qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

روایت: علامه مجلسی در بحار ج 66 ص 274: از امام باقر از پدران بزرگوارشان از امیرالمؤمنین علیهم السلام ان االله اخفی اربعة فی اربعة اخفی رضاه فی طاعته فلا تستصغرن شیئا رضایت خودش را در اطاعت مخفی نموده پس چیزی از طاعت خدا را کوچک نشمار شاید همان مشمول رضایت خداست و تو نمی دانی ببینید خدا از ما روحیه طاعت می خواهد، روحیه طاعت، خود طاعت یک امر دوم است الان من یک بچه ای در خانه دارم یک فرزند دو فرزند سه تا فرزند دارم یک فرزند است می دانم در اختیار من است ولی من اصلا هیچی هم به او نمی گویم کاری هم بهش ارجاع نکردم من می دانم اگر کار را بهش ارجاع بدهم انجام میدهد این مطیع است دیگر، لازم نیست کاری بکند که من بگویم امروز مطیع بوده ولی یک بچه ای دارم که این مطیع نیست ولی کارهای من را هم انجام می دهم بهش می گویم فلان کار، انجام می دهد نه نقی می زند نه نوقی هیچی، ولی از روحیه اش می فهمم که نه دوست داشت که بهش نگویم این کار را بکن، خدا هم همین است خدا از ما اطاعت می خواهد ببیند در وجود ما اطاعت هست یا نیست خب اگر اطاعت هست اطاعت اگر هست بین این که به من بگویند آقا این خودکار را از این جا به من بده من به این آقا بگویم این خودکار را به من بده بین این که بگویم نه این خودکار را از آن جا به من بده یا نه به جای خودکار بگویم آن قرآن را به من بده، این چه فرقی کرد، خودکار که یک امر ناچیزی بود و گفتم قرآن بده که یک امر بزرگی بود فرق نمی کند در هر دو اطاعت است پس من با اطاعت کار دارم خدا با اطاعت ما کار دارد می خواهد ببیند ما نافرمانیم یا فرمان بُرداریم، این را با خودت حل کند ببین این را با خودت حل کن ببین چموشی یا نه رام در مقابل خدائی، این خیلی راحت است، اگر این گلوگاه را آدم با خودش حل کند با خودش کنار بیاید دیگر بقیه اش حل است حالا وقتی که رام در برابر پروردگار خودش را پیدا کرد نفسش را هم همین جوری کرد حالا یک جا مخالفت کرد خدا این را مخالفت نمی نویسد این را قرار بده، مثلا می گویم برای این که خودت را امتحان کنی در نماز صبح امتحان کن، هر موقع دیدی برای نماز صبح خودت بیدار شدی نماز خواندی، با زنگ، زنگ زد شما چشمت را باز کردی که الحمدلله ساعت ما زنگ زد حالا می خواهیم نماز بخوانیم مطیع پروردگاری، اگر دیدی زنگ زد بگویی یک ذره دیگر بخوابم مثل همان بابائی است که به بچه اش یک کاری را می گوید ده دفعه باید بهش بگوید این مطیع نیست اگر دیدی نماز شب هم می خوانی بهش تکیه نکن اگر دیدی زار زارهم گریه می کنی تکیه نکن، اگر دیدی بهترین آدمی باز هم تکیه نکن آن موقعی تکیه کن که صبح برای نماز صبح تا زنگ زد چشت باز شد الحمد لله اذان شد دیگر، حالا خدا ما را خواسته با کیف پا شدی، این را از خدا بخواه . مثال زدم و اخفی سخطه فی معصیته فلاتستصغرن شیئا من معصیته فربما وافق سخطه و انت لاتعلم ترجمه: خدای متعال خشمش را و سخطش را در معصیت خودش مخفی فرموده پس هیچ چیز از معصیت های خدا را کوچه نشمار چه بسا همان معصیت مشمول خشم الهی بشود و حال آن که تو نمی دانی بیان استاد: خدا دو تا چیز بیشتر بین ما ندارد که، یک امر دارد یک نهی، مستحبش هم امر است مکروهش هم نهی است، یک امر و نهی دارد پیش ما خدا، چیزی ندارد خدا، امر و نهی خدا هم این قدر نیست که ، ما امر و نهی های خودمان به همدیگر خیلی است خدا به تعدادی که الان ما امر و نهی به هم داریم خدا اصلا امر و نهی ندارد، الان راهنمائی رانندگی ببین شما از این جا راه می افتی چقدر امر و نهی دارد تا به مقصد می رسی، در یک مدرسه ببین چقدر امر و نهی است در یک مهمانی می روی ببین چقدر امر و نهی است خدا امر و نهیی هم ندارد که، نهی خدا را هم این قرار بده برای خودت که سخط خدا در آن است نگاه نکن نهی است نه نهی چیزی نیست، سخط است که مهم است خدا اگر سخط کند ببین سخط خدا با نمرود چه جوری بود همان سخط با من است، من هم می شوم نمرود، یک نمرود کوچولو، سخط خدا جنسش یک جور است، با نمرود با من، رحمت خدا هم یک جور است، با امام حسین با من، منتهی با امام حسین در آن مقام تام است در من در مقام خودم است بالاخره من دارم از رحمت خدا استفاده می کنم آن جا هم سخط خداست جنسش یکی است هر کس نهی خدا را ترک نکند خدا سخط به او می کند، می خواهد نمرود باشد می خواهد از اولیاء خاص باشد، خدا به پیغمبرش می گوید اگر این کار را بکنی من همه اعمالت را به هم می ریزم، می گوید اگر شرک بورزی من اعمالت را بهم می ریزم نمی پذیرم حبط می کنم، خب تمام شد. پس این را هم روی خودت کار کن که با همه مخالفت بکنی با خدا مخالفت نکنی. و اخفی اجابته فی دعوته فلا تستصغرن شیئا من دعاءه فربما وافق اجابته و انت لاتعلم ترجمه: خدای متعال اجابتش را در این مخفی کرده که او را بخوانی پس هیچ چیز از دعاها را کوچک نشمار چه بسا همین دعائی که ترکش کردی قرار بوده مشمول اجابت خدا واقع بشود حال آن که تو نمی دانستی بیان استاد: من بارها برایم اتفاق افتاده حرم سیدالشهداء رفته ام زیارات هایم را کرده ام حرم امیرالمؤمنین رفته ام زیارت هایم را کرده ام دیگر خداحافظی کردم که بیایم آمدم از ضریح فاصله گرفتم این طرف تر فهمیدم که الان دعای مستجاب دارم برگشتم دوباره داخل حرم، نرفتم به طرف ضریح ، نزدیک ضریح، دوباره یک حاجت خواستم حاجت های مهمم را، دوباره از این در آمدم بیرون دیدم که نه بازم جا دارد رفتم داخل، دوباره یک حاجت دیگر، آمدم تا هفت بار هشت بار این برای من تکرار شده، من بعدا متوجه شدم این قسمت های آخری که من داشتم می رفتم یک موقع شما از در حرم دارید بیرون می روید یا از همین جلسه داری بیرون می روی، آن آخر سر ـ این را آقای میرباقری خدا حفظش کند از یک کسی نقل می کند، آن آخرها که دیگر داری می روی که همه هم تمام شده دارند می روند، به خدا بگو خدایا بچه ها وقتی از خانه بیرون می رفتند مادرشان نخودچی کشمش در جیبشان می ریخت می گفت تو راه بخور، خدایا ما داریم می رویم یک چیزی هم در جیب ما بریز، این را کوچک نشمار، چون شما محل اجابت شدی، در حرم امام حسین است طرف هتل رفتی یک چیزی بخواه، از هتل بیرون آمدی یک چیز بخواه، رفتی طرف این که آب بخوری یک چیزی بخواه، رفتی بازار یک چیز بخواه، چون باب اجابت به رویت باز شده یک جا هم هست نه باب اجابت باز نشده وقتی باز نشده دیگر باز نشده دیگر، شما می بینی اقبال داری یا الله، هی دعا کن، هی بخواه، این خواستن های زیاد جبران می کند یک سری اموری را که جا مانده و اخفی ولیه فی عباده فلاتستصغرن عبدا من عبیدالله فربما یکون ولیه و انت لاتعلم ترجمه: خدای متعال اولیاءش را در بین بندگانش مخفی کرده پس هیچ کدام از بندگان خدا را کوچک مشمار چه بسا همان کسی که تو کوچک شماری ولیّ خدا بوده باشد در حالی که تو نمی دانی بیان استاد: حتی یک بچه، یک بچه ای در جلسه می آید می رود یک کسی که تو اصلا احتمال نمی دهی، ما در همین مسجد النبی نماز می خواندیم یک پیرمردی کتش را می انداخت روی شانه هایش آنجا پیدایش شد قیافه را نگاه می کردی هیچ مقبولیتی نداشت لباس ها را نگاه می کردی هیچی نداشت، ما هم داشتیم جلو نماز می خواندیم یک آقائی یواشکی بین مغرب و عشاء به من گفت که این آقا را من دیشب کنار امام زمان علیه السلام دیدم، بعد از نماز به من اطلاع داد، ما این را به حرفش گرفتیم و تا در خانه آوردیم و یک صحبت هائی شد، خیلی احترامش کردیم، بعد از او سؤالاتی کردم دیدم خیلی آدم عجیبی است اصلا مسائل این جوری در دستش است، ببین اولیاء خدا این جوری نیست که تو فکر می کنی، شما گاهی یک رفیقی داری باهاش مأنوسی عادت کردی، می گویی رفیقمان است سر به سرش هم می گذاری اذیت می کنی، نه این جوری نیست گاهی می بینی این اولیاء خداست، اجمالش این است از دوستان امیرالمؤمنین کسی را کوچک نشمار. اگر خدا به کسی ـ این را گوش کنید از من این جزء کلمات قصار من است ـ اگر کسی مورد توجه امام عصر واقع شده باشد حضرت را دیده باشد و نفهمیده باشد که حضرت را دیده، یا حضرت یک نگاهی بهش کرده باشد، علامتش این است تمام دوستان امیرالمؤمنین در چشم این مثل یک پادشاه هستند مثل یک سلطانند بزرگند، هیچ کس را کوچک نمی داند یعنی امکان ندارد، حتی دشمنش را، دشمنی باهاش می کنند ولی این به دشمنی ناراحت می شود ولی از او ناراحت نمی شود، از آن فرد ناراحت نمی شود این علامت توجه ولیّ خدا بهش است این معلوم می شود که امام زمان یک دستی به سر و قلبش کشیده این معلوم می شود که از ولایت یک چیزی بهش عطا شدهبیان استاد: من این چهارتا را یکی یکی توضیح بدهم