ایجاد نظام ولایی بر مدار فاطمهی زهرا-سلاماللهعلیها-
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِاللَّهِالرَّحْمنِالرَّحِيمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُصْطَفیٰ مُحَمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِين ألمَعصومین المکرمین»
«اللّهُمَّ الْعَنْ أبَاالشُّرُورِ وَ أتْباعَهُ فِی کُلِّ لَحْظَهٍ مِنَ الأزَلِ إلَی الأبَدِ، بِعَدَدِ ما أحاطَ بِهِ عِلمُک»
«اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِکَ وَالْقادَةِ اِلى سَبیلِکَ وَتَرْزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ»
خدا رو شاکریم که به ما اجازهی ورود به این جلسات رو داد، جلساتی که ظاهرش در فرشه ولی باطنش در عرشه. خدا پذیرای این جلسات هست و چهقدر آثار و برکات باطنی در این امور هست که ما از اون بیاطلاعیم.
فقط فرمودند که «أَتَجْلِسُون»، آیا دور هم که مینشینید برای ما «أَتُحَدِّثُون»، یعنی از ما صحبت میکنید؟ اگه این کار رو میکنید شما احیای امر ما رو به عهده گرفتید، این احیای امر اهلبیت-علیهمالسلام- هست، لذا من توصیهام به دوستان خودم اینه که تو خونههاتون برای خودتون روضه بگیرید، شخصی برای خودتون روضه بگیرید. یه ساعتی رو برای خودتون در نظر بگیرید، چهطور میگید الان ساعت خواب هست؟ ساعت ناهار هست، الان این سریال رو داره، ساعت روضه بشینید دور همدیگه یه مداحی هم بذارید، چراغها رو هم خاموش کنید یا روضه بخونید بعدش هم چایی بخورید. این خونه خونهی اهلبیت-علیهمالسلام- میشه به همین سادگی!
ببینید ما تو تحیّر به سر میبریم. به، چه کنم، چه کنم گرفتار شدیم و این مسئله تو یه سنی باز بیشتره، توی سن جوانی این تحیر خیلی بیشتره. انسان باید پاسخگوی لااقل خودش باشه برای چی داره میدوه؟ برای چی داره زحمت میکشه؟ برای چی داره تلاش میکنه؟ چی کار داره میکنه؟ به این وجود باید پاسخ داد. یه علت برای اینکه ما این مسائل رو کمتر متوجه میشیم، اینه که عظمت وجودی خودمون رو نمیدونیم چیه؟! فکر میکنیم همین وجود دو متریه. «اَتَزعَمُ اَنَّكَ جِرمٌ صَغِيرٌ وَ فِيكَ انطَوَي العَالَمُ الاَكبَرُ»
«شما فکر میکنید یک موجود کوچک هستید، در حالیکه کل جهان در درونتان نهفته است» (شعری منسوب به امام علی-علیهالسلام-)
مثالم برای شما اینه، مثل این که یه هواپیما رو آوردی تو یه خیابون پارک کردی! هواپیما باید تو فرودگاه باشه دیگه! آوردنش توی خیابون نشوندنش، هیچ کاری دیگهای نمیتونه بکنه، بال و پر این هواپیما گیر میکنه.
وجود انسان هم همینه، انسان فکر میکنه یه دوچرخه است. فکر میکنه با یه چیز عادی میتونه خودش رو سرگرم کنه، ولی میبینه نه دنبال هر چیزی رفت سیر، قانع و راضی نمیشه، پس یه موجود خیلی عجیبه که هرچی جلوتر میره بازم گرسنهتره، بازم تشنهتره، چرا؟! به خاطر اینکه هواپیما باید بره تو باند خودش و وقتی تو باند خودش رفت راحت و سبک پرواز میکنه.
اگه این وجود بیاد توی دین، پیش خدا، تو ریل و باند خودش حرکت کنه، سبک بال میشه و خیلیها رو هم از لحاظ روحی تغذیه میکنه. آقای بروجردی اینجوری بود؛ در زمان طاغوت! نه در زمان جمهوری اسلامی بلکه در زمان طاغوت همه رو آرام میکرد، دین رو جلو میبرد و این خیلی مهمه! این یه توانایی تو وجود انسانه. خب حالا برای اینکه این توانایی به وجود بیاد، نیازمند به یه نظام تو وجودشه که اون شکل از نظام اگه تو وجودت نباشه، همهی کارهات پراکنده است.
ببینید هفتصد قطعه تو قسمت موتور ماشین هست؟! حالا یه مقدار بیشتر یا کمتر، این هفتصد تا قطعه رو تو یه کیسه بریز، شمعها، ترموستات و رادیات و همه رو تو یه کیسه بریز. خب حالا که توی کیسه ریختی این الان موتوره؟ اینها باید کنار هم باشه، نظام داشته باشه، یعنی ربط برق و باطری، برق و آب و روغن باید تعریف بشه. خب این نظامندی وقتی درست شد ماشین با یه استارت راه میره، دنده عوض میشه.
وجود ما هم هفتصد قطعه داره. یکیاش حرصه، طمعه، جُبنه، ترسه، شجاعته، بخششه، بخله. این قطعهها باید کنار هم چیده بشند تا یه وجود نظاممند تعریف بشه. بعد آثارش رو ببینی. قران میگه: «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ»
«بگو که هر کس بر حسب ذات و طبیعت خود عملی انجام خواهد داد.» (سورهی اسراء/ آیهی ۸۴)
چهارده تا معصوم اومدند، با خود خدا دست به کار هستند تا این وجود شکل بگیره و ازش کار بر بیاد.
الان چرا دشمن حریف کشور ما نیست؟ آیا ما قدرتمندیم؟! نه! میبینید دیگه، این وضع مدیریت اقتصادیه، اون هم توان اقتصادی و اداری مملکت ما، دشمن هم این رو میدونه، چرا باز حریف ما نیست؟ یه نظام ولایی که مرتبط با تک تک افراده داره کار رو جلو میبره، برای همین نمیتونه کاری بکنه، زمینه یه چیز دیگهست. حالا برعکس خود کشور آمریکا نظامش به هم ریخته و دیگه نمیتونه جمعش کنه، حالا باید خودشون رو نگه دارند.
ارادهی پروردگار از سال ۵۷ بر این تعلق گرفت که اینها ضعیف بشند. این اراده هنوز ادامه داره. حالا من تو وجود خودم این نظام رو باید به وجود بیارم، این نظام ولایی بر مدار فاطمهی زهرا-سلاماللهعلیها- شکل میگیره، حالا توضیح میدم و میشکافمش.
اگه من بتونم خودم رو به لحاظ معرفتی به این جریان برسونم که بدونم این فرماندهی دست صدیقهی طاهره-سلاماللهعلیها- است، امر من دیگه آسان میشه. ببینید ما یه وجودی داریم این وجود ما یا سرکشه یا مُنقاده.
در مورد این سرکشی قران میفرماید: «كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَىٰ»
«راستی که انسان سرکش و مغرور میشود» (سورهی علق/ آیه ۶)
«أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَىٰ»
«چون که خود را در غنا و دارایی ببیند» (سوره علق/ آیه ۷)
وقتی که خودش رو کسی دید، طغیانش شروع میشه. طغیان که شروع بشه یکی دو تا نیست، زبانش هم تنده، چشمش، دستش یه جور دیگه است، چون طغیان اومده. طمع، یه نفر رو صدام میکنه، طمع صدام، تمام منطقه رو بهم ریخت، این طمع اونقدر گسترش داره. آقای ترامپ یه نفر بود، حرص آقای ترامپ نه فقط خودش رو بلکه تموم دنیا رو به آشوب کشید. خب این طمع سرکش این حرص سرکش با چی میخواد کنترل بشه؟ این خیلی مهمه!! شما امیرالمومنین-علیهالسلام- رو ببینید رفته بالا سر عمر بن عبدود میخواد او رو دو تیکه کنه، دیگه کارش رو تموم کنه، عمر بن عبدود یه آب دهن به طرف حضرت-علیهالسلام- میاندازه و به حضرت هم نمیرسه، حضرت-علیهالسلام- بلند میشه و قدم میزنه. آقا اینجا جای قدم زدن نیست! چرا؟ چون اون نفس سرکش داره دستور میده، بعد از آب دهن من نمیخوام از او دستور بگیرم.
یه کسی توصیفات امیرالمومنین-علیهالسلام- رو شنید اومد حضرت-علیهالسلام- رو ببینه. یکی بهش گفت: اگه علی رو بکشی، دخترم رو بهت میدم. اومد علی رو پیدا کرد، حضرت ازش پذیرایی کرد.
گفت: میدونی برای چی اومدم اینجا؟
گفت: نه.
گفت: اومدم شما رو بکشم.
گفت: بیا این شمشیر. من رو بکش خیلی خودت رو معطل نکن.
طرف کم آورد، دید همهی خوبیها رو میخواد بکشه.
گفت: من همچین آدمی نیستم.
امیرالمومنین-علیهالسلام- میدونست این کیه؟
من یه جا باید پیاده بشم، یه جا باید قانع بشم، یه جا باید روم کم بشه، یه جا باید یقه خودم رو بگیرم، یه جا دیگه باید مواظب باشم پروگری دیگه کافیه، عربدهکشی کافیه، طغیان کافیه، کجا؟!! اینجا در خونهی اهلبیت-علیهالسلام- است، کسی که قدرت اول و آخر عالمه.
امام حسن-علیهالسلام- میفرماید من میتونم و این قدرت رو دارم که عالم رو مثل قیامت بهم بریزم؛ همونطور که میخواد قیامت بشه همه چیز بهم میریزه، کوهها راه میره، منِ امام حسن-علیهالسلام- همهی اون اتفاقات قیامت رو میتونم به وجود بیارم و میتونم سرجاش بذارم.
حالا این وجود با مادرش رفته تو کوچه، اون داره جرأت پیدا میکنه، بازی در مییاره، امام ناتوان نیست، تواناست، قدرت عالم هستیه! ولی حالا باید میدونداری کنه. نظام احسن خلقت بر اینه.
اگه وجودت با ولایتی که قبول کردی منطبق بشه، مثل اهلبیت-علیهمالسلام- صاحب قدرت هستی. چرا من این قدرت رو ندارم؟! چرا زورم به خودم هم نمیرسه؟ چون هنوز حرف دارم، هنوز به ولایت اهلبیت-علیهالسلام- معتقد نیستم. اون ساعتی که من صاحب این اعتقاد بشم عین امیرالمومنین-علیهالسلام- قدرت دارم. میتونم بگم کن فیکن.
«شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینِتِنا خُلِقوا مِن شُعاعِ اّنوارّنا »
«خدایا، شیعیان ما از شعاع انوار و بقیهی سرشت ما آفریده شدهاند» (بحارالانوار/ ج ۵۳/ ص ۳ )
شیعه دستش بازه، خودش دستش رو کوتاه نگهداشته و شک میکنه. حضرت فرمود دو سوم شماها به ما شک دارید. یقینتون کجاست؟ نظام ولاییه!
حضرت فرمود اگه حمزه میبود، به خانهی ما حمله نمیشد. یعنی یقین حمزه! اگه جعفر بود به خونهی ما حمله نمیشد. حضرت بیستتا یار داره، نه! فقط حمزه! او همون کسی است که صدیقهی طاهره-سلاماللهعلیها- در هفته دو روز راه طولانی رو طی میکرد و سر قبرش میرفت. بعد حضرت-علیهالسلام-فرمود که ابنعباس ما رو ذلیل کرد، عقیل ما رو ذلیل کرد.
شک!!! یه لحظه به آدم عارض میشه، یه دفعه وجودش رو آدم از دست میده، هیچ فاصلهایی نیست.
خب اومدن یه نظام ولایی درست کردند، که همهی امور سرِ جاشه؛ با مثال به شما بگم، این خونه به برکت بابا داره اداره میشه. مادر و بچهها هیچ کاره هستند. خدا پدر رو تو خونه صاحب ولایت قرار داده، وقتی بابای خونه از ولایت میافته، همهی این خونه فرو میریزه، دیگه بچهها تربیت نمیشند و راه رو اشتباه میرند؛ مادر با یارکشی بچهها رو طرفدار خودش میکنه، بعد بچهها به همین مادر بیاعتنا میشند، چون تربیت نشدند.
مگه سابق روانشناس بالا سر ما بود؟! مگه ما کتابهای روانشناسی خوندیم؟! مگه کتابهای گوستاولوبون رو خوندیم که بدونیم تربیت یعنی چی؟ مگه کتابهای کانت رو خوندیم؟ اینها چیه؟! نیروهایی که جنگ رو اداره کردند، باباهاشون کی بودند؟ استاد دانشگاه بودند؟ چه تربیت خوبی کردند! پس تربیت از ناحیهی ولایته ولیّ اتفاق میافته و این پدر الان تو خونه ولیّ هست، پس همه چیز سرجاشه، چون خدا اداره میکنه. خدا یه جوری دل بچهها رو پر میکنه، فکر میکنند، همه چیز هست. وقتی ولایت از خونه میره، همه چیز هست، ولی بچهها فکر میکنند، هیچی نیست.
جامعه الان ولیّ پیدا کرده، جامعه چون ولیّ پیدا کرده هیچی هم نداره اما سرپاست. این نظام ولایی رو خدا میخواد تو عالم شکل بده؛ لذا وقتی امام زمان-علیهالسلام- مییاد، خیال میکنی از عالم غیب گوسفند مییاره؟ یا اینکه حضرت-علیهالسلام- پنجاه هزارتا کارشناس کشاورزی با خودش مییاره؟! نه! نظام ولایی با خودش مییاره، همه تحت نظام حضرت-علیهالسلام- قرار میگیرند، همه میفهمند چیکار باید بکنند. پولدار میفهمه این پولها رو نباید نگهداره و باید ببره بده، خدا روزی فردا رو بهش میده. ولی الان نمیتونه چنین کاری بکنه، چون این نظام ولایی هنوز نیومده.
اهلبیت-علیهمالسلام- میخواستند این نظام تو عالم شکل پیدا بکنه. شیطان میدونست اگه این نظام شکل پیدا کنه، دیگه جایی برای شیطان نیست، برای همین شیطان همه رو پشت در خونهی فاطمهی زهرا-علیهاالسلام- بسیج کرد. گفت اگه اینجا کار تمام نشه من دیگه نمیتونم سلطنت کنم. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ …» (سورهی بقره/ آیهی ۲۵۷) ما میخواهیم خدا بر ما حاکم باشه. خدا به موسی میگه «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى» (آیهی ۲۴/ سورهی طه) خوب شما بپرس بگو خدایا موسی را با چی فرستادی پیش فرعون؟ موسی رو با دستهای خالی کجا فرستادی؟! «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى» یعنی چی؟! فرعون که معلومه فرعونه، به موسی چی دادی که بهش میگی برو؟! هیچی ندادی بعد میگی برو!! موسی خودش وقتی تو راه داره میره میگه «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی* وَیسِّرْ لِی أَمْرِی* وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی* یفْقَهُواْ قَوْلِی» (سورهی طه/ آیه ۲۵ تا ۲۸)
اون هم تازه نباید میگفت، ولی دید خیلی هم دست خالی خوب نیست، گفت خدایا حداقل اینها رو بهم بده، ولی خدا اینها را هم بهش نداد. در مقابلش فرعونی بود که اصلاً موسی را از دم در راه نمیداد، ولی خدا گفت برو چون با ولایت من داری میری، « إِنَّ مَعِی رَبِّی» (سورهی شعرا/ آیهی۶۲) وقتی با خدا رفتی همهی قدرت با توست، همهی زمین و آسمان در اختیار توست، برو. به مادر موسی هم همین رو گفت. گفت وقتی ناراحتی که نمیتونی نگهش داری، اضطراب داری، موسی رو توی آب بنداز. مادرش هم دید نمیتونه، موسی رو توی آب انداخت.
وقتی خدا بره انسان بدون خدا هیچی نیست، یعنی خودش هم با خودش دشمن میشه. گاهی زبانت رو خودت گاز میگیری، گاهی شست پای خودت کار دستت میده، لازم نیست کسی بزندت، گاهی شست پات به زمین میزندت، گاهی دستت تو رو به زندان میفرسته، خودت چکها رو امضا میکنی، کسی بهت نمیگه این کار رو بکن، چرا؟! چون خدا نیست، ولی اگه خدا باشه اینجوری نمیشه ربطی هم به نفرات نداره «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً…» (سورهی بقره/ آیهی ۲۴۹)
چرا شما همش دنبال جمعیت هستید؟! خود پیغمبر هم یه نفر بود، بعد علی-علیهالسلام- اضافه شد دو نفر شدند، بعد فاطمه زهرا-سلاماللهعلیها- اضافه شد، سه نفر شدند، حسن و حسین-علیهمالسلام- هم آمدند شدند پنج نفر، دیگه تمام. با پنج نفر عالم رو گرفتند، الان هر جای عالم میری نام محمد-صلیاللهعلیهوآله- رو میشنوی!
قسم میخورم که امام حسین-علیهالسلام- هم نظرش این بود که خودش تنها به کربلا بره و هیچ کس رو با خودش نبره، خودش میخواست بره. طایفهای از جن و طایفهای از فرشتهها میخواستند به امام حسین کمک کنند، ولی حضرت به اونها فرمود شما به من محتاجترید تا من به شما. وقتی حضرت سوار اسب شد و به سمت دشمن رفت همینطور با شمشیر میزد و میکشت و اگر حضرت یک دور دیگه در میدان میزد کسی از دشمنان باقی نمیماند، پس جبرئیل نازل شد، امام حسین مهار اسب رو کشید و ایستاد جبرئیل گفت یا حسین صبر کن اگر اینطور پیش بری که شهید نمیشی، تو داری همه رو میکشی، پس عهدنامهای که قبول کردی چه شد؟ تو پذیرفتی که شهید بشی، من اومدم بهت یادآوری کنم. امام حسین ایستاد و همون موقع سنگ رو زدند و تیراندازی شروع شد، پس امام حسین خودش این رو خواست، چون عهد بسته بود. «فَإِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلا» (بحارالانوار/ ج ۴۴/ ص ۳۶۴)
رفقا تا ولیّ خدا تو پاستور نشسته و توی بیت رهبری هست، جرات نمیکنند یه نگاه چپ به جمهوری اسلامی بکنند، اگه مردم ولیّ رو نگه دارند، البته بدون سیاسیکاری، یعنی از باب اعتقاد بفهمند که به حرمت این ولیست که همه چیز سر جاش هست و گرنه ما که چیزی نداریم، عِدّه و عُدّه نداریم. تو خونه هم همینطوره، خانم محترم، من طرفدار شما هستم. من میخوام خانواده حفظ بشه. اگر همین شوهری که میگی بیعرضه و بیدست و پاست و به درد نمیخوره، تو خونه عزیز نباشه تو این خونه هیچی نیست. والله هیچی نیست. اگر قلب رو از وجودت بگیرند، حتی همهی بدنت هم سالم باشه ولی وقتی قلبت کار نمیکنه دیگه فایده نداره. ولایت هم در عالم مثل قلب برای بدن انسان داره کار میکنه، بذار این قلب بزنه خودت رو به ولایت ولیّ نزدیک کن.
فاطمه زهرا تنه به تنه علی میزنه، تنه به تنهی پیغپبر میزنه، عصمت داره، علم داره، علم اولین و آخرین رو داره، جان پیغمبره، ولی به علی میگه من کنیز شما هستم و خانه خانهی شماست. واقعا فاطمه باید این رو به علی بگه؟! فاطمه واقعاً کنیز علی بود؟! پس چرا علی میگه «قَلَّتْ حِیلَتیٖ»؟ این مهمه من این رو باید تو وجودم حل کنم!
آقا با عِدّه و عُدّه و امتیازات جانبی زندگی نکن.
اینها هیچی نیست، به این فکر کن که «اِنَّ مَعِی رَبِّی»، خدا باید با ما باشه خدا رو نگهدار. فاطمه زهرا این کار رو کرد خدا رو به ما تحویل داد، خدا رو به ما شناساند. معرفت الله برای ما ایجاد کرد. راه درست کرد.
حالا اینجا چه کار باید بکنیم؟ خوب دقت کنید! چند تا مسئلهی ساده است، یکی اینکه دوستی و دشمنی رو اشتباه نگیر، دوست دوست علی و اولاد علیست. دشمن هم دشمن علی و بچههای علیست.
شخصی که از مدینه به همراه امام رضا-علیهالسلام- تا طوس اومد و محمل امام رضا-علیهالسلام- رو با خودش میآورد، شیعه نبود و از مخالفین بود. وقتی امام رو به طوس رسوند به امام رضا گفت عقیدهی من چیز دیگهای است، ولی شما رو دوست دارم، یه نصیحتی به من بکنید. حضرت نصیحت عجیبی کرد، « کُن مُحِبّاً لِآلِ مُحَمَّدٍ وَ اِن کُنتَ فاسِقاً وَ مُحِبّاً لِمُحِبّیهِم وَ اِن کانوا فاسِقین»
«دوستدار آل محمد-صلیاللهعلیهوآله- باش گرچه فاسق باشی و دوستدار دوستداران آنها باش، هرچند فاسق باشند.» (بحارالانوار/ ج۶۶ /ص۲۵۳) اگر تو فاسقی، باش، ولی محبت اینها رو تو دلت داشته باش.
وقتی شما محبت حضرت زهرا-سلاماللهعلیها- رو تو دلت داری صد جا به دردت میخوره «….حُبُّ فَاطِمَةَ يَنْفَعُ فِي مِائَةِ مَوْطِنٍ….» (بحارالانوار/ ج۲۷/ ص۱۱۷) محبت رو باید نگه داریم.
اسم بچهات رو چی گذاشتی؟ اسم نوهات رو چی گذاشتی؟ حضرت هفتاد تا اسم داره. ۹ تا اسم بین خودش و خدا داره، طاهره، مطهره، مرضیه، راضیه، فاطمه، زهرا، زکیه، مبارکه و محدثه. این ۹ تا بین خودش و خداست. خدا میخواد صداش بزنه با این ۹ تا صدا میزنه، ۲۷۵ تا لقب داره. امام صادق-علیهالسلام- میفرماید فاطمه «تُفَّاحَهِ الْفِرْدَوْسِ» است. امام باقر-علیهالسلام- میفرماید فاطمه «درّةُ التُوحیٖد» است. اصلاً ما نمیفهمیم چی میگن. از امیرالمومنین-علیهالسلام- میپرسند فاطمه کیه؟ میفرماید «بَقیَّةُ النُّبُوَّة وَ الْاِمٰامَة» فاطمه باقیماندهی نبوت و امامت است! ۲۷۵ تا از این حرفهاست. مدارت رو درست کن. مدار رو فاطمی کن. مدار رو بر اساس فاطمه ببند. این خیلی مهمه! وقتی مدار ما فاطمی شد ارتباطمون با امام باقر-علیهالسلام- هم درست میشه، ارتباطمون با امام صادق-علیهالسلام- هم درست میشه، ارتباطمون با پیامبر-صلیاللهعلیهوآله- هم درست میشه. حضرت فرمود یا علی مومن از غیر مومن با تو شناخته میشه، اما مومن از منافق با فاطمه شناخته میشه. این نکته مهمه! یعنی شما هزار بار بالا و پایین بری، یه خورده قاضورات آدم رو میگیره.
شخصی اومد پیش امام باقر-علیهالسلام- و گفت توی مدینه ما رو خیلی اذیت میکنند، به شیعیان رافضی میگن، میگه ما اصلاً از دستشون امان نداریم. شکایت میکنه. چند بار مییاد و میره. بعد حضرت میفرمایند اشکال نداره برو پیش صادق من و سلام من رو بهش برسون و بگو فردا توی مسجد النبی من منتظرت هستم، در ضمن بهش بگو اون نخ رو هم با خودت بیار. فرمود به امام صادق بگو وقتی نخ رو گرفتی خیلی تکون نده، یه تکون کوچیک بهش بده. اون شخص میره در خونهی امام صادق-علیهالسلام- سلام میده، امام صادق میفرمایند چه عجب بالاخره تو اینجا پیدات شد، خیلی وقته ندیدمت، به ما سر نمیزنی!! این شخص پیغام رو میرسونه و میگه فردا توی مسجد النبی نخ رو هم با خودتون بیارید. به حضرت هم میگه که نخ رو اینطوری نگهدارید و خیلی تکون ندید. اینجا امام صادق دوازده یا سیزده ساله هستند. حضرت به مسجد النبی اومد و از اون مرد پرسید، بابام چی گفت؟ گفت یک سرنخ رو من بگیرم یک سر نخ رو شما بگیرید، گفت بابام گفته که نخ رو زیاد تکون ندیم، پس حواست باشه. حضرت یه تکون کوچیک به نخ داد، بعد بهش گفت حالا بیرون مسجد برو ببین چه خبره. مرد بیرون رفت و دید زلزله اومده، از مدینه هیچی نمونده، همهی خونهها خراب شده و مردم دارند تو سر خودشون میزنند. این مرد دلش سوخت. حواستون باشه! به طفل قنداقهی اینها هم اگر دلتون بسوزه توی وجودتون یه کجی هست. قنداقه و نوزاد اینها هم همون داعشی و وهابیه که فردا همون کاری که نباید بکنه رو میکنه. وهابیه دیگه با کسی تعارف نداره، اینها بغض علی تو وجودشونه، از آن مهمتر بغض فاطمه تو وجودشونه.
شخص از مسجد بیرون رفت و برگشت، دلش به حال این مردم مدینه سوخت. حضرت بهش فرمود پس تو وجودت هنوز یه چیزایی از اونها قرار داره، برو دیگه شکایت اونها را هم به ما نکن.
خدا میخواد پختگی حاصل بشه و مردم از روی فهم بیاند و الا قضیه امام زمان را هفتصد سال پیش حل میکرد. حضرت فرمود آخرین نفر هم باید به دنیا بیاد، امتحانش رو به ما پس بده ببینیم کجا میلغزه.
ببینید تو کرونا ایام فاطمیه و محرم چه جوری برگزار شد! تو این ایام خیلیها امتحان پس دادند، به خصوص بعضی مداحها امتحان بدی دادند. یکی میگفت ما گفتیم فلان پادگان با تمام پروتکلها در اختیار شما، این مقدار هم به حساب شما میریزیم، شما بیا مجلس رو برگزار کن، ولی اون شخص قبول نکرد. گفتیم چرا؟! گفت اگه من بیام کلاس کارم پایین مییاد، چون فضا بسته نیست و شوری که من میخوام، تو مجلسم ایجاد نمیشه.
تموم شد!! اینجوری امتحان میکنند. عدهایی از دوستان اومدند پیش آقای بهجت روضه خوندند، آقای بهجت گفت ای مداح تو به اندازهی امام حسین بالا رفتی، مواظب باش پایین برنگردی.
پس همه به ولایت فاطمه دارند امتحان میدند. اصل امتحان هم اینه که این بغض تکون نخوره. این بغض کمرنگ نشه.
من به رئیس صدا و سیمای قم زنگ زدم گفتم اینجا مرکز تشیعه، چرا شما صدای قاری شیعه رو پخش نمیکنید؟! مگه گفته نشد تولید داخلی! چرا شما از خارجیها پخش میکنید؟! عبدالباسط محبت مییاره، صدای منشاوی محبت مییاره. اثر میذاره.
وقتی امیرالمومنین به صفین میرفت، دید یکی از فرماندهان نیست، پرسید فرمانده کجاست؟ گفتند داره قرآن گوش میده. حضرت خودش دنبال این فرمانده رفت، یقهاش رو گرفت، فرمانده مجذوب اون صوت قرآن شده بود. حضرت او رو کشون کشون آورد، گفت اینجا چه کار میکنی؟! گفت آقا من کار بدی نمیکنم، وقت هم که هست، داشتم قرآن گوش میدادم.
حضرت فرمود این شخصی که قران میخونه، منافقه، فردا توی لشکر معاویه جنازش رو خواهی دید. این روی تو اثر میذاره.
تا این قدر شما حق نداری به اونها نزدیک بشی. باید از خودت مواظبت کنی. این چیزیه که محبت فاطمه رو تنظیم میکنه. یه نفر اومد پیش امیرالمومنین گفت یا علی من شما را خیلی دوست دارم. حضرت فرمود آفرین. اون شخص گفت ولی دومی رو هم خیلی دوست دارم. حضرت فرمود پس یه چشمت کوره یه چشمت بیناست. در آخر یا هر دو چشمت کور میشه یا هر دو چشمت بینا میشه، و گرنه نمیتونی درست ببینی چون ترازت به هم ریخته و تنظیم نیستی.
ببینید بهترین تحفه رو به ما دادند که فاطمه است. خدا از همه بیست نمره میخواد که هجده نمرهش رو حضرت زهرا-سلاماللهعلیها- برای ما تهیه کرده. دو نمره مونده که خودمون باید دیگه مواظبت کنیم. نماز صبح قضا نشه، نماز اول وقت خونده بشه، نماز جماعت بخونیم، مراقب پدر و مادرمون باشیم، خیلی نمیخوان به ما سخت بگیرند، فقط همون دو نمره رو بیاریم. فاطمه زهرا-سلاماللهعلیها- راه رو تا آخر برای ما باز کرده.
در روز قیامت خدا به حضرت میگه که وارد بهشت بشه، ولی نمیره. میگه خدایا دوستانم و محبینم چی؟ خدا میگه محبینت هم با خودت ببر. محبین هم به طرف بهشت مییان، اینها هم داخل بهشت نمیشند، میگند خدایا ما محب فاطمهایم، خیلیها به ما خدمت کردند. به اونها هم گفته میشه هر کس به شما حتی یک لیوان آب داده، با شما به بهشت بیاد. حتی کسی که به شما یک سلام کرده. به این ترتیب تمام قوانین محکمی که توی آخرت چیده شده بود به یک شکل دیگهای تغییر میکنه.
تسبیح حضرت زهرا مشکل گشاست. برای برآورده شدن حاجات صلوات حضرت زهرا-سلاماللهعلیها- «اللّهمّ صلّ علی فاطمة و أبیها و بعلها و بنیها [و السّرّ المستودع فیها] بعدد ما أحاط به علمک» ۵۳۰ مرتبه گفته شود. یکی از نمازهای حضرت زهرا رو انتخاب کنید و بخونید. حضرت ۱۸ تا نماز داره، ۴ تا تسبیحات داره، ۲۷۵ تا کنیه داره، ۷۰ تا اسم داره، ۹ تا اسم بین خودش و خدا داره، از اینها استفاده کنید.
(و صلی الله علی محمد و آل محمد)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوشنبه ۲۹ دی ۹۹؛ چهارم جمادی الثانی ۱۴۴۲؛ هیئت جوادالائمه تهران؛ فاطمیه