qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

حرکت در جا‌ده‌ی ایمان و شناخت مسیر؛ درجات، کفارات، موبقات، منجیات

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

«بسم الله الرحمن الرحیم»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی سَيِّدِنا وَ نَبِیِّنَا وَ حَبیب قُلوبِنا وَ طَبیب نُفوسنا أَبِی ‌الْقَاسِمِ مُصطَفی مُحَمَّدصَلَّی‌اللَّهُ‌عَلَیْهِ‌وَآلِهِ‌وَسَلَّمْ المَعَصُومین الْمُکرَمیِن اللّهمَ الَعَن أَبالشُرور وَ أتباعَه فی کُلِ لَحظَة مِنَ اَلازَل الی الأَبَد بِعَدد ما أحاطَ بِه عِلمُک»
«اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ فِي سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة.»

امام باقر-علیه‌السلام- می‌فرمایند:
«ثَلاَثٌ دَرَجَاتٌ وَ ثَلاَثٌ كَفَّارَاتٌ وَ ثَلاَثٌ مُوبِقَاتٌ وَ ثَلاَثٌ مُنْجِيَاتٌ فَأَمَّا اَلدَّرَجَاتُ فَإِفْشَاءُ اَلسَّلاَمِ وَ إِطْعَامُ اَلطَّعَامِ وَ اَلصَّلاَةُ بِاللَّيْلِ وَ اَلنَّاسُ نِيَامٌ وَ أَمَّا اَلْكَفَّارَاتُ فَإِسْبَاغُ اَلْوُضُوءِ فِي اَلسَّبَرَاتِ وَ اَلْمَشْيُ بِاللَّيْلِ وَ اَلنَّهَارِ إِلَى اَلْجَمَاعَاتِ وَ اَلْمُحَافَظَةُ عَلَى اَلصَّلَوَاتِ وَ أَمَّا اَلْمُوبِقَاتُ فَشُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًى مُتَّبَعٌ وَ إِعْجَابُ اَلْمَرْءِ بِنَفْسِهِ وَ أَمَّا اَلْمُنْجِيَاتُ فَخَوْفُ اَللَّهِ فِي اَلسِّرِّ وَ اَلْعَلاَنِيَةِ وَ اَلْقَصْدُ فِي اَلْغِنَى وَ اَلْفَقْرِ وَ كَلِمَةُ اَلْعَدْلِ فِي اَلرِّضَا وَ اَلسَّخَطِ.»
«سه چيز موجب افزايش درجه است و سه چيز كفاره‌ی گناهان است و سه چيز موجب هلاكت و سه چيز نجات‌ بخش است، اما اون‌هایی كه موجب افزايش درجات مى‌شوند إفشاى سلام، إطعام طعام،  نماز خواندن در هنگامی که مردم خوابند و آن‌هایی كه كفاره است، شاداب وضو گرفتن در سحرگاه‌هاى سرد، رفتن به جماعت در شب و روز، توجه کردن به نمازها، اما سه چيزی كه هلاك‌كننده هستند، حرصى كه به آن پاسخ مثبت دهى، هواى نفس كه پيروش باشى و خودپسندی. حالا آن‌هایی که نجات‌ بخش ‌هستند ترس از خدا در پنهان و آشكار، ميانه‌‌روی در ثروت و فقر، سخن درست، عدل در هنگام خشنودى و خشم.»
(بحار/ج ۷۵/ص ۱۸۳)
«ثلاث درجات و ثلاث کفارات و ثلاث موبقات و ثلاث موبقات و ثلاث منجیات»
اگه می‌خواهی سر انگشتی حساب کنی تا بفهمی چه کار بکنی تا راه رو درست بری، دوازده‌ تا امر پیش‌ِپای توست.
سه‌ تا از این دوازده‌ تا، تو رو بالا می‌بره.
سه‌ تا از اون‌ها موانع تو رو برطرف می‌کنه.
سه تا به هلاکت می‌اندازه.
سه تا هم از هلاکت، تو رو در می‌یاره.

«فاَماِ الدَرَجاتُ فَافشاءِ الَسلامْ» خداوند درجه رو یعنی اون چیزی رو که می‌خواهی با اون  بالا بری، چیز پیچیده‌ای قرار نداده‌، بلکه چیز آسونی قرار داده و به دلیل همین آسون بودنش، همیشه مورد غفلت قرار می‌گیره.
«إفشاء الَسلامْ»؛ یعنی بلند سلام کنید. خیلی‌ها یواش سلام می‌کنند، ولی اون عده‌ای که بلند سلام می‌کنند، جزء کسانی هستند که درجه‌‌شون بالا می‌ره. اون‌هایی هم که بلند صلوات بر محمد و آل محمد می‌فرستن نفاق از بین‌شون می‌ره.
«إفشاء سَلامْ» در بعضی‌ جاها موضوعیت داره، مثلاً در حین انعقاد نطفه «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» رو بلند گفتن، سرِسفره «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم» رو بلند گفتن که نفر آخر سفره هم بشنوه، خطبه‌ی عقد رو بلند گفتن؛ این‌ها همه موضوعیت داره.

این برای اینه که به گوش مردم برسه تا اون‌ها هم، تفهیم بشن. لذا می‌بینیم نماز جهریه داریم. خدا، نماز مغرب و عشاء و نماز صبح رو نماز جهریه قرار داد که إفشاء بشه، با این‌که نماز یه عبادته و نباید از روی ریا باشه.
آدم دوستی خودش رو برای رفیقش إفشاء کنه و به او بگه که من شما رو دوست دارم، محبت شما در قلب منه، این خیلی اثر داره.
مرد به زنش بگه که من شما رو دوست دارم، بگه محبت شما در دل منه. اگه این کار رو نکنه می‌ره به یه آدم بی‌ سر و پا می‌‌گه، من شما رو دوست دارم،
چون انسان دوست داره این کلمه رو بگه، اگه جای حلالش نگفت، جای حرام می‌گه.

دوم از چیزهایی که درجه رو بالا می‌بره، اطعام است؛ این که آدم سفره‌دار باشد.
حالا لزوما هم این‌طور نیست که خانه‌ی خودش سفره بندازه. گاهی بعضی از زنان ما این‌طور هستند که براشون سخته، حالا تربیت‌شون این‌طور بوده یا خودشون این‌طوری هستند، به هر دلیلی برای‌شون عُسره که خانه‌شون رفت‌وآمد بشه، شاید هم نوع منزل‌شون طوری هست که اگه رفت و آمد بشه،‌ خوب نیست.
به هر حال، سفره‌داری به این معنا نیست که در خانه‌ی خودش سفره بندازه. می‌تونه پول بده یه جایی غذا بخورن.
مثلا کربلا یا مشهد می‌رن، ده، بیست تا نان‌ بربری با یه کم پنیر و سبزی بگیره، در همین مسیر بده بخورند یا همین نان رو بده، نان‌های الان هم مثل خورشتِ، به‌خصوص نان سنگک.
نان سنگک دیگه خورشت نمی‌خواد، این پنیرهایی که مثل گچ است، نان رو از خورشت بودن می‌ندازه.
مگه این‌که از این پنیرهای خوب تبریزی بذاری، و اِلا اگه نذاری بهتر است.

حضرت ابراهیم -علیه‌السلام- بیرون که می‌آمد، همین‌طور نگاه می‌کرد، ببینه کسی هست که با خودش به خونه ببره. یه موقعی یک‌سری رو به خانه خودش آورد، بعد معلوم شد این‌ها کافر هستند، به آن‌ها غذا نداد. اون‌ها رو به خانه نبرد. جبرائیل نازل شد و به ایشان خرده گرفت؛ مجبور شد و اون‌ها رو آورد.
گفتند: چه طور شما اولش ما رو رد کردید. گفت: خدای من، من رو توبیخ کرد.
گفتند: خدای خیلی خوبی داری که به خاطر دشمنش، دوستش رو توبیخ می‌کنه، ایمان آوردند.

«اطعام الطعام»!
مردم باید شکم‌شون پر بشه و اِلا دین رو نمی‌فهمند. لذا اگه آدم یه جایی یا مجلسی رفت، خودش مَشتی‌گری کنه و در آبگوشت سهیم بشه، بعد مردم هم شریک می‌شوند.

سومین چیزی که بعد از افشاء سلام و اطعام الطعام درجه است، نماز شب است. این سه تا کار خیلی سخته؟! چرا بلند سلام نمی‌کنیم؟ چون کبر است، چرا طعام نمی‌دیم؟ چون بخل است، و باید آدم از جانش بگذاره تا به یه نفر غذا بده.
از نماز شب می‌شه فهمید که درجات هم ردیف هستند!
سلام دادن هم ردیف نماز شب است، اطعام الطعام هم، هم ردیف آن است.
اگه خدا به یه نفر، هر سه تا رو داد دیگه عجیب است، نوعا هر سه تا در انسان حاصل نمی‌شه.
طرف یا اهل سلام است، جیبش خالیه.
یا اهل اطعام است، اهل عبادت نیست.
یا اهل عبادت است و اهل اطعام نیست. اگه این سه تا با هم جمع شد خوب است؛ به خصوص اگه مومنین آمدند غذا خوردند.
«الصَّلاةُ باللیلِ والنّاسُ نِیام»؛ نماز شب آن موقعی است که مردم خواب هستند.

«و امّا الکفّارات»؛ آن چیزی است که کفاره‌ی گناهان است و بدی‌ها رو می‌بره؛
«فاسباغ الوضوء فی السَّبرات» وقتی که هوا سرد است، وضو بگیره و دائم الوضوء باشه. دیگه نور علی نور می‌شه، اگه در زمستان با آب سرد وضو گرفت، کفاره‌ی گناهانش است. چه‌قدر آسان است! طرف می‌گه من پول ندارم کفاره بدم، خب! وضو بگیر.

«و المَشی باللیلِ والنَٓهارِ الَی الجَماعات»؛ به طرف مسجد و محل نماز راه بره، این هم کفاره است هر قدم که بر‌می‌داره و برمی‌گرده، کفاره حساب می‌شه.

«والمُحافِظةُ عَلی الصَّلوات»؛ مواظبت دارد که نمازهایش رو تنهایی نخونه، اگه این کار رو کرد و تنهایی نخوند، کفاره است، غیر از این‌که نماز جماعت، ثواب‌ها داره، کفاره هم هست.

اما اون چیزهایی که باعث هلاکت می‌شه، چه چیزهایی است؟
«فَشُحُّ مُطاعٌ وَ هَوی مُتَّبَعٌ و اِعْجابُ المَرْءِ بنَفسِه» یه حرصی که آدم دنبال اون می‌ره.
یه موقع حرص در وجود آدم است، خب اون رو کاری نداریم، هست. یه حرصی هم هست که باعث پیشرفت آدم توی علم می‌شه، اون هم خوبه، کاری نداریم. اون حرصی آدم رو به هلاکت می‌اندازه که مثلا اون رو از این شهر راه انداخته برده به یه شهر دیگه و می‌خواد معامله‌ای انجام بده. می‌ره اون‌جا یه چیزی گیر بیاره، به در و دیوار می‌زنه که یه پولی دستش بیاد. در واقع این شح(حرص) هست که آدم رو به این سمت می‌کشونه.
حضرت فرمودند: از برکاتی که برای مؤمن هست، اینه که محل درآمدش، شهر خودش باشه. مدام نگاه می‌کنه، نقشه می‌ریزه، پول در بیاره، می‌گه، تو این کار پوله، تو اون کار پوله، مدام نقشه می‌ریزه، برای پول سی تا چهل تا راه درست می‌کنه، این شح هست.
حضرت فرمودند: از سرِ زمین میوه نخرید، چرا؟! چون این میوه بیست تا دست می‌گرده، در واقع شما با این کار، این بیست تا دست رو قطع کردی. روزی رسون باش، بذار پول دست به دست بچرخه. درست هست که اگه شما برید از فلان جا بخرید، ارزون‌تر هست، بله! ما هم می‌فهمیم ارزون‌تر هست، ولی خدا یه چرخشی قرار داده و این شح هست که مانع این کار شما می‌شه.
حال این‌که اگه فرد این شح رو نداشت، خدا، روزی‌ اون رو معلوم کرده بود.
قانع بودن یکی از روزی‌هایی است که خدا به افراد می‌ده. گاهی شما با یه دونه میوه سیر می‌شی، ولی گاهی اوقات هم باید سه تا میوه بخوری تا سیر بشی، می‌بینی طرف می‌ره، حرص می‌زنه، سه تا میوه می‌یاره، خب، با این وجود، قناعت هم رفته، چون شما حرص ورزیدی، میل‌ات به سه تا میوه شد، اگه شح نداشتی، با یه میوه کیف می‌کردی.

گاهی می‌بینی این طرف که قنوع هست، میوه رو، مثلا سیب یا خیار رو با پوستش دوست داره بخوره، میل داره، ولی این طرف که قنوع نیست، میوه رو با پوست دوست نداره، این خودش یه امتیاز هست.
این فرد که قنوع هست، هندوانه رو رنده می‌کنه تا آن سفیدی‌اش رو هم بخوره و از سفیدی‌ هندوانه مثل قرمزیش کیف می‌کنه، بعدا می‌فهمه برای کلیه‌هاش هم خوب بوده، حالا یه ذره سرکه هم می‌ریزه، باز یه کیف دیگه می‌کنه، خب این کیف رو به اون کسی که قنوع نیست، نمی‌دن، اون فرد فقط گل هندوانه رو می‌خوره! خب، همه جا که گلش نیست؛ لذا میل نداره. برای همین هندوانه نمی‌خوره.

گاهی می‌بینی یه مؤمن سیرابی دوست داره، سیرابی ارزونه، می‌ره می‌خره، همه جا هم هست، وقتی سیرابی می‌خوره، انگار که یه غذایی توی رستوران بالای شهر خورده، این‌قدر حظ می‌بره که انگار مفت هم بوده، حالا خودش هم پول داده، ولی فکر می‌کنه که مفت بوده؛ چه‌طوریه چیز مفت، یه مزه‌ی اضافی داره، این مزه‌ی اضافی توی سیرابی هم هست. خُب این کیف رو از سیرابی می‌کنه؛ اما این بدبخت چی؟! همیشه حرص زده و دنبال این بوده که حتما  یه جایی بریم، پیتزا بخوریم، حتما یه جایی بریم، فلان چیز رو بخوریم، برای همین شُح است وقتی سراغ شح رفتی، قناعت رو ازت می‌گیرن، پیدا نمی‌کنی.

دومین چیزی که موبقات است؛ «هَوَن مُطَبَع» ببینید اگه در باک ماشین به جای بنزین، هوا باشه ریپ می‌زنه. الان اگه شوفاژها هواگیری نشه گرم نمی‌شه.
یه هوایی هم آدم داره به نام هوای نفس، وقتی هوای نفس هست، آدم راه رو دیگه درست نمی‌ره، هلاکت می‌یاره. نشسته تو خونه می‌خواد مطالعه کنه، بیخودی تو کوچه می‌ره. بی‌خودی تلفنش رو بر می‌دارد، پیامک می‌زنه، این هوای نفس است. بابا! تو الان نشستی که یه ساعت مطالعه کنی کجا می‌ری؟!

سومین چیز «وَ اِعجابُ المَرءِ بِنَفسه» یه لحظه خودش رو می‌بینه. آقا تعریف از خود عیب نداره، چون امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- هم از خودش تعریف کرده، خدا هم از خودش تعریف کرده «فتبارک الله احسن الخالقین»
تعریفی، بد است که اعجاب به نفسه و تزکیه است. خیلی وقت‌ها باید به بچه‌ات بگی که من این‌طور زندگی کردم، به زنت باید بگی، ولی چیزی که باعث هلاکت می‌شه، عُجب به نفسه؛ یعنی هیچ‌ کس مثل من نیست. شما فکر می‌کنی خیلی کارهای خوب انجام دادی، نه! کار‌های خوبت به اندازه‌ی خودت بوده. این‌قدر کارهای خوب انجام داده‌ام! این‌قدرخوبی‌ها در عالم منتشر شده و اون‌قدر افراد درست راه رفته‌اند، اون‌قدر غذاهای خوب درست کردند، اون‌قدر لباس‌های خوب دوختند، اون‌قدر افراد خط‌های خوب داشته‌اند، اون‌قدر خوب شعر گفتند، اون‌قدر خوب سخنرانی کردند، اون‌قدر خوب مداحی کردند، اون‌قدر خوب رفتار کردند. اصلا مال ما در مقابل کارهای‌ اون‌ها هیچ است، عُجب به نفس نشه. 

درجات شد: إفشاء سلام، إطعام الطعام، صلاة اللیل.
کفارات شد: وضوء گرفتن، در حالی که هوا سرد است، دوم راه رفتن به طرف نماز جماعت، سوم این‌که مواظب باشید رفتن‌‌ها حفظ شود.
موبقات شد: شح، هوای نفس، عجب.
«وامّا المُنْجِیات»؛
این همونی است که اگه طرف این رو داشته باشه قطعاً بهشتی می‌شه.
وقتی گفتیم «اَنَّ الحُسَین سَفینة النَّجاة» نه این‌که دیگه این کارها رو کردی، نه!
یا امام حسین-علیه‌السلام- که شد، دیگه احتیاجی به این کارها نیست.
وقتی گفت «وَ نُنْجی المُؤمِنین» نه این‌که دیگه به نماز شب نگاه می‌کنند، نه! منجی تمام شد.
مگه وقتی خدا یونس رو نجات داد به چیزی نگاه کرد، نجاتش داد؟ اون ذکری که می‌بینید،
می‌گه، اگه نمی‌گفت همون‌جا می‌موند؛ «لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»
«ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺗﺎ ﺭﻭﺯی ﻛﻪ ﻣﺮﺩم ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺨﺘﻪ ﻣﻰﺷﻮﻧﺪ ﺩﺭ ﺷﻜﻢ ﻣﺎهی ﻣﻰﻣﺎﻧﺪ.» (صافات/ ۱۴۴)
اون ذکر برای این بود که معلوم بشه، باید نجات پیدا کنه، خدا نجاتش داد.

وقتی آتش‌نشانی اومد، نجات هم اومد، تا آتش نشانی نبود نجاتی هم نبود. تا قفل ساز نیومده، در بسته است. قفل ساز که اومد ولو الان در رو باز نکرده، اما در باز است.

«فَخَوْفُ اللّهِ فی السِّر»
سخنان الله سر است. آن چیزی که منجیات است، ترسیدن از خدا در پنهانی ا‌ست. مؤمن این‌طوریه که در پنهانی نه تنها گناه نمی‌کنه، یه کارهایی هم می‌کنه که در علنی نمی‌تونه انجام بده. در پنهانی نماز شب می‌خونه، که علنی نمی‌تونه، در پنهانی استغفار می‌کنه که علنی نمی‌تونه، در پنهانی تو سجده گریه می‌کنه که علنی این کار رو نمی‌کنه، این خوف است.
دنبال یه خلوتیه، نمازی که بین جمع نمی‌تونه، بخونه. اون‌قدر مؤمن سِر در سِر است که وقتی نگاهش می‌کنند، می‌گن این آدم شوتی است و همین آدم شوت، یه دفعه رئیس‌جمهور می‌شه، همون آدمی که اصلاً احتمال نمی‌دادی، بعدا دنبالش می‌گردند، پیداش می‌کنند، همون رو رئیس جمهور می‌کنند. اصلاً نشون نمی‌ده، اون‌قدر عرضه داره. بعدی‌ها می‌یان و معلوم می‌شه، او با عرضه‌ست و این‌ها بی‌عرضه هستند.

«فخَوفُ اللّه في السِّرِّ و العَلانِيَةِ»؛
یه کسانی سِرّشون بهتر از علنی اون‌ها است، اما یه کسانی هم در علنی خوب هستند، ولی سرّشون بد است.
این افراد نشونه‌های خیلی واضحی دارند؛ یکی این‌که دروغ می‌گن، تو زبان‌شون دروغ هست.
دوم این‌که (البته این روی برداشت از روایات هست و من تصریحش رو ندیدم) یه گناه‌هایی تو وجودشون هست که حریف‌شون نیستند، نمی‌تونند از بین ببرند و همین‌طور روی اون‌ها می‌مونه.
دیگه از نشونه‌هاشون چیه؟
«و القَصدُ في الغِنى و الفَقرِ» این خیلی عجیب هست، اگه می‌خواید ببینید عاقل کیه، باید در وقتی که حالش خوب هست، ببینید چه‌طور فردی هست!
ما مسجد ارگ بودیم، یه آقایی اومد، این‌قدر حالش خوب بود، انگار مست بود! از همون دم در، همه رو اذیت کرد و رفت، ببینید، همه رو اذیت کرد، بعد رفت! در حالت خوش‌حالی، متعادل بودن مهم است، چون در حالت غم و ناراحتی آدم متعادل است، با کسی حرف نمی‌زنه، یه گوشه‌‌ای می‌ره، می‌شینه و ضررش به کسی نمی‌رسه. وقتی‌که وضعش خیلی بد می‌شه و فقر داره، ببین چه‌کار می‌کنه! وقتی غناست و وضع مالی‌اش خوب هست، اصلاً عقلش رو از دست می‌ده، مَشتی‌گیری می‌کنه. یه موقع از منبر پایین می‌یای، می‌بینی جلوت بلند شدند، ۱۰ نفر دستت رو بوسیدند، چون حالشون خیلی خوب است، چرت و پرت می‌گن، قاطی می‌کنند، این همون غنایی هست که خوب نیست.

«و القَصدُ في الغِنى و الفَقرِ و كَلِمَةُ العَدلِ فى الرِّضا و السُّخطِ»؛
این قسمت دنباله‌ی همون قبلی هست، از نشونه‌های دیگه این هست که وقتی‌ در حالت رضایت یا سخط قرار می‌گیره، درست حرف می‌زنه؛ مثلا شما از یه نفر بدت می‌یاد، ازش ناراحت هستی، ولی تو حرف زدن عدالت داشته باش، این فرد ده تا خوبی داره، دو تا بدی داره، الان هم اتفاقا اون بدی‌اش هست که تو رو گرفته، ولی اون هشت تا خوبی‌اش رو هم نگاه کن.
همه این صفت رو ندارند، اگه کسی داشته باشه، نجاتش می‌ده، چه‌طور نجاتش می‌ده؟ بی‌خودی راجع به یه مؤمن قضاوت نمی‌کنه؛ مثلاً اگه یه آدمی کثیف هست، شما می‌گی بی‌ایمان هم هست، در واقع این فرد یه اشکال دیگه داره، شما به یک اشکال دیگه داری وصل می‌کنی، در حالی‌که این‌طور نیست.

خب برای این‌که این چهار تا صفت در ما پیدا بشه، امیرالمؤمنین-عليه‌السلام- می‌فرمایند، سه تا کار رو مراعات کنید؛ یعنی ۱۲ تا امر بود، حضرت-علیه‌السلام- این ۱۲ تا امر رو تو سه تا امر خلاصه کردند.

«عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ-علیه‌السلام- عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ-عَلَيْهِ‌السلام- قَالَ: ثَلاَثٌ مُنْجِيَاتٌ تَكُفُّ لِسَانَكَ وَ تَبْكِي عَلَى خَطِيئَتِكَ وَ يَسَعُكَ بَيْتُكَ»
امام صادق-عليه‌السلام- از پدرانشان نقل می‌کنند كه امام على-عليه‌السلام- فرموند: ‌«سه چيز باعث نجات است؛ نگهدارى زبان، گریه بر گناهان، توسعه دادن زندگى اهل و عيال.» (جامع الاحدیث/ج۱/ص۱۴۴)
این سه تا کار، تو رو به اون‌جایی که باید ببره، می‌بره، اول این‌که مواظب زبانت باش، دوم این‌که بر خطا‌هایت گریه کن؛ این کار آدم رو خیلی می‌سازه. من خودم هیچ کدوم از این خصلت‌ها رو ندارم، من فقط دارم برای شما روایات رو می‌خونم، من اعتقاد به معصومین-علیهم‌السلام- دارم چون درست حرف می‌زنن، برای همین محکم می‌گم و این به این معنا نیست که خودم مراعات می‌کنم یا انجام می‌دم، نه! این‌طور نیست.
روز شهادت صدیقه‌ی طاهره-سلام‌الله‌علیها- است. انشاالله که خود حضرت برای ما برکاتی در نظر بگیرند.

امام رضا-علیه‌السلام- از پدرانشان نقل کردند که حضرت فرمودند:
«سَمِعْتُ اَلنَّبِيّ-صَلَّی‌الله‌علیه‌و‌آله- يَقُولُ: اَلْإِيمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَان»
«ايمان عبارت است از اعتراف با زبان و معرفت با قلب و رفتار با اعضاى بدن.» (ابن‌بابویه/ج۱/ص۴۵۱)

اگر کسی می‌خواد بدونه ایمان چیه، ایمان اینه که زبانت نشون بده که مؤمن هستی، قلبت هم که برای خودش تصدیق است، گواهی عملت هم همین‌طور باشه.
پس ایمان سه تا چیز شد؛ اقرار و معرفت و عمل. اقرار به زبان، معرفت به قلب، عمل به ارکان.
مثل این‌که ما می‌گیم غذا، برنج و خورشت و سبزی باشه. لذا همیشه باید ذکر بگی و اقرار به زبان داشته باشی. حتماً باید حرم امام رضا-علیه‌السلام- بری، باید خشوع و خضوع داشته باشی، این دوتا باید با هم باشند؛ یکی تنها باشه، نمی‌شه.
الان یه نفر می‌فهمه چه چیزی باید بگه ولی زبونش لال است، لذا این دیگه به درد نمی‌خوره. این عمل نیست یا مثلاً آقا می‌خواد بره ولی پاهایش یاری نمی‌کنه، این اراده دیگه به درد نمی‌خوره. اراده وقتی اراده است که تبدیل به عمل بشه.
پس اگر ایمان به اقرار باشه، معرفت به قلب باشه، عمل به ارکان نباشه هنوز ایمان شکل نگرفته است. علت تامه‌اش هم باید بیاد، اگه بیاد می‌شه ایمان. بحث رو خوب دقت کنید! بحث مهمی رو دارم می‌گم.
«وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى»
«و هر كه مؤمن به نزد او رود در حالى كه كارهاى شايسته انجام داده باشد براى آنان درجات والا خواهد بود» (طه/۷۵)
ما همین‌طوری به کسی مؤمن نمی‌گیم، از اون عمل صالح می‌خوایم. وقتی می‌گی ابرار، صالحین و صدیقین به اعتبار عملشون است، این صفات رو بدون عملشون نمی‌گید؛ مثلاً می‌گید شهداء، به اعتبار عملش است که جبهه رفتند و شهید شدند. صفت، به اعتبار می‌یاد و الا اگه من در قلبم شهید بشم که نمی‌شه.
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ»
«بی تردید کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند، پروردگارشان آنان را به سبب ایمان‌شان به بهشت‌های پر نعمت که نهرها از زیر [قصرهایِ] آن‌ها جاری است، راهنمایی می‌کند.»
(سوره‌ی یونس/آیه‌ی۹)
آن کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، «یَهدیهِم» به اون ایمانی که کسب کرده بودند، هدایت‌های بعدی هم نصیب اون‌ها می‌شه؛ یعنی«آمنوا و عملوا صالحات» شد ایمان
«یهدیهم ربهم بایمانهم».

گاهی یه لعن گفتن، عمل صالح هست. هیچی، به لعن نمی‌رسه؛ یعنی صد تا صلوات بفرستید، به یه دونه لعن گفتن نمی‌رسه. گاهی صد تا لعن بفرستی به یه دونه صلوات، نمی‌رسه، باید ببینیم اون‌جا کجاست؟

دو تا آیه گفتیم حالا روایاتش رو هم گوش کنید؛ «الإمامُ علی-عليه‌السلام-: قالَ لی رسولُ‌اللّه-صلى‌الله‌عليه‌وآله- : يا علی، اُكتُبْ، فقلتُ: ما أكتبُ؟ فقال: اُكتُبْ: بسمِ‌اللّه‌الرّحمنِ الرّحيمِ، الإيمانُ ما وَقَرَ في القلوبِ و صَدّقَتْهُ الأعمالُ، و الإسلامُ ما جَرى علَى اللِّسانِ و حَلَّتْ بهِ المُناكَحَة»
امام على -عليه‌السلام- می‌فرمایند‌: «پيامبر خدا -صلى‌الله‌عليه‌و‌آله- به من فرمود: بنويس. عرض كردم، چه بنويسم؟ فرمود: بنويس به نام خداوند مهربان؛ ايمان، آن است كه در دل‌ها جاى گيرد و كردار ، آن را تصديق كند و اسلام، آن است كه بر زبان گذرد و پيوند زناشويى با آن حلال گردد»
(میزان‌الحکمه/ج۱)

وقتی عمل رو دیدی که غیر از اون هست معلومه که ایمان نیست، چون ایمان تصدیق می‌خواد. شما الان بیا ادعا کن، فلان ماشین برای منه، می‌گن تا سند نیاری بهت تحویل نمی‌دهند؛ این‌جا هم همینه.
امام علی-علیه السلام- می‌فرمایند:
«اَلاْیمانُ وَ الْعَمَلُ اَخَوانِ تَوْأمانِ وَ رَفیقانِ لایَفْتَرِقانِ»
«ایمان و عمل همزاد یکدیگر و دو قلو هستند و هم‌چون دو رفیقى هستند که از یکدیگر جدا نمى‌شوند». (غررالحکم/ج۲/ ص۱۳۶)

چرا حضرت می‌فرمایند، توأمان؟! می‌فرماید: رفیقان! چرا دوباره می‌گه لایفترقان؟
چون بعضی‌ها این‌قدر نفهم هستن «اخوان» رو درک نمی‌کنن، حضرت دوباره می‌فرمایند توأمان! بعضی‌ها باز از این‌ها سفیه‌تر هستن «توأمان» را نمی‌پذیرند.
لذا حضرت باید بگویند که این‌ها از همدیگه جدا نمی‌شن.
چه‌طور وقتی می‌خوای به یه بچه چیزی رو حالی کنید این طرف و آن طرف می‌کنی تا بفهمه، حضرت می‌فرماید: ایمان و عمل یه چیز است. بعضی‌ رو به شاکله‌ی رفتاری آن‌ها نگاه می‌کنی، اصلاً مؤمن نیستند، ولی شاکله‌ی قلبی او مؤمن است، درست است یا نه؟
شاکله‌ی رفتاری، شاکله‌ی وجودی رو تصدیق نمی‌کنه، بهتر است که لااقل طرف خودش، خودش رو بی‌ایمان فرض کنه، ولو این‌که خدا به یه دلایلی او را مؤمن می‌شناسه، چرا؟ چون بره و اون رو درست کنه، احتمال است، شاید شما جزء اون کسانی نباشید که قضیه طین هست، و گِل کافر با شما قاطی است، شاید شما از اون‌ها نباشید، از کجا می‌دونید، هنوز که ما از دنیا نرفتیم که به قلبت تکیه می‌کنی و می‌گی چیزهایی که در قلب من است، نشان دهنده این است که من آدم خیلی خوبی هستم، این احتمال است، یه احتمال کم هم اون طرف بده و امرت رو درست کن، ظاهرت رو درست کن، حرف زدنت رو درست کن، به کسی اهانت نکن، قُلدری نکن، جلوی احتمال رو بگیر.

قطعاً اون کسی که رعایت می‌کنه، جلوتر از اون کسی است که این‌ رو رعایت نمی‌کنه، حالا پیش خدا چه‌طوری است، هیچ‌کس نمی‌دونه، لقمان گفته اگه شما گناه جن و انس رو هم پیش خدا ببری، ممکن است که خدا بهشت نبردت، این استثناء است. خدا دینش رو بر اساس این روایت نچیده است، خدا دینش رو بر اساس طین، نچیده است، لذا گفته اگه کسی اصرار بر صغیره داره، پشت سر او نماز نخونید، چون فاسق است، گفته شده که اگه از مؤمن عمل فسق دیدی، به او بگو فاسق العمل. مگه فاسق العمل کم‌ حرفی است که ما ساده از کنارش رد می‌شیم؟!

حالا من به یه نفر فاسق بگم، بعد بگم منظورم فاسق‌العمل بود، خب برای اون همون قدر آزار دهنده است که بهش فاسق بگی.

من حساب احتمالات رو بکنم، این‌ امور نیاد برای من اغراء به جهل بشه، هر غلطی بکنم، بعد بیام بگم، من قلبم این‌طوری است، من خواب خوب دیدم، راجع به من خوب حرف می‌زنند، نشونه‌های خوبی دارم.
باید رعایت کنیم. خدا دینش رو براساس روایت لقمان نچیده، خدا دینش رو براساس این‌که خدا همه رو می‌خواد ببخشه نچیده، خدا دینش رو براساس این‌که گناه، گناهکاران امت رو یا کبائر رو ببخشه، خدا دینش رو براساس این نچیده، بلکه تو دینش همه‌ی اون‌ها دقیق است. حالا اون‌جا معلوم نیست شامل حال ما بشه، کار از محکم‌کاری عیب نمی‌کنه، باید محکم‌کاری کرد، باید رعایت کرد. طرف فحش بده، بعد بگه من می‌دونم فحش دادن من هم پیش خدا ثواب داره! خب، دین رو براساس این بچینی، خروجی‌اش چیه؟! از توش سلمان در می‌یاد؟! در نمی‌یاد، شاید مثلا یک چیزی به نام نُه ربیع یا رُفع القلم سه ساعت، هفت ساعت یا بیست ساعت است، طرف این رو، دویست ساعت می‌کنه! بعد هم دلش خوش هست، می‌گه که آقا، ما همش نه ربیع داریم!! اگه از من شنیدی، من از شما برائت می‌جویم، اگه از مشی من این رو برداشت کردی، من از همه‌ی شما پیش پروردگار، برائت می‌جویم، مگر عیسی-علیه‌السلام- برائت نجست؟ مگر امیرالمومنین-علیه‌السلام- برائت نجست؟!
دین رو نمی‌شه روی این امور چید، ولی می‌شه دین رو روی تقوا چید، شما دین رو روی تقوا بچین، به هیچ جا بر نمی‌خوره. فرض هم بگیریم، یک حجتی بین شما و خداست، این امر مال تو هست، شما نمی‌تونی این امر رو تعمیم بدی، دین به این شکل، دین سستی می‌شه، دین بازی می‌شه. شیطان یه جور دیگری اومده مؤمن رو بازی داده، اومده در تقوا رخنه کرده. تقوا رو طوری تعریف کرده، که با همه چیز سازگاره.
این‌که بیایید دست در جیب کسی بکنی، بعد بگی، آقا من می‌خواستم ادخال سرور کنم! می‌شه یه نفر این حرف رو بزنه؟! دین بر اساس این چیده نشده، بر اساس آزار مؤمن چیده نشده. پس«الأعمال و العمل».

دوباره نگید که شما، ما رو به ناامیدی می‌برید، آدم‌هایی که ظرفیت کوچیک دارند این‌طوری فکر می‌کنند و ناامید می‌شن. من در ظرف شما سعه ایجاد می‌کنم، در باورهای شما وسعت ایجاد می‌کنم، یعنی من، تو رو می‌برم یه جایی که همه‌ی این فوت و فن‌هایی رو که بلد هستی قشنگ مدیریت کنی، بیاری، آن‌جایی که باید بیاری و دین رو روی اون‌ها محکم بچینی. در شما سعه ایجاد می‌کنم، من این حرف رو می‌زنم و به همه‌ی این اموری که گفتم، قائل هستم و می‌گم، می‌شه همه این‌ها رو بود، با تقوا هم بود. بر اساس تقوا دین رو چید؛ نه بر اساس اون‌ها. این ذهن‌تان رو درست کنید.

بله، یه اشاره‌ی صدیقه طاهره-سلام الله‌علیها- عالمی رو عوض می‌کنه، این‌ رو من بهتر از شما می‌دونم، خدا شاهده که بهتر می‌دونم، من به طور ملموس می‌دونم که حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- چه کار می‌کنند. ولی حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- بر اساس دین پدرش، بر اساس وحی، بر اساس یه حرکت درست، حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- است. این طور نیست که آدم هر‌طور که فکر کنه، دین رو به همون سمت بیاره. ما باید این دینمون رو بتونیم پیش مردم ببریم؛ وقتی دین رو از ما شنیدن نتونن خدشه‌دار کنند. یه عده از آن طرف افتاده‌اند، یه عده از این طرف افتاده‌اند.

هر دو طرف غلط است! «خَیْرُ الامورِ اَوسَطها».
امام علی-علیه‌السلام- می‌فرمایند:
«اَلْإِيمَانُ وَ اَلْعَمَلُ أَخَوَانِ تَوْأَمَانِ وَ رَفِيقَانِ لاَ يَفْتَرِقَانِ لاَ يَقْبَلُ اَللَّهُ أَحَدَهُمَا إِلاَّ بِصَاحِبِ»
«ایمان و عمل همزاد یکدیگر و دو قلو هستند و هم‌چون دو رفیقى هستند که از یکدیگر جدا نمى‌شوند»
شما این احتمال رو بدهید، امروز که روز شهادت هست، صدیقه‌ی طاهره-سلام‌الله‌علیها- بنا دارند، یه کلاس ما رو بالا ببرن. این حرف‌ها، حرف‌های همیشگی ما نیست، با شما مستند صحبت می‌کنم، براتون آیه و روایت می‌خونم.
خدا یکی رو بدون دیگری قبول نمی‌کنه و وقتی می‌گه «لاَ يَقْبَلُ اَللَّهُ أَحَدَهُمَا إِلاَّ بِصَاحِبِه» دیگه چیزی باقی نمی‌مونه یکی بدون دیگری فایده نداره. خدا قبول نمی‌کنه بگی من ایمان دارم.
عمل صالح از تو می‌خواد، حالا برای این‌که آب پاکی روی دستت بریزه، اون عده‌ای که صحبت اون‌ها رو کردیم، این آیه است.
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ»
«گروهی از مردم (یعنی منافقان) گویند: ما ایمان آورده‌ایم به خدا و به روز قیامت، و حال آن‌که ایمان نیاورده‌اند» (بقره/۸)
می‌گه من ایمان آوردم، نمی‌گه من کافر هستم، می‌گه من مسلمان هستم، می‌فهمه ایمان چی هست که می‌گه من به خدا و روز قیامت ایمان آوردم. قرآن می‌گه و ما هم به مؤمنین می‌گیم. این‌ها که مؤمن نیستند. چه‌کسی می‌گه من مؤمن هستم، ایمان آوردم، ولی عندالله مومن نیست؟
«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»
«اعراب(بر تو منّت گذارده و) گفتند ما (بی‌جنگ و نزاع) ایمان آوردیم، بگو شما که ایمانتان (از زبان) به قلب وارد نشده به حقیقت هنوز ایمان نیاورده‌اید، لیکن بگویید ما اسلام آوردیم (و از خوف جان به ناچار تسلیم شدیم)، و اگر خدا و رسول او را اطاعت کنید او از اعمال شما هیچ نخواهد کاست(و از گناه گذشته می‌گذرد) که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.» (حجرات/۱۴)
به چه اعتبار؟ « وَلَمَّا يَدْخُلِ»
این‌ها کسانی هستند که اسلامِ آن‌ها خوب است، اما هنوز ایمان در قلب‌شان نرفته؛ یک عده هم هستند، ایمان در قلب‌شان رفته ولی هنوز اسلام‌شان خوب نیست.
آیه‌ی بعد می‌فرماید:
«وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ»
«در جهان از آن کس که (چون پیغمبران) خلق را به سوی خدا خواند و نیکوکار گردید و گفت که من از تسلیم شوندگان خدایم کدام ‌کس بهتر و نیکو گفتارتر است؟» (فصلت/۳۳)
مومن کسیِ که خدا همه چیز به او داده.

آیه‌ی بعد؛
«أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ»
«آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها می‌شوند و مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند»
(سوره‌ی عنکبوت/آیه‌ی۲)
«أحِسِبَ الناسُ اَنْ یُترَکُوا اَنْ یَقُولوُا آمَنّا»
مگه ما کسی رو که بیاد و بگه من ایمان آوردم رهایش می‌کنیم «وَ هُمٰ لاَ یُفتَنوُنَ» اون عملش رو نگاه نمی‌کنیم که ببینیم چه‌کار می‌کنه‌؟!
«وَ لقَدْ فَتَنَ الَذّینَ مِنْ قَبلَهُمٰ فَلَیَعَلمَنَ اللُه الذّینَ صَدَقوُا وَ لیَعَلمَ الذّینَ کَاذِبین‌َ»
«به یقین کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم تا خدا آنان را که راست گفتند معلوم دارد و دروغگویان را معلوم دارد»
( عنکبوت/۳)
یه فردی که می‌گه من ایمان آورده‌ام، ما هم دیدیم که ایمان آورده، همین‌جوری رهایش نمی‌کنیم، می‌ریم سراغ کارهایش ببینیم در عمل چه‌کار کرده.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُون كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ»
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید چرا چیزی می‌گویید که عمل نمی‌کنید؟ نزد خدا سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و عمل نکنید.»
(صف/۳)
«اَنْ تَقُولوُا مَا لَا تَفْعَلوُنَ» چه‌قدر کار بدی است.
خدا همین‌طوری که چیزی رو بزرگ نمی‌دونه. بزرگترین مقت، پیش خدا؛ یعنی خشم و غضب خدا برای کسی است که ادعا می‌کنه مؤمن است، ولی در فعلش ایمان نیست.
مردم، امشب یه چیزی رو می‌خوام براتون بگم که به برکت حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها-  به زبونم جاری می‌شه؛ خیلی ساده بگم گاهی شما نمی‌دونید، یه آدمی هستی که کل رفقای این جلسه ایمان‌شون به برکت شماست. تک تک شما را دارم می‌گم.
رفقای جلسه ایمان‌شون به برکت شماست، گاهی سه نفر از رفقای جلسه ایمان‌شون به خاطر شماست، گاهی هم یه نفر. خدا یه‌طوری قرار داده که این فرد از شما تغذیه می‌شه و مؤمن شدن و نشدنش به خاطر شماست، ولی شما حواست به این نیست که داری با رفتارت ایمان اون رو ضعیف می‌کنی. قلب که چیز پیدایی نداره؛ قلب اگه درست باشه برای خودته، عمل کردن برای دیگران است. چرا حضرت فرمود:«کُونُوا وَ عاتَ الناسِ بِغَیرِ الْسِنَتِکُمْ» ؛ یعنی این قلبت پاک است، ایمانت پاک است این‌ها برای خودته. وقتی اومد و فعل شد دیگه برای خودت نیست. خدا داره به وسیله‌ی تو دیگران رو هدایت می‌کنه؛ یعنی فعل تو یه جا داره امر به معروف می‌شه، یه جا هم نهی از منکر می‌شه. حالا اگه در وجود شما منکر شکل گرفت و معروف شکل نگرفت، خُب احتمال بده همان موقع یه عده‌ای هستند که دارند تو رو نگاه می‌کنند. موقع دیگری هم نیست که تو رو ببینند.
الان تو رو شب جمعه دیدند، دیگر کجا می‌توانی گیر بیاوری که چه کار کردی، کجا گیر می‌آوردی؟! پس«کبر مقتا عندالله» غضب خداست.
«لمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ» «چرا چیزی رو می‌گویید که عمل نمی‌کنید؟!»
امام صادق-علیه‌السلام – عن باقر -علیه‌السلام- قال النبی-صلی‌الله‌علیه وآله‌وسلم- بعد هم معلوم است،  جبرائیل بعد هم خداست؛ دیگه نمی‌خواییم این‌طوری بگیم که قال الصادق یعنی از پدرشون و ایشون هم از پدرشون، بعد از پیامبر و از خدا. می‌خواییم بگیم خدا این رو می‌فرماید: «اَلْإِيمَانُ وَ اَلْعَمَلُ» ایمان هم قول است، هم عمل است. ما فکر می‌کنیم که ایمان یک چیز درونی است.
رسولُ اللّه-صلى الله عليه و آله- می‌فرمایند:
«الإيمانُ و العملُ أخَوانِ شَريكانِ في قَرَنٍ لا يَقْبلُ اللّه ُ أحدَهُما إلاّ بصاحبِهِ»
«ايمان و عمل دو برادر بسته به يك ريسمانند كه خداوند يكى را بدون ديگرى نمى پذيرد»
حضرت این رو یه مقدار بهتر باز می‌کنند.
رسول خدا-صلي الله عليه و آله- می‌فرمایند:
«نيَّةُ الْمُؤمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَ نيَّةُ الْكافِرِ شَرُّ مِنْ عَمَلِهِ وَ كُلُّ عامِلٍ يَعْمَلُ عَلى نيَّتِهِ»
«نيت مؤمن بهتر از عمل او، و نيت كافر بدتر از عمل اوست و هر كس مطابق نيت خود عمل مى كند»
(كافى/ ج ۲/ ص ۸۴ /ح ۲)
«نيَّةُ الْمُؤمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ» یعنی چه؟
«وَ نيَّةُ الْكافِرِ شَرُّ مِنْ عَمَلِهِ» یعنی چه؟
یعنی مؤمن اون‌قدر نیتش عجیب است، هر قدر که در عملش مواظبت کنه، کم است، باید اون‌قدر مواظبتش رو بالا ببره که به نیت برسه، چون خدا نیت را برای عمل صالح ملاک قرار داده؛ مثلا یه کسی که راننده‌ی خوبی است، آشپز خوبی است حالا که معروف شده، اون‌قدر باید مواظبت کند که ثابت کنه، همین‌طوری هست که معروف شده «نيَّةُ الْمُؤمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ» و اگه «شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ» باشه، این کافر می‌شه. پس اگه مؤمن این‌طور است، نمی‌شه که عملش پایین باشه، عمل و نیتش هر دو باید بالا باشند، این دو باید باهم باشند «نِيَّةُ اَلْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ» باید بگه این مقدار مواظبت کم است، باز هم  عملت رو مواظب باش. عملت رو خشوع، خضوع بده وآرامش خودت رو هم حفظ کن، الان یه مشهد رفتن رو در نظر بگیرید، همین‌طور می‌ری و می‌گی «السلام‌علیک» این یه‌جورش است، با بند و بیل می‌ری، یه‌جور دیگه است، چون در این یکی نیت زیارت درست است هر چه‌قدر با آداب کامل‌تر بری، به اون نیت نزدیک بشی خوب است، نه این‌که از این «نِيَّةُ اَلْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ» یعنی عملش هرطور شد! این چه فهمی است؟!

«يَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِي فَهُوَ فِي الْجَنَّةِ مَعِي وَ مَنْ أَبْغَضَهَا فَهُوَ فِي النَّار يَا سَلْمَانُ حُبُّ فَاطِمَةَ يَنْفَعُ فِي مِائَةِ مَوْطِنٍ أَيْسَرُ تِلْكَ الْمَوَاطِنِ الْمَوْتُ وَ الْقَبْرُ وَ الْمِيزَانُ وَ الْمَحْشَرُ وَ الصِّرَاطُ وَ الْمُحَاسَبَةُ فَمَنْ رَضِيَتْ عَنْهُ ابْنَتِي فَاطِمَةُ رَضِيتُ عَنْهُ وَ مَنْ رَضِيتُ عَنْهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ مَنْ غَضِبَتْ عَلَيْهِ فَاطِمَةُ غَضِبْتُ عَلَيْهِ وَ مَنْ غَضِبْتُ عَلَيْهِ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَا سَلْمَانُ وَيْلٌ لِمَنْ يَظْلِمُهَا وَ يَظْلِمُ‏ ذُرِّيَّتَهَا وَ شِيعَتَهَا.»
 «ای سلمان! هر کسی دخترم فاطمه را دوست بدارد در بهشت در کنار من خواهد بود و هر کسی او را دشمن بدارد در آتش جهنم خواهد بود. ای سلمان، دوستی فاطمه در صد جایگاه به حال انسان سودمند است که راحت‌‌ترین آن‌ها عبارت‌ است از مرگ، قبر، میزان، سنجش، محشر، پل صراط و حساب‌کشی. پس دخترم فاطمه از هر کس راضی باشد، من از او خشنود می‌شوم و هر کس من از او راضی شوم خدا از او خرسند خواهد بود. هر کس فاطمه از او خشمگین باشد، من بر او خشم می‌کنم و هر کس من بر او خشم کنم، خداوند بر او غضب می‌کند. ای سلمان، وای بر کسی که به فاطمه و به فرزندان و شیعیانش ظلم و ستم کند.»
(بحارالانوار/ ج٢٧/ ص١١۶)

رسول خدا-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم- خطاب به سلمان می‌فرمایند: هر کس فاطمه‌ی من رو دوست بدارد، با من در بهشت است و هر کس نسبت به فاطمه دشمنی و بغض داشته باشه، در جهنم است. محبت صدیقه‌ی طاهره-سلام‌الله‌علیها- صد جا به درد شما می‌خوره، صد جا! صد جا به درد می‌خوره! البته این فایده‌های دم‌دستیِ محبت به فاطمه-علیهاالسلام- هست، مثل این‌که بگن، حالا شکلات بخور تا غذا بیاد، محبت فاطمه-علیهاالسلام- این‌طور هست، دم‌دستی‌ها و أیسر این محبت در قبر، میزان، حشر، صراط، محاسبه است. فایده‌ی اصلی اینجاست که هر کسی فاطمه از او راضی بشه، من از او راضی می‌شم «وَ مَنْ رَضِيتُ عَنْهُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ» خب، این یه کلمه رو دقت کنید، این یعنی چی که اگر فاطمه-علیهاالسلام- راضی بشه، پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- راضی می‌شه، خدا راضی می‌شه؟! این مطلب‌ یه دقتی لازم داره، عالم وجود رو ببینید، هر چیزی که در عالم هست، وابسته‌ی به نبی مکرم-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- است؛ یعنی روح پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- است که شما به شکل‌های مختلف در این عالم دارید، نمازِ، روزه است. شما رحمت می‌بینید، همان روح پیغمبر‌ اکرم-صلی‌الله‌علیه‌وسلم- است، علم می‌بینید همان روح پیغمبر اکرم-صلی‌الله‌علیه‌وسلم- است «انا مدینه العلم». شما هر چیزی از خوبی‌ها می‌بینید، پیغمبر اکرم-صلی‌الله‌علیه‌وسلم- است و هر چی بدی تو عالم می‌بینید، دومی-لعنة‌الله‌علیه- است و شیطان شعبه‌ای از دومی-لعنة‌الله‌علیه- است، ببینید یه معصیت شعبه‌ای از دومی-لعنة‌الله‌علیه- است. اگر اومدیم، گفتیم که رضایت فاطمه-علیهاالسلام-، رضایت پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- است، در واقع چی می‌خواستیم بگیم؟ می‌خواستیم بگیم که اون روحی که حاکم بر عالم وجود است و همه‌ی خوبی‌ها دست او هست، یه فردی به نام فاطمه-علیهاالسلام- هست، باز این‌طور است که وجود او وجود پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌و‌سلم- است «بضعه منی»، ببینید وجود او باز وجود پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم-است که ما می‌گیم، همه‌ی عالم رو احاطه کرده، وجود صدیقه‌ی طاهره-سلام‌الله‌علیها- است که وجود پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم- رو پر کرده، خب تموم شد دیگه، الان وجود خود خدای متعال است که همه‌ی عالم رو پر کرده.
اراده‌ا‌ی در عالم غیر از اراده‌ی خدا نیست. خدا داره می‌گه پیغمبر؛ یعنی خدا همه‌ چیزی رو که می‌خواد در خدایی‌اش نشان بده در پیغمبر اکرم -صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم- نشان می‌ده، پس همه‌ چیزی رو هم که می‌خواد در پیغمبر اکرم -صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم- نشان بده در فاطمه‌ی‌ زهرا-سلام‌الله‌علیها- نشان می‌ده. پس رضایت او، محبت او همه چیز است؛ یعنی به همه چیز وصل می‌شی.
این خیلی مهم است! مثلاً یه نفر به شما می‌گه اگه به فلان شهر رفتی با فلانی تماس بگیر؛ اگه تماس گرفتی در این صورت به رئیس‌جمهور و مراجع و علماء متصل می‌شی.
در مورد این دو نفر، غضب حضرت فاطمه -سلام‌الله‌علیها- آشکار شده که درمورد بقیه آشکار نشده و این عجیبه! اگه ما بیاییم به این دو نفر غضب کنیم و اون وجودی رو که از صدیقه‌ی طاهره -سلام‌الله‌علیها- غضب گرفته رو لعن کنیم ما هم مثل همون می‌شیم.
وجود فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- که پیغمبر رو پر کرده، به دلیل همین غضب است و اون غضب، همون سخط خداست.
ما خود به خود  غضبمون متصل به سخط خداست و همین عالم رو پر کرده، پس غضب هم باید باشه.
ببینید راه آهن دو تا ریل داره که یه ریلش رو دوازده امام-علیهم السلام- و پیغمبراکرم-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم- درست کردند، یه ریلش رو هم فاطمه-سلام‌الله‌علیها- درست کرده که تبری است.
قطار روی یه ریل راه‌آهن نمی‌تونه بره اگه تبری رو درست نکنید و با تبری بازی کنید قطار شما زمین‌گیر است.
خدا با کسی تعارف نداره، با تبری نمی‌شه بازی کرد؛ باید تبری داشت، اگه این تبری نباشه، تولی هیچ فایده‌ای نداره. مگه قطار روی یه ریل راه می‌ره؟ نه! راه نمی‌ره. تولی هم بدون تبری فایده نداره.
این دعا از صدیقه‌ی طاهره-سلام‌الله‌علیها- است، گوش بدید دلتون جلا بگیره.
«اللَّهُمَّ بِحَقِّ الْعَرْشِ وَ مَنْ عَلَاهُ وَ بِحَقِّ الْوَحْيِ وَ مَنْ أَوْحَاهُ وَ بِحَقِّ النَّبِيِّ وَ مَنْ نَبَّأَهُ وَ بِحَقِّ الْبَيْتِ وَ مَنْ بَنَاهُ يَا سَامِعَ كُلِّ صَوْتٍ يَا جَامِعَ كُلِّ فَوْتٍ يَا بَارِئَ النُّفُوسِ بَعْدَ الْمَوْتِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ آتِنَا وَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا فَرَجاً مِنْ عِنْدِكَ عَاجِلًا بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ‏
صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى ذُرِّيَّتِهِ الطَّيِّبِينَ الْمُطَهَّرِينَ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً.»
«خدایا به حقّ عرش و كسى كه بلند كرده است آن را و به حقّ وحى‏ و كسى كه فرستاده است آن را و به حقّ پيغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله- و كسى كه پيغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله- رو فرستاده  است و به حقّ خانه‌ی كعبه و كسى كه ساخته است آن را، اى شنواى هر آوازى، اى گرد كننده‌ی هر برطرف‏‌ شده‏‌ای، اى خلق‏‌ كننده‌ی مردمان پس از مرگ، رحمت فرست بر محمّد و اهل خانه‌ی او و بده به ما و به همه‌ی مردان مؤمن و زنان مؤمنه كه باشند در مشرق‌هاى‏ روى زمين و مغرب‌هاى آن گشايشى از جانب خود به زودى به سبب آن‌كه گواهى مى‏‌دهم به آن‌كه نيست خدای مگر خدا و آن‌كه محمّد بنده توست و فرستاده توست. رحمت فرستد خدا بر او و بر اولاد او كه پاكان و پاكيزگانند و درود فرستد خدا بر ايشان. درودى بسيار.»
(مصباح الکفعمی/ص۱۷۹)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مورخ: ۱۳۹۲/۱۲/۱۴