قَالَ رَسُولُ الله-صَلَّىاَللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ-: «مَنْ كَثُرَ هَمُّهُ سَقِمَ بَدَنُهُ وَ مَنْ سَاءَ خُلُقُهُ عَذَّبَ نَفْسَهُ وَ مَنْ لاَحَى اَلرِّجَالَ ذَهَبَتْ مُرُوَّتُهُ وَ كَرَامَتُهُ. ثُمَّ قَالَ لَمْ یَزَْل جَبرَئِیلُ یَنْهَانِی عَنْ مُلَاحَاةِ الرِّجَالِ کَمَا یَنْهَانِی عَنْ شُرْبِ الْخَمرِ وَ عِبَادَةِ الاَوثَانِ» «هر كس زياد غم و غصه خورد، بدنش بيمار گردد و هر كس بداخلاق باشد، خود را آزار مىدهد و هر كه با مردان منازعه کند، مردانگى و احترامش بر باد رود. سپس فرمودند: جبرئیل دائماً مرا نهی میکرد از منازعه کردن با مردم همانطور که مرا از شرب خمر و عبادت بتها نهی میکرد» (بحارالانوار/ جلد۷۴/ صفحهی۱۶۱)حاج آقا-حفظهالله-: اونوقت ما استاد منازعه هستیم؛ چرا؟ چون علمش رو داریم. اون عبارت رو خوندید که به حضرت گفتند آقا بیاید مناظره کنید، امام حسین-علیهالسلام- فرمود: برای چی مناظره کنیم؟ با اینکه امام حسین-علیهالسلام- برای مناظره استحقاق داره، اگه مناظره کنه، اون طرف بیچاره میشه. حضرت فرمود توی مناظره، نه منازعه! نباید این کار رو کرد.الان برای ما طلبهها همین روایت بسته، دو تا روایت نمیخواد. هی کل کل کردن با همدیگه! شما دو بار یه چیزی رو گفتی دیدی ازت قبول نکرد، دیگه قبول نمیکنه دیگه! معلومه که طرف جاهله؛ این جهل رو زود بفهم. اگه عاقل بود، میفهمید داری نصیحتش میکنی. منازعه برای چی؟ حالا حرف شما رو پذیرفت، بعد چی؟ شما حاکم شدی، بعد چی؟ حضرت فرمود: خواب، استراحت جسده. نطق، استراحت روحه. سکوت، استراحت عقله!نطق برای روحه؛ یعنی میخوای راحت بشی، برو یه جایی حرفت رو بزن، برو توی چاه حرفت رو بزن خودت رو آزاد کن نذار عُقده بشه، ولی وقتی میخوای عقلت رو بسنجی، عقلت رو استراحت بدی، با سکوته! عقل با سکوت استراحت میکنه، سکوت اختیار کن. «مَنْ كَثُرَ هَمُّهُ سَقِمَ بَدَنُهُ» این هم مهمه که هَمّ برای چیه؟! برای همینه که بیخودی هی فکر میکنه این رو باید اصلاح کنه، اون رو باید اصلاح کنه، توی همه چیز دخالت کنه، نظر بده؛ مثلاً الان ما مسائل سیاسی رو نمیفهمیم، اصلا ببینید دو نفرند دستشون توی یه کاسه است، ما طرفدار این هستیم، اون هم طرفدار اونه، با اینکه هر دو تا دستشون توی یه کاسه است. اصلاً عمرمون رو من گذاشتم برای دفاع از این، شما گذاشتید برای دفای از اون! اگه اینها دستشون توی یه کاسه نبود، باید یه اختلافی ازشون میدیدیم، باید یه جایی به هم یه چیزی میگفتند! الان ما داریم دخالت میکنیم دیگه، من طرفدار این شدم، شما طرفدار اون شدید، از اون دو تا هم ما تا حالا خصومتی نشنیدیم غیر از همدیگه رو تحویل گرفتن، به هم موقعیت دادن، همدیگه رو حفظ کردن هم چیز دیگهای ندیدیم. عاقل باش!«وَ مَن ساءَ خُلقُهُ عَذَّبَ نَفسَهُ» حضرت فرمود که عصبانی توبه نداره؛ چون عصبانیتش نمیذاره، الان توبه کرد، دوباره عصبانیتِ هست، همهاش حالت لرزش داره، آرامش نداره، از اینجا در اومد، میره اونجا. مادر آقا فخر-رحمةاللهعلیه- به آقا فخر میگفت که من میترسم تو با همین اخلاقت بری جهنم! با اینکه آقا فخر جز برای دین، برای چیز دیگهای ناراحت نمیشد؛ خیلی تکاندهنده است!«ذَهَبَت مُرُوَتُه» یعنی نزدیکه عدالتش هم بره، مروت به عدالت چسبیده. وقتی شما دارید صحبت میکنید، توش دروغ هم درمییاد، قضاوت به ناحق هم درمییاد. اول مروت رو میبره، چون ناخواسته است. یه چیزی رو بنا میذاری که اصلاً نیست، مجبوری دیگه با اون بری، مروتت میره، این مشرف به اینه که عدالتت هم بره؛ یعنی علنا فسق داشته باشی.این کسی که توی آتشنشانی هست، در معرض هلاکته. این شلنگی که در آتشنشانی هست طرف زیر بغلش میگیره، یه لحظه حواسش نباشه اون آقا باز کنه، باز کردنی هم نیستها، یه دفعه باز کنه، این بلند میشه با مغز به زمین میخوره، اینقدر اون قَویّه. هلاکته!میره آتیش رو خاموش کنه، ممکنه یه دفعه پاش توی آتیش بره، سقفی هست تمام چیزش از بین رفته فقط به یه مو بنده، خب آتشنشان خیلی باید مواظب باشه. لباسش رو ببین، کلاهش رو ببین، چیزهایی که بهش گفتند، ولی باز هم ببین چهقدر آمار هلاکت اینها بالاست! ما هم همینجور هستیم، اگه بنده یه نانوایی داشتم، یه آهنگریای داشتم مشغول بودم، یه خیاط بودم، یه شغلی بودم غیر از طلبگی، خودم بودم و خودم با ده نفر، ولی الان منبر میرم میبینی هزار نفر پای منبر من هستند، بعد منبر من ضبط میشه تا اونور دنیا هم داره میره، مشاورههایی که دارم، اینهایی که حرفهای من رو شنیدند، چی شد؟آقا فخر-رحمةاللهعلیه- میگفت آقای زاهد سی سال فقط روایت خوند.میگه ما نفهمیدیم اینهایی که پای منبر ما هستند، کند شدند یا تند شدند. فقط روایت خوندها! میگه ما نفهمیدیم اینها کُند شدند یا تند شدند! روایت هم خونده، چیز دیگهای هم نگفته. «کَمَا یَنهَانی عَن شُربِ الخَمر» شرب خمر اومده با کل کل کردن با مردم یکی شده، نمیفهمه دیگه، ولش کن! رفقا! ما کارمون همین تابلوهای راهنمایی و رانندگیه، اگه بشه شما بیست تا چیز هم بنویسی، همراهت باشهها! چیزهایی که میخوای بگی، یه دفعه به طرف نشون بدی آقا مم منظورم اینه، این رو میخواستم بگم؛ کارمون اینه. اگه نمیتونی به صورت تابلو عمل کنی، بنویس! یه تابلو دستت باشه، بگو آقا من منظورم همینه، هیچ چیز دیگهای نگو؛ مثلاً شما توی ماشینی که دارید میرید، یه چهار تا پنج تا داشته باش، یکی مثلا حجاب، از پشت شیشه نشون بده حجاب! یه جایی مثلاً بنویس آقا دروغ نگو، آقا خیانت نکن. اگه ازت نمیپذیرند، تو هم نمیتونی کارِ تابلو رو انجام بدی، اینجوری عمل کن.شاگرد: نامفهومحاج آقا-حفظهالله-: یکی هست یه بار گمان کرده، ما همیشه گمانمون اینه که از ما بالاتر نیست، بالاترِ پیش ما هست؛ اگه اینجوری فکر نکنی که اینجوری حرف نمیزنی، من اینجوری فکر میکنم که دارم اینجوری حرف میزنم رفقا! دیدتون رو باید اصلاح کنید به اینکه یه جایی رفتید، چون شما حدیث خوندید و با احادیث ارتباط دارید، پس من نه! دیدتون رو این قرار بدید، اینی که من میگم این خیلی به درد میخوره انشاءالله: یه کتاب اخلاقی هست برای یکی از علماست اسمش مرحوم بَحرانیه، من از اون کتاب این کلمه رو یاد گرفتم که علم پیش همه هست. الان همهی این رفقایی که اینجا هستند، من یقین دارم هر کدوم یه چیزی برای من دارند!الان شما با مردم عادی هم صحبت میکنی، یه حرفی برای شما داره مثل یه پیغمبر، اینجوری فکر نکن که همهی حرفها پیش منه، نه!هر کسی یه چیزی داره. دلت رو آماده کن اون یه حرفِ، اون درستِ به شما برسه، به قول آقای خوشوقت خدا رحمتشون کنه میفرمودند: این آقا دیگه چمدونش رو بسته، دیگه حرف از کسی قبول نمیکنه، میگه همینی هست که من میفهمم؛ این هلاکه! نه، بچهها هم گاهی یه چیزهایی میفهمند، اگه آماده باشی، اون چیزی که اون میفهمه هم بهت میرسه، ولی وقتی آماده نیستی، از علامه هم بهت چیزی نمیرسه، چون چمدون رو بستی!