خدایا! من کجا میتوانم از عهدهی این نفس خود بربیایم؟! خدایا! مگر من میتوانم؟! نزد خدای متعال اقرار کنید و بگویید خدایا! نمیتوانیم و خودت کمک کن؛ لذا اینقدر من من نکنید و نگویید خودمان میدانیم چه کار کنیم؛ مثلا میدانیم چهطور سرمایه فراهم کنیم، بدانید که از پا در میآیید! نگویید پدر من نمیفهمد، حتما باید سر شما به سنگ بخورد، فکر میکنید خودتان میدانید که باید چه کار کنید، نه! اینطور نیست، پس به این امر اقرار کنید و از همان اول مؤدب پیاده شوید و اجازه دهید خداوند شما را جلو ببرد، بعد میبینید که مادر شما برای شما دعا میکند و میگوید خدایا! این پسر من است که حرف گوش کرد، خدایا! او را کمک کن، اینجاست که میبینید بارقهی رحمت میآید و شما را در بر میگیرد؛ یک همسر خوب نصيب شما میشود، یک همسری که وقتی به خانه میآیید و به چهره او نگاه میکنید، خوشحال میشوید، این لیاقت مؤمن است و به او بهشت عطا میکنند.