qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

چهار شنبه۱۸ربیع الاول۱۴۳۷روایت از امام صادق علیه السلام که میفرماویند:«ما بَرأ اللّهُ نَسَمَةً خَیْراً مِنْ مُحَمَّدٍ-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم-» «خداوند مخلوقی برتر از محمد-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- نیافریده است.» (الکافی/ج۱/ص۴۴۰)امام رضا -علیه السلام-: همه انبیاء یک دعای مستجاب داشتند، و آن دعا را بعضی از انبیاء برای نفرین قومشان قرار دادند وقال رسول‌الله-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم-:«لِكُلِّ نَبِيٍّ شَفاعَةٌ و إنّي خَبَأتُ شَفاعَتِي لِأهلِ الكَبائرِ مِن اُمَّتي يَومَ القِيامَةِ.»«هر پيامبرى شفاعتى مى‌كند، و من شفاعت خود را براى اهل گناهان كبيره‌ی امّت خود در روز قيامت. نگه داشته‌ام.» (الأمالی للطوسی/ص۳۸۰)همه در قیامت صدا می‌زنند وانفسا، در تعبیری هست که به سر می‌زنند و وانفسا می‌گویند، فقط پیامبر اکرم -صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم- می‌فرمایند: وا امتاه.حضرت فرمودند: که جان دادن حضرت رسول-صلی‌الله‌علیه‌وآله-سخت شد، از حضرت سوال کردند که چرا رنگ شما متغیر می‌شود و اینطور از حال می‌روید، بیهوش می‌شوید و به هوش می‌آیید؟ حضرت فرمودند: به حبیبم جبرئیل عرض کردم از خدا بخواهد که سکرات موت و سختی جان دادن امتم یک جا بر من نازل شود.اینجا به امیرالمومنین -علیه‌السلام- فرمودند: دوستان تو جان می‌دهند مثل جان دادن انبیاء، یعنی با آنها مدارا می‌شود.*بیان استاد الهی حفظه الله*دیشب در خواب دیدم که جایی هستیم و مزد دوستانی که در تبری بودند را می‌دهند.برای دوستانی که در خانه‌ی‌شان جلسه انداخته بودند یک مزد ویژه‌ای بود. به این شکل که چندتا استخر بود، بعضی از دوستان اجازه داشتند فقط یک کاسه آب بردارند روی سرشان بریزند، تطهیر آنها در محل نظافت فقط به این اندازه بود.به دوستانی که در منزلشان جلسه بود اجازه می‌دادند که وارد استخرهایی بشوند که مواد شوینده هم داشت. در آن فرو می‌رفتند و دیگر هیچ آلودگی در بدنشان نمی‌ماند، بعضی از دوستان اجازه داشتند از حوضچه‌ی‌ کوچکی رد شوند، فقط پایشان کمی خیس می‌شد، به بعضی‌ها اجازه می‌دادند دستشان را بشویند، به بعضی‌ها اجازه می‌دادند که روی سرشان آب بریزند.جالب این بود که هر کس در کل عالم جلسه گرفته بود همه در این مجموعه بودند و همدیگر را می‌دیدند و می‌شناختند.بعد یکی از رفقا را دیدم که در این شوینده‌ها غرق کردند، و جالب هم هست که با این که زیر آب بود خفه نمی‌شد، می‌خواست بیشتر از آن آب به بدنش بخورد، و نفسش هم بند نمی‌آمد، هنیئا لکم.