qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

رعایت حرمت فرزند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سوال: آیا فرزند هم احترام داره؟ آیا باید برای فرزند حریمی قائل بشیم؟
استاد:
بله سوال خوبی هست.
ما متاسفانه نگاهمان کوچک، ضعیف و تنگ است. از یه منظر ضعیف، مادی، دنیایی، سوء و زیان مادی، مطالب رو دنبال می‌کنیم، یه چیزی رو با ارزش می‌کنیم و یه چیزی رو بی ارزش، یه چیزی رو مهم و یه چیزی رو غیر مهم، یه چیزی رو می‌گیم خوبه، حال آن‌که خوب نیست. سگ بازی خوب نیست. رفیق بازی خوب نیست. مجرد بودن خوب نیست. بی‌نمازی خوب نیست. عاطل و باطل رو خوب می‌دونیم. وقتی که انسان خلق می‌شه، اولین مخلوق که حضرت آدم است، همین اولین مخلوق پیغمبره، نه این‌که یه مخلوقی بیاد بعد یه پیغمبر براش می‌یاد، نه! اولین مخلوق پیغمبره، خب چرا پیغمبره؟ به خاطر این‌که داره می‌یاد و می‌خواد روی زمین زندگی کنه، بفهمه برای چی خلق شده؟ خالقش برای چی اینو تو دنیا آورده؟ چه مسیری رو می‌خواد طی کنه؟ حدود چیه؟ حریم چیه؟ حرمت‌ها کدومه؟ تبادلات چیه؟ تعاملات چیه؟ نمی‌شه جاهلانه زندگی کرد! الان حیوانات دارن زندگی می‌کنند. ما این‌جوری می‌خوایم زندگی کنیم؟ خب حیوانات مشکلی هم ندارند. خیلی نیازهای طبیعیِ طبیعیِ بی‌دردسر دارند، خب خدا هم به همین دلیل، نه عقل بهشون داد، نه پیغمبر بهشون داد. اما به ما پیغمبر داد. نه کتاب بهشون داد، به ما کتاب داد. ما رو اهل جامعه و فکر قرار داد، برای چی؟ گاهی بی توجهی خیلی فراتر از این می‌ره و انسان‌ها بر علیه خودشون می‌شن، چرا؟ چون اولا این حریم‌ها رو نمی‌دونند، رعایت نه، نمی‌دونند! این داره مشکل زندگی می‌کنه، سخت زندگی می‌کنه. اصلا خودش رو نمی‌شناسه، می‌ره خودکشی می‌کنه. اگه نمی‌تونه برای خودش قیمت بگذاره، این حیات رو بی‌ارزش می‌دونه و ممات رو می‌پذیره، حیاتی که این‌قدر پر رنگه، این‌قدر جاذبه داره، این‌قدرت حظ و لذت داره اما این رو نمی‌فهمه، لذا آموزه‌های دینی به کمک می‌یاد. ما هر چه قدر دانشمون و فهممون نسبت به خودمون و اون بایسته‌هایی که خدا از ما می‌خواد، این‌ها رو بشناسیم، اصلا زندگی خیلی قشنگ‌تر می‌شه. خیلی قشنگ‌تر می‌شه!
من کنار شما باشم، این کنار شما بودن رو غنیمت بدونم، خب اگه من غنیمت دونستم، یه جور دیگه فکر می‌کنم.
الان شما نگاه کنید! طلبه‌های ما یه کسی مثل آقای بهاءالدینی هستند. در چه سنیه؟نود سالگی. خب شما وقتی حسینه‌اش می‌رفتی، ازدحام جمعیت از سن جوان‌ها بود.
حالا شما برو بیرون، وارد شهر شو، یه آقایی که بازنشسته‌ی آموزش و پرورشه، باید بره تو پارک بشینه جدول حل کنه. اطرافش هم یه نفر نیست، اگه هم باشه، دو تا پیرمرده، چرا؟ چون تو آموزش و پرورش، دانش‌آموزان جوری تربیت نشدن که بفهمن الان این آقای معلم فرهیخته‌ی بازنشسته با این همه تجربه، نباید تو پارک باشه، باید دعوتش کنند تو یه مدرسه‌ای، دانش‌آموزان دورش رو بگیرند، معلم‌ها دورش رو بگیرند و بگن آقا تجربیات خودت رو به ما بگو. بگن اون سی سال رو برای ما باز‌خوانی کن، بیا برای ما صحبت کن، بیا برای ما کتاب بنویس. این آقا منتظر مرگه، چرا؟ چون توی آموزش و پرورش روح نیست، فقط آموزش هست، فیزیک، ریاضی و شیمی هست، خوب این‌ همه رو رفتیم خوندیم، قرار نیست که همه مهندس بشیم! این خیلی بده که فقط باید نمره بگیریم.
پس ما هر چه‌قدر تو آموزه‌های همدیگه قرار بگیریم، اون نگاهمون درست می‌شه.
الان امروز می‌خوام از منظر امام سجاد-علیه‌السلام- یه نگاهی به فرزند بکنیم. امام سجاد-علیه‌السلام- فرزند رو چی می‌بینه‌؟ ببین نگاه‌ها چه‌قدر متفاوته!
«اللَّهُمَّ وَ مُنَّ عَلَيَّ بِبَقَاءِ وُلْدِى وَ بِإِصْلاحِهِمْ لِى و بِإِمْتَاعِى بِهِمْإِلَهِى امْدُدْ لِى فِى أَعْمَارِهِمْ، وَ زِدْ لِى فِى آجَالِهِمْ، وَ رَبِّ لِى صَغِيرَهُمْ، وَ قَوِّ لِى ضَعِيفَهُمْ، وَ أَصِحَّ لِى أَبْدَانَهُمْ وَ أَدْيَانَهُمْ وَ أَخْلاقَهُمْ، وَ عَافِهِمْ فِى أَنْفُسِهِمْ وَ فِى جَوَارِحِهِمْ وَ فِى كُلِّ مَا عُنِيتُ بِهِ مِنْ أَمْرِهِمْ، وَ أَدْرِرْ لِى وَ عَلَى يَدِى أَرْزَاقَهُمْوَ اجْعَلْهُمْ أَبْرَارا أَتْقِيَاءَ بُصَرَاءَ سَامِعِينَ مُطِيعِينَ لَكَ، وَ لِأَوْلِيَائِكَ مُحِبِّينَ مُنَاصِحِينَ، وَ لِجَمِيعِ أَعْدَائِكَ مُعَانِدِينَ وَ مُبْغِضِينَ، آمِينَ.»

«خداوندا بر من منت گذار و فرزندان مرا نگهدارى کن و آن‌ها را نیکو گردان و مرا از آن‌ها برخوردار دارخدایا! عمر آن‌ها را دراز گردان، و اجل آن‌ها را به تأخیر انداز و کوچک آن‌ها را برومند و ناتوان آن‌ها را نیرومند کن و آن‌ها را تندرستى بخش و به دین حق و خوى نیکو بار آور و تن و جان آن‌ها را از گزند و آسیب و از هر چه اندیشناک باشم، درباره‌ی ایشان محفوظ دار و روزى من و روزى آن‌ها را به دست من، به فراخى عطا کنو آنان را نیکوکار و پارسا و صاحب بینش و پندپذیر و فرمانبردار خود و دوستدار و نیک‌خواه دوستانت و خصم و بدخواه و کینه جوى نسبت به دشمنانت قرار ده.»
(دعای ۲۵ صحیفه‌ی سجادیه/فراز ۱تا ۳)

«اللَّهُمَّ وَ مُنَّ عَلَيَّ بِبَقَاءِ وُلْدِى» خدایا منت بگذار به این‌که بچه‌های من زنده بمانند.
«وَ بِإِصْلاحِهِمْ لِى» اصلاح شده باشند برای من، تربیت شده باشند.
«و بِإِمْتَاعِى بِهِمْ» من از اون‌ها بهره‌مند بشم. یه بچه می‌بینی چه‌قدر طیف وسیع داره.
«إِلَهِى امْدُدْ لِى فِى أَعْمَارِهِمْ، وَ زِدْ لِى فِى آجَالِهِمْ» عمرشون طولانی بشه.
«وَ رَبِّ لِى صَغِيرَهُمْ» خدایا کوچیک‌هاشون رو تربیت کن.«وَ قَوِّ لِى ضَعِيفَهُمْ» خدایا ضعیفشون رو با قدرت قرار بده.
«وَ أَصِحَّ لِى أَبْدَانَهُمْ» خدایا بدنشون سالم باشه. «وَ أَدْيَانَهُمْ» خدایا دینشون «و أَخْلاقَهُمْ» و اخلاقشون. پس سه تا چیز شد. بدن، دین، خلق!
ببینید چه دقتیه! من به عنوان یه پدر، الان نگاهم به یه بچه‌ای که الان او رو به یه موسسه‌ی زبان می‌فرستم، از این طرف می‌فرستم باشگاه ورزشی، می‌فرستم که خُلقش هم عوض بشه؟ بابا و مامان رو هم بفهمه؟ نگه این حسین آقا حمال منه، باید پول در بیاره! باباشو عابر بانک نبینه. می‌فهمه این فاطمه خانوم مامانه، آشپز نیست، کلفت نیست، دستش رو ببوسه، کیف کنه بگه مامان! یا نه، زن که گرفت، دیگه یا علی مدد، یا مسافرت رفت یه زنگم نزنه.
بعد هم هر کاری می‌کنید بکنید، ببریدش آسایشگاه، تا چشمش به در باشه، به ما چه؟ بگید اون بیکاره، ما کار داریم.
الان وضع عوض شده، راست می‌گه وضع عوض شده، این دیگه آدم نیست.
الله اکبر! نگاه امام سجاد-علیه‌السلام- رو ببینید. پدر و مادرها خوب این نگاه رو کنید، ما هم باید این نگاه امام رو پیدا کنیم.
«وَ عَافِهِمْ فِى أَنْفُسِهِمْ» یه جوری باشیم که بچه‌ها روحا هم آرام باشند. راحت بخوابه، پریشان فکری پیدا نکنه، وسواس فکری نداشته باشه، افسردگی پیدا نکنه، اشتهاش به هم نخوره، دیوانه بازی در نیاره، بفهمه این باباست، این مامانه، این داییه، این ولی فقیه، این جامعه‌ هست، این مردمند، این‌ها دارن خدمات می‌دن، منم این‌ها رو بفهمم.
«وَ فِى جَوَارِحِهِمْ» خدایا توی اعضاء و جوارحشون عافیت بده.
«وَ فِى كُلِّ مَا عُنِيتُ بِهِ مِنْ أَمْرِهِمْ» و هر چی مربوط به این‌هاست. خدایا توی همه‌ی امورشان خدایی کن.
« وَ أَدْرِرْ لِى وَ عَلَى يَدِى أَرْزَاقَهُمْ» خدایا یه کاری کن، دست من پر باشه از مال، برای خدمت کردن به این‌ بچه‌هام. حالا جالب‌تر این‌که،«وَ اجْعَلْهُمْ أَبْرَارا» خدایا بچه‌هام جزء ابرار بشن. بشن آقای مطهری،
«اتقیاء» علامه طباطبائی بشن، «بُسَراء» بشن آقای بهجت.«سامعین، مطیعین» قاسم سلیمانی بشن. این نگاهی که امام سجاد-علیه‌السلام- داره، این رو ببین. الان من راجع به پسرم این جوری فکر می‌کنم، نه بابا تو زندگی ما خوش باشن، لذت ببره، یه شوتی بزنه، یه فوتبالی بازی کنه، خوب این چی شد؟ این خروجی چی می‌شه؟ وقتی حریم درست شد، حقوق می‌یاد، یعنی پدر حلال می‌یاره خونه، مؤدب می‌شه، آموزه‌های دینی رو می‌یاره تو خونه، بهش یاد می‌ده که اجتماع یعنی چی؟ رفاقت یعنی چی؟ زن‌داری چه‌ جوریه؟ شوهرداری چه جوریه؟ تبعیت از قانون چه جوریه؟ حق تو چیه؟ حق دیگران چیه؟
اگه این بستر درست شد، حقوق هم می‌یاد. شما هر نوع میوه‌ای رو از این باغستان می‌تونی در بیاری، دیگه زمین بِکر بِکره، زمین حاصل‌خیزه، همه کار توی این زمین شده.
از همون انعقاد نطفه توجه به این حقوق هست، به این حریم هست، که این بچه حقوقش ضایع نشه. خب اگه من این رو فهمیدم و دقت کردم، خب یه جور دیگه برخورد می‌کنم.
مثلا اگه من یه کتاب رو به نام قرآن، خوب فهمیدم؛ یعنی کتاب آسمانی! زمینی نیست، نوشته‌ی خداست، نوشته‌ی من نیست. توش هیچ غلطی نیست، همه‌اش درسته، همه‌اش راهنماییه، اگه من خوب فهمیدم این قرآن یعنی چی؟ مرتب بهش رجوع می‌کنم. مواظبت می‌کنم، خودم رو هماهنگ می‌کنم، شاکله‌ام رو مثل قرآن قرار می‌دم و نمی‌گذارم شاکله‌ی من خراب بشه. بچه‌ام هم همین‌جوره، حریم بچه‌ام رو هم مواظبت می‌کنم. خیلی ساده می‌گن که یکی از حریم‌های بچه‌ اینه که براش دعا کنی. روایت داریم که دعای پدر، مثل یه پیغمبر، برای پسر و دختر مستجاب می‌شه. الان این پدرها چه‌قدر از این امتیاز استفاده می‌کنند؟
 چه‌قدر پدرها بچه‌هاشون رو نفرین کردن؟! بچه‌ها سرگردانند، خیلی نفرین‌ها غلط بوده، نباید بچه‌شون رو نفرین می‌کردند.
الان نوح پیغمبر الگوی ماست. نوح پیغمبر تا کجا از فرزند نااهلش طرفداری کرد؟ تا اون‌جایی که با خدا روبرو شد، خدا هم باهاش برخورد کرد. نوح ساکت باش! ولی نوح دست بردار نبود، چرا؟ خدا این رو دوست داره، آفرین به تو ای نوح! آفرین به این بابا! تا این حد جلو اومدی و این حرف‌ها رو هم شنیدی، ولی از بچه‌ات دست نکشیدی، این خیلی مهمه!
منِ بابا این‌قدر کم صبرم، یک‌دفعه به هم می‌ریزم، یک‌دفعه نفرین می‌کنم، عاقش می‌کنم، می‌گم از خونه‌ برو بیرون، از ارث محرومت می‌کنم و فلان… چه اتفاقی افتاده؟ من اسمم رو می‌زارم بابا؟ دارم تربیت می‌کنم‌؟ دارم حریم نگه می‌دارم؟ این بچه هم باید بفهمه باباش قبولش داره، کجا به این بچه ثابت کردی که قبولش داری؟ کجا نمره‌ی قبولی بهش دادی که الان انتظار داری این بچه حرفت رو گوش بده. خب یه خورده کوتاه بیا، نه حرف من می‌خوام ثابت بشه، نمی‌شه همچنین چیزی! پات رو توی یه کفش کردی که حرف من باید تو خونه اجرا بشه. اصلا حرف شما حاکمه، شما سلطان بلامُناضعی! ولی این‌جا پادگان نیست! این‌جا خونه‌ است! این‌جا محل تربیته، این‌جا محل عافیته، ببین شما با چه لباسی تو اطاق راه می‌ری ولی این‌طوری بیرون نمی‌تونی بری، ببین چه‌قدر تو خونه راحتی ولی بیرون این‌جوری راحت نیستی. این‌جا یه محیط دیگه‌ است، محیط بی‌تکلفه، این بچه آینده‌ی شماست.
الان نگاه نکن که این بچه ده یا نه سالشه، نگاه کن که الان چهل سالشه ولی یه بچه‌ی ترسو هست، چرا؟ چون شما اون رو ترسوندی، شده یه بچه‌ی بی عرضه، چرا؟ چون همه‌اش تو سری خور بوده، یه بچه‌ی ناتوان، چرا؟ چون هیچ موقع تو خونه هیچ تصمیمی نگرفته، یه بچه‌ی بی فکر، چرا؟ چون با باباش مشورت نشده. یه بچه‌ی ناتوانه، الان می‌ره از جامعه می‌ترسه. یه بچه‌ای است که همه رو دشمن می‌دونه، چرا؟ چون هر موقع چشمش رو باز کرده، بابا گفته همه دزدند. همه بیخودند، فقط این خوبه. خب بچه‌ای که همش شنیده که همه دزدند، رفته پیش همه‌ی دزدها، چون همه رو دزد می‌بینه. چون از بچگی بهش گفتند. نا امنه، اعتماد به نفس نداره، می‌فرستیش سراغ یه کار، دوام نمی‌یاره، چون از همه وحشت داره.

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رادیو معارف؛ برنامه‌ی گنج سعادت؛ ۱۴۰۱/۳/۱۰