qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

۸

بسم الله الرحمن الرحیم«عَنْ خَالِدٍ الْجَوَّازِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ ع وَ هُوَ فِي عَرْصَةِ دَارِهِ وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ بِالرُّمَيْلَةِ فَلَمَّا نَظَرْتُ إِلَيْهِ قُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا سَيِّدِي مَظْلُومٌ مَغْصُوبٌ مُضْطَهَدٌ فِي نَفْسِي ثُمَّ دَنَوْتُ مِنْهُ فَقَبَّلْتُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ جَلَسْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ يَا خَالِدُ نَحْنُ أَعْلَمُ بِهَذَا الْأَمْرِ فَلَا تَتَصَوَّرْ هَذَا فِي نَفْسِكَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ اللَّهِ مَا أَرَدْتُ بِهَذَا شَيْئاً قَالَ فَقَالَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَيْرِنَا لَوْ أَرَدْنَا أَزِفَ إِلَيْنَا وَ إِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ مُدَّةً وَ غَايَةً لَا بُدَّ مِنَ الِانْتِهَاءِ إِلَيْهَا قَالَ فَقُلْتُ لَا أَعُودُ وَ أُصَيِّرُ فِي نَفْسِي شَيْئاً أَبَداً قَالَ فَقَالَ لَا تَعُدْ أَبَداً.»«خالد جوّاز می‌گوید: خدمت امام کاظم -علیه‌السلام- رفتم در حالی که ايشان ميان حیاط خانه بودند و در آن روز در رميله ساكن بود. همين كه چشمم به ايشان افتاد، با خودم گفتم: سرورم، پدر و مادرم فدايت که حقت را غصب کرده‌اند و مظلوم و ستم‌ديده هستى. بعد نزديك شدم و پيشانى آن حضرت را بوسيدم و در مقابلش نشستم. آن حضرت به من توجه کردند و فرمودند: خالد، ما بهتر به اين كار عالمیم و پیش خودت این‌گونه فکر نکن. عرض كردم: فدايت شوم، به خدا قسم منظورى نداشتم. فرمود: ما به اين كار بهتر از دیگران آگاهيم. اگر بخواهيم به سوی ما برمي‌گردد. اما اين گروه را مدت و نهايتى است كه بايد به آخر برسانند. گفتم: ديگر چنين كارى نمي‌كنم و در دل چيزى نمي‌گويم. فرمود: نه ديگر چنين نكن.»(بحارالانوار جلد 26 صفحه 139)شخصی می‌گوید: بر امام کاظم -علیه السلام- وارد شدم «عَلَى أَبِي الْحَسَنِ -علیه السلام- وَ هُوَ فِي عَرْصَةِ دَارِهِ»؛ ایشان توی ایوان خانه نشسته بودند. «وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ بِالرُّمَيْلَةِ». آن روز در رمیله بودند؛ «فَلَمَّا نَظَرْتُ إِلَيْهِ قُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا سَيِّدِي» در دل خودش گفته؛ پدر و مادرم فدایتان. «مَظْلُومٌ مَغْصُوبٌ مُضْطَهَدٌ فِي نَفْسِي». این‌ها را در دل خودم گفتم که فدایش بشوم، امام مظلوم و غریب است. «ثُمَّ دَنَوْتُ مِنْهُ فَقَبَّلْتُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ» جلو رفتم و پیشانی ایشان را بوسیدم. «وَ جَلَسْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ يَا خَالِدُ نَحْنُ أَعْلَمُ بِهَذَا الْأَمْرِ فَلَا تَتَصَوَّرْ هَذَا فِي نَفْسِكَ». اشاره به این امر حکومت و امر دنیا می‌کند.حضرت فرمود: ما به این امور اعلمیم، این‌جوری در ذهنت فکر نکن. «قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ اللَّهِ مَا أَرَدْتُ بِهَذَا شَيْئا». گفت من منظوری نداشتم. «قَالَ فَقَالَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَيْرِنَا لَوْ أَرَدْنَا أَزِفَ إِلَيْنَا». ما در این امر حکومت و دنیا از بقیه عالم‌تریم. اگر اراده می‌کردیم به طرف ما می‌آمد. «وَ إِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ مُدَّةً وَ غَايَةً». این قوم هم یک مدتی دارند، این‌ها هم می‌روند. «لَا بُدَّ مِنَ الِانْتِهَاءِ إِلَيْهَا قَالَ فَقُلْتُ لَا«لابد من الانتهاء الیها قال فقلت لا اعود اصیر فی نفسی» می‌گوید خدمتشان عرض کردم که من دیگر در دلم چنین چیزی نمی‌گویم « ابدا قال فقال لا تعد ابدا » بعد حضرت فرمود: ابدا دیگر در نفست چنین فکری درباره‌ی ما نکن.حاج آقا: ببینید نکته‌ی روایت در آن قسمتی است که حضرت فرمود: این‌ها زمان می‌بره، این‌ها هم تمام می‌شود، انتها دارد. ببینید چطوری حل کرد! این می‌گذره! ما الان با همین می‌گذره مشکل داریم، بالاخره خدا به آنها یک مهلتی داده، یک قدرتی داده زمان هم داره، ببین الان این‌ها حکم خدا را دارند روی زمین پیاده می‌کنند، امور رو جابجا می‌کنند، آدم‌ها پوستشون کنده می‌شه تا یار امام زمان-علیه‌السلام‌- می‌شن، این‌قدر باید غربال بشیم بشیم بشیم! چطور درخت رو پوست می‌کنند و برهنه می‌کنند، این‌جوری می‌شن! امامه، حجت خداست، اصلا غربال دست امامه، هارون رو می‌یاره در حالی که غربال شده، یه زمانی بود که یه سرندهای ریز و درشتی بود که از وسایل بنایی بود و در خانه سازی که می‌خواستن شفته بریزن استفاده می‌شد، بعد یک موقع دیدیم یک چیزی اومد که سه در چهار بود و با بیل روش می‌ریختند، بعد من دیدم یه چیزی اومده و با لودر این‌جوری روش می‌ریزن، از آن طرف بعدها دیدیم که یه دستگاه اتوماتیک اومده و خودش روی این‌ها می‌ره و روی غلطک قشنگ جدا می‌‌کنه، این اصلا دستشون هست.«و ان لهولاء القوم مدة و غایة» «و لتُغربلُن غَربلة و لتُبُلبَلُن ‌» یک تعبیر دیگه‌ای هم آخرش داره که این‌ها جدا می‌کنند، الان همین مردمی که امام تونست ‌تا این‌جا این‌ها رو بیاره اینا یه آدمای هرزه‌ی بی سر و پای ول‌ بودند، ولی ببینید امام از توی هیچی چی در آورده‌! جزء فرماندهان شدند. الان این شهدایی که دارن می‌گن، این‌ها غالبش مال زمان شاه‌ بودند یعنی غرق در هر چیزی که شما فکر کنید بودند، امام این‌ها رو قشنگ تربیت کرد و یک حکومت باطلی رو با همین‌ها کنار زد نه با علما، با همین‌ها! این خیلی مهمه!همین چیزهایی که توی کشورها داره اتفاق می‌افته، این‌هایی که دارن شیعه می‌شن و مبانی ما رو دارن می‌پذیرن، خیلی مهمه! اصلا در دنیا حرفمون رو قبول نمی‌کردن و در نظر اون‌ها شیعه یعنی کافر!خانم ابوطالبی: الان ما چطوری کفار رو می‌بینیم؟ واقعا اون‌ها ما رو تا قبل از نظام جمهوری اسلامی کافر و نجس می‌دونستند، نه مفتی‌هاشون بلکه مردمشون! الان خیلی از مردمشون قائل به این نیستند و می‌گن این هم یکی از مذاهب اسلام است. آقای بروجردی به اندازه‌ی خودش کارش رو کرد خیلی هم قوی کار کرد ولی این صدا خیلی رسا هست ولی اون صدا به جایی نرسید، این صدا خیلی رسا است! مثل این‌ هست که شما بیایی با صوت خودت صحبت کنی و یک موقع هم ده تا میکروفون جلوی شما بگذارند و بگن حالا حرف بزن! الان تلویزیون ما در تمام کشورهای منطقه داره پخش می‌شه. ما در عربستان که بودیم همه‌ی برنامه‌های ایران پخش می‌شد، اما همین فیلم مختار رو دیگه نگذاشتن که پخش بشه، فیلم یوسف رو نگذاشتن پخش بشه.