qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

نقش حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- در باز کردن مشت نفاق و نجات دین

«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُصْطَفیٰ مُحَمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِين ألمَعصومین وَ لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین»

ما بسیار نیاز داریم که در باب معرفت صدیقه‌ی طاهره-سلام‌الله‌علیها- سخن بگوییم، چرا که سرمایه‌ی وجودی تشیع معرفت است و هر مقدار ما به ذوات مقدسه و اولیا معرفت بیشتری پیدا کنیم، وجود ما برای این‌که مسیر خدای متعال را طی کند آماده‌تر می‌شود.
در مورد حضرت زهرای اطهر-سلام‌الله‌علیها-  مطالب مهمی است و ما باید به عنوان شیعه نسبت به ایشان کسب معرفت کنیم.
دو بحث این‌جا مطرح است؛ یک بحث مربوط به فضائل حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- و یک بحث هم مربوط به جایگاه ایشان است و این دو مبحث نباید با یک‌دیگر مخلوط شود که صرفا فقط فضائل بازگو شود، ذکر فضائل جایگاه درست می‌کند؛ خدای متعال فضیلت را از روی حساب و کتاب به اعتبار کاری که می‌خواهد و جایگاهی که افراد دارند عطا می‌کند.
حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- در روایات هفتاد اسم دارند، فقط نه اسم بین خود و خداوند دارند و دویست و هفتاد و پنج لقب و کنیه برای حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- شمرده شده است؛ دره التوحید، بقیه النبوه، برزخ النبوه و الامامه، ام السبتین، ام الائمه و… خوب است که این القاب به صورت کتیبه در ایام عزا یا غیر عزا برای معرفت شیعه عرضه شود.
زهرای مرضیه-سلام‌الله‌علیها- نه پیغمبر و نه امام است، ولی جزء چهارده معصوم-علیهم‌السلام- است؛ یعنی نه پیغمبر است که بگوییم رسالت دارد و نه امام است که بگوییم مثل ائمه-علیهم‌السلام- می‌خواهد امامت داشته باشد، ولی ایشان می‌خواهد کار نا‌تمام پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- را تمام کند، برای همین وقتی از امیرالمومنین-علیه‌السلام- می‌پرسند فاطمه-سلام‌الله‌علیها- کیست؟ می‌فرمایند بقیه النبوه، یعنی باقی مانده‌ی نبوت است. جایگاه حضرت زهرا-علیهاالسلام- در امامت معلوم است «حجت الله علی الحجج» و همین‌طور جایگاه‌ ایشان در معارف هم معلوم است «لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُكَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما» (بحارالأنوار/ج۱۸/ص۴۰۰) اگر فاطمه-سلام‌الله‌علیها- نبود، پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- و علی-علیه‌السلام- هم خلق نمی‌شدند، چون این سه نفر قرار است با هم یک کاری را انجام دهند و این مطلب مهم است که کدام کار به عهده‌ی پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- است و کدام کارها به عهده‌ی علی-علیه‌السلام‌- و فاطمه-سلام‌الله‌علیها- است‌؛ به عبارتی کارها تقسیم شده است و هر یک کار خود را به عهده دارند و هیچ کدام دخالتی در کار دیگری ندارند.
حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- فضیلت، عصمت و علم پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- را برای امر نبوت به همراه دارد و جبرئیل در این هفتاد و پنج روز یا نود و پنج روز به حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- نازل می‌شود، همان‌طور که به پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- نازل می‌شد، در حالی‌که جبرئیل برای همه‌ی انبیا-علیهم‌السلام- و حتی برای ابلاغ احکام هم به آن‌ها نازل نشده است، چون برنامه‌ی رسالت و نبوت تمام شده است، اما امری که به عهده‌ی فاطمه-سلام‌الله‌علیها- است نیاز به جبرئیل دارد و قابلیت آن‌قدر زیاد است که جبرئیل باید بر وجود ایشان نازل شود و مراوده داشته باشد.
فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- زمانی‌ این کار را انجام می‌دهد که علی-علیه‌السلام- هم است؛ یعنی هر زمانی‌که علی-علیه‌السلام- است فاطمه-سلام‌الله‌علیها- سکوت اختیار می‌کند، اما چه‌طور می‌شود که فاطمه-سلام‌الله‌علیها- در میدان و علی-علیه‌السلام- ساکت است؟ تقسیم کار شده است و اگر فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- این شأن را نداشته باشند که بخواهند در کار علی-علیه‌السلام‌- دخالت کنند و امر کجی را صاف کنند خطرناک است و ممکن است این امر را کج‌تر کنند، پس باید این خصوصیات در فاطمه-سلام‌الله‌علیها- باشد و علی-علیه‌السلام- هم اجازه دهند که فاطمه-سلام‌الله‌علیها- این امور را به عهده بگیرند و خیال ایشان از این جانب راحت باشد و سکوت اختیار کنند.
سلمان-رحمة‌الله‌علیه- نقل می‌کند که من به همراه مقداد و حذیفه یمانی، با رسول خدا-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- و امیرالمومنین-علیه‌السلام- نماز خواندیم و طبق معمول رسول خدا-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- را تا خانه همراهی کردیم و به همراه علی-علیه‌السلام- تا خانه‌ی ایشان هم آمدیم، وقتی امیرالمومنین-علیه‌السلام- داخل خانه شد من شنیدم که حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- فرمودند «اُدْنُ لِأُحَدِّثَكَ بِمَا كَانَ وَ بِمَا هُوَ كَائِنٌ وَ بِمَا لَمْ يَكُنْ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ حِينَ تَقُومُ اَلسَّاعَةُ» (بحارالانوار/ج۴۳/ص۸) یا علی! نزدیک بیا و کاغذ و قلم هم بیاور، می‌خواهم برای تو از گذشته‌های عوالم وجود، آن‌چه که می‌خواهد در آینده اتفاق بیافتد و آن‌چه که در حال حاضر در حال وقوع است وقایعی را حدیث کنم و البته می‌خواهم بگویم که تا قیامت چه اتفاقاتی خواهد افتاد، بعد سلمان-رحمة‌الله‌علیه- می‌گوید امیرالمومنین-علیه‌السلام- تعجب کردند و عقب عقب از خانه بیرون آمدند و دیدیم به طرف خانه‌ی پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- به راه افتادند و ما هم همراه ایشان رفتیم؛ پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- تازه نشسته بودند که علی-علیه‌اسلام- بر ایشان وارد شدند، رسول خدا-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- نگاه کردند
و به علی-علیه‌السلام- لبخندی زدند و فرمودند علی جانم، از مطالب فاطمه دخترم تعجب کردی؟ امیرالمومنین-علیه‌السلام- فرمودند بله یا رسول‌الله. حضرت-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- فرمودند یا علی‌! اصلا تعجب نکن! چون تمام آن مطالبی که نزد ماست در نزد فاطمه-سلام‌الله‌علیها- هم وجود دارد. سلمان-رحمة‌الله‌علیه- می‌گوید دیدم امیرالمومنین-علیه‌السلام- سجده‌ی شکر به جا آوردند و خوشحال شدند که همسر ایشان چنین مقامی دارند.
سلمان-رحمة‌الله‌علیه- نقل می‌کند که امیرالمومنین-علیه‌السلام- به خانه برگشتند و من باز هم شنیدم که فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- خطاب به همسرشان فرمودند بگویم پدرم رسول خدا چه گفتند و شما چه گفتید؟ حضرت-علیه‌السلام- فرمودند یا فاطمه! من همه را قبول کردم.

ما زینب -سلام‌الله‌علیها–را «عالمه‌ی غیرمعلمه» و «فهیمه‌ی غیرمفهمه» می‌دانیم‌، ایشان در کربلا با این‌که زین‌العابدین-علیه‌السلام- امام است، عهده‌دار اموری هستند و باید با اجازه‌ی امام و ولیّ‌ در آن امور وارد شوند، در حقیقت این جایگاه و شأن ايشان است.
اگر پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم-، امیرالمومنین-علیه‌السلام- را در غدیر و یا در ده، بیست جای دیگر معرفی کردند، فاطمه‌ی زهرا‌-سلام‌الله‌علیها- را هفتاد مرتبه به مردم معرفی کردند؛ به عبارتی هرجا و به هر بهانه‌ای ایشان را معرفی می‌کردند.
وقتی فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- نزد پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- می‌آمدند، آن زن اهل جمل که در خانه بود نحوه‌ی رفتار پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- را با فاطمه-سلام‌الله‌علیها- می‌دید، تعجب می‌کرد و این خبر را پخش می‌کرد که پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- چه‌گونه با دختر خود رفتار می‌کند؛ از آن جمله می‌گفت که رسول خدا-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- به قامت می‌ایستاد و جای خود را به فاطمه-سلام‌الله‌علیها- می‌داد، دست دختر خود را می‌بوسید و تا فاطمه-سلام‌الله‌علیها- نمی‌نشست پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- هم نمی‌نشست و او ایراد می‌گرفت که یا رسول الله! نباید با دختر این‌طور رفتار کنید! حضرت-علیه‌السلام- می‌فرمودند آن امری را که خداوند از من خواسته است انجام می‌دهم.
تمام افراد حتی علی-علیه‌السلام- هم‌ نسبت به پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- کرنش داشتند؛ امیرالمومنین-علیه‌السلام- در بیانی نقل می‌کنند که پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- برای هزار نفر از جای خود بلند شدند و احترام کردند، ولی برای من یک‌بار هم بلند نشدند، چرا پیغمبر این کار را انجام نمی‌دادند؟ چون می‌خواستند جان علی-علیه‌السلام- حفظ شود و دیگران به او حسادت نکنند؛ خود خدای متعال از پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم- خواسته بود و ایشان از نزد خود کاری انجام نمی‌دادند.
تمام افراد باید در مقابل پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- کرنش کنند، چون پیغمبر است، ولی همین پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- باید در مقابل فاطمه-سلام‌الله‌علیها- کرنش داشته باشند و در حالت خمیده باید دست فاطمه-سلام‌الله‌علیها- را ببوسند. این معرفی خیلی معرفی عجیبی است و این برای یک روز خاص است که مردم نگویند چرا فاطمه-سلام‌الله‌علیها- به میدان آمده است و نباید می‌آمد، نگویند فاطمه-سلام‌الله‌علیها- نباید پشت در می‌آمد و نباید قباله‌ی فدک را می‌گرفت و این چه کاری است، البته آن‌ها گفتند که فاطمه-سلام‌الله‌علیها- دخالت کرده است! بله، فاطمه-سلام‌الله‌علیها- دخالت کردند و این دخالت ایشان از جانب خداوند متعال بود.
برخی افراد آمدند و فشار آوردند که با فاطمه-سلام‌الله‌علیها- ملاقات کنند، ولی حضرت-علیه‌السلام- اجاره ندادند؛ دفعه‌ی بعد امیرالمومنین-علیه‌السلام- فرمودند فاطمه جان! آن‌ها خیلی به من فشار می‌آورند تا به ملاقات شما بیایند، زهرا-سلام‌الله‌علیها- فرمودند این خانه خانه‌ی شماست و من هم کنیز شما هستم، بگویید بیایند و وقتی آن‌ افراد آمدند فاطمه-سلام‌الله‌علیها- با آن‌ها برخوردی داشتند که امیرالمومنین-علیه‌السلام- چنین برخوردی با آن‌ها نمی‌کرد و این رفتار خود فاطمه-سلام‌الله‌علیها- است.
یک نکته‌ی کلی که باعث می‌شود ما یک مقدار به معنا نزدیک‌تر شویم این است که تمام امت‌ها نسبت به پیغمبر خود استقبال خوبی داشتند و غالبا پیغمبرشان را تحویل گرفتند، ولی بدرقه‌ی آن‌ها خوب نبود؛ در مورد تمام انبیا-علیهم‌السلام- این‌طور بود که ابتدا مردم استقبال می‌کردند، ولی بعدا از پیغمبر خود جدا می‌شدند و اعتنا نمی‌کردند و دین آن پیغمبران را هم مانند دین حضرت عیسی و موسی-علیهم‌السلام- تحریف کردند، اگر مردم بخواهند دین را تحریف کنند دیگر دینی وجود ندارد، به تعبیری مسیر آب را تغییر می‌دهند و آن را گل‌آلود می‌کنند.
امیرالمومنین-علیه‌السلام- مامور به سکوت است، این دین هم باید مستقیم و در مسیر خودش بماند؛ لذا فاطمه-سلام‌الله‌علیها- عهده‌دار این کار هستند (من این مطلب را زود‌تر گفتم تا ذهن شما نسبت به مطالب بعدی نزدیک باشد و متوجه شوید که چرا فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- این‌قدر فضیلت دارد و چرا این‌قدر نسبت به او سفارش می‌شود) و در یک بزنگاهی فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- کاری را انجام می‌دهند که اگر آن کار انجام نشود و فاطمه-سلام‌الله‌علیها- نباشند که آن کار را انجام دهند دیگر از دین چیزی باقی نمی‌ماند؛ آن نکته‌ی تاریخی حرکت حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- چیست؟ آن نکته حرکت ایشان این است که مشت نفاق را باز کنند.
برخی افراد با پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- همکاری کردند و می‌دانستند ایشان یک روزی از دنیا می‌روند و با خود می‌گفتند با رفتن پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- ما می‌توانیم دین او را برگردانیم، غافل از آن‌که خداوند علام الغیوب است و ذخیره دارد و در زمان مناسب ذخیره‌ خود را آشکار می‌کند.
امیرالمومنین-علیه‌السلام- مامور به سکوت است و  اصلا نمی‌تواند حرف بزند، چون هر چه بگوید متهم می‌شود و می‌گویند علی-علیه‌السلام- دعوای قدرت دارد؛ خب علی-علیه‌السلام- که نمی‌تواند حرف بزند، پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- هم که نیست، پس چه کسی می‌خواهد حرف بزند؟ باید کسی حرف بزند که بین مردم به اندازه‌ی پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- اعتبار داشته باشد، فاطمه-سلام‌الله‌علیها- «حجت الله علی الحجج» هستند؛ یعنی ایشان حجت خداوند است، پس اگر حرف بزنند سند است و اگر مردم او را یاری کنند، در حقیقت حجت خداوند را یاری رسانده‌اند و اگر مخالفت کنند حجت خداوند را مخالفت کرده‌اند ‌و اهل جهنم می‌شوند؛ موضوع چیست؟ موضوع این است که دشمنان اسلام می‌خواهند بین نبوت و امامت فاصله‌ بیندازند و بگویند اصلا امامت ربطی به نبوت ندارد و البته امامت و نبوت در یک خانواده جمع نمی‌شود، بعد از آن قضیه‌ی خلافت را مطرح کنند و مسیر را تغییر دهند، مسیر را تغییر دهند یعنی چه؟ یعنی بساط هدایت را جمع کنند، بساط هدایت را جمع کنند یعنی چه؟ یعنی مثل این می‌ماند که اصلا پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- نیامده است؛ به عبارتی آن‌ها می‌خواستند مسیر خدای متعال بسته و تعطیل شود.
اما خدای متعال خواستار این امر نیست، می‌خواهد که دین خود را تثبیت و مسیرش را محکم کند و برای این کار ذخیره دارد، در این مرحله شمشیر به‌کار نمی‌آید که شما بگویید باید ذوالفقار وسط بیاید، نه! آگاهی مردم کم است و از طرفی آن‌ها اهل دنیا و اهل هوس هستند؛ لذا قدرت تشخیص خود را از دست دادند و یک امر بی‌ارزش را به‌جای طلا انتخاب کردند‌؛ به عبارتی دوباره گوساله‌ی سامری مورد پرستش قرار گرفت و موسی-علیه‌السلام- خانه‌نشین شد.
وقتی موسی-علیه‌السلام- برگشت و دید که قومش گوساله پرست شدند با هارون دعوا کرد؛ هارون گفت من را شماتت نکن، چون نمی‌توانستم در این امر دخالت کنم، اگر من در امر گوساله پرستی دخالت می‌کردم مردم دو دسته می‌شدند و اختلاف پیش می‌آمد، در حالی‌که شما به اختلاف راضی نیستید؛ لذا سکوت کردم؛ این حرف بسیار حرف دقیقی است و علی-علیه‌السلام- هم حاضر به اختلاف نیست، چون از آن طرف رُم هم آماده‌ی حمله است، پس قرار نیست علی-علیه‌السلام- دخالت کند و این یعنی یک قدرت کنار می‌رود، خب قدرت کنار رفته است، ولی اصل موضوع که تعطیل نشده است و باید معلوم شود که حق کدام است تا در این میان حق مفقود و مسیر اشتباه نشود.
حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- کار خودش را با گرفتن قباله‌ی فدک شروع کرد، حضرت-سلام‌الله‌علیها- می‌خواهند چه چیزی را ثابت کنند؟ می‌خواهند این امر را ثابت کنند که کسانی‌که گفتند ما اصحاب پیغمبر و جانشین ایشان هستیم و در مسیر ایشان گام برمی‌داریم، در حقیقت این‌طور نیست و حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- این را می‌دانند‌؛ حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- چه‌طور می‌خواهند این امر را ثابت کنند؟ خب فاطمه-سلام‌الله‌علیها- دختر پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- است و باید دختر پیغمبر تعیین تکلیف کنند؛ آن‌ها با خودشان گفتند که علی-علیه‌السلام- داماد پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- است و ما می‌توانیم او را کنار بگذاریم، اما دختر پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- را که نمی‌توانید جدا کنید! پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌‌وسلم- فرمودند «فاطمة بضعة منّی» (امالی مفید/ص۲۶۰) فاطمه پاره‌ی تن من است، رضایت فاطمه-سلام‌الله‌علیها- رضایت من و رضایت من هم رضایت خداوند است و صدها مطلب دیگر راجع‌ به زهرا-سلام‌الله‌علیها- فرمودند.
خب حضرت-سلام‌الله‌علیها- قباله‌ی فدک را می‌گیرند و در مسیر بازگشت با دومی-لعنة‌الله‌علیه- مواجه می‌شوند، این مواجه مهم است‌؛ دومی-لعنة‌الله‌علیه- می‌پرسد در دستت چیست؟ زهرا-سلام‌الله‌علیها- هم صادق است و می‌گوید قباله‌ی فدک را پس گرفتم، او هم قباله‌ی فدک را ریز ریز می‌کند و به این امر اکتفا نمی‌کند و یک سیلی هم به صورت مبارک حضرت-سلام‌الله‌علیها- می‌زند و… ، خبر در مدینه پخش می‌شود و می‌گویند چه کسی چنین کاری کرده است؟! آیا نسبتی با پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- دارد و اصلا مسلمان است؟! و این باعث می‌شود یک مقدار از مشت نفاق باز شود.
حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- به منزل تشریف می‌برند، امیرالمومنین-علیه‌السلام- در حیاط نشسته است و آن صحنه خیلی صحنه‌ی تکان دهنده‌ای برای علی-علیه‌السلام- است.
آن‌ها باز رها نمی‌کنند و دو سه قائله‌ی دیگر هم به پا می‌کنند، قائله‌ی چهارم این است که پشت در می‌آیند، محاسبات آن‌ها این‌طور بود که علی-علیه‌السلام- پشت در است، چون همیشه حضرت-علیه‌السلام- پشت در می‌آیند و تا علی-علیه‌السلام- در خانه باشند نمی‌گذارند کس دیگری در را باز کنند، ولی این‌دفعه فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- اجازه گرفته و گفته است علی جان! اگر من پشت در بروم، شاید آن‌ها حیا کنند و بروند، البته نه خود دومی-لعنة‌الله‌علیه- بلکه آن عده‌ای که همراه او هستند حیا کنند و بروند و او تنها بماند.
حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- پشت در می‌آیند و خود را معرفی می‌کنند «انا‌ زهرا، انا فاطمه‌‌، انا بتول، انا بضعه الرسول» من دختر پیغمبر شما هستم، تمام حکومت برای شما باشد، ولی  بروید و به ما کاری نداشته باشید، اما دومی-لعنة‌الله‌علیه- قبول نمی‌کند و می‌گوید تا ما علی-علیه‌السلام- را از این‌جا نبریم نمی‌رویم و اگر مقاومت کنید خانه را با اهل آن آتش می‌زنیم؛ همراهان دومی-لعنة‌الله‌علیه- خطاب به او می‌گویند که فاطمه-سلام‌الله‌علیها- در این خانه است؛ در این‌جا آرام آرام مشت نفاق باز می‌شود و بعد آن قضایا اتفاق‌ می‌افتد، جریان بین در و دیوار و… ولی قضیه‌ی محسن-علیه‌السلام- تمام مسائل را حل می‌کند، چون آن‌ها نمی‌توانند آن قضیه را انکار کنند و بگویند ما نبودیم و ما کاری انجام ندادیم.
امام صادق-علیه‌السلام- فرمودند داغ شهادت محسن-علیه‌السلام- از داغ امام حسین-علیه‌السلام- برای ما اهل‌بیت-علیهم‌السلام- سنگین‌تر است.
آن عده امیرالمومنین-علیه‌السلام- را بعد از آن قضایا به مسجد می‌برند، اشتباه بعدی آن‌ها این بود که گفتند دیگر کار فاطمه-سلام‌الله‌علیها- تمام شده است و تمام هم شده بود، ولی به اعجاز دوباره فاطمه-سلام‌الله‌علیها- خودشان را به مسجد رساندند، زمانی‌که آن‌ها می‌خواستند از امیرالمومنین-علیه‌السلام- بیعت بگیرند متوجه سر و صدا شدند، در این هنگام فاطمه-سلام‌الله‌علیها- وارد مسجد شدند و با صدای‌ غراء آن‌ها را مورد خطاب قرار دادند و گفتند علی-علیه‌السلام- را باید رها کنید وگرنه شما را نفرین‌ می‌کنم؛ حضرت-سلام‌الله‌علیها- فرمودند خدای متعال به‌ خاطر ناقه‌ی صالح عذاب نازل کرد و من از ناقه‌ی صالح کمتر نیستم، یک‌دفعه دیدند ستون‌های مسجد تکان خورد‌‌؛ در آن لحظه خیلی از مسائل حل شد، وقتی آن‌ها دیدند شرایط طوری نیست که بخواهند ادامه بدهند علی-علیه‌السلام – را رها کردند، چون نمی‌خواستند از این خانواده کسی معجزه‌ای ببیند؛ لذا زود سر و ته قضیه را جمع کردند و بین خودشان گفتند کاری که ما انجام دادیم و لگدی که پشت در به فاطمه زده شد، دیر یا زود جواب می‌دهد و او از دنیا خواهد رفت و همان کاری که می‌خواستیم  با علی انجام بدهیم را در آن زمان انجام می‌دهیم و این‌طور خیال‌ خود را راحت کردند.
خب حضرت زهرا-علیهاالسلام–و امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- به خانه آمدند و بعد از آن دیگر ساعات مریضی و مقدمات شهادت شروع شد؛ «ناحله الجسم»، «معصبه الراس» و «باکیه العین» به سر حضرت-سلام‌الله‌علیها- یک دستمال بسته بودند، گاهی به امیرالمومنین-علیه‌السلام- می‌فرمودند یاعلی! این دستمال را محکم‌تر کنید، چرا که سر درد و پهلو درد خیلی ایشان را اذیت می‌کرد.
نقل می‌کنند پنجاه نفر برای عذر‌خواهی به خانه‌ی فاطمه-سلام‌الله‌علیها- آمدند و گفتند ما را حلال کنید، ما اشتباه کردیم و کاری از ما بخواهید که دل ما با انجام آن خوش باشد که از ما راضی شدید؛ حضرت-سلام‌الله‌علیها- فرمودند مرا کمک کنید تا نزد قبر پدرم بروم و آن‌ها زهرا-سلام‌الله‌علیها- را حرکت دادند و ایشان را بلند کردند، ولی دیدند نفس حضرت-سلام‌الله‌علیها- قطع شد، ایشان را برگرداندند، نشاندند و پرسیدند که یا زهرا! چه شد؟ حضرت-سلام‌الله‌علیها- فرمودند بروید از همسران خود بپرسید، دنده‌های من طوری خرد شده است که من در نفس کشیدن صرفه جویی می‌کنم و آن عده برگشتند.
دوباره آن افراد نقشه بعدی را ریختند و گفتند ما پانزده، شانزده نفر ریش سفید با خود می‌بریم، شاهد می‌گیریم و مصالحه می‌کنیم و می‌گوییم دعوایی بود که تمام شد و رفت، وقتی آن‌ها می‌آیند در ابتدا حضرت-علیه‌السلام- اجازه نمی‌دهند و بعد جریان را با فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- در میان می‌گذارند و ایشان می‌فرمایند بگذارید داخل بیایند، خودم می‌دانم چه رفتاری با آن‌ها داشته باشم.
حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- به اسما می‌فرمایند جای من را تغییر بدهید و چند بار به‌خاطر آن‌ها جای خود را تغییر می‌دهند و با این کار می‌خواهند بگویند که من از شما برائت و تبری دارم‌؛ حضرت-سلام‌الله‌علیها- شروع به حرف زدن می‌کنند و می‌فرمایند مگر پدرم رسول خدا-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم- سفارش من را به شما نکردند؟ مگر نفرمودند هر کس فاطمه را اذیت کند من را اذیت کرده است؟ گفتند بله. حضرت-سلام‌الله‌علیها- فرمودند همه‌ی شما شاهد باشید که این دو نفر من را اذیت کردند و من تا آخر عمر تا قیامت و بعد از قیامت از آن‌ها ناراضی‌ هستم و راضی نخواهم شد.
آن‌ها دیدند اوضاع خیلی بد شد و همان‌جا بین خودشان هم دعوایی اتفاق افتاد؛ لذا از منزل بیرون آمدند و نقشه‌ی آخر را کشیدند، نقشه‌ی آخر این بود که گفتند بالاخره علی کسی نیست که از تشییع همسر خود صرف‌نظر کند و یک تشییع با شکوه می‌گیرد، ما هم نیروهایمان را آماده می‌کنیم و زیر جنازه به سر خود می‌زنیم و گریه می‌کنیم، عقل مردم هم به چشم‌شان است و می‌گویند که دعوایی نبوده است.
آقای بهجت-رحمة‌الله‌علیه- می‌فرمودند اگر این تصمیمِ فاطمه-سلام‌الله‌علیها- که خواستند او را شبانه غسل دهند و کفن و دفن کنند از عقل بشری بود به ذهن آن‌ها هم خطور می‌کرد و نمی‌رفتند با خیال راحت بخوابند؛ لذا این تصمیم از عقل بشری نبود و آن‌ها را خلع سلاح کرد و تیر آخر را به آن‌ها زد؛ یعنی حضرت-سلام‌الله‌علیها- ثابت کردند که بحث دشمنی مطرح است و بحث یک دعوای معمولی نبوده است؛ به عبارتی بحث اسلام و کفر و بحث اسلام و نفاق است.
آن‌ها صبح آمدند و دیدند که حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- دفن شده است، با خود گفتند که نبش قبر می‌کنیم. حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- از امیرالمومنین-علیه‌السلام- قول گرفته بودند و فرموده بودند یا علی! اگر نمی‌توانی یا نمی‌پذیری، من به کس دیگری وصیت کنم و حضرت-علیه‌السلام- فرموده بودند من قول می‌دهم و این کار را انجام می‌دهم. وقتی آن عده آمدند که نبش قبر کنند، متوجه شدند که حضرت-علیه‌السلام- چهل تا قبر درست کرده‌ است، یک پارچه‌ی زردی هم به پیشانی بسته و ذوالفقار را هم همراه خود آورده است؛ در این هنگام حضرت-علیه‌السلام- فرمودند اگر نوک کلنگی برای نبش قبر به زمین بخورد من این‌جا را پر از خون می‌کنم! آن‌ها فهمیدند که دیگر کار از کار گذشته است.
چه اتفاقی افتاد؟ مسیر معلوم و معین شد، به علی-علیه‌السلام- نصرت رسید و مشخص شد حق با علی-علیه‌السلام- است و او وصی و جانشین پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- است، معلوم شد غصب خلافت شده و امام کنار گذاشته شده است‌؛ خدای متعال هم همین را می‌خواست.
لازم نیست که شما الان بیایید و دعوا کنید و بگویید باید همگی در این مسیر باشید، نه! مسیر شما که مسیر حق است همان را نشان بدهید و «دع الباطل» با باطل هم کار نداشته باشید «دَعِ الْباطِلَ وَ اِنْ كانَ فيهِ نَجاتُكَ فَاِنَّ فيهِ هَلاكَكَ» «باطل را رها كن هر چند نجات تو در آن باشد، چرا كه در واقع نابودی تو در آن است.» (اختصاص/ص۳۲) باطل رفتنی است، ولی گاهی ما آن را نگه می‌داریم، اگر ما ایجابی حرف خود را ثابت کنیم، حق را بگوییم و آن را با امور دیگر مخلوط نکنیم مسیر مفقود نمی‌شود و مسیر روشن و واضح می‌شود.
مدام از آن‌‌ها نگوییم که بعد آن‌ها هم در ماهواره‌ها بگویند شیعیان این‌طور می‌گویند، پس معلوم است که حدیث و کتاب معتبر ندارند که به کتاب‌های ما استناد می‌کنند! ما حرف داریم و می‌خواهیم تنها حرف خود را که حق است بزنیم ولو کم باشد.
حضرت زهرای مرضیه-سلام‌الله‌علیها- بین نبوت و امامت جمع کرد، مسیر معلوم شد و همان‌طور شد که خود پیغمبر، علی و حضرت زهرا-سلام‌الله‌علیها- می‌خواستند.
آن عده‌ای را هم که در راه حق نمی‌آیند باید رها کرد؛ به عنوان مثال شما در مسجد را باز کردید، حالا اگر عده‌ای برای نماز نمی‌آیند، خب نیایند یا شما در یک حسینیه را باز کردید و تنها پنج نفر برای روضه می‌آیند همین کافی است.
ما می‌خواهیم حجت بیاوریم وگرنه خود خداوند اگر بخواهد یک شبه همه را هدایت می‌کند و به راه راست می‌آورد «و لِلْبیْتِ ربٌّ» ما باید به اندازه‌ی خود کارمان را انجام بدهیم، وقتی کار خود را انجام دادیم نصرت خداوند هم می‌آید؛ چه کسی فکر می‌کرد که شهادت قاسم سلیمانی این‌قدر برکات داشته باشد؟ خدای متعال عالم و قادر است و به یک بهانه‌ی کوچک کار بزرگ می‌کند‌، در حالی‌که ما همه از آن بی‌خبریم.
در روایت دارد که خدای متعال به کسی احتیاج ندارد و گاهی دین را با سنگ (حجرالاسود) جلو می‌برد؛ حضرت-علیه‌السلام- فرمودند خداوند دین خود را با حجرالاسود تایید کرد.
خداوند به ما چه احتیاجی دارد؟! ما اگر به وظیفه‌ی خود درست عمل کنیم در این قالب قرار می‌گیریم، ولی این‌که فکر کنیم تمام آن با ماست نه، این‌طور نیست.
خدای متعال خطاب به پیغمبر‌-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم- می‌فرماید هفتاد بار هم استغفار کنی، هرگز آنان را نخواهم آمرزید «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ»(توبه/۸۰) در جای دیگر می‌فرماید «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ» خودت را از بین می‌بری «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» «شاید تو می‌خواهی برای این‌كه آنان ایمان نمی‌آورند خود را از شدت اندوه هلاك كنی» (شعرا/۳) وظیفه‌ی خود را انجام بدهی کار درست می‌شود.

وصلی‌الله‌علی‌محمدوآله.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قم؛ پردیسان؛ مسجد خاتم‌النبیاء-علیهم‌السلام-؛ فاطمیه ۱۴۴۱؛ شب‌سوم؛ جمعه ۱۴ جمادی‌الاول؛ ۹۸/۱۰/۲۰