مهمترین مسألهی اسلام و تشیع جریان فقاهت و مرجعیت است
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ»
«الحَمْدُ لله رَبِّ العالَمین الصَّلوةُ وَالسَّلامُ علیٰ سَیِّدِنا وَنَبِیِّنا وحَبیبِ قُلوبِنا وَطَبیبِ نُفوسِنَا وَشَفِیعِ ذَنوبِنا اباالقاسِمِ المُصْطَفیٰ مُحَمَّد و آلِهِ الطّاهَرین الْمِعْصومینَ المُکَرَّمین»«اَلسَّلاَمُ عَلَي الْحُسَيْنِ وَ عَلَي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَي أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَي أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ»
ببینید اگه کسی بخواد به درد امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- و دینداری بخوره، باید سهتا عنصر رو در حوزهی شخصی خودش جمع کنه. این سه عنصر چیه؟ عقل، شرع و ایمان. این سهتا همراه هم هستند، نه جدا از هم، یعنی آدم عاقلِ متدین و اهل ولا، به درد این راه میخوره، کسی که تدین نداره، ایمان نداره، عقل نداره یا به عقلش آسیب رسونده به درد این راه نمیخوره. پس این یه مطلب که در حوزهی شخصی، فرد باید این تراز از خصوصیت رو همراه داشته باشه تا بتونه این گسترهی دستورات دینی رو جواب بده، جهاد رو جواب بده، ازدواج رو بتونه جواب بده، بتونه در وجود خودش طاعت، تولی و تبری رو شکل بده، دشمنشناس باشه و به طور کلی یه فرد به درد بخور باشه که بتونه ساحت دین رو جلو ببره و جا نمونه. افرادی مثل سلمان و مقداد-علیهمالرحمه- این سه عنصر رو داشتند و به درد خوردند. اون عدهای که این تراز رو نداشتند جا موندند و در مقابل دین ایستادند، چرا؟ چون دین، یه جاهایی یه گردنههایی داره که اگه افراد این سهتا عنصر رو نداشته باشند نمیتونند با دین همراهی کنند.
بحث دوم اینه که در نظامسازی، ما قائل به این هستیم که یه عنصر رهبری داریم، حالا این فرد میخواد بیاد در یه نظام حرکت کنه، پس باید این نظام رو بشناسه. در نظامسازی سهتا خصوصیت لازمه: یکی عنصر رهبریه؛ یعنی چهارده معصوم-علیهمالسلام-، ببینید ما قائل به امامت هستیم و این امامَته که داره دین رو جهت میده و درست جلو میبره. شما امامت رو از دین بگیرید، این دین فلج هست. دومین عنصر یا جریانی که در این مسئله دخیله، مکتب هست؛ یعنی کتاب و سنت. شما اگه در جریان ائمه-علیهمالسلام- رفتار هر کدوم از حضرات معصومین-علیهمالسلام- رو برش بدید، متوجه میشید که امیرالمومنین-علیهالسلام- یه شکل از امامت رو داره به ما نشون میده که اگه در یه مقطعِ زمانی، اوضاع مثل زمان امیرالمومنین-علیهالسلام- شد ما بفهمیم چهکار کنیم. امام حسن مجتبی-علیهالسلام- هم داره یه شکل از امامت رو نشون میده، امام حسین-علیهالسلام- داره یه شکل دیگه رو نشون میده. پس رفتار امام حسین یا امام حسن-علیهمالسلام- همهی دین نیست، بلکه یه تکهای از دینه، یعنی اگه یه زمانی، اوضاع مثل جریان امام حسین-علیهالسلام- شد و شرایط اقتضا کرد، شما میدونید چه رفتاری باید انجام بدید، لذا حرکت حسینی دارید. مثلا در وضعیت بحران، تمام سیستمهای یه استان در اختیار ستاد بحران هست.
دیگه استاندار کارهای نیست و خودش هم یه عضو از ستاد بحران میشه. جریان اباعبدالله-علیهالسلام- اینه. باز جریان امام حسن-علیهالسلام- یه جریان دیگهست. نه تنها به اقتضای شرایط جامعه از رفتار ائمه-علیهمالسلام- الگو میگیریم، بلکه نسبت به افراد هم به همین صورته؛ یعنی کسی که روحیات حسنی داره، این فرد نباید خودش رو به چالش بندازه و وادار به رفتار حسینی کنه، یا بالعکس. شما الان در نظام جمهوری اسلامی، دقیقا همین رفتار رو میبینید، یعنی امام-رحمهاللهعلیه- یه حرکتی کرد، مراجع هر کدوم نسبت به این حرکت یه تشخیصی داشتند و در ریل خودشون حرکتی انجام دادند، لذا میبینید که حضرت امام-رحمهاللهعلیه- مرجعیت رو کنار نذاشت، نظرش این بود که مراجع و بیوت اونها هم باشه، البته با اون مراجعی که به نظام کمک میکنند و میخوان نظام جلو بِره، نه اون مرجعیتی که میخواد به نظام ضربه بزنه و حرکت نظام رو کُند کنه. پس در هر زمانی، اون جریان امامت و رهبری، برای ما سنده.
دومین مطلب بحث مکتبه. تمام مرامنامهی ما در مکتب جعفری هست. در این مکتب حتی نحوهی آب خوردن ما هم معلومه؛ ما آب رو یهدفعه نمیتونیم بخوریم، باید جرعه جرعه و در سه مرتبه بخوریم یا در شب ما نشسته آب میخوریم، یا مثلا ما فلان روز ناخن میگیریم، در فلان روز ناخن نمیگیریم. اینقدر این مکتب دقیقه که جزئیات رفتار شخصی ما رو هم معلوم کرده. ما شارب نمیذاریم، ما محاسنمون رو با تیغ نمیزنیم، ما حجاب داریم، ما در مکتب جعفری برای هر قضیهای دستورالعمل داریم. هر چهقدر ما به این مکتب و به این امامت آشنا باشیم، درست راه میریم. خب حالا ما کجای کار هستیم. ببینید شناخت زمان خیلی مهمه. مکان رو خوب میشه شناخت، جغرافیای مکان مثل غرب، شرق، جنوب، این مکانها رو زود میشه فهمید، ولی زمان اینطوری نیست، آدم به این آسونی نمیتونه زمان رو بفهمه. گفتند باید فرزند زمان خودت باشی، خب الان چه زمانیه؟ زمان نبوت که تموم شده، الان زمان پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- نیست، ما این رو پشت سر گذاشتیم. الان زمانِ امامت با خصوصیت غیبت مطرحه، نه امامت با خصوصیت ظهور که امام بین ما باشه. الان زمانیه که امام غایبه، خب حالا این غیبتِ امام اتفاقیه؟ یعنی ما تصادفی اینجا رسیدیم؟ یعنی همه چی دست به دست هم داد، بعد یه دفعه ما فهمیدیم الان باید اینطوری زندگی کنیم، گفتیم دیگه چارهای نیست، حالا که امام نیست بیایم برای خودمون یه تشکیلاتی به نام مرجعیت و فقاهت درست کنیم، نه این نیست! همهی اینها از قبل چیده شده. شما ببینید غیبت امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- سال ۳۲۹ آغاز میشه. از سال ۲۵۵ تا سالی که غیبت شروع میشه، حضرت با مردم بوده و میدونه غایب میشه، خدا هم که میدونه حجت خدا باید غایب بشه، حالا به حکمتهایی که خود خدا میدونه. خب مردم تا سال ۲۵۵ با حضور امام جلو اومدند، بدون امام زندگی نکردند و همه چیزشون رو از امام گرفتند، حالا امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- که میدونه امامِ غایب میشه، باید در غیبت به سر ببره. خب مردم که این رو نمیدونند، پس نمیشه امام یه دفعه غایب بشه، چون اگه یه دفعه امام غایب بشه، تکلیف مردم مالایطاق میشه؛ یعنی کاری که ما نمیتونیم از عهدهش بربیایم. برای اینکه این اتفاق نیفته و مردم نگن ما نمیدونستیم چهکار باید میکردیم، در زمانی که هنوز امام هست، حضرت برای خودشون نایب قرار میدن. خوب دقت کنید، هنوز غیبت آغاز نشده، امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- هست، با اینکه امام هست، یه فردی به نام محمدبنعثمان که پایینتر از امامه، نایب حضرت میشه و مردم باید امورشون رو با ایشون حل کنند. خب با بودن امام، معنا نداره یه کسی که پایینتر از امامه، کسی که عصمت و علم امام رو نداره، طاقت امام رو نداره، نورانیت امام رو نداره، مردم از اون دستور بگیرند. ببینید هنوز امام غایب نشده، پس خودِ امام باید پاسخگو باشه، ولی نه، چون مردم عادت کردند از امام دستور بگیرند، حالا باید عادت کنند که از غیر امام اطاعت کنند و این اون چیزیست که مردم نمیپذیرند، عقل هم نمیپذیره، پس خودِ امام باید این رو جا بندازه، خودِ امام باید مردم رو به این تمرین بده، لذا با اینکه امام زندهست و مردم باید به ایشون مراجعه کنند، حضرت برای خودشون نایب میذارند و دیگه مصلحت نیست مردم به امام مراجعه کنند. وقتی مصلحت نیست، واقع کنار میره و ظاهر جلو مییاد. چون امام که باشه، ظرفِ واقع مطرحه، وقتی امام نباشه، دیگه ظرفِ گمان هست. لذا امام چهارتا نایب که مورد اعتماد هستند برای خودش معلوم میکنه. این چهار نایب که عثمانبنسعید، محمدبنعثمان، علیبنمحمد و حسینبنروح نوبختی هستند کار امام رو به عهده میگیرند؛ این برای چیه؟ برای تربیت شیعه، برای زمانِ بعد از غیبت صغری، یعنی غیبت کبری!
سال ۳۲۹ مردم باید بپذیرند که از بین خودشون یه مرجع تقلیدی رو انتخاب کنند که این شرایط رو داشته باشه: «وَ اَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ صَائِنا لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدینِهِ مُخالِفاً لِهَواهُ مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ فَلِلْعَوامِ اَنْ یُقَلِّدُوهُ…»
«هر یک از فقها که بر نفس خود مسلّط باشند و دین خود را حفظ کنند و با هوای نفس خود مخالفت ورزد و امر خدا را اطاعت کند، بر همگان واجب است که از او تقلید نمایند» (وسائلالشیعه/ ج۲۷/ ص۱۳۱)
مردم باید یه مرجعی رو که از خودشون عالمتر و آشنا به مبانی دین هست انتخاب کنند و از این به بعد همهی دستورات دین، واجب و حرام به دست اونه. باید در نبودِ امام یه منبع معتبر، از طرف امام بین ما باشه، این خیلی مهمه. الان مثلا آقای وزیر نیست، میگن وزیر رفته، ولی معاون وزیر هست، هر چی این بگه انگار خودِ وزیر گفته. پس ببینید این حکمت متعالیِ این دینه که توی اون پیشبینی شده یه زمانی پیش مییاد که حکمت اقتضا میکنه حجت خدا غایب بشه، ولی مردم بلاتکلیف نشن و معتقد بمونند، لذا این چهارتا نایب، در طول هفتاد سال با اینکه امام هست، مردم رو به نبودِ امام عادت میدن، لذا ارتباط با امام فقط از طریق اون چهار نفره، حرفشنوی از این چهار نفره. چهارمین نایب که قراره از دنیا بره، امام بهش یه نامه میده که شما شیش روز دیگه از دنیا میری و دیگه نفر پنجم رو به عنوان نایب معرفی نکن، این به عهدهی خود مردمه که خودشون یه نفر رو که این شرایط رو، این تراز رو داره انتخاب کنند، منم قبول میکنم و میگم این از طرف منه. لذا رفقا جریان فقاهت و مرجعیت، مهمترین مسئلهی اسلام و شیعهست. خوب دقت کنید این مثال رو براتون بزنم؛ مثلا یه نفر میخواد آموزش رانندگی ببینه، یه راننده کنارش نشسته که زیر پای اون هم، پدال گاز و ترمزه، خب اونی که میخواد رانندگی یاد بگیره، به اعتبار اینکه این کنارش نشسته و بهش فرمون و حرکت رو میده رانندگی میکنه، ولی اینطوری اون راننده نمیشه، ده سال هم اینطوری رانندگی کنه، راننده نمیشه. کِی راننده هست؟ وقتی که تنها رانندگی کنه و دیگه کسی کنارش نباشه. حالا خدا میخواد ما تربیت بشیم، لذا میگه امام بِره تا معلوم بشه من تربیت شدم یا نه. اگه همهش امام بالای سرم باشه، اگه امام همهی سوالاتم رو جواب بده، خب من دیگه نیازی به فکر و بصیرت و فهم ندارم و خدا این رو نمیخواد. خدا حتی بعد از پیغمبر-صلیاللهاللهعلیهوآلهوسلم- وحی رو قطع کرد، گفت دیگه وحی هم نه! پس به ائمه-علیهمالسلام- وحی نمیشد، الهام بود، علم لدُنی بود، ولی وحی نه. حالا دوباره خدا میخواد الهام هم قطع بشه، میخواد شما روی پای خودت بایستی و یه مرجع تقلید انتخاب کنی تا این مرجع تقلید در کرسی فتوا بشینه و بگه این حلاله، این حرام و شما امتحان بشی.
وقتی پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- و امام بودند، شما میگفتی «سمعا و طاعتا»، حالا همون امام داره میگه برو پیش آقای بروجردی، آقای گلپایگانی، آقای کاشفالغطاء، بحرالعلوم، علامه حلی-علیهمالرحمه-، آیا شما باز هم میگی «سمعا و طاعتا» یا میگی نه، این آقا که از خودمونه، نمیشه هر چی گفت قبول کنیم؛ اگه این رو گفتی معلومه هم نبوت و هم امامت رو انکار کردی. ببینید بچههایی که توی خونه حرف باباشون رو گوش نمیکنند، حرف امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- رو هم گوش نمیکنند. اونهایی که حرف باباشون رو در دورانی که باید گوش میدادند گوش نکردند، الان هم دست و پا شکسته راه دین رو میرن، چون بحث اطاعت مطرحه، حالا یه بار اطاعت از پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم-، یه بار اطاعت از امام، یه بار اطاعت از مرجع تقلید، یه بار هم اطاعت از پدر هست، پدر کیه؟ همونی که میتونه مستحب رو واجب کنه. مثلا پدر به شما امر میکنه که مسجد نری و الان توی خونه باشی. اونهایی که در اطاعت از پدرشون ضعیف بودند، الان هم ضعیف هستند. مگه اینکه جبران کنند، خودشون رو بازسازی کنند، روحیاتشون رو بالا ببرند. الان مثلا اربعین خیلی خوبه، ولی مهمتر از اربعین، اطاعت من و شماست به اینکه اربعین باید برم یا نباید برم؟ حالا شما اربعین برو، بدون اطاعت برو، بدون وظیفه برو، این ذوقزدگی، این حالت شخصی شماست، با اینکه وظیفهت نیست که بری، ولی داری خودت رو قانع میکنی. اون آقایی که بیست میلیون تومن پول هواپیما داده، بیاد ثابت کنه که باید میرفته و این تکلیفش بوده. با بیست میلیون تومن، چند تا خانواده آباد میشدند؟ یا نه شاید برای شما بحث تکلیف و وظیفه نبوده، یه بحث دیگه بوده. چون اگه از شما میپرسیدند اربعین رفتی؟ میگه نمیشد که بگم نرفتم! یا در بحث ازدواج، الان باید این آقا ازدواج کنه، ولی نمیکنه. همه کاری میکنه جز ازدواجی که تکلیفشه. داره به حرام میافته، اما ازدواج نمیکنه. حالا بیاد بگه من اینطوری سینه میزنم، خب بزن، تا آخر عمرت سینه بزن، شبانهروز بزن، تو که نمیدونی وظیفهت چیه، برای کی داری سینه میزنی؟! پدر و مادرت میگن زن بگیر، میگه نه حالا وقتش نیست. ممکنه شما خیلی کارهای خوبی انجام داده باشی، ولی چون نافرمانی میکنی، دیگه اون کارهای خوبت به درد نمیخوره. ببین خدا از تو چی میخواد، بعضی از شما اصلا نباید امشب به این جلسه میاومدید، اگه باهاتون توی خونه کار داشتند باید توی خونه میموندید. هر کس هم از روی تکلیف به جلسه اومد، اون جلسه براش فایده داره، با هوس نمیشه زندگی کرد. سی ساله یه جور مونده، هیچ رشدی نمیکنه، تمام قرآن و روایات رو هم حفظه، همه هم میدونند این آدم خوبیه، ولی هیچی بارش نیست، چرا؟ چون در وجودش اطاعت نیست، یه نیروی نفسانی هست که داره بهش دستور میده. حالا میخواد این شخص امام جماعت یا امام جمعه باشه یا میخواد رئیس هیئت یا رئیسجمهور باشه. تکلیفش نبوده که سراغ این کارها بِره، رفته مردم رو معطل کرده، برای خودش نفرین خریده. پس باید دید تکلیف چیه، نمیشه من با دروغ و کلک و حیله یه پُستی رو اشغال کنم که تکلیفم نیست، لذا بحث تشخیصه، خدا داره اینطوری من رو امتحان میکنه.
به امیرالمومنین-علیهالسلام- گفتند یا علی! این آقا رو برای استانداری مدائن نفرست، این به درد اونجا نمیخوره. حضرت فرمود نه، همین باید بِره. اتفاقا حرف اون آقایون ثابت شد و این آقا به درد اونجا نخورد و برگشت. اونها فکر کردند که تشخیصشون درست بوده که گفتند این آقا برای استانداری خوب نیست، اما امام باید این رو میفرستاد و باید این آقا برگشت میخورد. امام حجت خداست، به همه چیز علم داره. این ما هستیم که فقط تا دماغمون یه چیز رو میفهمیم. همین که امام اون آقا رو به مدائن فرستاد و اون یه ماه اونجا بود، هزار تا مسئله حل شد. ما باید به کمک امام راه رو پیدا کنیم، ما صاحب تشخیص نیستیم. ما خیلی بتونیم تکلیف و وظیفهی خودمون رو توی خونه درست انجام بدیم، ولی مییایم راجع به هر چیزی نظر میدیم، آدم باید دنبال تکلیف خودش باشه. لذا جریان فقاهت و مرجعیت در زمان غیبت شکل گرفت و شد رساله! همه باید رساله داشته باشند، کسی نمیتونه از روی قرآن یا روایات عمل کنه، بگه من از روی اینها عمل میکنم و احتیاجی به رساله ندارم؛ این باطله، این جهنمیه. باید از روی رسالهی مرجعش تکلیف خودش رو معلوم کنه، مرجع میگه این حلاله، این حرام، ما هم طبق نظر مرجع عمل میکنیم. ببینید مثلا من به منزل شما مییام، شما سفره پهن میکنید، من حق ندارم بگم پول این غذا رو از کجا آوردی. سفرهی مومن دوتا خصوصیت داره؛ هم حلاله، هم پاک، سفره مثل بازار مسلمین هست، یعنی چی؟ یعنی در بازار مسلمین باید بگی همهی این ذبحها شرعیه، در بازار مسلمین خیلی چیزها میره و مییاد، خب بیاد. خدا در بازار مسلمین دست گذاشته که هر چی توی اونه پاک و حلاله. لذا شما نمیتونی حرفی بزنی، سفرهی مومن هم همینه. من باید مومنین رو تصدیق کنم. امام باقر-علیهالسلام- به آقازادهشون فرمود با اینها نگرد، اینها آدمهای بیخودی هستند، جواب حضرت رو داد گفت نه آقا، مردم میگن اینها آدمهای بیخودی هستند، ولی اینطوری نیست. حضرت فرمود مردم رو، مومنین رو تصدیق کن؛ ببینید این یه ملاکه! نگو مردم هر چی میخوان بگن، این یعنی چی؟! مومنین دارند این رو میگن. من نباید یه جور رفتار کنم که پیش مومنین مورد سوال واقع بشم.
حالا یه زمانی فقاهت اینقدر توسعه پیدا نکرده بود، مثل زمان شیخ مفید-رحمهاللهعلیه- که از ایشون مثلا راجع به حکم بچهها، یتیمها، از یه چیزهای محدود سوال میکردند، مثل این روستاها که اگه یه عالمی اونجا بود، میاومدند مثلا ازش راجع به وقف و… میپرسیدند. کمکم مراجع و فقها قدرت گرفتند و یه جامعه رو فتوا میدادند، مثل میرزای شیرازی که فتوای تحریم تنباکو دادند که استعمال توتون و تنباکو محاربهی با امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- هست و یه دفعه سلطنت اون آقا روی هوا رفت، حتی توی خود دربار قلیونها رو شکوندند. لذا جریان فقاهت اینقدر توسعه پیدا کرد تا به زمان ما رسید و شد ولایت فقیه، ببینید همون مرجعیته، همون فقاهته، ولی حالا توسعه پیدا کرده و شده ولایت فقیه! حالا در ارتش هم حرف ولایت فقیه رو میخرند، ارتش با دستور ولیّفقیه حرکت میکنه، سابق این نبود. تنفیذ رئیسجمهور با ولایت فقیه هست و این خیلی قدرته. بعد از پیغمبر-صلیاللهعلیهوآلهوسلم- مردم باید از علی-علیهالسلام- اطاعت میکردند، ولی این رو نفهمیدند، لذا امام ۲۵ سال رفت توی خونه نشست که این رو حالیِ مردم کنه. امام سجاد-علیهالسلام- میفرمود هفده نفر نیستند که به من بگن امام! حالا در این زمان ببینید چی شده، این مردم، این جمعیتِ آگاه حرکت میکنه میره اربعین! این یعنی خدا در بستر زمان یه بساطی رو فراهم کرد تا ما رو تربیت کنه. ببینید ما اگه در منظر ولایت فقیه بفهمیم اطاعت یعنی چی و تربیت بشیم، اونوقت ظهور امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- هست، ولی اگه این اتفاق نیفته، ما اطاعت رو متوجه نشیم، خدای متعال حضرت رو نمیفرسته، با اینکه امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- این قدرت رو داره که همهی امور رو رتق و فتق کنه، حتی قبل از غیبت هم این قدرت رو داشت. اون موقعی که مردم امیرالمومنین-علیهالسلام- رو کنار گذاشتند، حضرت این قدرت رو داشت که امور رو به دست بگیره، ولی دستورِ به صبر داشت. امام حسن-علیهالسلام- وقتی صلح معاویه-لعنهالله- رو قبول کرد، خواص به ایشون توهین کردند. امام حسن-علیهالسلام- فرمود من الان این قدرت رو دارم که آسمان و زمین رو مثل قیامت به هم بریزم، نور خورشید و ماه رو بگیرم و مثل همون قیامتی که میخواد بعدا بشه، قیامت به پا کنم و دوباره عالم رو درست کنم. پس حضرت قدرتش رو داره، ولی الان نمیخواد اِعمال کنه. امیرالمومنین-علیهالسلام- بعد از جنگ با معاویه-لعنهالله-، با دوستان و اصحاب به دیوار تکیه داده بودند. یکی از این افراد که بعدا به معاویه-لعنهالله- پناهنده شد، به حضرت عرض کرد یا علی! چرا ما از معاویه-لعنهالله- شکست خوردیم؟ حضرت فرمود به خاطر کوتاهی شماها، به خاطر اینکه شما به وظیفهی خودتون عمل نکردید. بعد حضرت فرمودند من از همینجا هم میتونم با پا به سینهی معاویه-لعنهالله- بزنم و حضرت به این قصد، پاشون رو بلند کردند. اون فرد با خودش گفت که حضرت همینطوری یه چیزی گفته، چهطور میشه از کوفه امیرالمومنین-علیهالسلام، پاش رو بلند کنه و به معاویه-لعنهالله- بزنه؟! بعد از این ماجرا اون فرد وقتی دید که امیرالمومنین-علیهالسلام- قدرتی نداره، رفت و به معاویه-لعنهالله- پیوست و به اون گفت من یه سوال دارم، شما فلان روز، فلان ساعت کجا بودی، میخوام بدونم چه اتفاقی افتاد؟ معاویه-لعنهالله- گفت اون روز، اون ساعت تکیه داده بودم و یه دفعه ضربهای به سینهی من خورد که از اون روز من نفس تنگی پیدا کردم. اون مرد صداش به “اللهاکبر” بلند شد و گفت امیرالمومنین-علیهالسلام- اون روز به من فرمود، ولی من باور نکردم و گفتم حضرت از اینجا که این قدرت رو نداره معاویه-لعنهالله- رو بزنه. ببینید نه تنها امیرالمومنین-علیهالسلام- بلکه یه مرجع تقلید هم قدرت داره. شما الان دارید میبینید که این نظام با وجود فتنههای داخلی و خارجی، چهل سال حفظ شده، اگه قدرت نیست پس چیه؟ پس ببینید ما باید به اصل مطلب برگردیم، به اینکه خدای متعال امر رو اینطور قرار داده که ما اطاعت داشته باشیم و حواسمون به امامت باشه. جریان امام حسین-علیهالسلام- هم برای این بود که ما متوجه امامت بشیم. حضرت مظلومانه در گودال قتلگاه شهید شد تا بشریت بفهمه محتاج امامه و باید دنبال امام بِره. این امامه که میتونه ما رو درست راه ببره. لذا منتقم خون امام حسین-علیهالسلام- یعنی امام زمان-عجلاللهتعالیفرجهالشریف- وقتی تشریف مییاره، اول روضهی امام حسین-علیهالسلام- رو میخونه و به طرف کربلا حرکت میکنه و هیئتیها خودشون رو میرسونند. لذا این انتظار، این آمادگی، این پذیرش، به خاطر این مبانی هست، اگه ما این مبانی رو از دست بدیم و نفهمیم الان در چه زمانی هستیم، نفهمیم وظیفهمون چیه و از چه کسی باید تبعیت کنیم، تشخیصمون اشتباهه و تشخیصِ اشتباه، راه اشتباه رو نشون میده و راهِ اشتباه گمراهیه.
رفقا! حضرت عباس-علیهالسلام- با اینکه برای خودش کسی بود و از طرف امیرالمومنین-علیهالسلام- در کربلا نیابت داشت، اما بهترین شخصی بود که به عنوان یه تابع، خیلی دقیق امامش رو نشون داد. موقع شهادت امام علی-علیهالسلام-، حضرت دست عباس-علیهالسلام- رو در دست امام حسین-علیهالسلام- گذاشت و فرمود عباس! تو نایب من در کربلا هستی. برای همین امام حسین-علیهالسلام- اطمینان کرد و پرچمی رو که باید دست خود امام باشه، به حضرت عباس-علیهالسلام- داد و حضرت علمدار شد و در آخر اونطوری به شهادت رسید. حضرت عباس-علیهالسلام- نشون داد تبعیت از امام یعنی چی و ما این رو متوجه نشدیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هیئت انصارالشهداء همدان/ سهشنبه ۲۱ صفر ۱۴۴۳/ ششم مهر ۱۴۰۰ شب سوم