qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

ما باید خودمان را در معرض هدایت قرار دهیم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُصْطَفیٰ مُحَمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِين ألمَعصومین وَ لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین»
«اَللّهُمَ صَلِّ عَلي علي بن مُوسَي الِّرِضا المَرُتَضي اَلاِمامِ التَّقيِّ النَّقيِّ وَ حُجَتِكَ عَلي مَن فَوقَ الاَرضِ و َمَن تَحت الثَّري اَلصِدّيقِ الشَّهيدِ صَلاةً كَثيرَةً تآمَّةً زاكِيَةً مُتَواصِلَةً مِتَواتِرَةً مُتَرادِفَة كَاَفضَلِ ما صَلَّيتَ عَلي اَحَدٍ مِن اوليائِكَ.»
صلواتی برای امام رضا-علیه‌السلام- مرحمت بفرمایید.

خدای متعال برای هدایت، دستگاهی را ساخته و از ما دعوت کرده تا خودمان را در مسیر جریان هدایت قرار دهیم. لازم نیست کار خاصی انجام دهیم، نه! باید در معرض هدایت قرار بگیریم. وقتی که میوه‌ها، مثل سیب و گلابی خودشان را در معرض آفتاب قرار دادند، می‌رسند و وقتی رسیدند دیگر در دست باغدار نمی‌مانند و وارد بازار می‌شوند. پس مهم این است که من در معرض هدایت قرار بگیرم. خودشان من را می‌رسانند و از کال بودن در می‌آورند؛ لذا من هر چه‌قدر می‌توانم باید این کشش-معرضیت- را تقویت کنم. یکی از راه‌های در معرض بودن اینست که جسم شما در جلسه‌ی روضه باشد یا در حرم امام حسین-علیه‌السلام- باشد. این بیست درصد کار است، هشتاد درصد کار چیز دیگری است. هشتاد درصدش این است که آن‌ها ما را قبول کنند.
پیامبر-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله-فرمودند: «ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین»
(بحارالانوار/ ج ۲۰/ ص ۲۱۵)
خیلی‌ها شمشیر زدند، ولی خدا شمشیر زبیر را قبول نکرد با اینکه سیف‌الاسلام بود!! پس داد، مال خودت بردار ببر.
یک اموری در وجود ما هست که شما هیچ دخالتی در آن ندارید و نمی توانید داشته باشیم؛ مثلاً شما چشم داری و می‌توانی ببینی. این درست است این مال شماست، ولی بصیرت را از کجا می‌آوری؟ حالا برو بصیرت پیدا کن. بصیرت در کتاب نیست. طرف تیزبین هست ولی بصیرت ندارد و کور است.
امام علی-علیه‌السلام- می‌فرمایند: «حب الشیءٍ یُعمی و یُصِمَّ» «علاقه‌ی شدید به چیزی آدمی را کور و کر می‌کند»
(المجازات النبویة/ ج۱/ ص۱۷۱)
آقایی پول زیاد در می‌آورد اما برکت ندارد، این را چه کار می‌کنی؟!
مشهور است، ولی مقبول نیست. همه او را می‌شناسند، عکسش همه جا هست ولی مقبول نیست. لعنتش می‌کنند.
خیلی‌ها نماز می‌خوانند ولی نماز مقبول کجا است؟ خیلی‌ها به حج می‌روند اما
«مَا أَكْثَرَ اَلضَّجِيجَ وَ أَقَلَّ اَلْحَجِيجَ»
المناقب/ ج۴/ ص۱۸۴)
خیلی‌ها قران می‌خوانند ولی رسولُ اللّه-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله- می‌فرمایند: رُبَّ تالِ القرآنِ و القرآنُ يَلعَنُهُ»(بحار الأنوار/ ج۸۹/ ص۱۸۴)
خود قرآن لعنتشان می‌کند و می‌گوید: این اصلاً با من کاری ندارد! هیچ چیزی از او به من نرفته فقط از روی من می‌خواند.
آقایی را از مصر برای قرائت قران دعوت کرده بودند، گفته بود، برایم شراب بیاورید تا صدایم باز شود.
خیلی‌ها در این دین خرج کردند ولی خدا قبول نکرد. اما خدا از خدیجه-سلام‌الله‌علیها- قبول کرد.
شمشیر مالک را قبول کرد و مالک اشتر نخعی شد. خیلی‌ها صدقه دادند، ولی صدقه‌ی امیرالمومنین-علیه‌السلام- در حال رکوع عالم‌گیر شد.
پس شما احتیاج به این داری. حالا این‌ها را چه طور می‌توان گیر آورد؟
ما آقایی می‌خواهیم. آقایی را نمی‌شود با داد و بیداد پیدا کرد. آقایی را باید به آدم بدهند. پول هم لازم ندارد. بعضی بدون پول آقا هستند.
علم هم لازم نیست، مرجعیت هم نمی‌خواهد؛ ولی آقاست و می‌بینی یک نفر خروارها علم دارد اما آقا نیست.
آقایی می‌خواهید، باید مورد نظر باشید. مورد نظر این نیست که شما پیچ و مهره را شل و سفت کنی تا این‌جور بشود و من را ببینند، دیده بشوم؛ نه! این سر و صدا‌ها مال دنیاست. دنیا هم تاریک است.
یک آدم پلشتی مثل یزید می‌آید و معروف می‌شود. یک نفر مثل امام حسین-علیه‌السلام- زیر سم اسب‌ها می‌رود. دنیا این است! دنیا تاریک است. من باید در معرض قرار بگیرم تا من را بخواهند. یک مسجدی همین نزدیکی است که سابقه داشته و مردم برای نماز فوج فوج به این مسجد می‌آمدند و می‌رفتند به خاطر مکبرش. آقایان علمای تراز اول می‌آمدند نماز می‌خواندند که صدای مکبّر را بشنوند نه به خاطر پیش‌نماز.
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد
بلبل به باغ و جغد به ویرانه تاخته است
هر کس به قدر همت خویش خانه ساخته است

هم‌زمان با جریانی به نام ایمان که در وجود مومن راه پیدا کرد نفاق هم در وجود او وارد شد. همزمان با نفاق کفر هم در وجودش هست ولی قرار است که نفاق این مومن را نگیرد، کفر هم نگیرد، شرک هم نگیرد.
خوب دقت کنید بحث مهمی است! مثلاً من می‌گویم که شما آدم سالمی هستی؛ اما این سلامتی چه‌قدر است؟ آیا این‌قدر هست که اگر جایی که ویروس وجود دارد بروی و برگردی هیچ اتفاقی برایت نیفتد؟ ایمنی بدنت آن‌قدر بالا هست؟
سلامتی هست ولی با یک میکروب کوچک و با یک ویروس طرف از پا درمی‌آید. این سلامتی با دوام نیست. گِرِیْد این سلامتی باید خیلی بالا برود که طرف به این آسانی اذیت نشود. ما با این سلامتی کار داریم.
همه «لا اله الا الله» گفتند؛ اما زمان حجةالوداع و غدیر که شد، همه مشرک شدند «وَهُمْ مُشْرِكُونَ»(یوسف/ آیه۱۰۶)
«فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ» (عنکبوت/آیه‌ی ۶۵) وقتی در کشتی بودند گفتند:«دعوالله»ولی وقتی پیاده شدند رها کردند.
بچه در خانه مومن است؛ چون مامانش مومن است. باباش مومن است. به محض این که وارد دانشگاه شد معلوم می‌شود که عیارش پایین است و چون عیار پایین است لذا می‌بینید که آن کفر در دانشگاه گل کرد و شکوفا شد. شرک، شکوفا شد. نفاق، ایمان را له کرد. پس این‌طور نیست که شما بگویید، من توحید را پذیرفتم. این که اول‌الکلام است. شرک را چه کار کردید؟
«لا اله» این «اِلّا »خیلی مهم است. «اِلّا» که نباشد «لا اله الله» می‌شود. «الا » که ندارد چون ضعیف است اول می‌گوید:خدا
بعد از یک مدت می‌گوید هم این، هم خدا.
شخصی پیش امیرالمومنین-علیه‌السلام- آمد و گفت: من شما را خیلی دوست دارم؛ ولی دومی را هم دوست دارم.
حضرت فرمود: تو اَعْوَر هستی. یکی از چشمانت کور است؛ یا آن چشمت درست می‌شود، یا هر دو چشمت کور می‌شود.
بعضی‌ها اعورند. من یک خبری به شما بدهم تا دغدغه شما حل شود. پیغمبر خدا-صلی‌الله‌علیه‌وآله- یک لحظه برای دین عصبانی نشد. یک لحظه حضرت از کوره در نرفت. چرا؟ یک لحظه حضرت نارضایتی پیدا نکرد. چرا؟
به خاطر این‌که هدایت دست پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله- نیست. دعا می‌کرد و می‌فرمود: خدایا این‌ها را به راه راست هدایت کن. شما خیلی افراد را می‌بینی که با شما سازگار نیستند برایشان دعا کن. همین قدر کار دست شما است نه بیشتر از این.
حتی اگر بچه‌ات بود، دعایش کن. نباید همه مسجدی بشوند! پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله- هم نتوانست چنین کاری انجام دهد. امیرالمومنین-علیه‌السلام- هم موفق نشد؛ شما که کسی نیستید! پس در وجود ما مزاحم هست و نمی‌گذارد، یعنی اگر ایمان هست، کفر هم هست، شرک هم هست، نفاق هم هست، ایمان هم هست.
یک موقعی کفر من در می‌آید. آقایی پیاده‌روی اربعین رفته آن‌جا کمی گیر افتاده، کفرش در آمد و چیزهایی که نباید به دهانش جاری شود، جاری می‌شود. کارهای امام حسین-علیه‌السلام- است! از وجودش درمی‌آورد و نمی‌گذارد این طور بماند.
حالا من سلامتی می‌خواهم که کفر روی من اثر نکند؛ نفاق روی من اثر نکند؛ شرک روی من اثر نکند. اونی که لایه‌ی پوشاننده‌ و حفاظتی ایمان من است، محبت حسین-علیه‌السلام- است؛ یعنی خدا یک روکش قرار داده که ایمان من هیچ تغییری نکند. وقتی افراد به امام حسین-علیه‌السلام- برسند، به همه خوبی‌ها رسیده‌اند.
امام رضا-علیه‌السلام- می‌فرماید: «كَلِمَةُ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ حِصْنی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی»(اعیان الشیعه/ ج ۲/ ص ۱۸)
اگر کسی با ما آمد، کفر او را نمی‌گیرد و الا کفر وجودش را خواهد گرفت. خدا در وجودت یک چیزی گذاشته که همراه تو باشد و تو را حفاظت کند.
علم کسی را حفاظت نکرده؛ نماز هم کسی را حفاظت نکرده، نماز خودش محافظ می‌خواهد. روزه هم محافظ می‌خواهد. قران هم حفاظ می‌خواهد. کعبه هم حفاظ می‌خواهد.
حضرت فرمود: به برکت ما این‌ها حفاظت شده.
بعد فرمود: «مَنْ لَزِمَنَا لَزِمْنَاهُ وَ مَنْ فَارَقَنَا فَارَقْنَاهُ» (عيون اخبار الرضا/ ج۱ )هر کس ملازم ما بشود ما هم دستش را می‌گیریم و همراهش هستیم. «مَنْ فَارَقَنَا فَارَقْنَاهُ» هر کسی از ما جدا شد، یاعلی.
برای این‌که دقیق‌تر به شما بگویم، فنی‌تر مسئله را از من قبول کنید، شما را یک جای خطرناک بردم. خدا با خدایی خودش می‌گوید: من خودم را باب خودم قرار ندادم. من حسین-علیه‌السلام- را باب خودم قرار دادم. خدا خدا نگو! برو و از در خانه حسین-علیه‌السلام- بیا، آن‌وقت جوابت را می‌شنوی.
امشب یک تحفه به شما دادم.
«باب الله الواسعة، باب النجاة الامة»
نمی‌خواهد خودت را بکشی!!
ابولبابه به خاطر خطایی که کرده بود خودش را به ستون مسجدالنبی با طناب بست؛ تا خدا توبه‌اش را بپذیرد. عده‌ایی به پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله- گفتند: یا رسول الله! ابولبابه چنین کاری کرده.
حضرت فرمود: اشتباه کرده،‌ چرا این کار را کرد؟! باید پیش ما می‌آمد‌؛ حالا که آن‌جا رفت باید منتظر باشد تا خدا او را ببخشد.
باب است، از در بیا تو نه از دیوار! خدا حسین-علیه‌السلام- و اهل بیت-علیهم‌السلام- را باب خودش قرار داد.
ببینید روایت چه می‌گوید! خوب گوش بدهید تا بتوانید هضمش کنید. این روایت را فقط در چنین مجالسی، در چنین مساجدی می‌توان گفت. بعضی افراد از من سوال می‌کنند، من می‌گویم: بیا مشهد کنار ضریح، دستت در شبکه‌ها باشد، این سوال را از من بپرس تا من هم جوابت را بدهم. این جا نه تو می‌فهمی و نه من زبانم باز است.
خدا می‌گوید: من خدا هستم‌، هنوز خلق نکرده، خلقی انجام نشده. «تفرد بالوحدانیة» خودم و خودم هستم. حالا می‌خواهم خیرم برسد؛ پس شروع کردم به خلق کردن. سه نفر را خلق کردم.
فاطمه-سلام‌الله‌علیها-، علی-علیه‌السلام-، پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله-؛
هر آن‌چه مربوط به خدایی من بود به این‌ها سپردم.
اگر این‌ها گفتند: حلال، حلال است. گفتند: حرام‌، حرام است. گفتند جهنم، جهنم است. گفتند: بهشت، بهشت است.
اگرحضرت بفرمایند: این بهشتی است، همین است، نه با اعمالش. ما با اعمالمان بهشتی نیستیم؛ مگر چه عملی داریم؟ در روایت است که پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله- هم با فضل خدا به بهشت می‌رود.
پس شما را با یک جریانی به نام ولایت و اهل‌بیت-علیهم‌السلام- آشنا کردند تا خودت را در معرض نور این‌ها قرار بدهید و مرغوب شوید.
حضرت فرمود: اگر پول‌هایتان را در راه ما خرج نکنید در راهی خرج می‌کنید که نمی‌خواهید. اگر خانه‌هایتان در اختیار ما نباشد در اختیار شیطان است. اگر بچه‌هایتان در مسیر ما نیاورید شیاطین آن‌ها را می‌برند. باید همه چیزتان را برای ما بگذارید. خیلی مهم است! آقا کمی چای به ایستگاه صلواتی سر کوچه‌یتان بده. خودت را بیمه کن. می‌گویی: مشکل پیدا کردم؟ هر شب صد گرم قند بده. از قندان خانه‌یتان ده تا قند بیار در قندان این‌جا بریز. آن‌ها محتاج کسی نیستند، قرار است ما شریک بشویم و به این واسطه یک چیزی به ما برسد. خودت را در معرض قرار بده. وقتی خودت را در معرض قرار دادی مثل میوه‌ای هستی که خودش را به طرف آفتاب گرفته. آفتاب آن را می‌رساند.
خدا بیست نمره از ما می‌خواهد، باید نمره‌های ما بیست بشود. هجده نمره‌اش این است که با اهل‌بیت-علیهم‌السلام- هستیم. دو نمره هم باید ما بیاوریم. بقیه باید خودشان بیست نمره را بیاورند. هجده نمره، نمره‌ی کلاسی است.
خوب حواستان را جمع کنید. شیطان زرنگ است، حضرت فرمود: شیطان جلسه‌ی خوب را دو جور به هم می‌زند. یا یک بچه را وسط می‌فرستد و یا یک دیوانه را می‌فرستد. حواستان را پرت می‌کند چون می‌داند جلسه، جلسه‌ی خوبی است. حرف‌های خوبی آن‌جا زده می‌شود.
ما می‌خواهیم وجودمان در معرض قرار بدهیم. راهش فقط گریه بر حسین-علیه‌السلام- است. هیچ چیز دیگری نیست. من با تحقیق و مطالعه این حرف را می‌گویم. هر کس اشک ندارد تمام هَمِّش را بگذارد و از خدا اشک بگیرد. چون کسی که اشک ندارد راه به رویش بسته است.
خدا رحمت کند آقای بهجت را، می‌گفت: موقعی که مداح می‌گوید صلی الله علیک یا اباعبدالله این مصیبت‌زدگی که در وجود شنونده ایجاد می‌شود از عرش خدا یک چشمه‌‌ای شروع به جوشیدن می‌کند از آن‌جا یک آبی سرازیر می‌شود که از این دو تا زمزم بیرون می‌ریزد. فکر نکنید این آب مغزمان است و از مجرای اشک جاری شده؛ نه! این یک چیز دیگر است.
من، عباس شوفر که راننده‌ی آقای بروجردی بود را دیدم، اشک که می‌ریخت این اشک را به گلویش می‌مالید. پرسیدم: این چه کاری است؟
گفت: از آقا یاد گرفتم.
آقای بروجردی-رحمة‌الله‌علیه‌- می‌فرمود: موقع جان‌ دادن، این اشک‌ها به دادت می‌رسد. آن‌وقت می‌توانی بگویی حسین. این اشک‌ بر مظلوم است، مظلومی مثل اباعبدالله-علیه‌السلام-!
زمانی‌که امیرالمومنین -علیه‌السلام- کنار بستر حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- گریه کرد. فاطمه زهرا-سلام‌الله‌علیها- فرمود: یا علی کمک کن دستم بالا بیاید. اشک‌های علی-علیه‌السلام- را پاک کرد و به بدنش کشید و به امیرالمومنین-علیه‌السلام- که به او نگاه می‌کرد، فرمود: از پدرم شنیدم که اشک مظلوم شفاف است.
حالا قصه‌ی گریه چی هست؟ رسیدیم به این‌جا تا معرضیت را برای شما بگویم. اشک چه کار می‌کند؟ در تمام اعمال عبادی ما بدن مشغول است. دستم بالا می‌آید، زبانم کار می‌کند«الله اکبر، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله…» ، رکوع هم با بدنم انجام می‌شود.
قلب آخرین عضوی است که می‌آید و اسمش خشوع می‌شود؛ این همان چیزی است که ما در عبادت به آن احتیاج داریم؛ ولی قلب به این آسانی در نماز نمی‌آید. در هیچ عمل عبادی نمی‌آید. آخرین عضو است. برعکس، قلب مشغول شیطان است. امتحان کنید اگر کلیدی، چیزی گم کرده باشید یک نماز مستحبی بخوانید، کلیدتان را پیدا می‌کنید. نماز برای حواس‌پرتی خوب است. حواست جمع می‌شود و کلیدت را پیدا می‌کنی؛ ولی به طرف خدا نمی‌رود! خیلی سخت است. ولی در دستگاه امام حسین-علیه‌السلام- برعکس است. اول قلب وسط می‌آید. لذا تا می‌گوید: «صلی الله علیک یا اباعبدالله» قلب آماده است، قلب می‌آید.
ما به این معرض می‌گوییم. یعنی خودت را در معرض قرار دادی. وقتی خودت را در معرض قرار دادی این گریه نشانه است. کی اشک نمی‌آید؟ وقتی نافرمانی خدا می‌شود، وقتی گناهی می‌شود که بعدش استغفار نشده، قساوت قلب درست شده، قلب آرام نگرفته. وقتی این اتفاق نیفتاده، اشک هم نمی‌آید. لذا خدا یک دستگاهی گذاشت به نام دستگاه کربلا، دستگاه اباعبدالله، که این دستگاه اباعبدالله، کعبه را اداره می‌کند. چرا؟ چون در طواف کعبه بدن عمل می‌کند نه قلب. قلب می‌خواهد و قلبش کربلاست. برای همین است که در روز عرفه که حاجیها برای وقوف به عرفات رفتند، خدای متعال اول به زوار امام حسین-علیه‌السلام- نگاه می‌کند. چون این‌ها صاحبان قلب هستند. این‌ها با قلبشان آمدند، این‌ها خاشع‌اند، این‌ها عابدند، این‌ها اهل عبادت درست هستند. لذا خودتان یک جوری با روضه گره بزنید. یک مداحی که دوست دارید پیدا کن روزی دو دقیقه روضه گوش کنید. من با زیادش هم مخالف هستم. با این‌که دائم در ماشین مداحی پخش بشود، در خانه رادیو معارف روشن باشد یا همیشه صدای قرآن پخش بشود من مخالف هستم. باعث قساوت می‌شود؛ شما باید با توجه روضه را گوش بدهید. می‌گوید: «الشمر جالس علی صدره» همزمان شما با بغل‌دستیت حرف می‌زنی!! این باعث بی‌اعتنایی شما می‌شود و قساوت قلب می‌گیرید. روضه را با توجه باید گوش بدهید. باحال گوش بده و سیر هم نشو. از جلسه‌ی روضه گرسنه بلند شو. حرفه‌ای در جلسه‌ی روضه نشینید. بعضی‌ها حرفه‌ایی هستند. بعضی‌ها سی سال در مجالس روضه هستند و قساوت گرفته‌اند.
من با بعضی از آقایانی که کنار ضریح امام رضا-علیه‌السلام- چوب‌پر دستشان گرفته‌اند و ایستادند صحبت کردم. همه مردم کنار ضریح خودشان را می‌کشند و این‌ها با موبایل معامله‌ی خانه انجام می‌دهند! من گفتم آقا شما بیخود این‌جا هستی! این‌جا محل توجه است. کنار حضرت قساوت می‌گیری. مسئولیت یک جای دیگر را قبول کن؛ تو که این‌جا طاقت نداری برو در صحن.
ما در منزل‌مان این‌جوری هستیم. اجازه نمی‌دهیم جو سنگین مذهبی در خانه برقرار شود. بچه‌ها باید خودشان مذهبی باشند. از خودش بجوشد. خودش بگوید می‌خواهم قران بخوانم و یواشکی قرآن بخواند؛ ما آن‌ها را حرکت نمی‌دهیم تا این قلب با ظرافت بیاد و در حالیکه هنوز حالت تشنگی دارد بلند بشود.
یک‌بار آقای بهجت می‌خواستند در حرم زیارت جامعه بخوانند من کنار ایشان ایستاده بودم. زیارت جامعه را که باز کرد. مرتب خمیازه می‌کشید. نوه‌اش نگذاشته بود که شب بخوابد و کم خوابی داشت. آن روز مرتب خمیازه می‌کشید، یک ورق خواند، دید دیگر نمی‌تواند، زیارت جامعه را بست و رفت.
واجب نیست که شما وقتی زیارت جامعه را شروع کردید حتما تمام کنید. دعای کمیل را شروع کردی تمام کنید! مداح مجبور است تا آخر دعا بخواند. او، چای خورده، استراحت هم کرده. این همراهی مهم است که بتوانی سینه زنی را تا آخر عمرت ادامه بدهی. پنج سال سینه زنی که به درد نمی‌خورد! تا آخر عمر باید سینه زن باشی؛ یعنی پیرمردها باید محکم سینه بزنند؛ چرا این جوری سینه می‌زنند؟ چون خودشان را خسته کرده‌اند. طی پنج سال افراط کردند. باید محکم سینه بزنی. ما یک روستایی در چالوس رفتیم، در آن‌جا یک حسینیه، همه پیرمرد شصت، هفتاد ساله به بالا، سینه‌زن‌های قهار، اصلاً کیف می‌کردیم. دو‌ سه ساعت سینه می‌زنند. شما آن‌جا کم می‌آوری. آقایی دارند میدان‌دارشان هست. گفتم: شما این را از کجا داری؟ گفت: یک قصه برایت بگویم.
گفت: یک سال ما سینه نزدیم، منبری داشتیم؛ شام داشتیم؛ مداح داشتیم قرآن خوان هم داشتیم، فقط سینه نزدیم. چون آن سال همه رفته بودند کلار‌دشت که ییلاق ما آن‌جاست. سینه نزدیم. امام حسن مجتبی-علیه‌السلام- به خوابم آمد و فرمود: آقا عیسی شما دهه‌ی آخر صفر برای ما کم گذاشتید!
گفتم: آقا من چه کمی گذاشتم؟! منبری دعوت کردیم، غذا دادیم، شام دادیم، حتی بهتر از پارسال. گفتند: کم گذاشتیید.
گفتم: کجا؟
فرمود: برای ما سینه نزدید.
آقا عیسی گفت: حضرت وارد آشپز‌خانه شدند و کنار ایستادند و فرمودند: حالا جبران کنید، من نوحه می‌خوانم شما سینه بزنید. دیدم حضرت شروع کرد به نوحه خواندن، مثل قدیمی‌ها؛ بعد ما سینه می‌زدیم.
ما سینه که می‌زدیم بالا می‌رفتیم. اوج می‌گرفتیم و به طرف عرش می‌رفتیم. بعد حضرت فرمود: آقا عیسی هر بار که دستتان برای ما می‌رود و برمی‌گردد و به سینه‌تان می‌خورد، حسابش فقط پیش خداست. خدا مزدتان را می‌دهد. خدا می‌داند چه کار کردید، این‌ها الکی نیست که یک نفر بیاید اختراع کند و بگوید که این باشد و آن نباشد.
خودت را در معرض قرار بده. قشنگ گریه کن، قشگ سینه بزن. تا آن‌جایی که می‌توانی روضه را خوب گوش بده. هر جا هم دیدی طاقت نداری بلند شو و برو بیرون. قساوت نگیری. من از اول با خودم این‌طور رفتار کردم؛ هر جا دیدم خسته شدم بلند می‌شوم. ما گاهی از قم به حرم امام رضا رفتیم و ۲ ساعت زیارت کردیم و برگشتیم. ولی آن دو ساعت برای ما ماند؛ اما گاهی شما ۱۰ روز می‌روی و در و دیوار را نگاه می‌کنی آخر سر هم خسته می‌شوی و هیچ. با کیف برو با کیف برگرد.
می‌خواهی حدیث کسا بخوانی؟ اولش را باز کن، دیدی خسته شدی ببند. مثل اینست که حدیث کسا را خواندی و برای شما حساب شد. می‌خواهی دعای کمیل بخوانی؟ یک صفحه را که خواندی برای شما حساب شد؛ مثل این‌که شما دعای کمیل را خواندی. قرآن هم همینطور است. ببین سوره‌های کوچک‌تر، مانند «قل هو الله احد» برای من است که خسته می‌شوم. الان سوره بقره برای شماست. جوشن کبیر برای شماست. امین الله را من می‌خوانم. وارث را من می‌خوانم. آل یاسین را من می‌خوانم و حض هم می‌بریم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تهران؛ هیأت نورالأئمه-علیهم‌السلام-؛ ۱۳ صفر ۱۴۴۱؛ ۲۰ مهر ۱۳۹۸