زنده شدن با نور اهلبیت-علیهمالسلام-
أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ
الحَمْدُ لله رَبِّ العالَمین الصَّلوةُ وَالسَّلامُ علیٰ سَیِّدِنا وَنَبِیِّنا وحَبیبِ قُلوبِنا وَطَبیبِ نُفوسِنَا وَشَفِیعِ ذَنوبِنا اباالقاسِمِ المُصْطَفیٰ مُحَمَّد و آلِه الْمِعْصومینَ المُکَرَّمین سِیَّما بَقیَّة الله فی الاَرَضین.»
«اَللّهُمَ صَلِّ عَلي علي بن مُوسَي الِّرِضا المَرُتَضي اَلاِمامِ التَّقيِّ النَّقيِّ وَ حُجَتِكَ عَلي مَن فَوقَ الاَرضِ و َمَن تَحت الثَّري اَلصِدّيقِ الشَّهيدِ صَلاةً كَثيرَةً تآمَّةً زاكِيَةً مُتَواصِلَةً مِتَواتِرَةً مُتَرادِفَة كَاَفضَلِ ما صَلَّيتَ عَلي اَحَدٍ مِن اوليائِك»
«اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِکَ وَالْقادَةِ اِلى سَبیلِکَ وَتَرْزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ»
صلواتی برای امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- مرحمت بفرمائید.
«أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا ۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»
«ﺁﻳﺎ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ عقلی ﻭ ﺭﻭحی ﻣﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ] ﺯﻧﺪﻩ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻭی ﻧﻮﺭی ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﺗﺎ ﺩﺭ ﭘﺮﺗﻮ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩم [ ﺑﻪ ﺩرستی ﻭ ﺳﻠﺎﻣﺖ ] ﺣﺮﻛﺖ ﻛﻨﺪ، ﻣﺎﻧﻨﺪ کسی ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺭیکیﻫﺎ [ ﻱِ ﺟﻬﻞ ﻭ ﮔﻤﺮﺍهی] ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺷﺪﻧﻲ ﻧﻴﺴﺖ؟! ﺍﻳﻦﮔﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ [ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﺠﺎﺟﺖ ﻭ ﻋﻨﺎﺩﺷﺎﻥ ] ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰﺩﺍﺩﻧﺪ ﺁﺭﺍﺳﺘﻪ ﺷﺪ [ ﺗﺎ ﮔﻤﺎﻥ ﻛﻨﻨﺪ ﺍﻋﻤﺎﻟﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰﺩﻫﻨﺪ ﻧﻴﻜﻮﺳﺖ» (سورهی انعام/آیهی ۱۲۲)
پروردگار عالم در وجود انسان یک احیا و زنده شدن قرار داده که با این احیا یه نوری تو وجود انسان تجلی پیدا میکنه. لذا چون احیا در مومن صورت گرفته و همراه با نور است با اون نور درست حرکت میکنه.
«كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا» هر کس خودش رو به این احیا نرسونه و از این نور بهرهمند نشه، تو تاریکیست و نمیتونه از اون تاریکی خارج بشه.
ببینید خصوصیت امر احیا عارضی نیست که من بخوام با چیزی کم و زیاد کنم یا عقب و جلو ببرم.
مثلا تو شب هیچ قابلیتی برای روشنایی نیست،
در روز هم که نور هست، هیچ تاریکی تو اون وجود نداره.
پس ما تو اینجا حد وسط نداریم که بگیم مثلا فرد تو تاریکی هست، ولی از روشنایی هم برخورداره یا تو روشنایی هست، ولی تاریکی تو وجودشه، همچین چیزی نیست!
یا مثلا آب الان آب شده، قبلش که آب نیست.
یا غذا تا وقتی آخرین پخت یا دَمش رو پیدا نکرده که غذا نیست، اون دَم مهمه که غذا بپزه.
یا میوه تا رسیده نشه که میوه نیست، شکلش فقط میوه است ولی میوه نیست!
اونی که یه پاش تو ظلمات هست و هنوز داره گناه میکنه، از روشنایی هیچی نمیدونه.
ببینید مومن لغزش داره، لهو داره؛ این دو تا رو خدا پذیرفته.
آدم تو روشنایی هم پاش گیر میکنه میخوره زمین، چه برسه تو تاریکی بخواد راه بره! ولی مومن از این لغزش برمیگرده و تا به این مرحله نرسه مومن نیست. اون نقطهی آخر، اون دَم کشیدن باید صورت بگیره تا مومن بشه؛ اون موقع است که دیگه معصیت نمیکنه و میشه عصمت! «إذا عَلِمَ اللهُ حُسنَ نیةٍ مِن أحَدٍ إکتَنَفَهُ بِالعِصمَةِ» «هرگاه خداوند ببیند کسی حسن نیت دارد او را در پناه خود حفظ میکند.» (بحارالانوار/ج۷۵/ص۱۸۸)
از مؤمن چیزی به اسم ظلمت صورت نمیگیرد
امکان نداره از مومن چیزی به اسم ظلمت صورت بگیره، اگر هم پیش بیاد قبل از اینکه روح ایمان از وجودش بره زود متنبه میشه و برمیگرده
توی این قضیه، طهارت از رجس باید در وجود فرد اتفاق بیافته، طهارت نفس باید براش ایجاد بشه، ثبات قدم و رباط قلب باید پیدا کنه.
یعنی مومن وقتی در این مرحله قرار میگیره، این چهار تا همراهش میشن؛ طهارت نفس، طهارت از رجس، ثبات قدم و رباط قلب که همون اتصالی هست که فرد پیدا میکنه.
حالا آیات رو ببینید؛
«فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا»
«ﺍﻣﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻤﺴّﻚ ﺟﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺣﻤﺖ ﻭ ﻓﻀﻠﻲ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻲ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻲ ﻣﻰﻛﻨﺪ.» (سورهی نسا/آیهی۱۷۵)
«فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ»
کسی که ایمان آورد و اعتصام پیدا کرد، داخل رحمت خدا میشه.
«وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا»
و با فضل جلو میره و امورش تمشیت و مراقبه میشه.
اتصال مؤمن با امام معصوم
یا در آیهی دیگه داره؛
«أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ»
«ﻳﺎ [ ﺍﻋﻤﺎﻟﺸﺎﻥ ] ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺭﻳﺎﻳﻲ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻋﻤﻴﻖ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﻮﺟﻲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻰﭘﻮﺷﺎﻧد ﻭ ﺑﺎﻟﺎﻱ ﺁﻥ ﻣﻮﺟﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺑﺮﻱ ﺍﺳﺖ، ﺗﺎﺭﻳﻜﻲﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺧﻲ ﺑﺎﻟﺎﻱ ﺑﺮﺧﻲ ﺩﻳﮕﺮ ; [ ﻣﺒﺘﻠﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﻮﺍﺝ ﻭ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲﻫﺎ ] ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ، ﺑﻌﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﻭ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﻮﺭﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻫﻴﭻ ﻧﻮﺭﻱ ﻧﻴﺴﺖ» (سورهی نور/آیهی۴۰)
یعنی کسی که این نور رو نداره، ظلمات روی ظلمات، تاریکی روی تاریکی داره!
یه نسیمی از رحمت میفهمه، فکر میکنه حالش خوبه، ولی نه حالش خوب نیست.
یهدفعه میبینه گشایش شد، ولی نه گشایش نیست.
مثل انار، وقتی ما گفتیم انار یعنی اون طراوت و خوشمزگی هست، یه لحظه قبل از اون رسیده شدن، دیگه انار اون مزه رو نداشت.
مومن هم همینطور، وقتی به نقطهی دم کشیدن رسید اون نور مییاد، وقتی نور اومد، مومن با مبدا که امام معصوم-علیهالسلام- است اتصال پیدا میکنه.
الان ببینید خورشید چهقدر با ما فاصله داره، اما نورش تا خونهی ما هم تابیده و دیگه لازم نیست این فرد بره اونجا، همین جا که هست از نور بهرهمند میشه.
مومن هم صاحب نوره، دیگه تو تاریکی نیست. همهی حرکات و سکناتش در نور هست، ملکهای از عدالت و تقوا در وجودشه و با خودش ملکهای از رحمت و فضل را داره حمل میکنه و گرنه در ظلمات است.
ما الان اینجوری هستیم؛ گاهی از ظلمات بیرون مییایم، یه خورده روشنایی که دیدیم دوباره برمیگردیم.
«وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَٰكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»
«ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ [ ﻛﻪ ﺑﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﭘﻴﺸﻴﻦ ﻭﺣﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ ] ﺭﻭﺣﻲ ﺭﺍ [ ﭼﻮﻥ ﻗﺮﺁﻥ ] ﺍﺯ ﺍﻣﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭﺣﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ. ﺗﻮ [ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ] ﻧﻤﻰﺩﺍﻧﺴﺘﻲ ﻛﺘﺎﺏ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﻭﻟﻲ ﺁﻥ [ ﻛﺘﺎﺏ ] ﺭﺍ ﻧﻮﺭﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰﻛﻨﻴﻢ ; ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺗﻮ [ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ] ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻲ ﺭﺍﺳﺖ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰﻧﻤﺎﻳﻲ» (سورهی شوری/آیهی۵۲)
وقتی ما نور رو قرار دادیم، به وسیلهی اون نور شما رو هدایت میکنیم.
یا این آیه،
«يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَىٰ نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»
«[ ﺍﻳﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻧﻴﻜﻮ ﻭ ﺑﺎﺍﺭﺯﺵ ﺩﺭ ] ﺭﻭﺯﻱ [ ﺍﺳﺖ ] ﻛﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎﺍﻳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰﺑﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﻧﻮﺭﺷﺎﻥ ﭘﻴﺶ ﺭﻭ ﻭ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺭﺍﺳﺘﺸﺎﻥ ﺷﺘﺎﺑﺎﻥ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻰﻛﻨﺪ [ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ: ] ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﮋﺩﻩ ﺑﺎﺩ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮِ [ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥِ ] ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪاﻳﺪ، ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﻛﺎﻣﻴﺎﺑﻲ ﺑﺰﺭﮒ» (سورهی حدید/آیهی١٢)
در مقابلش این آیه هست؛
«يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ»
«ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﻨﺎﻓﻖ ﺑﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍﻧﺪ ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ: ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﻫﻴﺪ ﺗﺎ [ ﭘﺮﺗﻮﻳﻲ ] ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﮔﻴﺮﻳﻢ. ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻮﻳﻨﺪ: ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺗﺎﻥ [ ﺩﻧﻴﺎ ] ﺑﺮﮔﺮﺩﻳﺪ ﻭ [ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩ ] ﻧﻮﺭﻱ ﺑﺠﻮﻳﻴﺪ. ﺳﭙﺲ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﻳﻮﺍﺭﻱ ﺯﺩﻩ ﻣﻰﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺩﺭﻱ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭﻭﻧﺶ [ ﻛﻪ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﺭﺁﻳﻨﺪ ] ﺭﺣﻤﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻴﺮﻭﻧﺶ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺭﻭی ﻣﻨﺎﻓﻘﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﻋﺬﺍﺏ ﺍﺳﺖ» (سورهی حدید/آیهی١٣)
یعنی وقتی منافق در این حالت قرار میگیره و دنبال اون نور هست، تازه میفهمه اون نور چیه!
مؤمن مدام درگیر آخرتش است
«يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ قَالُوا بَلَىٰ وَلَٰكِنَّكُمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّىٰ جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ»
«ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﺍ ﻣﻰﺩﻫﻨﺪ ﺁﻳﺎ ﻣﺎ [ ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ] ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻧﺒﻮﺩﻳﻢ؟ ﻣیﮔﻮﻳﻨﺪ: ﭼﺮﺍ، ﻭلی ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻧﻔﺎﻕ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﻲ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻝ ] ﺩﺭ ﺑﻠﺎ ﻭ ﻫﻠﺎﻛﺖ ﺍﻓﻜﻨﺪﻳﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ [ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﺍﺳﻠﺎم ﻭ ﻧﺎﺑﻮﺩﻱ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ] ﻧﺸﺴﺘﻴﺪ ﻭ [ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﻘﺎﻳﻖ ] ﺩﺭ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ [ ﻱ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺩﺭﺍﺯ ﻭ ﺑﻲ ﭘﺎﻳﻪ، ] ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﻳﻔﺖ، ﺗﺎ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺧﺪﺍ [ ﺑﻪ ﻧﺎﺑﻮﺩﻱ ﺷﻤﺎ ] ﺩﺭ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ [ ﺷﻴﻄﺎﻥ ] ﻓﺮﻳﺒﻨﺪﻩ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﻳﺐ ﺩﺍﺩ» (سورهی حدید/آیهی۱۴)
«يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ وَلَٰكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ» افراد مومن به اینها میگن که شما مشغول نفسانیات خودتون بودید، مشغول آرزوهاتون بودید، دروغ میگفتید، غیبت میکردید، تهمت میزدید، آروزهای طول و دراز داشتید، دنیا براتون ارزش داشت و همش تو این فکر بودید که امروزتون رو چهجوری بگذرونید، همش حواستون به این بود که دنیا رو چهجوری بگذرونید.
«وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّىٰ جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ»
دنیا ۲۴ ساعتش داره میگذره، اما باز فرد دنبال این هست که این چی شد، اخبار چی شد، اون وسیله رو چهجوری بخرم، این رو چهجوری حل کنم، اما مومن اصلا اینطوری نیست؛ همش درگیر آخرتش هست؛ برا همین داره نور دریافت میکنه، داره حکمتها رو دریافت میکنه، عصمت رو داره میگیره، فضل رو داره میگیره.
«أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ»
«ﺁﻳﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭﻗﺖ ﺁﻥ ﻧﺮﺳﻴﺪﻩ ﻛﻪ ﺩﻝﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻗﺮﺁﻧﻲ ﻛﻪ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﻧﺮم ﻭ ﻓﺮﻭﺗﻦ ﺷﻮﺩ؟ ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﺎﺏ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺁﻥﮔﺎﻩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ [ ﺳﺮﮔﺮﻣﻰ ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻱ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺩﺭﺍﺯ ] ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻃﻮﻟﺎﻧﻲ ﮔﺸﺖ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺩﻝﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺳﺨﺖ ﻭ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﻧﻌﻄﺎﻑ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ» (سورهی حدید/آیهی ۱۶)
«الَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ» آیا وقتش نرسیده همهی وجود آدم خدایی بشه؟ «تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ» یعنی همهی وجودش خدا بشه و درگیریاش هر چی که خدا فرستاده باشه.
«کفلین» پیمانهی پر خداست
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَيَجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»
«ﺍﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ! ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﻳﺪ ﺗﺎ ﺩﻭ ﺳﻬﻢ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﻄﺎ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﻧﻮﺭﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ [ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩم ] ﺭﺍﻩ ﺳﭙﺎﺭﻳﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯﺩ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ» (سورهی حدید/آیهی ٢٨)
وقتی راجع به کفلین صحبت میکنه خیلی عجیبه، یعنی این دیگه پیمونهی پُر خداست، کأنه همهی بهشت است.
مثلا شما همینکه رستوران میری، حال و هوای سیر شدن بهت دست میده؛ تو رستوران همش داره غذا مییاد، از در و دیوار اونجا سیری میباره، ولی وقتی آدم تو برهوت هست و چیزی نداره بخوره، همش الکی گرسنگیاش بیشتر میشه.
اگه کسی خودش رو تو این فضا قرار بده، از اون نور استفاده میکنه، غفران هم همراهش هست و دیگه استغفرالله نمیخواد، چون تو غفران خداست. تو حرم امام رضا-علیهالسلام- که استغفرالله نمیخواد، اونجا شما تو غفران هستی. استغفرالله رو داری برای یادآوری خودت میگی و توبه میکنی.
حضرت-علیهالسلام- فرمود: اگه کسی وضو روی وضو بگیره، خدا بدون استغفار گناهانش رو میبخشه، چون وضو داشته و حالا دوباره داره وضو میگیره.
مؤمن همیشه خودش را تحت فرمان امام میبیند
«وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»
«ﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ پی ﺩﺭ پی ﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ [ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺳﻮﺭهای ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻮﺭهای ﻭ ﺁﻳﻪای ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻳﻪای ] ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ ﺗﺎ ﻣﺘﺬﻛّﺮ ﻭ ﻫﻮﺷﻴﺎﺭ [ ﺣﻘﺎﻳﻖ ] ﺷﻮﻧﺪ» (سورهی قصص/آیهی۵۱)
حضرت-علیهالسلام- فرمود: یعنی اینها به ما وصل هستند، چون خدا امامِ بعدِ امام میفرسته اینها هم بهرهمند هستند.
شخصی از امام صادق-علیهالسلام- پرسید: معنی این مطلب چیه که هر که من مولای او هستم پس امیرالمومنین-علیهالسلام- مولای اوست؟
حضرت-علیهالسلام- فرمود: خدا مولای من است و از من به خودم سزاوارتر است، وقتی خدا سزاوارتر است با امرِ اون، دیگه برای من اختیار نمیمونه.
همینکه خدا امر کرد، دیگه اختیار سلب میشه، چون اون سزاوارتر است، لذا هیچ اختیاری نیست. بعد حضرت-علیهالسلام- فرمودند: وقتی پیغمبر-صلیاللهعلیهوالهوسلم- فرمودند: من مولای مومنین هستم، یعنی از خودشون به خودشون سزاوارترم و با امر من، دیگه هیچ مومنی از خودش اختیار نداره.
بعد فرمودند: وقتی امیرالمومنین-علیهالسلام- به این مقام رسید و مولا شد و امرش اومد، دیگه هیچ کسی هیچ اختیاری نداره چون حضرت-علیهالسلام- سزاوارتر هست.
حضرت-علیهالسلام- فرمود: با بودن امام و حجت، مومن هیچ اختیاری برای خودش فرض نمیکنه، همیشه خودش رو تحت فرمان میبینه، همیشه منتظر هست ببینه امام-علیهالسلام- چی میگه.
امام-علیهالسلام- هم فرمانش رو حالیاش میکنه؛ میگه الان بخواب، حالا این اگه الان نخوابه از امر بعدی امام جا میمونه! یا میگه الان پاشو این رو بخور، الان پاشو این ذکر رو بگو، الان پاشو برو مشهد.
وقتی قرار هست اختیار من حذف شه و من اختیاری نداشته باشم، دیگه امام-علیهالسلام- صاحب اختیار من هست، نمیشه یه ساعت صاحب اختیار من باشه، یه ساعت نباشه!
و این صاحب اختیار علیالدوام داره به من دستور میده. پس این میشه اون نور، میشه اون فضل.
حیات و رفع عطش در خواندن قرآن است
«وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»
«ﻭ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻣﻰﮔﻮﻳﻨﺪ: ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﻣﻌﺠﺰﻩﺍﻱ [ ﻏﻴﺮ ﻗﺮﺁﻥ ] ﺑﺮ ﺍﻭ ﻧﺎﺯﻝ ﻧﺸﺪﻩ؟ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﺑﻴﻢ ﺩﻫﻨﺪﻩﺍﻱ [ ﻧﻪ ﺍﻋﺠﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪﻩاﻱ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﺮ ﻫﺪﻓﻲ ﻏﻴﺮ ﻣﻨﻄﻘﻲ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﻋﺠﺎﺯ ﺑﺰﻧﻲ] ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﺮ ﻗﻮﻣﻰ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﻨﻨﺪﻩاﻱ ﺍﺳﺖ» (سورهی رعد/آیهی۷)
فردی به نام ابامحمد، از امام صادق-علیهالسلام- در مورد آیهی «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» سوال کرد. حضرت-علیهالسلام- از اون پرسید آیا امروز هدایتکنندهای از ما هست؟ میگه: بله آقا، شما هستید. حضرت-علیهالسلام- میفرماید: خدا تو رو رحمت کنه، یکی پس از دیگری هدایتکنندهای اومد تا به من رسید.
حالا استدلال رو گوش کنید خیلی مهمه!
حضرت-علیهالسلام- فرمود: ای ابامحمد! اگه آیهای از قرآن راجع به فردی نازل میشد، وقتی اون فرد میمرد اون آیه هم با اون میمرد و تموم میشد و قرآن هم میمرد، ولی قرآن زنده است، اون آیه هم زنده است، چون حجت زنده است. احکام هم همونطور که بر گذشتگان جاری بود، برای آیندگان هم جاری هست.
ببینید ما میبایست یه بازخوانی دوباره در مورد دین و تکالیف دینی پیدا کنیم؛ به این معنا که اگه من اومدم متدین شدم و دیندار شدم، توی این دینداری اون بهرهی درست رو ببرم. مثلا الان توی خونهی ما یخچال فریزر هست، با این یخچال فریزر هم میشه آلاسکا درست کرد، هم بعضی از دسرها رو آماده کرد، هم میشه یه سری چيزها رو توش نگهداری کرد، مثلا نان رو میشه تو فریزر نگه داشت تا تازه بمونه. اما من فکر میکردم یخچال فقط جای آب هست!
این قرآن و احکامی که الان جلوی ماست، همونی هست که داره حیات و شایستگیِ ما رو تضمین میکنه؛ لذا من نباید دنبال امر دیگهای باشم تا این اتفاق بیفته، نه! تو همینهاست؛ یعنی من یقین کنم با خوندن قرآن بالا میرم، من چون این رو نفهمیدم، معرفت ندارم و با این نگاه به قرآن مراجعه نمیکنم.
الان برنامههای تلویزیون، اخبار، چهقد مهم هستند؟! با اینکه خیلی از برنامههاش اصلا به من مربوط نیست، ولی یک حرصی با من هست که فلان برنامه یا اخبار رو دنبال کنم، چرا؟ چون من دارم تو جامعه زندگی میکنم و میخوام مطلع باشم چه خبر شده، تازه اگه یه اتفاق جدیدی هم باشه که خیلی بیشتر و دقیقتر نگاه میکنم. حالا آیا یه گمراهی در من به وجود نیومده که احتیاج داشته باشم هدایت بشم؟
الان با نصب قرآن تو گوشی، با زدن یه کلید میتونید آیات قرآن رو نگاه کنید و بخونید. چطور شما در روز پنجاه تا صد تا پیامک میبینی؟! حالا هر آیه رو یک پیامک فرض کن که ببینی. چرا این ضرورت تو زندگی ما نیست؟ چون ما حیات رو توی قرآن ندیدم که بخونیمش، رفع عطش رو تو هندونه دیدیم!
اولویت اول مؤمن دین است
شما میدونید پیغمبر اکرم-صلیاللهعلیهوالهوسلم- وقتی با اون خستگیِ کارها، خونه مییومد کار اصلیاش چی بود و چی کار میکرد؟ چهارصد رکعت نماز میخوند! حالا من تازه از بیرون مییام چه احساسی تو خونه دارم؟ ببینید حضرت-علیهالسلام- با اینکه پیغمبر هست و به مبدا متصل هست، باز هم میخواد خودش رو وصل کنه. اما من همچین احساسی نمیکنم. اولویت اولِ من دین نیست، زندگی هست.
بله اگه در یه فضای دینی قرار بگیرم متدینانه برخورد میکنم، فرق مومن با غیر مومن همین هست؛ مومن همیشه امرش در امر دین داره دنبال میشه؛ یه ذکر بگه، یه دعا بخونه، قرآن تلاوت کنه، مشکلی رو حل کنه، یه تامل و تفکری کنه و عیبهای وجود خودش رو پیدا کنه، یه اتصالی به مبدا برای خودش پیدا کنه.
اینکه آدم به یه قلههایی میرسه، این بوده که تو یه نقطهای از زندگی، به کسری خودش پی برده و فهمیده این کار منبعی هست برای رفع کسریاش، لذا زود خودش رو متصل کرد، تو یه لحظه!
از شخصی پرسیدند که شما چهجوری این مرحلهی خطرناک رو طی کردی؟ گفت: یه روزی یه شهوت عمیق و عجیبی من رو گرفت و تموم وجودم شهوت شد، قرار بود کسی بیاد که با هم دفع شهوت کنیم و من منتظر بودم. به خودم گفتم: من برای یه آدم زمینی اینقد منتظر و شیدا هستم؟! یه لحظه به این نتیجه رسیدم که از این شهوت صرفنظر کنم و با تمام وجود این حالتی که داشتم رو تبدیل به احسن کردم و به دیدن حضرت-علیهالسلام- علاقهمند شدم. این شخص میگفت: به محض اینکه من این کار رو کردم، خدای متعال به من چیزی داد که اون رو به من نگفت و حالا شما بعضی از آثارش رو میبینید.
آقای فاضلی نقل میکرد که یه کسی از دوستانشون میگفت: یه امری براش بوده که مثلا اگه میخواسته ریاضت بکشه، پنجاه سال کار داشته. اون میگفت وقتی نزدیک حرم حضرت معصومه-سلاماللهعلیها- میشه، اونجا یه توجهی پیدا میکنه و بهش چیزی دادن که به صورت عادی اگه کسی میخواست بگیره پنجاه سال باید کار انجام میداد. بابا ما اینها رو داریم، با وجود اینها چرا احساس میکنیم دستمون خالیه؟!
یا اون حرفی که آقای عالی رو منبر میگه، ایشون میگه آقای فهری سربهسر آقای بهجت-رحمهاللهعلیه- میذاره و میگه: ما که با هم نجف بودیم، اما شما این شدی و ما هم دربهدر شدیم و دستمون خالی موند، ولی شما دستت پر هست، من میدونم دیر اومدم، اما یه چیزی به من بگو که من رو نجات بده! ایشون فرمود: همه چیز در خونهی امام رضا-علیهالسلام- است. اگه شما به امام رضا-علیهالسلام- اون توجه خاص رو داشته باشی، به همهی اونها دست پیدا میکنی.
حالا ما امام صادق-علیهالسلام- رو داریم، مکتبمون هم مکتب صادقیه است، مکتب جعفریه است. خدا هم به برکت امام صادق-علیهالسلام- اینهمه خیر، فهم، علم و راه برای ما قرار داده و همهی مایحتاج ما رو مرتب درست کرده؛ مثل یه داروخانهای که شما هر مرضی داشته باشی داروش اونجا هست.
امام صادق-علیهالسلام- واسطهی ما با خداست
امام صادق-علیهالسلام- واسطهی ما با مبدا است. امام-علیهالسلام همهی آبرو هست. اینه که اگه آدم به امامش، به حجتش توجه کنه دیگه دستش خالی نیست. به حضرت-علیهالسلام- بگه: آقا دیگه ما رو نجات بده، ما تا کی همینجوری ریز خوارگی کنیم؟ تا کی با سوزن چاه بکنیم؟
این چاهی که داریم میکَنیم به اندازه لونهی مورچه هم نشده!
به حضرت-علیهالسلام- بگو من به لحاظ علمی دستم خالیه. اگه علم همهی علما رو، از اول تا آخر به شما بِدَن دو مثقال هم نیست، خروارش پیش امام صادق-علیهالسلام- هست. حضرت-علیهالسلام- فرمود: اگه خضر با اون همه علمی که داشت، الان میبود، باز محتاج ما بود!
اگر کسی متصل به امام شد، این اتصال کار خودش را میکند
آدم این ضرورت رو بفهمه، خلأ رو بفهمه، نیاز رو بفهمه و بفهمه که این هم پیش امامش هست، پیش حجتش هست، پیش امام صادق-علیهالسلام- هست، بفهمه پیش امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- هست، پیش پیغمبر-صلیاللهعلیهوالهوسلم- و امیرالمؤمنین-علیهالسلام هست و هوس کنه این رو بهش بِدَن.
همونقد که برای فلان مساله جدیت داری و اینور و اونور میری تا کارت رو راه بندازن، برای وجود خودت هم یه جدیتی به خرج بده. همهی اون چیزی که تو دعاها و زیارات هست، در وجود تو هم هست. دعای توسل به خودی خود خوبه، ولی وقتی من سمت این دعا نرفتم برای من هیچ خاصیتی نداره.
زیارت جامعه خیلی خوبه، اما برای من چی داره؟ وقتی من این زیارت رو نخوندم، برای من هیچ خاصیتی نداره. اما وقتی خودم رو با زیارت جامعه گره زدم روی من اثر داره.
مثل این هست که برنج و خورشت هست، اما زمانی نفعش برای من میشه که من از اون برنج و خورشت بخورم، اون موقع هست که اثرش برای من هست، و الّا اون غذا خودش به تنهایی نفعی برای من نداره.
خیلی چیزا هست که اصلا مال من نیست، خیلی میوهها و خرماهای خوب الان هست که اصلا مال من نیست، به من نرسیده. اون موقع که مال من شد نفعش برای منم میشه. لذا از امام صادق-علیهالسلام- بخواه.
یه مقداری خودمون رو بازخوانی کنیم، خودمون رو از این عادتها بیرون بیاریم؛ نگید من عادت کردم اینجور باشم، عادت کردم دنبال این چیزا باشم، عادت کردم حالتم این باشه، این مسائل رو با خودمون حل کنیم و برسیم به اینجا که بگیم امام صادق-علیهالسلام-
شما یه موقع میوهفروشی میری میگی آقا ما یه مجلس مهمی داریم، میوهی خوب به ما بده. با اینکه میوهها اون بالا هست، اما فروشنده میگه برو از اون زیر، از تو جعبهها میوههای خوب رو بردار، باز یه میوههایی تو خونهاش گذاشته که خیلی دیگه سفارشی هستند.
پس همهی چیزهای خوب برای ما هست، ولی چون ما ازشون استفاده نمیکنیم دستمون خالی هست.
مثلا شما عادت کردی همیشه چای بخوری، این عادتت رو بشکون، حالا یه چیز دیگه بخور، دمنوش بخور یا عادت کردی همیشه نمازهات رو اینجوری بخونی، این رو خرابش کن و بههم بزن.
یا اگه آدمی هستی که با شک و تردید و چه کنم چه کنم و حل میشه حل نمیشه زندگی میکنی، وجودت رو عوض کن و با یه حالت حسن ظن بیا.
امام صادق-علیهالسلام- رو جلو بنداز و پشت سر امام-علیهالسلام- برو؛ نه فقط ذوقی و فکری و خیالی، نه! تو کارات این رو پیاده کن؛ بنا بذار قرآن زیاد بخونی، بنا بذار نمازهات رو درست کنی، بنا بذار اخلاقت رو خوب کنی، بنا بذار بخشنده باشی، بنا بذار نسبت به رفقات خوشبین باشی، خودت رو عوض کن!
اگه خودت رو متصل به امام-علیهالسلام- کنی، این اتصال کار انجام میده. این اتصال تو یه لحظه است؛ یعنی تو لحظهای که آدم راست گفت، یا از فلان چیز گذشت، اون اتصال صورت میگیره و اون اتفاق خوب میافته.
ببینید ما مثل یه غذایی هستیم که بیست ساله یا سی ساله رو اجاقه، ولی هنوز دم نکشیده، اگه غذا به اون نقطهی دم برسه، پخته میشه. این دم کشیدن تو یه لحظه اتفاق میافته. یه دفعه اون سیرورت اتفاق میافته، تو یه لحظه!
وصلیاللهعلیمحمدوآله
ـــــــــــــــــــــــــــــ
۲۴ شوال ۱۴۴۰؛ ۱۳۹۸/۷/۷