خدای متعال در هر مرتبهای برای ما یه رشدی در نظر گرفته؛ مثلا در سن چهل سالگی اگه کسی طلبه باشه، یعنی از بیست سالگی اومده باشه حوزهی علمیه و چهل سالش بشه، خدا به مناسبت اینکه این مونده و چهل ساله شده، یه سهم طلبگی علم و تقوا در نظر گرفته تا چهل سالش نشه، بهش نمیده. در چهل سالگی طرف فکر میکنه که طلبگی اینه که یه استعدادی داره، علوم رو جمعآوری میکنه، یه شتابی به خرج میده، اصطلاحات رو حفظ میکنه، یه دویی میکنه و بعد خودش رو میبنده میره؛ کِی میره؟ سی و هفت سالگی! حالا خدا توی چهل سالگی یه چیزی گذاشته در اینکه محاسن کسی سفید بشه، در طلبگی مونده باشه، خدا براش یه چیزی لحاظ کرده میخواد بهش بده، یه آقایی برایش قرار داده، این قبل از اینکه محاسنش سفید بشه، از طلبگی میره، اون وقت نمیدونه برنامهی علمی خدا، برنامهی حوزوی خدا، برنامهی تربیتی خدا چیه؟ فکر میکنه این تلاشهای ظاهریه! در حالیکه خدا عون داره، دستگیری میکنه. این کسی که مثلا اومد بر طلبهها مواظبت کرد، خدا برای این هم یه سهم گذاشته که مواظب طلبههاست، چون توی طلبگی علم لازمه دیگه، خدا یه علمی فقط به این خاطر به این میده که مواظب طلبههاست و این رو از مشغولیت اون علم اضافه در مییاره، از همون اول به اون علم مفید مشغولش میکنه و اون یکی که این مواظبت رو نداره، این علم رو از اون میگیره با اینکه حافظه داره، استعداد داره، هوش داره و مشغولش میکنه به علمی که به درد این نمیخوره؛ حوزهی خدا، حوزهی علمیهی پروردگار، اینجوریه.