qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

معرفت نسبت به حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها-

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُصْطَفیٰ مُحَمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِين ألمَعصومین وَ لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ إِلَى سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.»
صلواتی برای امام زمان-علیه‌السلام- مرحمت بفرمائید. اللهم صل علی محمد و آله محمد.

خدا را شاکریم به خاطر همه‌ی نعماتش، به خصوص این که به ما لطف کرد و باز هم ما را پذیرفت تا در چنین مجلسی کنار هم باشیم و قصه‌های فاطمی را خدمت دوستان عرض کنیم.
ما با مختصر نگاهی می‌توانیم، تاثیر حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها-را در عوالم وجود و آنچه که از طرف خداوند متعال به عنوان امر مهم به ما گفته شده پیدا کرده و رد پای حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- را دنبال کنیم. در اینجور جاها ببینیم رد پای حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- تا کجا رفته و اثر بخشی صدیقه طاهره چقدر است.
این کار برای چیست؟ برای این است که وجود ما در یک حالت قبض و بسط است، یعنی وجود ما و روح ما توسعه پیدا می‌کند، وسعت پیدا می‌کند. همانطور که ماهیچه‌های بدن ما با ورزش وسعت پیدا می‌کند، روح ما هم با معرفت توسعه پیدا می‌کند.
مثلا اینکه یک فرد در خانه به بابا معرفت پیدا کند! نه به علی آقا، نه به جعفر آقا، معرفت به بابا! یعنی بابا را فهمید. بابا خوراک معرفت است.
این آقا که در خانه هست، خوراک جسم است، برای من نان می‌خرد، بابا نان داد! بابا آب داد. خوراک روح من از بابا بودن است، که من می‌فهمم اصل ریشه‌ی من از ایشان است، و می‌فهمم اگر من در این عالم حق حیات پیدا کردم از اوست.
آدم باید مادر بودن را بفهمد، زینب خانمی که در خانه است، نه! بفهمد که این مادر من است. این درک یک درک دیگری است. به این، معرفت گفته می‌شود که اگر در وجود یک نفر آمد کارساز می‌شود. این فرد اگر «بابا» را فهمید پایش را دراز نمی‌کند. صدایش را بلند نمی‌کند. در قرآن هم همین است که صدایتان را از صدای پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله- بالاتر‌‌ نبرید. چرا این را می‌گوید؟ خب صدای ما بالاتر هم برود، آخرش بی‌ادبی می‌شود! نه بی‌ادبی نیست، این یک نوع بچگی و جهالت در وجود آدمی است که حرمت‌ها را نمی‌فهمد. حُرُم را نمی‌فهمد، حریم را نمی‌فهمد. خانه‌ی کعبه را ببینید، خانه کعبه حرمت دارد. حالا مسجد محل؛ شما در مسجد محل حق نداری از دنیا صحبت کنی. با اینکه یک مکان است، مسجد حرمت دارد. یک قطره نجاست هم نمی‌توانی در آنجا بیاندازی، اگر هم افتاد همه باید بسیج شوند، اول این را پاک کنند بعد نماز بخوانند. لذا به اندازه‌ی فهم و معرفتی که با شنیدن این مطالب و اعتقاد به این مطالب بدست می‌آوریم، خود به خود وسعت پیدا می‌کنیم. و این وسعت، کار انجام می‌دهد. شهید قاسم سلیمانی را ببینید، خیلی‌ها فرمانده بودند ولی وسعت وجودی او، آن اتفاق را ایجاد کرد، آدم باید در وجودش وسعت ایجاد بکند. یک درک بالامحله‌ایی پیدا بکند. آن درک، افق آدم را بالا می‌برد. ولی اگر نشد، این همین‌جا می‌ماند. همین چیزها را می‌فهمد؛ خورد و خوراک و چطوری خوش بگذرانیم و چی خوشمزه هست و کدام رستوران‌ها غذایش خوشمزه‌تر است، الان فصل چیست؟ چی جدید آمده؟ کدام لباس برازنده‌ی ما هست؟ با چی سِت هست” این‌ها می‌شود.
اگر از اینها بالا آمد، امور دیگری برایش مهم می‌شود.
سحرخیزی، جهاد، شهادت، ایثار، دستگیری، مددکردن، این‌ها را می‌فهمد. این‌ها مفاهیمی است که برای درکش، اول آدم باید از حیوانیت بیرون بیاید؛ اگر از حیوانیت بیرون آمد یک درک جدیدی به او می‌دهند. لذا خودش نان نمی‌خورد و به دیگری می‌دهد. پیش سیل زده‌ها می‌رود و خودش را به زحمت می‌اندازد با اینکه می‌تواند نرود و در خانه‌اش با عافیت زندگی کند، این یک چیز دیگری پیدا کرده، گمشده‌اش را دارد آنجا دنبال می‌کند و به آن هم می‌رسد.
پس باید آن بُعد معرفتی ما زیاد شود، در بُعد معرفتی هم آدم نباید راجع به هر چیزی فکر کند. مثلا راجع به یک موضوعی آدم خیلی دقیق می‌شود که هیچ چیزی در آن نیست. در روایت داریم که به بعضی از مسائل اصلا فکر نکنیم‌، وادی تیه است؛ یعنی اگر وارد آن بشوی به تو فشار می‌آید. مثلا در مورد خلقت، می‌خواهیم ببینیم اصل خلقت چیست! هیچ هم نمی‌فهمیم. مثلا قضا و قدر چیست؟ نمی‌فهمیم، قضاوقدر وادی تیه است. مثلا بعضی‌ها در شعر عمیق می‌شوند. شعر وادی خیال است؛ قرآن هم پرهیز می‌دهد و می‌گوید خیلی طرف شعر نروید. شعر آدم را در حیرت می‌برد؛ چون خوشش می‌آید ذوق می‌کند و همین‌طور می‌بافد.
دنبال حکمت بروید، ببینید حقایق چیست، حقایق جمع و جور هم هستند، یکی از حقایق، اعتقادات است، یکی فروعات است، مثلا من بتوانم از عهده‌ی حقیقت نماز بر بیایم، حالا حقیقت نماز چیست؟ من نمی‌فهمم، حقیقت شکر چیست؟ من نمی‌فهمم، حقیقت توحید چیست؟ نمی‌فهمم، حالا شما راجع به خدا فکر کن. با مغزی که اگر یک گنجشک بخورد سیر نمی‌شود، من می‌خواهم چه چیز را بفهمم!

یک چیز جالب برایتان بگویم، چرا خدا ائمه-علیهم‌السلام- را انتخاب کرد به عنوان امام؟! حضرت می‌فرماید: علت اینکه خدا ما را انتخاب کرد، این است که ما نمی‌خواهیم زیاد بدانیم.
«راسخون فی العلم»
ما نمی‌خواهیم از کار خدا سر در بیاوریم. خدا هم همه‌ی علمش را به این‌ها داد. حضرت می‌فرماید: یک زمانی ما جلوی پایمان را هم نمی‌بینیم. مأمون انگور را سمی کرده، ما نمی‌بینیم. یک موقع هم امام رضا-علیه‌السلام- تا سدرة المنتهی را می‌بیند.
برای این انتخاب شدند.
رد پای فاطمه! در خود توحید، در خدا شناسی، اگر شما بخواهی خدا را بشناسی با خود خدا نمی‌شود. ولی با فاطمه می‌شود. مثل این است که من به شما بگویم آقا می‌خواهید بفهمید مهربانی چیست؟ راجع به مهربانی فکر نکن، مهربانی را مادرت خوب تعریف می‌کند. شما چقدر می‌خواهی تلاش کنی مفهوم مهربانی را بفهمی؟ مادرت مهربان است، تمام شد! یعنی قشنگ معنی مهربانی را فهمیدی. چقدر خوب است، «بِنا عُرِفَ اللهُ» با اهل بیت-علیهم‌السلام- با فاطمه زهرا-سلام‌الله‌علیها- می‌توان خدا را شناخت.
من می‌پرسم: میوه چیست؟ یک نفر میوه را تعریف کند. هیچ کس نمی‌تواند میوه را تعریف کند. می‌گوید مثلا سیب، میوه است، سیب میوه نیست ولی با سیب من فهمیدم میوه چیست. یک درکی پیدا کردم و الا خیار هم هست، نارنگی هم هست، هندوانه هم هست، خربزه هم هست، خیلی خوب است، سیب معرف میوه شد. بلا تشبیه حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- معرف خدا شد. در روایت دارد که خدا می‌فرماید: وقتی من آسمان و زمین را خلق می‌کنم و می‌خواهم خالق باشم، سه نفر را خلق می‌کنم، محمد-صلی‌الله‌علیه‌وآله- و علی-علیه‌السلام-و فاطمه-سلام‌الله‌علیها-.
ببینید چقدر مهم است! در روایت دارد: اینها هر چه بگویند من هم همان را می‌گویم. این‌ها بگویند: حلال، من هم می‌گویم: حلال. بگویند: حرام، من هم می‌گویم: حرام.
یک مطلب مهمی را می‌خواستم آخر بگویم، ولی همین اول می‌گویم، من سعی می‌کنم حرفهایم را هدر ندهم. یعنی جایی بگویم که به درد می‌خورد؛ جایی بگویم که گیرایی هست و شما را من این‌جور می‌بینم. برای همین در حرف‌هایی که به زبانم می‌آید که بگویم، سانسور می‌کنم؛ انتخاب می‌کنم در اینکه بگویم یا نگویم. این از آن حرف‌هاست.
قرار است که وجودتان یک ظرفی بشود برای امام زمان-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف-، این یعنی چه؟ این همه صحبت و سینه زنی و گریه، آخرش قرار است این بشود؛ شما ظرف شیطان نشوید، ظرف امام زمان-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- بشوید. ظرف امام زمان-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- یعنی چی؟ یعنی وقتی امام زمان-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- اراده می‌کند شما اراده حضرت را راجع به خودت بفهمی. خودشان نسبت به خدای متعال این‌طور هستند. برای اینکه متوجه بشوید مثالی بزنم. سعی کنید در پدر و مادرتان ذوب شوید. یعنی اگر بابای شما تشنه‌ شد به شما نگوید آب. این‌قدر روحاً به او نزدیک باشید که تشنه شوید. بفهمی پدرت تشنه است. مالک اشتر با علی این‌جور بود، هوایش هوای علی بود، اصلا هوا نداشت. بقیه فکر می‌کردند حالا علی چکار دارد، بعدا هم خیلی موقع‌ها نمی‌فهمیدند. نه ذوب باشید. در آن جاهایی که دارد به شما دستور می‌دهد اطاعت کن بدون چون و چرا، بحث نکن. کم کم ظرفت این‌جور می‌شود. شهید حججی به اینجا رسید. ذوب شد در پدر و مادرش، بعد خدا قبولش کرد. یا آقای قاسم سلیمانی این‌جور بود. نمی‌خواهد کسی را از خودتان راضی کنید، پدر و مادرتان را از خودتان راضی کنید. حتی ازدواج هم کردید باز هم پدر و مادرتان. سر سفره نشسته‌، بابا نمک می‌خواهد، دارد نگاه می‌کند، شما باید بفهمی نمک می‌خواهد. در بعضی از این مسابقه‌های تلویزیونی هست می‌گوید این از چه غذاهایی خوشش می‌آید، بعضی‌ها درست می‌گویند، در یک حد پر رنگش. ناراحتی بابات را بفهمی، او نباید چیزی بگوید. در امام و معصوم هم همین است، امام زمان-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- الان چی می‌خواهد. من یک موقعی به آقای بهجت-رحمة‌الله‌علیه‌- می‌گفتم: حاج آقا راه چیست؟ همین را می‌گفت. می‌گفت: بفهمی الان امام زمان-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- از این کارت راضی هست یا نه.
گفتم: حاج آقا این که خیلی سخت است، مگر می‌شود من اینجا، امام زمان-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- آنجا، بفهمم امام زمان-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- از کارم راضی هست یا نه؟!
گفت: بله مومن می‌فهمد ولی پا روی فهمش می‌گذارد. هوای نفسش برایش مهمتر است نمی‌تواند بگذرد.
خود ائمه-علیهم‌السلام- نسبت به خدا اینطور هستند. «مَا یَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ الله» چیزی نمی‌خواستند، هر چه خدا می‌خواست. در مثال هم می‌شود گفت مثل مرده‌ی پیش غسّال. غسال چطور است؟! کیسه کش نیست که بگوید: آقا برگرد یا برنگرد. غسال هست این هم مرده است. حالا من صد را می‌گویم، نمی‌خواهد ما تا آنجا برویم. امام سجاد-علیه‌السلام- می‌فرماید: من هیچ موقع با مادرم هم غذا نشدم. درک را ببینید! پرسیدند آقا چرا؟ حضرت فرمود: می‌ترسیدم مادرم سر سفره میل به چیزی داشته باشد و دست ببرد، من هم دستم را برده و آن را خورده باشم‌.
همین‌جوری که نمی‌شود آدم وسط بیاید و یک اتفاقی بیافتد. این‌ها چیزهای عجیب و غریبی هم نیست، ریاضت‌های پیچیده‌ای هم نیست.
مثل مرحوم فلانی که مدام به قبرستان رفت و آمد می‌کرد و دائم در قبرستان بود. معلوم نیست در قبرستان دنبال چه می‌گشته.
ائمه‌ی ما هیچ‌وقت این‌قدر در قبرستان نبودند. یک روزهایی در هفته می‌رفتند یک فاتحه می‌خواندند و زود برمی‌گشتند. حالا من هم مدام به قبرستان برم و بیایم، نه! همین کارهای ساده را انجام بده، بابات را راضی کن، ببین الان در چه مرحله‌ای هستی یک مرحله از آن کبر و از آن جوانیت پایین بیا و پخته شو. او را بابا بدان. همه‌ی کسانی که شما می‌بینید به یک نحوی آدم بدرد بخوری شدند، در همان سنی که بودند به درد پدر و مادرشان خوردند نه بعداً، بعدا نشسته غصه خورده. می‌گوید جبران می‌کنیم. نه، او بی‌عقل بوده، شما باید در سن بیست سالگی یک کاری بکنی، در سن سی سالگی، کار سی سالگی را انجام می‌دهی. ده سال کوتاهی کردی. اصلا موضوع پدر و مادر نیست، این را یادتان باشد. بحث یک امر درونی است که شما مطیع بشوید. اصلا بحث امام جماعت نیست، اصلا این امام جماعت آدم مهمی نیست که روی کوه برود، شما هم روی کوه بروی. نه شاید شما از او مهم‌تر هستی. قرار است شما اطاعت را با او تمرین کنید. یک موقع از این هم جلو زدی.
یک پیش نمازی در تجریش می‌گفت: یک جوانی آمد پیش ما پرسید: آقا چرا در این چهار رکعت نماز، ده دفعه رفتی بیرون و ما را هم معطل گذاشتی؟! در حال قنوت رفتی، در رکوع هم ما را معطل گذاشتی رفتی! ایشان گفت: کسی نفهمیده فقط تو فهمیدی! من از اینجا تکان نخوردم. ولی روحاً رفتم خانه، چون یک چیزی آنجا جا گذاشتم هی می‌رفتم. تو این‌جوری من را می‌دیدی. چی داشته می‌دیده؟!
به همین سادگی است. من بفهمم که خدا می‌خواهد آن اطاعت در من بوجود بیاید. مثلا در همین حسینیه که همه دوستان هستند اگر کارها را به آن آقای دم در سپردند و گفتند: آقا کارهای حسینیه با شماست؛ اگر متولی حسینیه هم آمد و ایشان گفت: که باید اینجا بنشیند، آقای متولی باید همانجا بنشیند. با اینکه خود ایشان متولی حسینیه است، ولی هر جا که او گفت باید بنشیند، جای دیگری بنشیند تخلف کرده.
یک تصویری از مقام معظم رهبری با آقای طبسی هست که مشغول تمیز کردن قبر مبارک امام رضا -علیه‌السلام-با دستمال هستند، این دستمال چون متبرک است آقا می‌خواهد با خودش بیرون بیاورد، کارها که تمام شد، به آقای طبسی رو می‌کند -تلویزیون هم نشان می‌دهد- می‌گوید: آقا اجازه هست من این را بردارم. آقای طبسی می‌گوید: بله. با اینکه این متولی را خود ایشان گذاشته. خیلی مهم است. گاهی یک بچه با چوب پر ایستاده می‌گوید: آقا از اینجا برو. باید از همان جا بروی. مهم آن اطاعت است که می‌خواهد در وجود ما ایجاد شود.
پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله- است، به علی-علیه‌السلام- امتحان می‌شود. علی-علیه‌السلام- است، به پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله- امتحان می‌شود. باید امتحان پس بدهند. برو برگرد هم ندارد. من محل اطاعتم را بفهمم. من آقای الهی هستم برای همان جایی که ، کار دستم هست، آنجایی که من نیستم تمام شد. آنجا اگر رفتم گفتم من الهی‌ام، این کبر است، یک چیز دیگری است.
این با پدر و مادر زود حل می‌شود. ببینید برای شما رمز گشایی کردم. شاید به همین دلیل هست که خدا پانزده سال تکلیف نمی‌دهد. می‌گوید اطاعت این دو نفر کافی است. الان مگر بچه‌ها در سن پنج یا شش سالگی زبان انگلیسی نمی‌خوانند؟ خب تکلیف دینی هم همین سن باشد، چرا گفتی پانزده سال؟! به زن می‌گوید نُه سال؟
تا پانزده سال هر چه بابا و مادرت گفت. منِ خدا هیچ چیز نمی‌خواهم بگویم. آنها را راضی کن، بعدش من کارت را آسان می‌کنم. همه کسانی که بعدا در امر خدا کم می‌آورند به خاطر این است که در آن پانزده سال با پدر و مادرشان کم آوردند، با اینکه تکالیف پدر و مادر آنقدر سخت نبوده. خب تکلیف خدا سخت است، پدر و مادر چه تکلیفی داشتند. تکلیف برایمان درست نکردند.
پس جریان صدیقه طاهره-سلام‌الله‌علیها- و معصوم-علیه‌السلام- این است که در عالم کمک می‌کند تا شما را به خدا نزدیک کند. مثلا به ما می گویند نسبت به ولی خدا اطاعت داشته باش، خب حالا اطاعتی که حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- کرده چیست؟ اطاعتی که در دین از خانم من می‌خواهند چیست؟ از خانم من خواستند با یک چادر، حیا وعفتت را نگه دار. به خانم من نگفتند: که امتحانت این است که بین در و دیوار قرار بگیری. نگفتند: الگوی تو حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- است پس باید مثل او کتک بخوری، بعد ما تو را بپذیریم. نگفتند: باید تازیانه بخوری. نه!! گفتند: شما حرف شوهرت را گوش کن. مگر شوهر چه می‌خواهد بگوید. چه حرفی دارد اصلا، خیلی از حرفهایش را این خانم این خودش می‌فهمد، الحمدلله انجام می‌دهد. اصلا فرمانی ندارد. ولی معلوم بشود این شوهر است و این خانم زن است، معلوم بشود این محل اطاعت است، اطاعت. این مرزها باید معلوم بشود. بعد بگوییم آره ما زهرایی هستیم. ما راه را فهمیدیم که می‌رویم. این‌ها دیگر زورکی نیست. من به شما بگویم خدا هم اصلا کاری به این کارها ندارد. الان هزار و خورده‌ای سال است، امام زمان-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- غائب است، شاید یک میلیون سال هم طول بکشد. خدا هیچ اِبایی ندارد. اگر آمادگی نباشد یک میلیون سال دیگر هم خدا اضافه می‌کند. خدایی که هزار و چهارصد و خورده‌ای سال نگه می‌دارد، خب بقیه‌اش را هم نگه می‌دارد تا من تغییر کنم. خدا که نباید تغییر کند. تغییر کردن یک شبه امر فرج را جمع می‌کند. خیلی ها پیش‌بینی می‌کنند که این می‌شود آن می‌شود. این حرفها خیلی مهم نیست، بعضی از این پیش‌بینی‌ها، هیچ زمینه‌ای ندارند. امر دست خود خداست. خدا‌ هم می‌داند که چکار می‌کند. پس ما سرمان را پایین بیاندازیم حرف گوش کن باشیم. این تبعیت از حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- است، تبعیت از ائمه-علیهم‌السلام- است، تبعیت از اولیاء خداست، من به شما قول می‌دهم اگر یک هفته -این نسخه‌ی من است عمل کنید به نتیجه می رسید- پدر و مادرتان را راضی کنید راحت به همه این مواهب دست پیدا می‌کنید. اصلا می‌بینید راهتان باز شد. مسیر را طی کردید. پس حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- این را نشان داد که نسبت به ولیّ باید چطور بود. عبادت‌هایش آن‌طوری است. نسبت به توحید، نماز خواندن‌هایش چطور بوده. شما حضرت زینب-سلام‌الله‌علیها- را ببینید چطور بودند! گفته می‌شود زینب -سلام‌الله‌علیها- در آن اوضاع و احوال نماز، مستحبات و نافله‌ها را ترک نکرد. حالا من همین واجبات را مواظب باشم، تا آن نتیجه حاصل بیاید.
خب این شد معرفت، این شد زمینه‌سازی روحی، این شد سنخیت، من خودم را دارم با این پرتو از الگو منطبق می‌کنم. او صد هست، از من دو می‌خواهند. من قبلا هم گفتم از ما بیست می‌خواهند. خدا نمره بیست می‌خواهد. منتهی هجده نمره‌اش را ائمه برای ما گرفتند، دو نمره ما می‌خواهیم. آن دو نمره را انجام بده یک وضوی خوب بگیر. نمازت را شمرده بخوان بفهمی چی می خوانی. نجاست و پاکی را خوب رعایت کن. همین‌هایی که می‌دانی خوب انجام بده. بعد می‌بینیم که راه باز شد بعد از صدیقه طاهره مدد می‌گیریم، تسبیح حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- رَد پای حضرت در ذکر است، «وَ ذکُرُ الله»، به ما گفته شده که ذکر بگوئید. «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»، قرآن هم گفت: «واذكُرُوا اللَّهَ ذِكرًا كَثيرًا». اشاره کرد به این که ما گفتیم ذکر، حالا ذکر کثیر یاد بگیرید و بگوئید. گفت: آقا ذکر کثیر چیست؟ حضرت فرمود: تسبیح مادرمان حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- است. یعنی ما به برکت حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- صاحب ذکر کثیر شدیم. یعنی برای قرب قدم‌های بزرگ برداشتیم. خوشا بحال کسی که صاحب ذکر کثیر است. تسبیحات حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- را می‌گوید، نه فقط موقع نماز در همه کارهایش می‌گوید. این باعث می‌شود که آن راه را پیدا می‌کند. حالا بحث ما از فردا شب این است رد پای حضرت در اموری که خدا از ما می‌خواهد، رد پای حضرت در بهشت، رد پای حضرت در هدایت، رد پای حضرت در امامت، رد پای حضرت در شب اول قبر، رد پای حضرت در قرآن……
تا گستره‌ی وجودی زهرای اطهر-سلام‌الله‌علیها- را بفهمم. وقتی من این را
فهمیدم که خدا چه قدر به من لطف کرده که با کسی آشنا شدم که این‌قدر در عوالم تاثیر گذار است، خب باید قدرش را بدانم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هیأت رزمندگان کرج؛ نورالشهداء؛ فاطمیه ۱۴۴۱، شب اول؛ یکشنبه ۲۳ جمادی‌الاول؛ ۱۳۹۸/۱۰/۲۹