qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

اهمیت معرفت و احاطه نسبت به باورهای دینی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة والسلام على سيدنا و نبينا وحبيب قلوبنا و طبيب نفوسنا ابوالقاسم المصطفى محمد
واله طاهرين المعصومين المكرمين سيَما بقية الله العلى العظيم ولعن الدائم على اعدائهم اجمعين من الآن ألى قيام يوم الدين
اللهم الا نرغب اليك في دولة كريمة تعز بها الاسلام واهله وتزل بها النفاق واهله وتجعلنا فيها من الدعاة إلى طاعتك والقادة إلى سبيلك و ترزقنا بها كرامة الدنيا والاخرة»

صلواتی برای امام زمان-علیه‌السلام- مرحمت بفرمایید.

ما در مسئله‌ی فهم دین به این نیاز داریم که: شناخت؛ درک و معرفت‌مان را آن‌قدر بالا ببریم, که یک احاطه‌ (این کلمه را تاکید می‌کنم؛ یک احاطه) در وجودمان نسبت به باورهای دینی پیدا کنیم.
الان ما به امور دنیایی احاطه داریم. می‌دانیم دنیا یعنی چه, زندگی یعنی چه, خوشی یا ناراحتی یعنی چه، شکست و پیروزی یعنی چه. شاخص‌های این امور را هم می‌دانیم. مثلا می‌دانیم اگر کسی تنبلی کند ناموفق است، اگر کسی تندروی کند ناموفق است، اگر کسی حرف‌شنوی نداشته باشد، همراه نداشته‌باشد؛ عاقل نباشد….
این خیلی مهم است.

فرض کنید یک تیم فوتبال هست که کاملا به‌هم ریخته و نامنظم است. یک تیم دیگر هم هست که کاملا روتین و منظم عمل می‌کند. نتیجه‌ی کار هر کدام فرق می‌کند. باید دید هر کدام چه شاخص‌هایی را در نظر گرفته‌اند.
من در دین‌داری‌ام به این باور و این احاطه احتیاج دارم.

مثلا یک روز نماز صبح من قضا می‌شود. در وجود من چه اتفاقی می‌افتد؟ می‌گویم کاری نشد؛ فقط یک نماز صبح قضا شد ، خب قضایش را می‌خوانم!
واقعا طوری نشد؟
کم‌کم‌ ممکن است فرد به جایی برسد که آدم بکشد؛ بعد هم بدون‌ عذاب وجدان برود غذا بخورد!
یا مثلا شخصی برود دزدی کند. از کجا؟ از داروی کسی که قرار است با آن دارو زنده بماند؛ نفس بکشد. حتی می‌داند که الان این فرد نمی‌تواند بدون آن دارو نفس بکشد؛ ولی باز دزدی می‌کند! چرا؟ چون در واقع به خودش احاطه ندارد.

ما باید به این باور برسیم که: در کوچک‌ترین و بزرگ‌ترین مسئله راه‌کار دین را در نظر بگیریم و بفهمیم که دین چه برکاتی دارد تا هر روز باور و شوق دینی ما بیشتر شود.

حفظ اشتیاق قلبی نسبت به امور دین
یک مسئله‌ی مهم و با ارزش دیگر این است که آن شوق و اشتیاق باید در وجود ما حفظ و تقویت شود.
وقتی یکی از شیعیان خدمت نایب امام زمان-علیه‌السلام- رفت و گفت: می‌خواهم امام زمان-علیه‌السلام- را ببینم.
ایشان فرمود: ببین دیدن امام زمان-علیه‌السلام- زیاد هم خوب نیست. شوق دیدار امام بهتر است!
(شما ببینید می‌توانید این مسئله را در مغزتان تحلیل کنید یعنی چه؟)
دیدن امام زمان-علیه‌السلام- برای شما خیلی خوب نیست. ولی این شوق هر چه در وجودت شعله‌ورتر شود خوب‌ است. امام زمان-علیه‌السلام- از شما این را می‌خواهد. حضرت اگر می‌دید که دیدارش برای شما بهتر است؛ همان را می‌داد. این حرف خیلی بزرگ است!
در امور دین تمام رفتارهای مذهبی باید در وجود شما شوق دینی ایجاد کند؛ تشنگی ایجاد کند.
مثلا این افرادی که هر هفته شب‌های چهارشنبه به جمکران می‌روند؛ نباید این‌طور شود که انگار هر هفته دارند به یک جای معمولی و از روی عادت می‌روند. بعضی‌‌ها آن‌قدر هر هفته شب چهارشنبه رفته‌اند؛ که دیگر اتومات سوار ماشین جمکران می‌شوند و آنجا هم پیاده می‌شوند و خیلی حرفه‌ای و از روی تکرار اعمال را انجام می‌دهند و بعد هم دوباره سوار ماشین می‌شوند و برمی‌گردند.
این را از شما نمی‌خواهند . می‌خواهند شما طوری به جمکران بروی که بی‌قرار و بی‌تاب باشی, شب‌چهارشنبه برسد و سوار اتوبوس شوی و مدام چشم انتظار این باشی که کی به آنجا برسی. حضرت دوست دارد که شما این اشتیاق را در وجودت نگه داری.

من با فردی صحبت می‌کردم که در این مسیر ناگهان چپ کرده بود. یعنی از دین و همه چیز برگشته بود!

می‌گفت: من وقتی می‌خواستم در مشهد به زیارت بروم؛ از فلکه‌ی ضِد ( که الان به آن میدان پانزده ‌خرداد می‌گویند؛ و در مسیرش که به حرم می‌رسد؛ از فلکه‌ی برق و فلکه‌ی آب می‌گذرد)
می‌گفت از فلکه‌ی ضد گریه می‌کردم و اشک می‌ریختم تا به حرم برسم! بعدها از فلکه‌ی برق اشک می‌ریختم؛ بعدها از فلکه‌ی آب. و الان به ضریح هم که می‌چسبم؛ دیگر آن حال را ندارم, چیزی نمی‌فهمم!

یا مثلا این افرادی که نماز شب می‌خوانند؛ کسانی هستند که ولع دارند. یعنی هفده رکعت نماز واجب را با نافله‌ها می‌خوانند ولی سیر نمی‌شوند. می‌گویند: سحر هم بلند شویم یازده رکعت نماز شب بخوانیم, غنیمت است.
مثل کسی که سر سفره یک غذای خوبی خورده و سیر شده؛ ولی دوباره که سر ریز می‌آورند؛ می‌گوید یک مقداری بریز؛ دوباره هم که می‌آورند باز یک مقدار دیگر می‌خواهد….
چه‌طور در خواهش‌های مادی این حالت سیری ناپذیری و رغبت هست؟ در امور معنوی هم باید این حالت باشد. در معنویات خیلی هم دقیق تر است. باید برای این اشتیاق فضا ایجاد کنی.

معنای این حرف‌هایی که گفتم این است که: اگر من در وجودم نسبت به امور دین یک احاطه‌ای پیدا کردم؛ می‌فهمم دین از من چه می‌خواهد. و این احاطه با یک سری حالاتی در من مشخص می‌شود.
یکی از آن حالات این است که محبت من به صدیقه‌ی طاهره-سلام‌الله‌علیها بیشتر می‌شود. و این محبت یک انرژی و پتانسیلی در وجود من ایجاد می‌کند که در همه‌ی امور کارساز است.
مثل این که من به شما بگویم: اگر قهوه بخوری؛ قدرت مطالعه‌ات بیشتر می‌شود، سرحال هستی؛ رانندگی‌ات هم خوب می‌شود؛ بهتر حرف می‌زنی. شما می‌گویی یک قهوه و این همه خاصیت؟! بله ده تا کار از آن برمی‌آید.

حضرت می‌فرمایند: محبت حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- در صد موضع به دردت می‌خورد.

«….یا سَلمانُ حُبُّ فاطِمَةَ یَنْفَعُ مِائَةً مِنَ المَواطِن اَیْسَرُ تِلْکَ المَواطِنِ المَوتُ والقَبْر و المیزانُ والصِّراطُ والُمحاسَبَةُ فَمَنْ رَضِیَتْ عَنْهُ اِبنتی رَضِیتُ عَنْهُ وَ مَنْ رَضِیتُ عَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ مَنْ غَضِبتُ عَلَیْهِ.»
(بحارالانوار/ ج ۲۷/ ص ۱۶)

بعد حضرت می‌فرمایند: کوچک‌ترینش این است که شب اول قبر به دادت می‌رسد!
شب اول قبر که این همه مهم است, کوچک‌ترین کمک ایشان‌است. بعد حضرت می‌فرمایند: محاسبه‌ی قیامت را حل می‌کند. حساب و کتاب های آن دو فرشته را پشت سر می‌گذاری. میزان را حل می‌کند؛ در عبور از صراط کمک می‌کند!
این‌ها کوچک‌ترین‌ اثر محبت به حضرت است, ببینید کمک‌های بزرگش کجاست؟

خب پس این خیلی چیز با ارزشی است, من به دنبال این محبت باشم.
حالا چه‌طور می‌توانم این محبت ‌را پیدا کنم؟
مدام یا زهرا-سلام‌الله‌علیها- بگویم؟ نه؛ این یک جنبه است.
باید حضرت را از طریق معرفی خدا و اهل‌بیت-علیهم‌السلام- بشناسی. نه اینکه شما یک تهلیل ذوقی آبکی برای خودت درست کنی. مثلا بگویی که فاطمه ، فاطمه است. یعنی چه؟ خب ما هم می‌دانیم فاطمه، فاطمه است, اگر توهم نمی‌گفتی ما می‌دانستیم. یک چیزی بگو در دل من وسعت ایجاد شود. من بفهمم با چه کسی طرف هستم.
ببینید من برای چشمه یک قسمت از روایتی را به شما می‌گویم؛ شما خودتان بقیه‌اش را دنبال کنید. امام باقر-علیه‌السلام‌- در تفسیر آیه‌ی سی‌وپنجم سوره‌ی مدثر (إِنَّها لَإِحْدَى الْكُبَرِ نَذِيراً لِلْبَشَرِ) می‌فرمایند: منظور از “لأحدی الکبر” یکی از بزرگانی است که خدا دارد معرفی می‌کند. کسی که خدای متعال او را فرستاده تا نذیر امت باشد و آنها را از عواقب کارشان بترساند. این شخص فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- است!
این صفت بشیر و نذیر بودن مخصوص پیغمبر-صلی‌الله- است, پیامبران بشارت دهنده و انذار کننده هستند. ولی حضرت می‌فرمایند آیه راجع به فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها‌- است. ایشان هم این مقام را دارند. حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- یکی از آن بزرگانی است که خدا او را نذیر قرار داده. این نذیر بودن حضرت یک نذیر بودن خاصی است که آن را توضیح خواهم داد.

وقتی از امیرالمومنین-علیه‌السلام- می‌پرسند که فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- کیست؟ نمی‌گوید که فاطمه، فاطمه است. می‌فرماید: ایشان بقیة‌النبوة است.
این باقی‌مانده‌ی نبوت بودن خیلی مهم است! خوب فکر کنید و این مسئله را در ذهن‌تان تحلیل کنید. “بقية النبوة” يعنى چه؟
مگر از نبوت امری باقی مانده که پیغمبر-صلی‌الله- آن را ابلاغ نکرده باشند؟
چه چیزی باقی‌مانده‌ی نبوت است؟
اگر با این دید به مسأله نگاه کنی؛ آن احاطه‌ای که باید را پیدا می‌کنی, آن نیروی معرفتی در وجودت شکل می‌گیرد, بعد عظمت را می‌بینی و تشخیص می‌دهی.

ذبح عظیم برای حفظ حیات دین است

برای نمونه می‌گویم: الان آقای قاسم سلیمانی این مسئله را در دنیا جا انداخت:
مردم فکر می‌کردند که شعارهای انقلاب یک چیز نالازم است؛ یک امر کوتاه مدت بوده که تاریخ مصرفش تمام شده است؛ می‌گویند چرا مدام این‌ مسایل را می‌گویید؟ همه که به آن عقیده ندارند. مردم دنبال زندگی خودشان هستند, به لبنان و غزه و فلسطین چه‌کار دارند؟ چرا می‌گویید اسرائیل باید از بین برود؟
قاسم سلیمانی یک دفعه آمد همه را همراه کرد، مردم فهمیدند؛ گفتند: ایشان درست می‌گفت.
این خیلی مهم است که این شهادت و این خون توانست چنین فهمی را در مردم ایجاد کند. این باور در عمق جان مردم بود؛ منتها متوجه نبودند؛ ولی با این اتفاق فهمیدند، خیلی مهم است.
بلاتشبیه شما سید الشهدا-علیه‌السلام- را ببینید, ایشان وقتی که با خانواده‌اش به کربلا رفت و آن اتفاق‌ها افتاد؛ همه متوجه جایگاه دین. بحث امامت است، بحث حیات دین است.
اگر حضرت با آن وضع به شهادت نمی‌رسید، اگر آن اتفاق‌ها نمی‌افتاد؛ این مسئله باز نمی‌شد، این قضیه تفهیم نمی‌شد. در طول تاریخ مردم با شهادت امام حسین-علیه‌السلام- همه چیز را فهمیدند. دیگر احتیاج به توضیح ندارند.
لذا شما می‌بینید که از زمان امام زین العابدین-علیه‌السلام- به بعد دیگر بحث‌ها تمام شد. امام حسین-علیه‌السلام- همه را روشن کرد!

فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- هم ذهن مردم را روشن کرد. شما در صحنه‌ی هجوم دشمن به منزل حضرت می‌بینید یک جمعیتی پشت در هستند، خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- است, علی-‌علیه‌السلام- هم در خانه است, بچه‌ها هم هستند, پنجاه تا از یاران علی-علیه‌السلام- هم در خانه‌ی ایشان هستند؛ ولی اجازه‌ی هیچ کاری ندارند!
امر مهمی قرار است شناخته شود. اگر اینجا سلمان پشت در کنار فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- باشد؛ کار خراب می‌شود، ابوذر باشد, کار خراب می‌شود. آن نتیجه‌ای که باید حاصل نمی‌شود.

حتی من به شما سربسته بگویم که امام حسین-علیه‌السلام- می‌توانست سی هزار نفر را فراخوان کند و با خودش به کربلا ببرد تا از او دفاع کنند؛ ولی سی هزار نفر درهم و مخلوط. اگر این جمعیت می‌رفتند؛ کار خراب می‌شد. باید هفتادو دو نفر خالص بروند که خون‌شان ارزش داشته باشد تا مخلوط با خون امام حسین-علیه‌السلام- شود.
این امور خیلی دقیق است، با برنامه اتفاق می‌افتد.

ببینید در جریان ذبح اسماعیل خنجر باید ببرد؛ ولی نمی‌برد چون اسماعیل قرار نیست کاری انجام دهد.
«وفدیناه بذبحٍ عظیم»
قرار است با شهادت علی اکبر کاری انجام‌شود.
با اسماعیل امر دیگری اتفاق می‌افتد؛ خدا گوسفندی می‌فرستد پس دیگر “فدیناه بذبحٍ عظیم” نیست.
ولی در کربلا…
چرا نباید خون علی اصغر به زمین ریخته شود؟ هیچ فکر کرده‌اید؟ یک قطره از آن خون روی زمین ریخته نشد! این تعبیر برای ماست که اگر یک قطره خون ریخته می‌شد, زمین حیات را از دست می‌داد و دیگر هیچ گیاهی روی زمین رشد نمی‌کرد, این یک تمثیل است که ما می‌فهمیم.
نه؛ در واقع کل عالم به هم می‌خورد! لذا امام حسین-علیه‌السلام- خون را به محاسنش می‌کشد و مقداری را هم به آسمان می‌ریزد و ملائکه آن خون را می‌گیرند.
این چه خونی است؟!
این چه خونی است که نباید حتی یک قطره از آن به زمین ریخته شود؟ حساب شده است!

رفیق! کاری کن از آن دسته افرادی شوی که رویت حساب کنند.
خیلی‌ها به مسجد می‌روند، خب بروند, به درد نمی‌خورد! باید شهید صدوقی به مسجد برود، شهید دستغیب برود تا خونش در محراب مسجد بریزد. هر خونی که نمی‌شود. باید شهید مدنی برود. خدا هر کسی را نمی‌خواهد, اصلا نمی‌خواهد.
هر پولی هم به درد خدا نمی‌خورد. خدا آن را نمی‌خواهد. خیلی‌ها پول خرج کردند و به درد نخورد. ولی امیرالمومنین-علیه‌السلام- یک انگشتر در رکوع داد؛ ببینید چه سر و صدایی کرد!
«ضربت علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين»

در روایت آمده که وقتی یک شیعه در مقابل دشمن ضعیف واقع شود و دشمن به او زور بگوید؛ اگر این فرد فقط یک لعن بفرستد و هیچ کار دیگری نتواند بکند؛ خدا این لعن را می‌گیرد و در آسمان منتشر می‌کند و در عوالم دست به دستش می‌کنند.

در زمان امام صادق-علیه‌السلام- یک زن زمین خورد؛ گفت: خدا لعنت‌شان کند که فاطمه-سلام‌الله‌علیها- را به زمین زدند. اطرافیان شنیدند و او را به محکمه بردند. خبر به امام صادق-علیه‌السلام- رسید؛ حضرت فرمود: به مسجد سهله برویم و برای این زن نماز بخوانیم. امام با آن جایگاه رفیع برای یک زن معمولی نماز می‌خواند! چرا؟
این به‌خاطر داشتن آن جوهره است.

شما هم باید از خودت یک جوهره نشان دهی. یک بار در عمرت دو رکعت نماز مخصوص بخوان یک جوهری پیدا کنی.
یک دفعه از چیزی بگذر یک جوهره‌ای به تو بدهند، یه دفعه کار بزرگی بکن که هیچ وقت انجام نمی‌دهی.
پدرت بدهکار است, هر چه داری و نداری ببر و به پدرت بده؛ خودت کلا دست خالی و بی‌پول شو! اگر توانستی چنین کاری بکنی؛ یک‌جا تو را می‌خرند.
مردم کارهای دیگر را زیاد انجام می‌دهند ولی خدا نمی‌خرد.

آقای کاشی سخنران و منبری است, نظیر ندارد یعنی ما منبری مثل آقای کاشی نداریم. آقای فلسفی و این‌ها باید دنبال آقای کاشی بدوند!
ایشان وقتی روی منبر می‌نشسته از دهانش دُر می‌ریخته. علما پای منبرش می‌نشستند. ایشان قبلا آدمی بوده که اصلا حرف عادی نمی‌توانست بزند؛ روی منبر لکنت می‌گرفت. ولی چه‌طور به چنین مقامی رسید؟ داستان دارد.
یکی از دوستانش تعریف می‌کند که یک روز با ایشان کاری داشتم و در خانه‌‌اش را زدم؛ وقتی آمد و در را باز کرد, دیدم صورتش پر نجاست است، انگار داخل توالت افتاده باشد, بعد دیدم در همین حال دارد می‌خندد و بشکن می‌زند!
با خودم گفتم آقای کاشی دیوانه شده!
پرسیدم این چه وضعی است؟!
گفت: پانزده سال است زیر پدرم لگن می‌گذارم امروز پاداشم را گرفتم، پای پدرم به لگن خورد و همه‌ی نجاست‌ها روی صورتم ریخت. داشتم می‌رفتم بشورم که تو در زدی.

آقا این هزار است شما ده بیاور. یک بار جوراب پدرت را از پایش دربیاور و بگو بابا من خودم می‌خواهم جوراب‌هایت را در بیاورم؛ خودم می‌خواهم پایت را ماساژ بدهم. یک خودی نشان بده!
خدا برای خدایی کردن آماده است ولی مرد میدان را پیدا نمی‌کند. در حالت عادی که همه‌ی ما هستیم ولی خدا به دنبال چیز دیگری است.
«فضل الله للمجاهدین»
یک چنین کاری از تو می‌خواهند!

جوهره‌ی وجودی حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها-

حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- این‌طور بود. یک دفعه از علی-علیه‌السلام- اجازه گرفت و گفت: یا علی این ها بی حیا هستند؛ اگر تو بروی رعایت نمی‌کنند, تو امام جامعه هستی بگذار من بروم, اگر من بروم شاید بیشتر مراعات کنند.
حضرت گفت: این ها شرم و حیا ندارند.
فاطمه-سلام‌الله‌علیها- گفت: باشد من بروم قضیه طور دیگری می‌شود.
این‌جا جوهر وجود فاطمه-سلام‌الله‌علیها- نشان داده شد.
و شما یقین بدانید اصلا برای ما صحنه‌ی حمله کردن آنها باز نشده, فقط یک گوشه از آن اتفاق‌ها در روضه‌ها گفته می‌شود. من قضایایی را از آن اتفاق می‌دانم که اگر به شما بگویم وحشت می‌کنید؛ باور نمی‌کنید این‌ها این‌قدر خبیث بودند و نسبت به امیرالمومنین-علیه‌السلام- چه بی‌رحمی‌ها که نکردند!
شما نمی‌دانید علی را با چه زدند! من نمی‌توانم بگویم, اجازه هم ندارم که برای شما شرح دهم. همه‌ی کینه و همه‌ی بعض‌شان را نشان دادند.

در کربلا هم دوباره همین اتفاق افتاد.
ما از کربلا چیزی نشنیدیم! شما می‌شنوید که علی اکبر عرباً عِربا شد و امام حسین-علیه‌السلام- با دستان خودش از حلق علی اکبرش لخته خون‌ها را در آورد و….
این یک قسمت کوچک ماجرا بوده, واقعه خیلی عظیم‌تر و عمیق‌تر از این است, خیلی عمیق‌تر!

این همان چیزی است که احاطه‌ی دینی می‌آورد. تا شما بفهمی که اصل دین چیست و جوهره‌اش یک چیز کوچک و سطحی نیست.
جمهوری اسلامی یک چیز کوچک و معمولی نیست؛ که شما فکر می‌کنی چند نفر آمدند و شعار دادند و یک قانون اساسی هم نوشته شد و…
این‌طور نیست! یک جریان عمیق دارد آن را پیش می‌برد. همین‌طور دارد می‌برد و می‌برد تا به نتیجه برسد و قله‌ها را فتح کند. این جریان و راه را پیدا کنید.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هیأت رزمندگان کرج؛ نوالشهداء؛ فاطمیه ۱۴۴۱؛ شب دوم؛ دوشنبه ۲۴ جمادی‌الاول؛ ۳۰ دی ۱۳۹۸