نقش اهلبیت-علیهمالسلام- در تقویت ایمان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُصْطَفیٰ مُحَمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِين ألمَعصومین وَ لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین»
«اَللّهُمَ صَلِّ عَلي علي بن مُوسَي الِّرِضا المَرُتَضي اَلاِمامِ التَّقيِّ النَّقيِّ وَ حُجَتِكَ عَلي مَن فَوقَ الاَرضِ و َمَن تَحت الثَّري اَلصِدّيقِ الشَّهيدِ صَلاةً كَثيرَةً تآمَّةً زاكِيَةً مُتَواصِلَةً مِتَواتِرَةً مُتَرادِفَة كَاَفضَلِ ما صَلَّيتَ عَلي اَحَدٍ مِن اوليائِكَ.»
صلواتی برای امام رضا-علیهالسلام- مرحمت بفرمایید.
ما با امتیازاتی که در آشنایی با اهلبیت-علیهمالسلام- به دست آوردیم باید روند رشدمان با دیگرانی که به این معارف دست پیدا نکردند متفاوت باشد. ممکن هست شخصی یک عمر با اهلبیت-علیهمالسلام- باشد ولی آن علقه و رابطهای که در زندگی و رشدش تأثير گذار هست را پیدا نکند. مثلا فرض کنید فرزندان و آقازادههای مراجع و علما یک عمر با پدرشان که مرجع تقلید است زندگی کردند ولی هیچ رشد معنوی نداشتند، در حالی که دیگران با فتوا و با خُلق آن مرجع تقلید خیلی از امور را دریافت و رشد کردند.
در ارتباط با معصوم احتیاج به حلقهای هست که ما را به معصوم متصل کند و این حلقهی واسط را به ایمان تعبیر کردند؛ یعنی فرد صاحب یک درکی به نام ایمان میشود که از ناحیهی قلب، در تماس و ارتباط با اهل بیت-علیهمالسلام- قرار میگیرد، نه از این وسائط ظاهری که اسلام است
اسلام همین زبان است که شهادتین را بگوید، همین ازدواج است، ولی در مرحلهی پستی و درک، ایمان دخالت دارد. معصوم واسطه است که ایمان به ما منتقل بشود، ما ظرفیت ایمان را نداریم مگر اینکه امیرالمؤمنين-علیهالسلام- را بپذیریم، وقتی امیرالمؤمنین واسطه بشوند یعنی ولایت و ایمان به ما منتقل میشود. خب اگر ایمان به ما منتقل شد، در وجود آدم تصدیق میآید. ببینید آن مقداری که مربوط به ما هست که ایمان را در وجودمان بیاوریم در ارتباط با محبت به زاد مقدسه هست که شأنيت پیدا میکنیم ظرف ایمان بشویم. وقتی این ظرفیت برای ایمان از طریق محبت حاصل شد من از ناحیهی امام تغذیه میشوم؛ یعنی امام من را راه میبرد. مثلا کسی که عقل ندارد وقتی عقل پیدا کند و عاقل بشود، عقل او را راه میبرد و تمام کارهایش عاقلانه میشود؛ حرف زدنش، نشست و برخاستش، رفتارش، معاملاتش، نور عقل به کمک این فرد میآید و او را میبرد. اینجا هم همینطور است؛ نور امام در وجود فرد مستقر میشود و او را راه میبرد.
(اللهُ نورُ السمواتِ والأرض مثلُ نوره…)، این نور در آخر (یهدالله لنوره من یشاء) میشود.
پس کار ما این هست که دنبال تقویت محبت باشیم، محبت یک سرمایه است؛ یعنی شما به یک نفر ده میلیون تومان پول دادید و او پول شما را تبدیل به بیست یا سی میلیون تومان کرده و یک نفر هم همهی این سرمایه و پول را از دست داده است، پس محبت هم اینجور زیاد و کم میشود.
ببینید خوراک محبت معرفت است، مثلا شما کنار آقایی نشستید و او را نمیشناسید، یکدفعه میگویند این آقایی که کنارش نشستید آقای میرباقری هست، آن وقت خودتان را جمعوجور میکنید
یعنی این شناخت و معرفت است که به کمک شما میآید و احترام میگذارید.
حالا اگر این معرفت و محبت نسبت به امام رضا در وجود ما شکل نگیرد وجود ما از محبت خالی نمیماند، چون ما باید علاقمهمند بشویم و نیاز به کسی داریم. حالا اگر معرفت به امام رضا-علیهالسلام- در وجود ما شکل نگیرد، بهجای آن به یک فوتبالیست، به یک دانشمند یا شاعر و یا هر چیز دیگری علاقهمند میشویم.
مثلا قرار بوده فرد چلوکباب بخورد، بعد رفته و پیتزا خورده! خوردن چلوکباب لذتِ دیگری دارد، ولی او این لذت را به پیتزا منتقل کرده است! خب این سم است و وقتی آن را میخورد مریضیاش زیاد میشود. ببینید برای او هم در خوردن چلو کباب لذت است و هم در خوردن پیتزا، اما چون از چلو کباب غافل شد از آن بهرهای نمیبرد لذا مجبور به خوردن پیتزا میشود. مثلا الان بعضیها افرادی مثل فخر رازی یا تفتازانی را مدام بزرگتر میکنند، خب بگویید تفتازانی هم این مطلب را گفته، این که عیبی ندارد! اما وقتی شما اینجوری میکنید معلوم هست که امام رضا را پیدا نکردید و دارید جای امام رضا-علیهالسلام- را پر میکنید. لذا باید این معرفت و شناخت در وجود ما بیاید.
خب حالا این معرفت کجاست؟
«إنى تاركٌ فيكم الثقلين كتاب الله و عترتی اهل بیتی»
نمیگوید: کتاب الله “سنتی”
میگوید: “عترتی”
اهل سنت در منابعشان اين را به سنتى تغییر دادهاند.
و بعد هم تأكيد مىكند: “اهل بيتى”
و میفرماید: «إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ»
یعنی این ثقلین در دنیا و آخرت در حال انجام کار است و هدایتش تا برزخ و قیامت ادامه دارد و جدا نمیشود تا اینکه به حوض کوثر نزد پیامبر-صلیاللهعلیهوالهوسلم- برسد.
خب اگر این اتفاق نیفتاد و من معرفت را در قرآن و عترت نبردم، جای آن محبت را خالی گذاشتم. ببینید یعنی شما همین مقداری که میگویید حسین، به همین مقدار سورهی مائده برایتان مهم باشد. همین مقدار که میگویید امام باقر، به همین مقدار سورهی شوری برایتان مهم باشد؛ یعنی زیر و بم سورهی شوری را در آورده باشید. شما وقتی سراغ عترت بروید دعوت به قرآن میکنید و وقتی سراغ قرآن میروید میبینید که شما را دعوت به اهلبیت-علیهمالسلام- میکند و این جنبه را به وجود میآورد. لذا شما کمکم میفهمید که فقط همینها را انتخاب کردید و جای دیگری نرفتید، حتی مثلا فلان کتاب که خیلی جذاب بود را هم نخواندید و قرآن را دارید میخوانید.
خب در قرآن دنبال چه چیزی هستیم و در عترت دنبال چه هستیم؟ این خیلی مهم است!
در مقدمهی تفسیر تبیان آمده که قرآن هفت موضوع را معلوم میکند. ما در عترت میخواهیم آن چیزی که معصوم به عنوان راه جلوی پای ما گذاشت که سندش هم در قرآن هست را بفهمیم. ببینید از ما اطاعت میخواهند؛ یعنی وقتی شما خدمت معصوم میروید میبینید معصوم حالت اطاعت را به شما نشان میدهد و شما باید این را پیدا بکنید و اول هم باید خود معصوم را بپذیرید
تا بعد این معنا برایتان حاصل شود.
ما الان به صورت اجمال میگوییم که امام هادی-علیهالسلام- را قبول داریم، خب درست هست که شما امام هادی را قبول دارید، اما امام هادی-علیهالسلام- کیست؟ تا چه حد برای شما هادی است؟ فردی نصرانی به نام ابو نوح کاتب متوکل-لعنهاللهعلیه- بود، علما ایراد گرفتند و گفتند چنین کاتبی نباید در دربار شما باشد، چون او کنیه دارد و کنیه برای مسلمانها هست و مسیحیها نباید کنیه داشته باشند و اختلاف بالا میگیرد، متوکل یک نفر را خدمت حضرت میفرستد و از امام میخواهد که این مشکل را حل کند، حضرت استناد به آیهی «تبت یدا أبى لهب وتب» میکند و میفرماید ابی لهب هم کنیه گرفته و اشکال ندارد. بعد در بین علما توجه به امام هادی ایجاد میشود. ببینید زوایای پنهان علم پیش امام هادی-علیهالسلام- است. یا در جریان دیگری متوکل نذر کرده بود که اگر سلامتی خودش را دوباره بهدست آورد مقدار کثیری صدقه بدهد و بعد از اینکه خوب شد بین علما اختلاف افتاد که این کثیر چقدر باشد و نتوانستند جوابی برای آن داشته باشند باز خدمت امام-علیهالسلام- رسیدند و حضرت فرمود هشتاد و سه دینار! ببینید دارم کتاب الله و عترتی را میگویم، بعد پرسیدند آقا مدرک شما برای این هشتاد و سه دینار چیست؟ ایشان فرمود: این آیه «لَقَدْ نصَرَكُمُ الله فيها مواطِنَ كثيراً»، اینجا «فی مواطن کثیره» جنگها و غضبات پیغمبر است که هشتاد و سه تا بوده و حضرت این مساله را حل کرد.
وقتی متوکل امام هادی-علیهالسلام- را دعوت میکند، تعداد هفت هشت ده تا سالن بود که پرده داشت و افرادی برای احترام به امام-علیهالسلام- این پردهها را کنار میزدند، بعد اطرافیان متوکل گفتند امام هادی را نباید اینطور احترام کنید و خودش باید پردهها را کنار بزند.
دفعهی بعد که امام به کاخ متوکل دعوت شده بود قبل از اینکه به سالنهد برسد پردهها کنار میرفتد! اینها دیدند اینجوری خیلی برایشان بدتر شد، متوکل گفت الان بساط ما بههم میریزد لذا فوری افرادی را بفرستید که پردهها را کنار بزنند تا این اتفاق نیفتد.
الان همین مقداری که من در مورد امام هادی-علیهالسلام- عرض کردم، معرفتی است که شعلهی محبت را بالا میبرد. خوب دقت کنید یعنی اینجوری نیست که من فقط بگویم امام هادی، بعد محبتم زیاد بشود، نه! این یک بخش آن هست. من باید یک مقدار به مبانی و معارفی که از امام هادی-علیهالسلام- دارد من میرسد نزدیکتر بشوم. لذا فضائل و معجزات ایشان را هم باید بگوییم.
شخصی نزد امام باقر-علیهالسلام- آمد و گفت: پدرم ناصبی بود و پولهایش را پنهان میکرد و حالا مرده است و من بیپول هستم. حضرت-علیهالسلام- کاغذی نوشت و فرمود: برو در قبرستان بقیع و اسم این فرد را صدا بزن، او حاضر میشود و پدرت را با خودش میآورد.
این شخص به قبرستان بقیع میرود و این کار را انجام میدهد و کسی را میبیند که پدرش را دارد با غل و زنجیر میآورد و میگوید این پدر تو هست، او میگوید پدر من این شکلی نبوده! بعد پدرش میگوید من پدر تو هستم و بهخاطر بغضی که نسبت به اهلبیت-علیهمالسلام- داشتم گرفتار عذاب هستم. پول را هم زیر درخت زیتون پنهان کردم، نصف این را خودت بردار و نصف دیگرش را هم به امام باقر-علیهالسلام- بده. وقتی که او برمیگردد و نزد امام باقر-علیهالسلام- میرود، حضرت میفرماید: همین کاری که پدرت گفت انجام بدهی، به دردش خورد.
امام حسن مجتبی-علیهالسلام- میفرماید: من اگر بخواهم میتوانم آسمان و زمین را به هم بدوزم و قبل از قیامت، قیامت به پا کنم!
شخصی آمد خدمت امام رضا-علیهالسلام- و گفت: ما در مدینه به شما سلام میدهیم و نمیدانیم این سلامهای ما به شما میرسد یا نه!
حضرت-علیهالسلام- فرمودند: شما چقدر کم معرفت هستید و بعد سکهای را در کف دست مبارکشان جابهجا میکند و میفرماید: عوالم وجود اینجوری کف دست ماست.
این مگر شوخی هست؟ عوالم قصه که نیست! عوالم وجود را میفرماید. من هم یکی از آنها و در اختیار امام رضا-علیهالسلام- هستم.
آقای بهجت-رحمهاللهعلیه- نقل میکنند که آقایی گفت وضع مالیام خراب شده بود، در خانه نشسته بودم و صدایی شنیدم که میفرمود ما شما را رها نکردیم! نگاه کردم ببینم صدا از کجا میآید ولی چیزی حالیام نشد و دیدم درها هم بسته است، بعد دوباره همان صدا را شنیدم که داشت دقیق شناسنامهی من را میگفت که آقاحسن، پسر حسین آقا ما شما را رها نکردیم. این شخص میگفت با شنیدن همین صدا من احساس کردم پولدار شدم، با اینکه هنوز پولی هم به دست من نرسیده بود من احساس بینیازی کردم.
این امام شماست! این حجت خداست! این حجت خدا بودن کجا میخواهد تأثير بگذارد؟ الان آیا برای من تاثیر ندارد؟! خدایی که عالم و خدایی خودش را به اینها سپرده، حضرت-علیهالسلام- میفرماید: بین ما و خدا فرق نیست، الا اینکه خداوند دارد خدایی میکند و ما هم بندگی میکنیم. خب ما هم بنده بشویم! یعنی چه؟ یعنی هر کاری که معصوم میکند به ما هم سپرده و ما هم داریم انجام میدهیم و هر کاری هم که ما میخواهیم انجام بشود، از خدا میخواهیم که انجام بدهد. بین ما و خدا امام-علیهالسلام- است.
«یا عدتی عند الْعُدت و يا رَجائى والمُعتمد و يا كَهفي و سند و يا واحد و يا اَحد ويا قُل هُوَ الله احد أسئلكَ اللهم به حق من خلقتهُ من خلقك»؛ حضرت-علیهالسلام- فرمود: این دعا از دعاهای مستجاب است که خدا آن را امضا کرده.
«أن تَجعلَ من ولم تَجعل من خلقك مثلهم عهداً تصلي عهدهم و أن تفعل بي كذا»، برای این دعا امام هادی-علیهالسلام- استجابت قرار داده است. خب میخواهم نتیجه بگیرم: من مغزم را تعطیل کنم! ببینید کسی که داروین دارد میگوید مغزم را را تعطیل کردم و هر چه داروین بگوید! کسی که هِگل دارد میگوید من هم مغزم را تعطیل کردم و هگل بهتر از من میفهمد! کسی که حافظ و سعدی دارد میگوید هر چه آنها بگویند! ولی من با وجود اهلبیت-علیهمالسلام- مغزم را تعطیل نمیکنم؛ دوباره فکر میکنم، دوباره تأمل میکنم، دوباره نقشه میریزم، دوباره میخواهم خودم زندگیام را شکل بدهم، نه! زندگی را آنها دارند شکل میدهند و شما هم به شکلی که آنها گفتهاند زندگی را شکل بدهید. لطفا ابداع نکنید که بدعت بشود. اهلبیت-علیهمالسلام- موقع غذا خوردن بسمالله میگفتند، شما هم حواستان به گفتن بسمالله باشد. آنها الحمدلله میگفتند، موقع حمام رفتن این کارها را انجام میدادند، در مورد دوستان این کارها و این سفارشات را میکردند. اینها یعنی من دیگر خودم را به حساب نیاورم، چون تا خودم را به حساب میآورم نمیتوانم. میگوید من میفهمم! این فهمیدن برای وقتی است که امام باقر-علیهالسلام- را نداری، امام باقر-علیهالسلام- تکلیفت را معلوم کرده. الان یک بچه میگوید پدر دارم و همهی کارها را اداره میکند و بیخیال همه چیز است و دارد زندگیاش را میکند. حالا من چرا غصهی زندگیام را میخورم؟ چون امام باقر-علیهالسلام- را ندارم. ائمه-علیهمالسلام- همه جا تکالیف ما را معلوم کردهاند؛ یعنی شما جایی را پیدا نمیکنید که خالی باشد و بگویید الان من باید فکر کنم. لذا کسانی که این قالب را نپدیرفتند که بگویند من میفهمم، امثال شیخ مفید و آیتالله بروجردی شدند و بوی اهلبیت-علیهمالسلام- را میدهند. من هنوز نپذیرفتم که امام صادق-علیهالسلام- حتی این زندگی را میتواند برای من اداره کند و برای همین دارم خودم زندگی میکنم. حالا اگر چیزهایی هم از آنها شنیدم خوشحال میشوم و میگویم ذکری که اینها فرمودند را بگویم یا فرمودند ناخن را اینجوری بگیرید، همان را انجام بدهم. بله این هم خوب است، ولی این باعث نمیشود که من وجودم وابستهی به امام-علیهالسلام بشود! حضرت-علیهالسلام- فرمود: شما وارث علم ما هستید، کجا ما وارث علم آنها هستیم؟! باید یک چیزی نشان بدهد که ما وارث علم آنها هستیم! نماز خواندنمان شبیه است؟ نه، تعقیباتمان شبیه است؟ نه، قرآن خواندنمان شبیه است؟ نه، حرف زدنمان شبیه است؟ خیر، خانه و همسرداریمان شبیه است؟ خیر. لذا خروجیاش همینهایی میشود که دارید میبینید، چرا خروجی این میشود؟ چون هنوز نپذیرفتیم!
ببینید اگر فقط فرمایشات پیغمبر اکرم-صلیاللهعلیهوالهوسلم- بود بله کافی بود، اما سیزده معصوم دیگر کنارش هست.
آقا مثلا خیلی هنر کرده و روی منبر کتاب جامع السادت را معرفی میکند! پس اهلبیت-علیهمالسلام کجا زندگی شما هستند؟ کتاب جهاد نفس و وسائلالشیعه در زندگی شما کجا قرار دارند؟ آقای بهجت-رحمهاللهعلیه- میفرمود هر روز یکی از روایات این کتابها را بخوانید.
پس اگر ما این تصمیم را بگیریم و مغز خودمان را تعطیل کنیم و نگوییم که من خودم میفهمم، مطمئن باشیم که ما هم یکی از تربیتشدگان امام هادی-علیهالسلام- میشویم، مثل علی ابن مهزیار، مثل عبدالعظیم حسنی، مثل علی ابن جعفر، مثل عثمان ابن سعید، مثل حسین بن سعید، مثل محمد ابن سعید عثمان ابن سعید، اینها جزء هزار و هشتصد و پنجاه و پنج نفر از تربیتشدگان امام هادی-علیهالسلام- بودند و ببینید که چگونه زندگی کردند! اینها کار را انجام میدهند و حضرت میفرماید: اینها صاحب یک انواری هستند که این نور از تاجهایی هست که خدا روی سر آنها گذاشته تا در قیامت منتشر بشود و این بهخاطر این هست که آنها همه چیز را از ما یاد گرفتند. عبدالعظیم حسنی به امام هادی-علیهالسلام- میگوید: من خودم را با شما منطبق کردم و هر چه را گفتید انجام دادم، حالا میخواهم عرضه کنم ببینم توانستم خودم را به عقاید شما نزدیک کنم، وقتی این را میگوید، حضرت میفرماید آفرین!
این زمینه در وجود ما هم فراهم شده؛ دعاهای ائمه، زیارتنامهها، سیرهی اهلبیت، خود قرآن، این مجموعه در اختیار ماست و این تصمیم مهم است که من بگویم میخواهم زندگیام را بر اساس منویات معصوم بسازم. با یک شیب ملایم هم این کار را انجام بدهید؛ افراط نکنید! مثلا الان در یک چیزهای جزئی خودم را منطبق حال و هوای اهلبیت-علیهمالسلام- کنم. بهترین جا هم خانواده است؛ مثلا زن من یک خصوصیات اخلاقی دارد، من هم اخلاقیات خودم را دارم و فرزندم هم یک اخلاق دارد، خب الان ما هیچ کداممان با هم توافق نداریم؛ من سلیقهی خودم را دارم و آنها هم همینطور و حالا ما میخواهیم با هم کنار بیاییم من زنم را تحمل کنم، او هم من را تحمل کند و هر دوی ما هم بچهها را تحمل کنیم. خدا را هم در نظر بگیریم و به همدیگر کمک کنیم تا یک مقدار از نور اهلبیت-علیهمالسلام- هم در خانهی ما باشد؛
یعنی من به خانومم کمک کنم، او هم به من کمک کند و هر دو به بچهها کمک کنیم تا بتوانیم یک الگوی خانوادگی درست کنیم که اگر اطرافیان یا فامیل گفتند چگونه شما با هم کنار میآیید و نسبت به هم گذشت دارید؟! بگوییم
اهلبیت، اهلبیت، اهلبیت-علیهمالسلام- .
حضرت-علیهالسلام- فرمود: آبروی ما باشید. این روایت خیلی روایت مهمی هست، آن را بزرگ بنویسید. لجبازی نکنید و به خاطر امام صادق-علیهالسلام- کوتاه بیایید.
امام جواد-علیهالسلام- فرمود: اگر بین جاهل و عالم اختلاف شد و جاهل ساکت میماند، عالم گلستان میشد.
استاد ما میگفت من از وقتی که این روایت را شنیدم هر موقع با کسی دچار اختلاف میشوم، خودم را آن فرد جاهل فرض میکنم و ساکت میشوم، چون حضرت فرمود گلستان میشود. کَل کل نه! من اینجوری میفهمم نه! من بیشتر درس خواندم نه! من بیشتر میفهمم نه! مثل این میماند که در برف گیر کردیم و داریم آنجا مباحث عقیدتی را مطرح میکنیم! وقتی ماشین در برف گیر کرده و زنجیر چرخ نیست باید هول بدهیم، نه اینکه آنجا بگوییم من مباحث اصولی و فقهی را خوب بلدم! من نماز شب زیاد خواندم! همهی ما باید ماشین را هول بدهیم تا از برف بیرون بیاید و برویم. تازه بعد هم میخواهیم حرفهایمان را به هم ثابت کنیم، اثبات ما که به درد نمیخورد، ببینید خدا چه میگوید!
آیا این حرفی که رفقا راجع به من میگویند، خدا هم میگوید؟ امام رضا هم میگوید؟ این خیلی مهم است که اینها در مورد من چه میگویند.
یونس ابن عبدالرحمن در زمان امام رضا-علیهالسلام- در مقابل ابیحمزه فتحیه قرار گرفت، چون آنها ده هزار درهم پول که برای امام کاظم بود را میخواستند پیش او بگذارند و گفتند چیزی نگو و این پولها را بعدا با هم میخوریم. یونس قبول نکرد و گفت: پول را بردارید و بروید، من آبرویتان را میبرم و میگویم که شما دیگر دنبالهرو امام کاظم نبودید و میخواهید پولها را بخورید و قائل به امام رضا هم نیستند. اینقدر او را تحت فشار قرار دادند تا جایی که میگفتند او یک حرام زاده است! بعد امام رضا-علیهالسلام- یونس ابن عبدالرحمن را خواست. همان موقع چند نفر از اهل بصره از امام اجازه ورود خواستند. حضرت به يونس اشاره كرد كه به داخل اطاق برود و پرده را بياندازد و لحظاتى پشت پرده بماند و مبادا حركتى كند تا هنگامى كه خود امام به وى اجازه دهد. سپس آنها كه از بصره آمده بودند، به خدمت امام رسيدند و دربارهی يونس سخنان بدی بر زبان راندند و از او بدگويى كردند و تهمتهايى به او روا داشتند.
امام سر مباركش را پايين انداخته و ساكت بود. در اين هنگام آنها بلند شدند و رفتند. اينجا بود كه حضرت به يونس اجازه داد از پشت پرده خارج شود. يونس زمانى كه آمد، قطرات اشك از گوشههاى چشمانش جارى بود و گريه مىكرد. عرض كرد: جانم به فدايت، من از آرمان شما اهلبيت دفاع مىكنم و اين است پاداش من و حال من در نزد بعضى از يارانم! حضرت فرمود: اى يونس، وقتى كه امام و رهبرت از تو خشنود و راضى است، از اين سخنان ناروا ناراحت و اندوهگين مباش. حضرت سه مرتبه فرمود: یونس من از تو راضیام، من از تو راضیام، من از تو راضیام.
ببینید چقدر آدم خنک میشود که امام از او راضی باشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سخنرانی به مناسبت شهادت امام هادی-علیهالسلام-؛ سوم رجب ۱۴۴۰؛ ۱۳۹۷/۱۲/۱۹