qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

تأثیر محبت امام حسین-علیه‌السلام-

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اعوذ‌بالله‌مِن‌الشیطان‌الرجیم
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
الحمدلله رب العالمین. الصلاه و السلام علی سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا و شفیع ذنوبنا ابی القاسم المصطفی محمد (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و آله الطاهرین المعصومین المکرمین
اللهم انا نرغب الیک فی دوله کریمه تعز به اسلام و اهله و تذل به النفاق و اهله وتجعلنا فیها الی طاعتک و قاده الی سبیلک و ترزقنا بها کرامت الدنیا …
صلواتی برای امام زمان علیه السلام مرحمت بفرمایید(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم).

«بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ»
«ﺑﻠﻜﻪ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ، ﺁﻳﺎﺕ ﺭﻭشنی ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﻴﻨﻪ‌ی ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ ﻋﻄﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻳﺎﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻥ ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻧﻤﻰ‌کنند.»
(سوره‌ی عنکبوت/ آیه‌ی۴۹)

ما باید تاثیرِ محبت سیدالشهدا و اهل‌بیت-علیهم‌السلام- را در شناخت طریق و طیِ راه بفهمیم!
آیه می‌فرماید: «بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ » این نشانه‌ها و بینات -یعنی چیزهایی که دلیل و آشکار هستند- کجاست؟
«فِي صُدُورِ الَّذِينَ» در سینه‌هاست، در کتاب نیست چون در کتاب خبری نیست. خیلی از افراد کتابی هستند، اگه کتاب پیش اون‌ها نباشه دست‌شون خالیه و هیچ چیز نمی‌فهمند. حتما باید به کتاب مراجعه کنند.
«فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ»
علم وقتی رسوخ کرد علم است. علمی که تو حافظه‌ است، علم نیست! چون از ذهن می‌پره و فراموش می‌شه و یک چیز دیگه جایگزین اون می‌شه.
«خُزّانُ العِلم» خزینه‌ی علم این‌جاست.
در روایت است: «رسولُ اللّه-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله- : خُذوا العِلمَ مِن أفواهِ الرِّجالِ»
پيامبر خدا-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله-: دانش را از دهان مردان [علم] بگيريد.» (بحار الانوار/ ج ۲/ ص ۱۰۵) علم رو از این‌جا بگیرید که به زبان جاری می‌شه و تبدیل به حکمت می‌شه.
« عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ-علیه‌السلام- أَنَّهُ قَالَ فِي حَدِيثٍ: مَا يَعْرِفُ اَلْقُرْآنَ إِلاَّ مَنْ خُوطِبَ بِهِ»
(مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل/ ج۱۷/ ص۳۳۵ )
قرآن برای کسی است که به او خِطاب شده و مخاطبِ قرآن است. همه مخاطب قرآن نیستند. قال رسول الله-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله-: «رُبّ تالٍ للقرآن و القرآن یلعنه» «چه بسا قاری قرآنی که مورد لعن قرآن است.»
( مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل/ ج۱/ ص ۲۹۱)

«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارا….» (سوره‌ی جمعه/ آیه‌ی۵)
«ﻭﺻﻒ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﻋﻤﻞ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻜﺮﺩﻧﺪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺩﺭﺍﺯﮔﻮشی ﺍﺳﺖ ﻛﻪ….»
ببین آیه می‌گه مثل الاغ هستند.(بَلا نسبت) این‌ها چه کسانی هستند؟! کسانی که علم فراوان دارند، علم روی علم جمع کردند، اصطلاحات را روی اصطلاحات بلغور می‌کنند، دسته‌بندی و شاخه‌بندی می‌کنند. بعد آخر سر شما می‌گی بالاخره حالا چه‌کار کنم! بیشتر گیج می‌شی.

«في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ» (سوره‌ی نور/ آیه‌ی۳۶)
علم در بعضی از بیوت است.
«وَ الْبابُ الْمُبْتَلى بِهِ النّاسُ» (زیارت جامعه کبیره‌) مردم باید درِ این خانه‌ها بروند.
حضرت فرمود: که با این‌ها با قرآن بحث نکنید. پرسیدند چرا؟ فرمود: این قرآن همان قرآنیست که هفتاد و دو فرقه به همین قرآن استناد می‌کنند و همه‌ی این فرقه‌ها مدرکشان قرآن است.
حضرت فرمود: با روایاتِ ما و با بیانِ ما با اون‌ها صحبت کنید. «انا انزلناه فی لیله القدر و ما ادرئک ما لیله القدر…» برای این‌که من حامل این علم باشم باید من هم از این سنخ بشم، علمِ من هم در قلبم باشه نه در زبان و حافظه‌‌ام، یعنی اگه من می‌خوام بگم که از معصوم چیزی به من می‌رسه، باید قلبم نورانی باشه و به قلب امام راهی پیدا کنم که این علم از قلب امام به قلب من منتقل بشه لذا ما به رفقا می‌گیم مثل چنین شبی که شب جمعه‌ی آخر ماه صفر هست سی تا انا انزلناه بخونید و از اون علم استفاده کنید

حضرت فرمود: ما با «انا انزلناه» که مثل تاجی بالای سر پیامبر-صلی‌الله‌علیه‌و‌آله- هست، علم دریافت می‌کنیم.
لذا به ما هم همین رو گفتند، پس شما هم با خواندن سوره‌ی قدر از ما علم دریافت کنید.
الإمامُ الباقرُ-علیه‌السلام- :«…و اللّه ِ … لَنُورُ الإمامِ في قُلوبِ المُؤمنينَ أنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ المُضيئةِ بِالنَّهارِ»
«به خدا قسم ··· نور امام در دل‌هاى مؤمنان از خورشيد درخشانِ نيمروز، تابان‌تر است.»
(الکافی/ ج ۱/ ص ۱۹۴)
این مسیر انتقال علم است. طرف برداشت‌هایی از قرآن داره، قشنگ حرف می‌زنه، حتی راجع به ولایت خیلی قشنگ حرف می‌زنه ولی از روی نوشته است، لذا پا منبری‌هاش نمی‌فهمند چی گفت، چون خودش هم یکی از حرف‌هایی را که زده نمی‌فهمه.
باید درِ خانه‌ی اهل‌بیت-علیهم السلام- بروی و التماس کنی تا علم رو به شما بدهند.
آقای مرعشی نجفی کسی است که آخرِ خط بود، ولی باید از بالا راهنمایی باشه.
من وقتی می‌خواستم وارد حوزه بشم به ایشون عرض کردم: آقا یک راه به ما نشان بدید که ما علم را از اون راه یاد بگیریم، ایشون فرمودند: باید روبروی ضریح حضرت معصومه-سلام‌الله‌علیها- بری و سرت رو پایین بندازی و اجازه بدی که حضرت معصومه-سلام‌الله‌علیها- تو را شست‌ و شوی مغزی‌ بده، تا ایشان شما رو شست‌ و شوی مغزی نده، اون حرف‌های باطل و بیهوده‌ای که از دیگران در ذهنت مانده، نمی‌گذاره این علم بیاد و راه رو گم می‌کنید.
ما معقول و منقول نداریم، ما دنبال علم هستیم، همین‌هایی که منقولات است معقولات هم هست و الا اگر این‌ها معقولات نبود، خب این‌ها رو به ما نمی‌گفتند.
ما این رو نفهمیدیم و اومدیم برای خودمون معقولات درست کردیم.
الإمامُ الباقرُ -علیه‌السلام- ـ لسَلَمَةَ بنِ كُهَيلٍ و الحَكَمِ ابنِ عُتَيبَةَ ـ : «شَرِّقا و غَرِّبا لَن تَجِدا عِلما صَحيحا إلاّ شَيئا يَخرُجُ مِن عِندِنا أهلَ البَيتِ»
امام باقر-علیه‌السلام- به سلمة بن كهيل و حكم بن عتيبه فرمودند: «اگر به شرق و غرب برويد، هرگز دانش درستى را نخواهيد يافت، مگر همان چيزى كه از ما خاندان صادر شود.»
(بحار الأنوار/ ج۲۰/ ص۹۲)

طرف چه‌قدر کتاب اعتقادی نوشته و چه‌قدر کتاب اعتقادی خونده! خب حالا که یه حادثه‌ براش پیش اومد، می‌بینی که ظرفیت حل این مشکل رو نداره!!
کتاب‌های اعتقادیِ زیادی خونده، ولی اعتقاد در قلبش رسوخ نکرده که اعتقاد به قضا و قدر براش درست کرده باشه.
حضرت فرمود مومن یا در بلاست یا در قضا یا در نعمت، از این سه تا خارج نیست. یعنی هر سه‌ تا براش هست. همون موقع که در بلاست، همون موقع در قضاست و همون موقع هم در نعمت است.
لذا وقتی در بلاست باید صبر کنه، وقتی در قضاست باید تسلیم باشه و وقتی در نعمت است باید شُکر کنه.
این فرآیند خیلی پیچیده است! به یک نفر می‌خواهی بگی پشت فرمان بنشین، این‌جا دنده رو عوض کن، این‌جا کلاج رو بگیر! چه‌قدر باید توضیح بدی! باید هزار هزار صحنه رو پیش‌بینی کنی، دائم بهش توضیح بدی.
رانندگی یه علمی می‌خواد که اگر اون رو پیدا کرد دیگه همه چیز رو می‌فهمه. اگر اون نورانیتِ رانندگی نیاد، شما هزار مرتبه هم مورد به مورد به این یاد بدی، یک جا پیش می‌یاد که اون مورد رو بلد نیست.
اگه نورانیت بندگی برای آدم نیاد یه جا گیر می‌افته. خب الان چه‌کار کنیم؟! الان فحشا زیاده، چه‌کار کنیم؟ هجمه‌ی دشمن زیاده، چه‌کار کنیم؟ فقر سنگین شده، چه‌کار کنیم؟ خانم‌ها رو می‌خواهند برای تماشای فوتبال به ورزشگاه آزادی بفرستند، چه‌کار کنیم؟ تا اون نور نباشه، نمی‌فهمه که چه‌کار کنه! اگه اون نور باشه راه عبور و خروج رو بهش یاد می‌ده.
«إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا» (سوره‌ی انفال‌/ آیه‌ی۲۹) اگر تقوی پیدا نکند چیزی به او نمی‌دهند.
طرف یک زن با خصوصیات ویژه‌ای داره، ولی می‌خواد زنش رو طلاق بده، اگر یک ذره نورانیت داشت، می‌فهمید که این زن قابل و با ارزش است.
آقای خوانساری رو ببینید! زن آقای خوانساری جلوی طلبه‌ها آمد و فحش داد، زنِ آقای خوانساریِ بزرگ چنین زنی هست. به او گفتند آقا این زن رو طلاق‌ بده.
ایشون می‌گه چه‌قدر خوبه که دشمن آدم در خانه‌‌اش باشه و او را بشناسه، بعد گفت امتحان من همین زن است. ببین! اصلا احساس نمی‌کنه که این زن مزاحم است.
یه نفر دیگه رو می‌بینی که شش یا ده سال است که با زنش به خاطر یه موضوع ساده درگیر است. یه نفر هم ممکنه به خاطر عصبانیتش یه استاد رو راحت از دست بدهد.
در روایت است که عصبانیت حکیم رو تحمل کن و حکمت رو از او بگیر.
حضرت به تشییع جنازه‌ی شخصی رفتند، دیدند یک خانمی با یک صوتِ زنانه مدیحه ثرایی می‌کنه، یک عده از دوستانِ حضرت تا صدای زن بلند شد، دسته جمعی به عنوان آدم‌های با تقوا تشییع جنازه رو ترک کردند.
خبر به حضرت رسید، حضرت فرمود برای چه این‌ها رفتند؟ گفتند این خانم مدیحه ثرایی می‌کرد. حضرت فرمود: این‌ها به خاطر یک امر ناچیز، یک امر بزرگی رو از دست دادند. خدا چه امر مهمی رو در تشییع جنازه قرار داده بود!!
شخصی از حضرت سوالی کرد، بعد از او هفت نفر دیگه همون سوال رو کردند، حضرت به هر کدام یک جواب داد. گفت یابن‌رسول‌الله! سوال ما یک چیز بیشتر نبود ولی شما هفت تا جواب دادید. حضرت فرمود: اگر تا قیامت این‌ها سوال می‌پرسیدند برای هر کدامشون یک جواب می‌دادم.
ببینید اون نور باید بیاد!!
الان با این بچه چه‌کار باید بکنه؟ الان با این درس‌ها چه‌کار کنه؟ الان با این خواب چه‌کار کنه؟ با اربعین چه‌کار کنم؟ وقتی نورانیت پیدا نکنم همه رو با هم قاطی می‌کنم. زنم رو از دست می‌دم، اربعینم رو از دست می‌دم، دینم رو از دست می‌دم. همه‌ی این‌ها هم به نام دین است!
« في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ » (سوره‌ی نور/ آیه‌ی۳۶) تا درِ خانه‌ی اهل‌بیت-علیهم السلام- نیایی، اون نور منتقل نمی‌شه و تا اون نور منتقل نشه، شما هزار تا مطلب هم در این مورد بلد باشی، دوباره هزار مطلب دیگه هست که باید یاد بگیری که اون‌ها رو بلد نیستی. الان در اطراف ما دشمن نیست، امام در وسط دشمن زندگی می‌کرد، چه‌طور با این‌ها تعامل کرده که تونسته دین رو به ما منتقل کنه؟ با تقیّه!! ما الان تقیّه بلد نیستیم. حضرت در تقیّه اختلاف می‌انداخت. یعنی قرار شده بود این‌ها تقیه کنند مثلا این‌جوری وضو بگیرند حضرت دید خب این‌ها که دارند این‌جوری وضو می‌گیرند، دوباره یه عده‌ای جمع شدند، دشمن فهمید باید بین این‌ها دوباره اختلاف بیاندازه. این‌ها رو نمی‌شه یکی یکی گفت. باید اون نور بیاد!!
باید ضریح معصوم-علیه‌السلام- رو ببوسی تا اون نور به قلبت منتقل بشه.
من صبح به حرم حضرت معصومه-سلام‌الله‌علیها- رفتم و یادِ زیارت‌های آقای بهجت افتادم، تا جایی که قدش می‌رسید می‌بوسید، بعد روی نوک انگشت پنجه می‌ایستاد و اون بالاتر رو هم می‌بوسید و خودش رو به طرف بالا می‌کشید.
علامه طباطبایی مثل یک دهاتی از اول سرای موزه، تا داخل حرم می‌بوسید. همین جوری به کسی چیزی نمی‌دهند!!! با عظمت به گنبد و بارگاه حضرت معصومه-سلام‌الله‌علیها- نگاه می‌کرد. اصلا گفتنی نیست!
اون‌هایی که مقام حضرت معصومه-سلام‌الله‌علیها- رو دیدند، واله و شیدای این حرم هستند. حالا من به چشم یک امام‌زاده نگاه می‌کنم و این‌طور می‌گم که ایشون یه امام‌زاده‌ است که شِفاعتِ همه‌ی شیعه رو به ایشون سپردند. امام رضا-علیه‌السلام- بخشِ زیادی از امور رو به ایشون سپرده! یک امام‌زاده است!؟ چه‌قدر می‌دویم و تلاش می‌کنیم که برای زیارت به مشهد بریم؟! آقا نمی‌خواهد این‌جوری بدوی، همین‌جا به زیارت حضرت معصومه برو تا جواب سوالت رو بگیری.
آقای مرعشی این پارو رو دستش می‌گرفت، از درِ خانه همین‌جوری پارو می‌کرد و یک رد پایی برای خودش باز می‌کرد تا پشت در حرم می‌رسید، ولی حرم هنوز باز نشده بود لذا اون‌جا می‌نشست تا خدّام بیایند و در رو باز کنند.
این‌ها چه می‌فهمیدند؟! چه می‌دیدند؟! این‌ها نور می‌دیدند!!

من کسانی رو دیدم و با اون‌ها همراه بودم که امام‌زاده‌ها رو این‌قدر عجیب تکریم می‌کردند. همون‌طور که من حرم امام حسین-علیه‌السلام- رو تکریم می‌کنم، این‌ها امام‌زاده‌ها رو توی کوچه پس کوچه‌های قم تکریم می‌کردند. چه می‌دیدند؟! چه می‌فهمیدند؟! نور!!
باید اون نور به شما برسه، اون نور با اصطلاحات به قلب ما نمی‌رسه، بلکه با مُحبّت می‌رسه.
هر چه محبتت به این‌ها زیاد باشه زمینه‌ی جذبِ نورت بالا می‌رود. محبت زیاد نمی‌شه مگر این‌که قلبت مصیبت‌زده باشه.
مصیبت‌زده که شد و سوخت، این قلب نورانیت پیدا می‌کنه! باز می‌شه، علوم رو بدون زحمت دریافت می‌کنه.
طرف رسائل رو می‌خونه، ولی رسائل رو یه جور دیگه می‌فهمه. باید هر دو رسائل بخونند ولی این از رسائل شیخ یه چیز دیگه می‌فهمه که ما نمی‌فهمیم، بی‌خود خودش رو در ادبیات غرق نمی‌کنه. این‌قدر می‌خونه که لازم داره، ولی دیگری بیشتر می‌خونه چون یک کار دیگه هم می‌خواد بکنه. می‌خواد استاد ادبیات هم باشد، استاد ادبیات باید یک تسلط خاصی داشته باشه.
در بحث‌های اصولی و فقهی این‌قدر وقت می‌گذاره و همه رو می‌فهمه، این خیلی سخت است، مگر این‌که اون نور در وجودت آمده باشد.
یه دفعه می‌بینی در خیابان یا در مسیر تهران که می‌ری با یک کسی آشنا می‌شی که اصلا راهت رو عوض می‌کنه. می‌گه این دو کتاب رو بخون، خیلی خوبه!! یک دفعه صحیفه رو به شما معرفی می‌کنه.
علامه مجلسی در خواب امام زمان-علیه‌السلام- رو می‌بینه، امام زمان-علیه‌السلام- به ایشان می‌فرمایند: برو از آقای تاج، صحیفه سجادیه رو بگیر، در نبودِ من صحیفه‌ی سجادیه برای شما خوب است، تمام شد!!
راه علامه مجلسی عوض می‌شه و الا با این آدرس‌ها و با این جی‌پی‌اس‌ها(Jps) در همین خیابان‌ها ظاهرا یه چیزی نصیب شما می‌شه ولی اگه از اون نور استفاده کردی و قلبت مصیبت‌زده‌ی امام حسین-علیه‌السلام- بود، اون ولایت رو فهمیدی« و اللّه ِ … لَنُورُ الإمامِ في قُلوبِ المُؤمنينَ» پررنگ می‌شه، بعد خیلی خوب درس‌های استاد رو می‌فهمی، این شاگرد برای مباحثه خوب است، این مدرسه نورانی‌تر از این مدرسه است، این‌جا تاریک است اصلا نباید رفت!!
علما این‌ها رو می‌فهمیدند و ما این مطالب را از اون‌ها می‌شنیدیم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هیأت حجت‌بن‌الحسن-عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف-؛ شب‌جمعه ۲۵ صفر ۱۴۴۱؛ ۱۳۹۸/۱۰/۲