امام زمان- عجلاللهتعالیفرجهالشریف- متولی و مسئول تربیت و هدایت بندگان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اعوذباللهمنالشیطانالرجیم
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمداله رب العالمین الصلاة و السلام علی سیدنا ونبینا وحبیب قلوبنا نفوسنا اباالقاسم المصطفی محمد صلی الله علیه واله. اللهم العن اباالشرورو اتباعه فی کل لحظة من الازل الی الابد بعدد ما احاط به علمک.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی وحجتک علی من فوق الارض ومن تحت الثری الصدیق الشهید صلاة کثیرة تامة زاکیة متواصلة مترادفة کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک. برای امام رضاعلیهالسلام صلواتی مرحمت بفرمایید.
دغدغهی همهی ما اینه که تربیت بشیم، به کمالاتی که به برکت اهلبیتعلیهمالسلام برای ما در نظر گرفتند، برسیم و این تربیت و سلوک در وجود ما مستقر بشه. ما یک حالت معنوی در وجودمون میبینیم و اون امر شایستهی ماست. ولی این کار در عین اینکه یه امر پیچیدهایی است، خیلی هم ساده است. اگه کسی مسیر درست رو بفهمه و طی کنه، آسونه؛ ولی اگه اشتباه کنه، مسیر سخت میشه و راه رو اشتباه میره. اینجا گمراهی به جای هدایت سراغش مییاد.
خدا، امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- رو مسئول هدایت ما گذاشته؛ او اشتباه نمیکنه، خوراک هدایت ما دستشه؛ ما رو میشناسه و نیاز، ضعف، موانع و پیشرفت ما رو میدونه، همونطور که شیطان در امر گمراهی ما همینجوره؛ همه چیزِ ما رو میدونه، نقطه ضعفهای ما رو میدونه. میدونه ما از کجا ضربه پذیریم. تو هدایتمون هم همینه! لذا اگه من اینجوری بفهمم و بگم من خودم دارم مسیر رو میرم؛ همین فکرها مسیر رو برای من طولانی و سخت میکنه، میگم من نمیتونم رو خودم تأثیر بذارم. یه هفته خوبم یه هفته بدم، چون خودمم! اما اگه پذیرفتم که من نیستم، یک فرد دیگهای داره منو میبره، راه درست میشه!
«فَاتَّقُوا اللّهَ، وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَیْنا، فَعَلَیْنَا الاِْصْدارُ، کَما کانَ مِنَّا الاِْیرادُ، وَ لا تَحاوَلُوا کَشْفَ ما غُطِّیَ عَنْکُمْ، وَ اجْعَلُوا قَصْدَکُمْ إِلَیْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَی السُّنَّةِ الْواضِحَةِ.»
«از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و کارها را به ما واگذارید، بر ماست که شما را از سرچشمه، سیراب برگردانیم، چنان که بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پی کشف آنچه از شما پوشیده شده نروید. مقصد خود را با دوستی ما بر اساس راهی که روشن است به طرف ما قرار دهید.» (بحارالانوار/ جلد۵۲/ صفحه۱۷۹)
رفت و آمد و ادامهی راه ما با اوست، حضرت مسیر ما رو معلوم میکنه.
ببینید الان یه جلسه تشکیل شده، این جلسه یه مقتضیاتی داره، همینجوری که جلسه نمیشه! خیلی مسائل کنار هم جمع شده تا این جلسه تشکیل بشه. یه مسجد رو در نظر بگیرید، خیلی مطالب باید جمع بشه تا یه مسجد درست بشه. یه امام جماعت خوب، یه مکبّر خوب، یه نمازخوان خوب، یه زمین خوب، یه اقتضائاتی که ما نمیتونیم درست بکنیم. الان من واقعا نمیدونم، تو این نیم ساعت، چهل دقیقه، چی میخوام به شما بگم! کلمات یه مجموعهای آماده شدند، ولی این که اقتضای این جلسه الان چیه؟ افرادی که نشستن نیازشون چیه؟ چی باید به زبان من جاری بشه، نه تنها به زبان من هم جاری بشه، بلکه قلب شما هم بپذیره! اینها دست کیه؟ فرایند هدایت و گمراهی همینه، همینجوری کسی راه خدا رو پیدا نمیکنه. ما تا اینجا خیلی مسیر سختی رو اومدیم. خیلی امتحانها دادیم. میلیاردها جمعیت از اهلبیت-علیهمالسلام- و امام حسین-علیهالسلام- میگن و میلیاردها جمعیت هم از دومی-لعنةاللهعلیه- میگن، این دو تا راهه؛ الان ما شیطانپرست هم داریم، همه چیزه شیطان واضحه ولی اون رو میپرستند! خب پس من باید بفهمم که مسیر ما مثل این ریل قطار هست که لوکوموتیو و واگنها روی اون قرار میگیره و ایستگاه هم معلومه.
من هم تو این قطار هستم و قطار داره راه میره، فقط چیزی که اونجا باید رعایت کنم اینه که من شمارهی واگن و کوپهام رو بدونم. مشکلِ مسیر همینه که جای کسی دیگهای نشینم، واگن و کوپهام رو اشتباه نروم. اونجایی هم که باید پیاده بشم، حواسم باشه که خواب نمونم و پیاده بشم، زودتر هم پیاده نشم. گاهی مثلاً طرف ادای زهد رو در مییاره، میخواد مثل زاهدها زندگی کنه یا جای کسی دیگهای نشسته. یه نفر میره سیاسی میشه در حالیکه اصلاً از سیاست چیزی نمیفهمه! ولی معروف شده به آدم سیاسی؛ چیزی بلد نیست ولی تئوریسین مسائل سیاسی شده، رفته جای فرد دیگهای نشسته!
یه نفر داره نسخه میپیچه، میگه آقا شما ذکر بگو، این رو بگو، اون رو بگو، اصلا اینکاره نیست! یه کسی الان موقع ازدواجش هست، دو، سه سال هم گذشته، ازدواج نکرده و رفته یه جایی قرار گرفته که نباید اونجا باشه. شخصی مرض قند داره، دو تا مریضیِ دیگه هم داره ولی رفته نمایندهی مجلس شده! این نمیتونه راه بره! هم خودش و هم دیگران رو به زحمت میاندازه.
حالا ببینیم امامسجاد-علیهالسلام- دربارهی این بحثهایی که ما کردیم، چه میفرمایند؟ امامسجاد-علیهالسلام- به خدا میفرماید: «اللّهُمّ إِنّکَ کَلّفْتَنِی مِنْ نَفْسِی مَا أَنْتَ أَمْلَکُ بِهِ مِنّی، وَ قُدْرَتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیّ أَغْلَبُ مِنْ قُدْرَتِی، فَأَعْطِنِی مِنْ نَفْسِی مَا یُرْضِیکَ عَنّی»
خدایا! مرا مکلّف به تکلیفى ساختهاى که خودت از من به آن کار تواناترى، و قدرتت بر آن و بر من بیش از قدرت من است، پس چنانم کن که موجب رضاى تو از من باشد. (صحیفهی سجادیه/ دعای۲۲/ فراز۱)
خدایا! تو من رو مکلف کردی که این نفس رو مُهَذَّب و تربیت کنم و یه نفس تربیت شده به تو تحویل بدم. «إِنّکَ کَلّفْتَنِی» من رو به نفسم مکلف میدونی که اینکار رو بکنم! مگه من زورم به نفسم میرسه؟! «مَا أَنْتَ أَمْلَکُ بِهِ مِنّی» با اینکه تو خدای این نفسی؛ من چهکارهام که بخوام این نفس رو راه ببرم! مثل این میمونه که به شما بگن آقا این واگن قطار رو هُل بده. این یعنی چی؟ اصلاً سنخیت نداره! «وَ قُدْرَتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیّ أَغْلَبُ مِنْ قُدْرَتِی» اونی که زورش به نفس میرسه، فقط خداست! من کجای این نفس شهوانی، غضبناک، طمّاع، خسیس، تنگنظر، حساس، جاهل، پر از عقده، رو نگه دارم؟ کدوم قسمتش رو میزون کنم؟ من با چه قدرتی این کار رو بکنم که از من میخوای یه همچین کاری بکنم! اینجوری باید بگیم: «فَأَعْطِنِی مِنْ نَفْسِی مَا یُرْضِیکَ عَنّی» خدایا! این نفْسم در اختیار تو، هر چی که رضایت توست، بسمالله! افسارش رو به دست تو میدم، هرجا میخوای ببریش، ببر!
ببینید الان اینجوریه! اگه مهار خودت رو به امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- دادی و امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- هر جا بُردت و چیزی نگفتی، تربیتت شروع میشه. مثلا یه سال باید فقر بکشی و در رکود باشی. ببینید الان همه دارند دست و پا میزنند؛ هیچکس نمیتونه کاری بکنه؛ با همین وضع باید زندگی کنیم. یه موقع یه سال، وقت نماز صبح میخوابونندت تا بیدار نشی و نمازت قضا بشه. میخوابونندت ها! شما که نماز شب میخوندی، حالا دیگه نماز صبح هم خواب میمونی و نمیتونی بخونی. باید بپذیری! یه سال باید آدم روش کم بشه و با خفّت بلند شه و نماز قضا رو بخونه! یه پوست موز زیر پای آدم میاندازند؛ هی میبینی زمین میخوری؛ یه روزنه هم به روی آدم باز نمیکنند؛ میخوان راهت ببرند. اینجوری نیست که فکر کنم من دارم کاری میکنم! به موقعاش هم نسیم رحمت میزنه و نماز شب میخونه و توفیق پشت توفیق براش ایجاد میشه. روزی یه جزء قرآن میخونه، زیارت عاشورا میخونه، خوش اخلاقه، حلال و حرام سرش میشه، مسجد میره؛ اصلاً اینها چیزی نیست که! اون چیزی که از توی اینها درمییاد مهمه! ببینید الان شما اینجا یه ساعت گریه کن، قراره از توی گریه چی در بیاد؟ میخواد از توش تقوا، ولایت و محبت اهلبیت-علیهمالسلام- در بیاد.
ببینید امام سجاد-علیهالسلام- از طرف ما حرف زده! خودشون اینجوری نیستند!
«اللَّهُمَّ لَا طَاقَةَ لِي بِالْجَهْدِ، وَ لَا صَبْرَ لِي عَلَى الْبَلَاءِ، وَ لَا قُوَّةَ لِي عَلَى الْفَقْرِ فَلَا تَحْظُرْ عَلَيَّ رِزْقِي ، وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى خَلْقِكَ ، بَلْ تَفَرَّدْ بِحَاجَتِي ، وَ تَوَلَّ كِفَايَتِي . »
«خدایا! مرا طاقت بر مشقت و شکیبایی بر مصیبت و قدرت بر تنگ دستی نیست. پس روزیم را دریغ مکن و مرا به بندگانت وامگذار؛ بلکه خود به تنهایی حاجتم را برآور و کارساز من باش.» (صحیفهی سجادیه/ دعای٢٢)
خدایا اگه من رو میگی «لَا طَاقَةَ لِي بِالْجَهْدِ» از من تلاش نخواه، که من بخوام سختی رو تحمل کنم و بگم که آره، در اینجا این رو و در اونجا هم اون رو میپذیرم. نه! ما طاقت این حرفها رو نداریم که انبیاء و خوبای تو داشتن؛ اونا یه چیز دیگه بودند. «لَا طَاقَةَ لِي بِالْجَهْدِ» من تلاش میکنم برای اینکه میخوام یه کار خاصی کنم «وَ لَا صَبْرَ لِي عَلَى الْبَلَاءِ» خدایا اگه میخوای بلا رو بر من بفرستی و بگی میخوام تربیتت کنم؛ اونم ما اهلش نیستیم؛ بلاء رو هم بر ما نفرست. «وَ لَا قُوَّةَ لِي عَلَى الْفَقْرِ» خدایا اگه بگی میخوام با فقر راه رو نشونت بدم، من تحمل فقر رو هم ندارم. اگه بخوای بگی که بندهی منی، میخوام با فقر تربیتت کنم؛ از اول بگو، بگو خدایا تحمل فقر رو ندارم، میخوام جیبم پر پول باشه و در عین حال هم راهِ تو رو بیام و مراحل معنوی رو طی کنم. چه اشکالی داره؟ مگه حضرت سلیمان-علیهالسلام- توی پیغمبرها، بندهی تو نبود! من میخوام مثل حضرت سلیمان باشم.
اومد کنار حضرت و گفت: خدایا به من صبر بده. حضرت فرمود: ساکت! گفت: آقا چیزِ بدی نگفتم، گفتم خدایا صبر بده. حضرت فرمود: صبر کردن بر بلا، تو الان از خدا بلا خواستی، تو طاقت بلا نداری. ما طاقت بلاء نداریم.
«فَلَا تَحْظُرْ عَلَيَّ رِزْقِي»
خدایا! رزقم رو هم تنگ نگیری، بازم رزق فراوان بهم بده. خدا که گیرِ زهد نیست! حالا ما فکر کنیم تو زهد آدم خوب میشه. گیرِ این نیست که! اگه کسی زهد بهش میسازه، زهد رو بهش میدن. این مال ماست که غیر از اهلبیت-علیهم السلام- هستیم. یه خرده که خوابت جلو و عقب میشه، میبینی که گیج شدی، یه خرده اوضاعت به هم میریزه، قاطی میکنی، یه خرده فلان میکنی، توان و روحیهات هم معلومه. من نباید به خدا بگم که من رو اینجوری قرار بده، نه! بگم خدا، خواب من رو هم به هم نزن. به من هم غذای پلو و خورشت بده. من اینجوریم اگه پلو و خورشتم کم بشه، دینم هم کم میشه. خدا که کم نمییاره! اینجوری نیست که من حتماً توی اون وضعیت رشد میکنم. تو تکلیف خودت رو معلوم کن. من این رو به شما بگم که تا تکلیفمون رو معلوم نکنیم، از اون ور خبری نیست! تکلیفت رو معلوم کن که کی هستی و طبق همون بگو که خدا راهت ببره.
« وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى خَلْقِكَ »
خدایا! من رو محتاج دیگران نکن.
«بَلْ تَفَرَّدْ بِحَاجَتِي»
خدایا! خودت به تنهایی حاجتم رو برآور.
ببینید! خدا آقا فخر رو رحمت کنه. آقا فخر میگفت: «فقط خدا نه! خودِ خدا» یه اصطلاحی داشت، میگفت: «خودِ خدا» نمیگفت فقط خدا. چون میگفت: فقط خدا، یه کس دیگهای رو هم در نظر داره.
«اللَّهُمَّ لَا طَاقَةَ لِی بِالْجَهْدِ، وَ لَا صَبْرَ لِی عَلَی الْبَلَاءِ، وَ لَا قُوَّةَ لِی عَلَی الْفَقْرِ، فَلَا تَحْظُرْ عَلَی رِزْقِی، وَ لَا تَکلْنِی إِلَی خَلْقِک، بَلْ تَفَرَّدْ بِحَاجَتِی، وَ تَوَلَّ کفَایتِی»
«خداوندا مرا طاقت بر سختی و مشقت، و شکیبایی بر بلا و قدرت بر تنگدستی نیست، پس روزیام را منع مکن و مرا به خلق خود وا مگذار، بلکه خود به تنهایی نیازم را برآور، و خودت کارساز من باش»
(صحیفهی سجادیه/دعای۲۲/فراز۲)
وقتی میگیم خود خدا، یعنی اهلبیت-علیهمالسلام- هم جزوش هستند؛ خدایا من از جای دیگه نمیخوام چیزی برسه.
ما امروز صبح نائبالزیارهی شما مشهد بودیم، موقع خداحافظی اومدم داخل، یه سؤالی تو ذهنم بود؛ اون سؤاله که تو ذهنم بود رو هم نمیگم چی بود؛ همینجوری از حرم بیرون اومدم، چند تا از این شکلاتها به این خادمها داشتم میدادم؛ خادمه گفت یه دقیقه کنار من بایست! میدونی من چند سالمه؟ گفتم: نه! گفت: من بالای نود سالمه؛ اگه نمیگفت نود سال، از من میپرسید، میگفتم پنجاه و پنج سال. سرِپا، قبراق! نگهبان هم هست دیگه، دم در ایستاده. گفت این امام رضا-علیهالسلام- از ریز تا درشت من رو اداره کرده. حالا این چند تا شکلات هم تو به من دادی، من دارم فکر میکنم که این یه چیزی هست که توی این همه آدم، شما آوردی به من دادی؛ گفتم: آره، این شکلات که من دادم، شکلات نیست، این رو بهش میگن آبنبات قیچی، توش هل داره؛ اگه کسی هفت تا دونه از این کوچیکهاش رو شبها موقع خواب قورت بده، دیگه ناراحتی اسید معده نمیگیره؛ این، دواست. ببینید! اون بالای نود سالشه! پس امام رضا-علیهالسلام- کم نمییاره که یه نفر رو بخواد اینجوری نگه داره. «بَل تَفَرَّد بِحاجَتی وَ تَوَلَّ کِفایَتی» خدایا خودت کفایت من رو به عهده بگیر، نیاز من رو بده؛ بهترین لباس، بهترین غذا، بهترین فکر، بهترین نماز، بهترین عروس، بهترین داماد، بهترین خونه؛ بابا طرفت خداست، ندار که نیست! توی روایت داره که منِ خدا به اندازهی همهی چیزهایی که از اول تا آخر خلقت به همه دادم، به یه نفر بدم، یه ذره از خزانهی من کم نمیشه؛ یه خرده همتت رو بالا ببر. ببینید! همت، کَمه دیگه! امیرالمؤمنین-علیهالسلام- همتش بالا بوده که امیرالمؤمنین شده. یه موقعی حضرت گم شد، نفهمیدند کجاست؛ هم پیغمبر اکرم-صلیاللهعلیهوآله- و هم حضرت زهرا-سلاماللهعلیها- نگران شدند؛ پیغمبر اکرم-صلیاللهعلیهوآله- فرمود: اگه کسی الان از علی برام خبری بیاره، هر چی از من بخواد بهش میدم. سلمان راه افتاد امیرالمؤمنین-علیهالسلام- رو پیدا کنه؛ رفت و اتفاقا حضرت رو پیدا کرد، گفت یا علی! پیغمبر گفته هر چی که بخواید، میدم؛ از پیغمبر چی بخوام؟ حضرت فرمود: ببین سلمان، خدا به حضرت دو هزار تا مطلب مگو گفته، که بهش گفته به کسی نگو؛ به ایشون بگو یه دونه از اون مگوها رو بهت بگه؛ اومد و خبر رو رسوند؛ رسول خدا-صلیاللهعلیهوآله- فرمود: از من چی میخوای؟ گفت: یا رسولالله، از اون دو هزار تا مگوها، یکیاش رو به من بگو. حضرت فرمود: علی بهت گفت؟ گفت: آره. فرمود: سلمان! برو یه کاسه آب با یه سوزن بیار، رفت و آورد. حضرت سوزن رو توی کاسهی آب زد و در آورد؛ گفت: سلمان! روی این سوزن چهقدر آب هست؟ تازه تمام سوزن رو هم حضرت تو آب نبرد. گفت: آقا هیچی، به اندازهی نوکش، یه ذره؛ حضرت فرمود: سلمان! اگه کسی اینقدر علی رو دوست داشته باشه، به بهشت میره؛ چهقدر! خدا حیا میکنه از کسی که اینقدر علی رو دوست داشته باشه به بهشت نبره؛ ببینید، اینه! تو مسیر دین، دست و پا زدن نمیخواد؛ نه، همه چیز برای مؤمن فراهم است.
همت مؤمن کمه. اونچه رو که باید بفهمه قاطی میکنه.
«مَنْ اَتيكُمْ نَجي، وَ مَنْ لَمْ يَاْتِكُمْ هَلَكَ»
«آنكه به سوی شما آمد نجات يافت، و هر كه نيامد هلاك شد.»
(فرازی از زیارت جامعه کبیره)
«هَلَکَ» هرکس درِ خونهی شما رو زد و همینجا نشست، ببینید! نه اینکه در بزنه، بگیره بره؛ نه! در بزنه، حاجتش و بگیره و همونجا بشینه. ماها زود تا حاجتمون رو میگیریم از در این خونه میریم. سینهزنیمون کم میشه، میگیم بسه؛ ما سابق سینههامون رو زدیم. گریههامون کم میشه یعنی از در خونهی اهلبیت-علیهمالسلام- خداحافظی کردیم. دیگه اونجوری که نیازه کاری به اهلبیت-علیهمالسلام- نداریم.
یکی از مراجع رو دیده بودن که دو ماه محرم و صفر رو سیاه پوشیدن، گفتن آقا جورابتون چرا سیاهه؟ گفت: «بابای من نذر داشت که دو ماه محرم و صفر رو سیاه پوش کنه، حتی جوراب! اون چیزی که بابام گفته بود، این بود.»
«وَ لَا تَكِلْنِي إِلَي خَلْقِكَ، بَلْ تَفَرّدْ بِحَاجَتِي، وَ تَوَلّ كِفَايَتِي وَ انْظُرْ إِلَيّ وَ انْظُرْ لِي فِي جَمِيعِ أُمُورِي، فَإِنّكَ إِنْ وَكَلْتَنِي إِلَي نَفْسِي عَجَزْتُ عَنْهَا»
«مرا به بندگانت وامگذار؛ بلكه خود به تنهایی حاجتم را برآور. و كارساز من باش، و به من با نظر رحمت بنگر، و در تمام امورم مصلحتم را در نظر گير، زيرا اگر مرا به خود واگذاری، از تحقق دادن كارهايم عاجز شوم»
(صحیفه سجادیه/ دعای ۲۲/ فراز۲)
«تَفَرَّدْ بِحاجَتی» «وَ انْظُرْ إِلَيّ» این آخرش رو هم گوش کنید! «وَ انْظُرْ إِلَيّ» خدایا حواست به من باشه، خدایا به من نگاه کن. « وَ انْظُرْ لِي فِي جَمِيعِ أُمُورِي» خدایا تو همهی کارهام نظارت داشته باش. «فَإِنّكَ إِنْ وَكَلْتَنِي إِلَي نَفْسِي » اگه یه لحظه ولم کنی «عَجَزْتُ عَنْهَا» در موقعی که کارت گیر افتاده، یعنی ما رو ول کرده.
در روایت داره که اگه خدا چیزی به کسی بده، پس نمیگیره، مگه اینکه خودش پس بده. نباید فکر کنی خدا پس میگیره، ما پس میدیم.
خب! گفتم میخوام راه خدا رو برم، میخوام تربیت بشم، میخوام مسیر خدا برام باز بشه، اینها رو هم از امام سجاد-علیهالسلام- برات گفتم. درسته؟ توی این مسیری که میخوام برم، چند تا مطلب هست که من حتما باید مواظبت کنم تا راه رو به روی من باز کنند. گفتم امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- متولی من و شماست. یه چیزی میگم، شما رد نکنید، حتی اگه هضم نکردید! اگه نتونستی هضم هم بکنی، رد نکن! همینجایی که الان نشستید، این نشستنهاتون هم روی برنامه است؛ ساعتی که باید تو بیای، رغبت داری، یا باید بری، روی اون برنامه است؛ اینقدر از مطالب رو باید بفهمی یا اصلاً نباید بشنوی، تو جلسهای باید خوابت ببره، خواب رو بهت مستولی میکنند، این چند کلمه رو نباید بشنوی. اگه غیر از این باشه، برنامه غلط از آب درمییاد.
صدیقهی طاهره-سلاماللهعلیها- به یه نفر فرموده بودند: «جلساتی که برای پسرم حسین-علیهالسلام- میگیرید، من قبل از شما مییام و مکان رو معلوم میکنم که فلان کتیبه رو کجا بزنید، بعد شما مییاید همونجا میزنید.» حتی دیده شده صدیقهی طاهره-سلاماللهعلیها- داره حسینیه رو جارو میزنه، ازش درخواست میکنند اجازه بدید ما جارو بزنیم، حضرت میفرمایند: «اینجا نه، اینجا کار خودمه.» چرا؟ چون «گریهکنان حسینم میخوان بیان بشینند». این هدایت است!
«اِنَّ الحُسَیْن مِصْباحُ الهُدى وَ سَفینَةُ النَّجاة؛ «به درستى که حسین-علیهالسلام- مصباح هدایت و کشتى نجات است»
(بحارالانوار/ ج ۳۶/ ص ۲۰۵)
اگه شما فردا همینجوری که امشب اومدید، تونستید بیاید! فردا هر کدومتون با یه قوارهی دیگه میآید. بعضیهاتون نمییایید، برنامه خیلی دقیق است! به میزان لطفشون، ما بهره میبریم. این نیست که چشم و ابروی ما مشکیه، نه! به ما داره لطف میشه.
تلویزیون نشون داد آقایی رو که گفت هر پنجشنبه از ایران، کربلا میره؛ هر شب جمعه! اگه من به شما بگم که این آقا، از لحاظ جسّه از این در راحت تو نمییاد، از من قبول کنید. اینقدر وزن داره که نمیتونه راه بره. هر پنجشنبه با هواپیما کربلاست! چون میخواد.
تو هواپیما بودم یه آقایی گفت جزء خدّام حرم هستم، در ماه هر هشت روز یه بار برنامهای هست، مییام حرم، نوبتم رو میایستم و با هواپیما میرم. اون وقت میبینی که از پایین خیابون نمیتونه حرم امام رضا-علیهالسلام- بیاد. چون اجازه نمیدهند. از پایین خیابون! نمیذارند. پس برنامه دقیق است. شما به برنامه مطمئن باشید. به اعمالت تکیه کن، مأیوس نشو. شما فکر نکنید که باید کارهای خاصی انجام بدی، نه! ببین از تو چی میخوان.
یه وقت میبینی که یه نفر باید جلسه رو آتیش بزنه، اهل بکاست. با گریهاش، بقیه گریه میکنن، اصلاً این رو برای همین گذاشتند؛ همون رو برو جلو. یه نفر هم گذاشتند دستش به خیره، با همون دارند میبرنداش؛ یه نفر دست به قلمش خوبه، با همون اون رو میبرند. یه نفر هم میتونه خوب حرف بزنه، با اون میبرند. جای خودت رو تو مسیر پیدا کن. همونجا که هستی وایسا، اشتباه نرو، اگه شما رو برای هئیتداری گذاشتند، کار دیگهای نکن. اگه شما رو برای کفش جفت کنی گذاشتند، پا نشو برو چایی بده؛ اگه گذاشتن چایی بدی، جای دیگه نرو. من اگه این رو توی دستگاه اهلبیت-علیهمالسلام- بفهمم، همه چیز درست میشه.
اون سری که مشهد بودم، یکی از آقایون علماء میفرمود که حضرت زهرا-سلاماللهعلیها- به همون آقا فرموده بودند، ما نوکرهامون رو از بچههامون بیشتر دوست داریم، اونایی که خوب نوکری میکنند رو بیشتر دوست داریم.
وصلیاللهعلیسیدنامحمدوآلهطاهرین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هیأت نورالائمه؛ مسجد ارگ؛ ۱۳۹۴/۹/۱