امام صادق (علیه السلام)«دِعَامَةُ اَلْإِنْسَانِ اَلْعَقْلُ وَ اَلْعَقْلُ مِنْهُ اَلْفِطْنَةُ وَ اَلْفَهْمُ وَ اَلْحِفْظُ وَ اَلْعِلْمُ وَ بِالْعَقْلِ يَكْمُلُ وَ هُوَ دَلِيلُهُ وَ مُبْصِرُهُ وَ مِفْتَاحُ أَمْرِهِ فَإِذَا كَانَ تَأْيِيدُ عَقْلِهِ مِنَ اَلنُّورِ كَانَ عَالِماً حَافِظاً ذَاكِراً فَطِناً فَهِماً فَعَلِمَ بِذَلِكَ كَيْفَ وَ لِمَ وَ حَيْثُ وَ عَرَفَ مَنْ نَصَحَهُ وَ مَنْ غَشَّهُ فَإِذَا عَرَفَ ذَلِكَ عَرَفَ مَجْرَاهُ وَ مَوْصُولَهُ وَ مَفْصُولَهُ وَ أَخْلَصَ اَلْوَحْدَانِيَّةَ لِلَّهِ وَ اَلْإِقْرَارَ بِالطَّاعَةِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ كَانَ مُسْتَدْرِكاً لِمَا فَاتَ وَ وَارِداً عَلَى مَا هُوَ آتٍ يَعْرِفُ مَا هُوَ فِيهِ وَ لِأَيِّ شَيْ ءٍ هُوَ هَاهُنَا وَ مِنْ أَيْنَ يَأْتِيهِ وَ إِلَى مَا هُوَ صَائِرٌ وَ ذَلِكَ كُلُّهُ مِنْ تَأْيِيدِ اَلْعَقْلِ»«و فرمود: پايه شخصيت انسان عقل است و هوش و فهم و حافظه و دانش از عقل سرچشمه ميگيرند. عقل انسان را كامل كند و رهنما و بيناكننده و كليد كار اوست و چون عقلش بنور خدايي مويد باشد دانشمند و حافظ و متذكر و با هوش و فهميده باشد و از اين رو بداند چگونه و چرا و كجاست و خير خواه و بدخواه خود را بشناسد و چون آن را شناخت روش زندگي و پيوست و جدا شده خويش بشناسد و در يگانگي خدا و اعتراف بفرمانش مخلص شود و چون چنين كند از دست رفته را جبران كرده برآينده مسلط گردد و بداند در چه وضعي است و براي چه در اينجاست و از كجا آمده و بكجا ميرود؟ اينها همه از تاييد عقل است» (الکافي (ط – الإسلامیة)، ج 1، ص 25)ظواهری که این عقل در بحث حجت ظواهر قرآن میفهمد همه حجت است.استاد الهی: ما بزرگترین موهبت خدا را داریم انکار میکنیم؛ یعنی با همان چیزی که آمده تأیید بکند ما با همان انکار میکنیم این عجیب است از همان برای انکار استفاده میکنیم! این یک پوسته است و تا آدم این پوسته را نیندازد و به این مقام و جایگاه نرسد این عقل و فهم و جرأت برایش به وجود نمیآید و این معانی را نمیفهمد. اگر این پوسته را انداخت میفهمد و وقتی فهمید، در آن عقل نورانیت و ذکاوت است و میفهمد که امام تصدیق میکند و میفهمد که اجازه دارد روایت را بفهمد و میفهمد که روایت را باید جمع کند یا متفرق کند، مثل امر به معروف و نهی از منکر که گفتیم سه چیز میخواهد؛ اذن، شجاعت و علم. امام صادق فرمودند «دِعَامَةُ اَلْإِنْسَانِ اَلْعَقْلُ وَ اَلْعَقْلُ مِنْهُ اَلْفِطْنَةُ وَ اَلْفَهْمُ وَ اَلْحِفْظُ وَ اَلْعِلْمُ» ستون و پایهی شخصیتی انسان عقل است و عقل است که از زیرکی و فهم و علم منشعب میشود.ـ استاد الهی: زیرکی به این است که الان فرض کنید یک فرد جلوی در رفت و آمد میکند، این آدم عاقل که زیرک است میبیند که رفت و آمد مشکوک است، حرکات و نگاه کردن مشکوک است ولی افراد معمولی نگاه میکنند و میروند! یا مطالبی که میخوانند در جمع، آن یک نفر این جور میفهمد و این مال زیرکی و فهم اوست، وقتی او حرف میزند معلوم است بالای همهی حرفهاست و مال عقل اوست. این فهم از یک منبعی بیرون میآید که اتفاقی نیست، جاهل هیچ موقع اتفاقی حرف حکمت آمیز نمیزند و چیزی را شنیده، موقعی هم که این حرف را زد جای تعجب است ولی باید همان را استفاده کرد.« وَ بِالْعَقْلِ يَكْمُلُ وَ هُوَ دَلِيلُهُ وَ مُبْصِرُهُ وَ مِفْتَاحُ أَمْرِه…» استاد الهی: مبصر است، جلوی پایش را باز میکند و به او بصیرت میدهد، مفتاح امر است. یک جایی کار گیر کرده و او ده راه حل به ذهنش میآید و بر اساس راه حلی که پیدا میکند مشکل حل میشود ولی دیگری میگوید مشکل حل نمیشود! برای عاقل در هر مشکل ده راه حل وجود دارد.«فَإِذَا كَانَ تَأْيِيدُ عَقْلِهِ مِنَ اَلنُّورِ كَانَ عَالِماً حَافِظاً ذَاكِراً فَطِناً فَهِما…ً» استاد الهی: از عقل معمولی این کار بر نمیآید پس کدام عقل است؟ عقلی که نورانی شده، نماز شب و استغفارش ترک نمیشود، به وظائف عمل میکند، گریهاش برای امام حسین-علیهالسلام- دائمی است، اهل خیر است، روز از او نمیگذرد إلا این که دهها خیر و خوبی از او به دیگران میرسد، این عقل نورانی کار انجام میدهد و افقها را باز میکند.«فَعَلِمَ بِذَلِكَ كَيْفَ وَ لِمَ وَ حَيْثُ…» استاد الهی: «کیف» یعنی چگونگی را میفهمد، میفهمد چه چیز باعث سستی و پریشان احوالی و اختلاف شده، میفهمد راجع به خودش چه خطایی کرده و چه منشأیی باعث شده عقب گردی کند و توفیقات سابق را نداشته باشد، «حیث» را میفهمد. امیرالمؤمنین-علیهالسلام- به آن آقا فرمود «بسم الله» نگفتی و این چنین شد. و از این طرف به شما بگویم به میزان عقل، خدا برای آن خوراک دارد؛ یک دفعه با کسی طرف میشود که عقلش را سیراب میکند و یک کلمه میگوید که راهش را باز میکند، به عنوان مثال: یک بوته خیار یا درخت گردو چقدر آفتاب میخواهد؟ به میزان نیاز او، اما هزاران برابر این بوتهی خیار، آفتاب به آن میرسد. زحمتش هست ولی وقتی دارد میفهمد کیفش هم هست غصه هم نمیخورد، اشکال را میفهمد که اگر تقصیر خودش باشد جبران کند و اگر تقصیر دیگری باشد کمکش کند، دعایش کند و دیگر چیزی نمیماند که غصه بخورد.« وَ عَرَفَ مَنْ نَصَحَهُ وَ مَنْ غَشَّهُ…»استاد الهی: از لابه لای حرفهای او میفهمد که او سرش کلاه گذاشته یا راه را نشانش داده، در خواب به او حالی میکنند، در حدیث به او حالی میکنحند و نمیگذارند که معطل بماند چون کاراییاش از دست میرود و ده هزار نفر زمین گیر میشوند. لذا این تلألو دارد و نمیگذارد خاموش بشود، حالا هر کس به اندازهی عقل خودش. آقای خوشوقت در تهران نشسته بود میفهمید در قم چه خبر است. آقای امجد در یکی از سخنرانی هایشان گفتند تا موقعی که در خدمت آقای خوشوقتیم آدم هستیم همین که فاصله میگیریم خر میشویم، میگفتند یا با اجنه در ارتباط است یا علم غیب دارد، گفتم چطور؟ گفتند خبرهایی را که ما به طریق عادی نمیفهمیم، میفهمد.ادامه روایت؛ « فَإِذَا عَرَفَ ذَلِكَ عَرَفَ مَجْرَاهُ وَ مَوْصُولَهُ وَ مَفْصُولَهُ وَ أَخْلَصَ اَلْوَحْدَانِيَّةَ لِلَّهِ وَ اَلْإِقْرَارَ بِالطَّاعَةِ…»استاد الهی: صدر و ذیل همه چیز را میفهمد، همه محتاجاند، همه تحیر دارند و هیچ راهی به جایی ندارند اما او این رابطهها، کیفها و حیثها را میفهمد.ـ « فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ كَانَ مُسْتَدْرِكاً لِمَا فَاتَ وَ وَارِداً عَلَى مَا هُوَ آتٍ يَعْرِفُ مَا هُوَ فِيهِ وَ لِأَيِّ شَيْ ءٍ هُوَ هَاهُنَا وَ مِنْ أَيْنَ يَأْتِيهِ وَ إِلَى مَا هُوَ صَائِرٌ وَ ذَلِكَ كُلُّهُ مِنْ تَأْيِيدِ اَلْعَقْلِ»استاد الهی: امام حرف هایشان را برای اینها زده نه برای امثال من، اینها آن جلوهها را دارند و دریافتهای صحیح را میفهمند. حالا شما عقل را تعطیل کنی و بگویی عقل مگر حکم به شر میکند! این است که «کیف» و «حیث» را میفهمد، ذکاوت و زیرکی دارد، آینده را میفهمد، منافع را میفهمد. جنود عقل 75 تا است، یکی این است که عقل، نماز و روزه را میفهمد، خیر و شر را میفهمد. یکی از چیزهایی که خدا به من توفیق داد همراهی با آقای بهجت بود که مقام عقل را پیش ایشان فهمیدم و متوجه شدم که عقل چیست. دیدم که آقای بهجت عقل را خوب معرفی میکند، عقلی که آقای بهجت داشت در مقایسه با تعبدش اصلاً قابل مقایسه نبود.میگفت بنی صدر علمش بیشتر است و این یعنی تاریکی، ولی آقای رجایی عقلش بیشتر است «العقل ما عبد به الرحمان» چطور حکم را نمیفهمد «و اکتسب به» مگر احکام و فقه و فهم غیر از این است؟! میخواهد بزرگی راه بهشت را نشان بدهد. عدهای آمدند ادعای عقل کردند و آن را ذبح کردند و عقل را بردند در پلشتگاهها و آن را از کارایی انداختند، صغری کبری را گفتند عقل! قیاس را گفتند عقل! عقلی که ائمه-علیهمالسلام- میگفتند عقل نورانی است، روایت همه چیز در قرآن هست ولی عقول ناقص به آن نمیرسد. یا اینکه حضرت فرمود از عقول، فهم قرآن است.عقل اگر نورانی شد، آن چیزهایی که خدا در قرآن قرار داده است را میفهمد.