تدبیر عالم هستی به ارادهی خدای متعال است
عالم هستی به ارادهی خداست.
کافر خود را از دایرهی تدبیر خدا خارج کرده،
ولی مؤمن، تدبیر خدا را پذیرفته و می داند که تدبیر الهی برای او خیر را فراهم میکند.
طبق دعای امام سجاد-علیهالسلام-، در آنچه خدا خواسته، نه تعجیل بخواهیم و نه تأخیر و از خداوند بهترین عافیت را طلب میکنیم.
«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ»
«الحَمْدُ لله رَبِّ العالَمین الصَّلوةُ وَالسَّلامُ علیٰ سَیِّدِنا وَنَبِیِّنا وحَبیبِ قُلوبِنا وَطَبیبِ نُفوسِنَا وَشَفِیعِ ذَنوبِنا اباالقاسِمِ المُصْطَفیٰ مُحَمَّد و آلِهِ الطّاهَرین الْمِعْصومینَ المُکَرَّمین؛
اللّهُمَّ الْعَنْ أبَاالشُّرُورِ وَ أتْباعَهُ فِی کُلِّ لَحْظَهٍ مِنَ الأزَلِ إلَی الأبَدِ، بِعَدَدِ ما أحاطَ بِهِ عِلمُک؛
اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِکَ وَالْقادَةِ اِلى سَبیلِکَ وَتَرْزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ»
صلواتی برای امام عصر-علیهالسلام- مرحمت کنید.
«حَبِّبْ إِلَيْنَا مَا نَكْرَهُ مِنْ قَضَائِكَ، وَ سَهِّلْ عَلَيْنَا مَا نَسْتَصْعِبُ مِنْ حُكْمِكَ وَ أَلْهِمْنَا اَلاِنْقِيَادَ لِمَا أَوْرَدْتَ عَلَيْنَا مِنْ مَشِيَّتِكَ حَتَّى لاَ نُحِبَّ تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْتَ، وَ لاَ تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ، وَ لاَ نَكْرَهَ مَا أَحْبَبْتَ، وَ لاَ نَتَخَيَّرَ مَا كَرِهْتَ. وَ اِخْتِمْ لَنَا بِالَّتِي هِيَ أَحْمَدُ عَاقِبَةً، وَ أَكْرَمُ مَصِيراً، إِنَّكَ تُفِيدُ اَلْكَرِيمَةَ، وَ تُعْطِي اَلْجَسِيمَةَ، وَ تَفْعَلُ مَا تُرِيدُ، وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.» (صحیفهسجادیه/دعای۳۳)
ما در عالم تدبیر زندگی میکنیم. خدای متعال همینطور که خالق است، مدبر هم است و امر تدبیر را به کسی نسپرده. لذا خلقت بر اساس تدبیر شکل گرفته؛ یعنی اسباب و وسائطی مثل عقل، مثل فهم و مثل درک که در عالم، در وجود انسان گذاشته شده، برای این است که خدا میخواسته عالم را تدبیر کند و در عالم دخالت داشته باشد.
خُب اگر خدا بخواهد تدبیر کند و امر انسانها را به عاقبت به خیری و عافیت برساند، نفسانیات و شهواتی که در وجود ماست، باعث مقابله با تدبیر پروردگار میشود. این همان چیزی است که رشد را از انسان سلب میکند و نمیگذارد مومن مسیر طبیعی را طیکند.
تکلیف کافر که معلوم است، کاملا از دایرهی تدبیر خارج شده، خودش را به نافرمانی زده و نافرمان است؛ اما مومن که میخواهد فرمانبر باشد نفسش، شهواتش و شیطانی که او را اغوا میکند، نمیگذارند انسان آن مسیر را طی کند. لذا حضرت به همین معنا اشاره دارد، به این که خدایا من از تو طلب خیر میکنم.
خیر و شر برای چیست؟
برای عالم تدبیر است، ما نمیدانیم عملی که انجام میدهیم در نهایت شر است یا خیر! حتی در عقلانیترین مسئلهای که بر عقل محض طراحی شده و انسان همه چیز را در آن دقیق رعایت کرده، باز هم ضمانتی نیست که از این امرِ صحیح، یعنی امری که درست انتخاب شده، خیر در بیاید. خیلیها با عقلشان تدبیر کردند و کارشان منتهی به شر شد! پس این که خیر، برای انسان ایجاد بشود، یا شر، این امر جدایی است. غیر از این است که من میفهمم یک چیز درست است یا یک چیز غلط است. بسیاری از چیزهایی که از نظر انسان درست بوده، شر شده. این آدم نمیتواند به این آسانی بفهمد که امری خیر است. مثلاً پول چیز خوبی است، کسی نمیگوید پول چیز بدی است! به هر کسی بگویی پول، میگوید: برای انسان یک توان است؛ ولی این پول عاقبتش هم خیر است؟ نه! قدرت!! معلوم نیست خیر باشد. لذا وقتی که ما تدبیر پروردگار را میپذیریم، جهت تدبیر را هم خیر قرار میدهیم، یعنی از خدای متعال میخواهیم که در تدبیرش خیر را برای ما فراهم بفرماید. اگر این زمینه فراهم شد آن تدبیر، تدبیر است و الّا تدبیر نیست.
خُب رسیدیم به اینجا که
«حَبِّبْ إِلَيْنَا مَا نَكْرَهُ مِنْ قَضَائِكَ»
خدایا کاری بکن تا، قضا و حُکم تو که در ظاهر باعث کراهت من میشود، دوست بدارم. مثلاً مریضی، ما از مریضی خوشمان نمیآید، نسبت به مریضی کراهت داریم، خب «حَبِّب» یعنی یک جوری من بفهمم که باید مریضی را دوست بدارم و بدانم که خیر من در مریضی است.
خیلی پیچیده میشود، چون در ظاهر، خیر در سلامتی است. ولی نه، خیر مخلوق خداست. خدا خیر را در مریضی میگنجاند.
امام سجاد-علیهالسلام- فرمود: من نمیدانم به کدام یک از دو نعمت شکر کنم، به سلامتی، یا به مریضی؟!
سلامتی که معلوم است! آدم تکالیفش را انجام میدهد، اما مریضی چه؟!
با مریضی گناهان من ریخته میشود، سبک میشوم. فاصلهی من با خدا کم میشود. فاصلهای که بواسطهی معصیت زیاد شده، توفیق من زیاد میشود.
« سَهِّلْ عَلَيْنَا مَا نَسْتَصْعِبُ مِنْ حُكْمِك»این هم مطلب دوم.
از آنچه من کراهت دارم، خوشم بیاید. سختیاش را چه میشود؟ حکم خدا تحملش برای من سخت است، وقتی برای من فقر بخواهد، بلا بخواهد، سخت است! حالا از خدا بخواه که همین امر را برایت آسان قرار بدهد. خدای متعال هم این کار را میکند، امر سخت را آسان میکند. مثلاً من یادم هست که در جبهه و جنگ امور خیلی سخت بود. ولی حال و هوای جبههها و رزمندهها، حال و هوای سختی نبوده.
آدم فکر میکند که زیر آتش و خمپاره باید اینها زجر میکشیدند، ولی اینطور نبود! گعدههایشان، خندههایشان و تلاششان به جا بود و همه حالت نشاط داشتند.
خدا میتواند یک امر سختی را آسان کند.
«و سَهِّلْ عَلَيْنَا مَا نَسْتَصْعِبُ مِنْ حُكْمِ» ببین این که الان ما در دعا میگوییم «حَبِّبْ إِلَيْنَا» یا میگوییم « سَهِّلْ عَلَيْنَا » این خودش دلیلی است بر این که ما پذیرفتم که تدبیر با پروردگار عالم باشد.
خدا یک جهتی برای ما قرار داد که طلبه شدیم، یک جهتی برای ما قرار داد که یک ساعتی ازدواج کردیم، در یک جریانی ما را به قم کشید، ما وارد حوزهی علمیه شدیم. ما را در جهتی به سمت منبر و تبلیغ کشاند، یک جهتی ما را به زیارت کربلا کشاند، یک جهتی را برای ما درست کرد تا سینه زن امام حسین -علیهالسلام-شدیم.
عقل ما که به این چیزها دست پیدا نمیکند! تدبیر پروردگار است، تدبیری که در آن خیر است.
« سَهِّلْ عَلَيْنَا » دیگر چیست؟
«وَأَلْهِمْنَا اَلاِنْقِيَادَ»خدایا به ما حالی کن که منقاد بشویم «لِمَا أَوْرَدْتَ عَلَيْنَا مِنْ مَشِيَّتِک» وقتی تدبیر شد دیگر خواست ما نیست که، خواست خداست، مشیت پروردگار است.
شما اسماعیل را ببینید «اِفْعَلْ ما تُؤمَر» سر بریدن مگر چیز سادهای است!؟ یک بچه است، میگوید سر من را ببر. اسماعیل است که میپذیرد. این «أَلْهِمْنَا اَلاِنْقِيَادَ»ابراهیم است میپذیرد که پسرش را سر ببرد.
خدا الهام میکند که خمس بده و خمس دادن را آسان میکند. ازدواج خیلی سخت است، ولی خدا آسان میکند، امر را طوری قرار میدهد که بپذیرد «أَلْهِمْنَا اَلاِنْقِيَادَ» به ما الهام کن تا به قضای تو گردن بگذاریم قضایی که «لِمَا أَوْرَدْتَ عَلَيْنَا مِنْ مَشِيَّتِك» نشانهاش چه باشد؟ «حَتَّى لاَ نُحِبَّ تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْت» ما دوست نداشته باشیم، آنچه که تو میخواهی الان اتفاق بیفتد، عقب بیفتد. آنچه که خدا میخواهد، الان اتفاق بیفتد، مهم است! حالا ببینید چقدر خواستههای ما با خدا درگیر است، چقدر اموری هست که ما الان میخواهیم که اتفاق بیفتد ولی خدا نمیخواهد؛ یعنی همینقدر ما با خدا فاصله داریم. چقدر آرزوها داریم و چقدر ناراحت هستیم که آنها برآورده نمیشود. چه عجلههایی است، که خدا در آن تأخیر دارد.
مثل دعا، شما دعا کردید، چکار دارید کی مستجاب میشود؟!
طرف صبح میگوید: «الحمدلله رب العالمین»
خب نگو!! شما وقتی «الحمداللهربالعالمین» بگویی یعنی من همهی خداییت را قبول کردم، خب چرا میگویی؟ الان میگویی چرا مستجاب نشد. خدا میخواهد هزار سال دیگر مستحاب کند. هزار سال دیگر کجاست؟ در قیامت، در برزخ.
شما از کجا میدانی دعایی که کردید الان برای تو پر خیر است؟! هزار سال دیگر خوب است. این زمان دنیا در مقابل برزخ و آخرت مثل چشم بر هم زدن است، یک پلک است. شما ببینید افرادی که از زمان حضرت نوح-علیهالسلام- و حضرت آدم-علیهالسلام- دفن شدند. پس من الان یک دعا میکنم، یک درخواستی از خدای متعال میکنم جواب من را میدهد، اما کی میدهد؟ همان موقعی که لازم است، همان موقعی که خوب است، میدهد. این را باید خدا در وجود من ایجاد کند! با زور من نمیپذیرم؛ اگر خدا ایجاد کرد، الهام کرد «وَأَلْهِمْنَا اَلاِنْقِيَاد»من منقاد شدم، آنوقت من این را میپذیرم و دیگر همه چیز درست میشود.
«وَ لاَ تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ» پس نه تأخیر بخواهم، نه عجله کنم. یک بنده باشم، مثل مردهای که در اختیار مرده شور است، هر جور بخواهد میت را میگرداند. وقتی من میخواهم در اختیار پروردگارم باشم بگذارم خدای متعال برای من تدبیر کند «وَ لاَ نَكْرَهَ مَا أَحْبَبْتَ وَ لاَ نَتَخَيَّرَ مَا كَرِهْتَ» من کراهت نداشته باشم نسبت به آن چه که خدا دوست دارد. بفهمم دوستیهای خدا در چیست؟ اگر دو امر بود آنچه را که خدا خوشش نمیآید و کراهت دارد اختیار نکنم، ما همیشه در این انتخابها هستیم. بندگی از درون همینها پیدا میشود. من میخواهم این کار را بکنم خدا نمیخواهد. من میخواهم این را بگویم خدا نمیخواهد. خدا میخواهد من بگویم ، من نمیگویم. خدا میخواهد من انجام بدهم ولی من انجام نمیدهم، در واجبات و محرمات معلوم میشود.
یکی از جاهایی که آدم میتواند بفهمد چقدر در این قضیه تربیت شده، نماز است، چون وقتی اذان گفته میشود خدا میخواهد که ما نماز بخوانیم، اگر خواستهی من کمی تعلل دارد و آمادهی خواست پروردگار نیستم، بدانم همینقدر فاصله است. گاهی هم برای نماز پروردگار آماده هستم. روزها با هم فرق میکنند، یک روز این جوری هستم یک روز آن جوری. چطور آدم روی خواستهی خودش محکم میایستد تا انجام بشود وتأخیر نیفتد؟! حالا این خواستهی خداست. همان جور که تو برای خودت جزماً میخواهی کارت انجام بشود و خوب هم هست، خب امر خدا را هم عقب نینداز.
«وَ اِخْتِمْ لَنَا بِالَّتِي هِيَ أَحْمَدُ عَاقِبَة»این را باید از خدا بخواهد. خدایا درست است خیر و شر همین است، درست است ولی آن چه که بهترین عافیت را برای من رقم میزند برایم فراهم کن.
عاقبت شیخ مفید-رحمةاللهعلیه- چه شد!؟ عاقبت آقای بروجردی-رحمةاللهعلیه- چه شد!؟ عاقبت حضرت امام-رحمةاللهعلیه- چه شد!؟
این«أَحْمَدُ عَاقِبَةً» خیلی مهم است.
خانم گوهرشاد در مکه دعا میکند که خدایا هر چه از خیر به ابراهیم-علیهالسلام- دادی به من هم بده. بعد بخاطر دعایی که کرده اذیت میشود. پیش خودش میگوید: من چه دعایی کردم!؟
امام رضا-علیهالسلام- را در خواب میبیند که دعایت مستجاب شده، این زمینی را که به عنوان مسجد خریدی، خدا هم میخواهد همهی خیراتی که به ابراهیم داد به تو بدهد، کسانی که به حرم امام رضا -علیهالسلام- میآیند، حتماً یک نمازی، یک ورودی هم به مسجد گوهرشاد دارند.
بلا تشبیه مثل مفاتیح و قرآن است. هر کسی قرآن میخواند با مفاتیح هم هست. هرکس حرم امام رضا -علیهالسلام- میآید مسجد گوهر شاد هم میرود. چقدر برکات است، چقدر آنجا زیارتنامه میخوانند، چقدر نماز، چقدر دعا! این برای کسی اتفاق نمیافتد. شاید یک نفر برای شیخ بهایی فاتحه بخواند، شاید ده نفر بروند! ولی هزار نفر به مسجد گوهرشاد میروند.
«وَ أَكْرَمُ مَصِيراً»
هم عاقبت من خوب بشود، هم در انتها همراه با کرامت باشد.
«إِنَّكَ تُفِيدُ اَلْكَرِيمَة» خدا همان جور که میگوییم «لیس به ظلّام» است. خدا اگر بخواهد ظلم کند ظالم نیست ظلام است. خداست، قدرتش یکی دوتا نیست! میگوید من ظلام نیستم، بخواهد بدهد کریمانه میدهد. «تُفِيدُ اَلْكَرِيمَة» یا نمیدهد، اگر بدهد کریمانه میدهد. یک عقل داده چقدر موهبت در این عقل هست! یک زبان داده چقدر خیر از آن در میآید! یک امام حسین-علیهالسلام- به مردم داده، عالم را عوض کرد.
«تُعْطِي اَلْجَسِيمَةَ» خدا درشت میدهد، یک چیز به کسی نمیدهد، به اندازهی خداییش میدهد.
«وَ تَفْعَلُ مَا تُرِيدُ»اراده که مال خودش است هر کاری هم که بخواهد خودش انجام میدهد از کسی سؤال نمیکند.
«وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ