یعنی بهگونهای که افراط و تفریط پیش نیاید؛ مثلا فرض کنید شما فرزند پنج سالهای دارید و البته این ذوق و شوق در خانوادهی متدینین است که فرزند آنها حافظ قرآن شود، خود این امر بسیار خوب و مطلوب است، ولی آیا فرزند ما همان کسی است که باید الان شروع به حفظ قرآن کند؟ معلوم نیست! یا این مقدار معلوم نیست! اگر ما در همین حفظ قرآن افراط کردیم، یقین بدانیم که یک پایهای از پذیرش مذهبی را از بین بردهایم؛ یعنی اگر این فرد ناموفق شد یا به او فشار آمد، در مراحل بعدی این بار مسئولیت را زمین میگذارد یا اگر ما میخواهیم فرزند ما نماز خوان شود، این امر در یک خانواده مذهبی نباید در سن تکلیف شروع شود، بلکه باید آن زمانیکه فرزند راه افتاد با مسجد آشنا شود، اگر یک دختر خانم زمانیکه مادرش نماز میخواند به او نگاه کند و سجاده را ببیند، ولو اسباب بازیهای او هم آنجا باشد، این امر برای او حکم یک تعلیم اولیه را دارد، اگر یک آقا پسر وقتی که پدرش نماز میخواند کنار او باشد، ولو با اسباب بازیهای خود آنجا بازی کند، این امر برای این فرزند تعلیم محسوب میشود که البته به مرور پدر یک محیط و فضای نماز خواندن برای او ایجاد کند؛ مثلا یک مدت به او بگوید که شما فقط یک سجده انجام بده، این برای فردی که که سه سال یا چهار سال دارد نماز حساب میشود؛ لذا یک مدت طولانی فقط سجده به او یاد بدهد، یک مدت طولانی رکوع را به او یاد بدهد، یک مدت طولانی ایستادن در مقابل خدا و وضو گرفتن را یاد بدهد.
پس اگر ما از یک نقطهای خیلی آرام شروع کردیم و فضای مذهبی در خانه را یک فضای ملایم و قابل قبول درست کردیم، هیچ زمینهی فرار از مذهب و فرار از نماز برای فرزند ما ایجاد نمیشود، ولی خیی از مواقع پدر و مادرها در سن تکلیف دغدغهی متدین شدن فرزندانشان شروع میشود، در حالیکه این زمان بسیار دیر است، به خصوص اینکه رشد فرزندان در این نسل خیلی متفاوت با نسل گذشته است و زود مطالب را میآموزند، پس ما باید آموزههای دینی را دور از افراط و تفریط و آرام آرام به فرزندان خود منتقل کنیم.
وصلیاللهعلیمحمدوآله.