عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِي اَلْأَحْوَصِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَضَعَ اَلْإِيمَانَ عَلَى سَبْعَةِ أَسْهُمٍ عَلَى اَلْبِرِّ وَ اَلصِّدْقِ وَ اَلْيَقِينِ وَ اَلرِّضَا وَ اَلْوَفَاءِ وَ اَلْعِلْمِ وَ اَلْحِلْمِ ثُمَّ قَسَمَ ذَلِكَ بَيْنَ اَلنَّاسِ فَمَنْ جَعَلَ فِيهِ هَذِهِ اَلسَّبْعَةَ اَلْأَسْهُمِ فَهُوَ كَامِلٌ مُحْتَمِلٌ وَ قَسَمَ لِبَعْضِ اَلنَّاسِ اَلسَّهْمَ وَ لِبَعْضٍ اَلسَّهْمَيْنِ وَ لِبَعْضٍ اَلثَّلاَثَةَ حَتَّى اِنْتَهَوْا إِلَى اَلسَّبْعَةِ ثُمَّ قَالَ لاَ تَحْمِلُوا عَلَى صَاحِبِ اَلسَّهْمِ سَهْمَيْنِ وَ لاَ عَلَى صَاحِبِ اَلسَّهْمَيْنِ ثَلاَثَةً فَتَبْهَضُوهُمْ ثُمَّ قَالَ كَذَلِكَ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى اَلسَّبْعَةِ .( کافی/ جلد 2/صفحه 42)امام صادق عليه السّلام فرمود: خداى عز و جل ايمان را هفت سهم كرد:1 – نيكوكارى 2 – راستگوئى 3 – يقين.4 – رضا.5 – وفاء.6 – علم.7 – بردبارى. سپس آن را ميان مردم تقسيم فرمود، به هر كس هفت سهم داد، او كامل است و بردارنده ايمان، و به برخى از مردم فقط يك سهم داد و به بعضى دو سهم و به دستهائى سه سهم تا بهفت سهم قسمت كرد، سپس فرمود به كسى كه يك سهم ايمان دارد، به اندازهی دو سهم تحميل نكنيد و نه به كسى كه دو سهم دارد، به اندازهی سه سهم كه بارشان را سنگين خواهيد كرد، آنگاه فرمود: همچنين تا به هفت سهم برسند (يعنى بر سه سهمى به اندازهی چهار سهم تحميل نكنيد و بر چهار سهمى به اندازهی پنج سهم و بر او به اندازهی شش سهم و بر او به اندازهی هفت سهم).امام صادق-علیهالسلام- فرمودند که خداوند متعال ایمان را به هفت بخش تقسیم کردند: نیکی، راستگویی، یقین، رضا، وفا، علم و حلم؛ بعد اینها را بین مردم تقسیم کردند، پس هرکس که همهی هفت جزء در وجودش باشد، ایمانش کامل است.کسی که یقین دارد، خیر میرساند؛ کسی که علم دارد، حلم دارد؛ کسی که حلم دارد، علم دارد و کسی که رضایت دارد، وفا دارد؛ اگر کسی این شش خصلت را داشت، راستگو هم هست. پس ایمان این هفت خصلت است.شخصی خیلی آدم خوبی است، ولی به کسی خیر نمیرساند؛ یک سهم، یک قسم را ندارد؛ خیلی آدم خوبی است، ولی حلم ندارد، عالم است!همهی اینها خصوصیاتی است که عقبه دارد، گاهی دو دقیقه از نداشتن این صفات بروز پیدا میکند، گاهی یک ساعتش؛ ولی اگر ادامه پیدا کند مثلا خودخوری میآورد! مثلاً هنگامی که ما از چیزی خوشمان میآید، آن را در وجود خود میریزیم، دیگر این خوش آمدن ما را رها نمیکند! به آرزویمان تبدیل میشود، اگر به آن نرسیم عصبانی میشویم و حتی درگیر!گاهی توقع داریم رفقا به ما احترام بگذارند، قدرشناس ما باشند؛ ولی احترام نمیگذارند و حواسشان به ما نیست! خب ما اذیت میشویم!آقایی برای مشاوره تماس گرفته بودند، میگفتند من زیر صفرم، هیچ چیز ندارم، نه از ظاهر نه از باطن! به او گفتم پس در حال پس دادن مکافات هستی! شما راجع به خدای خود اینگونه فکر میکنید، زیر صفر، یعنی خدا به شما هیچ نداده است و شما را زیر صفر نگه داشته است، اگر کمی شکر میکردید، این طور نمیشدید! در وجود حسود شقاوتی وجود دارد که خدا نمیپسندد، او را تنبیه کرده و حسود قرار داده است؛ چرا؟ چون به قضا و قدر خدا اشکال دارد، نمیتواند ببیند به کسی چیز بیشتری میرسد، میگوید آن هم باید برای من باشد، چرا خدا به من نمیدهد! اینکه فرد یک لحظه ناراحت شود که ببیند فلان چیز دست کسی است و دست او نیست حسادت نیست، این طبیعی است، ادامهی این حس در وجود فرد و خودخوری او و چرا چرا کردنش حسادت است.