qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

بلا بخشی از کار تربیتی خداوند است

«کُلُّ یَوْمٍ عاشورا وَ کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلا» (صحیفه‌ی نور/ج۹/ص۲۰۲) معنایی که از این روایت فهمیده می‌شود بسیار زیباست و من از این معنا می‌خواهم استفاده کنم.
در روایتی امام علی-علیه‌السلام- می‌فرمایند «الدُّنْیا دارٌ بِالبَلاءِ مَحْفوفَةٌ» «دنیا سرایی است که به بلا پیچیده شده است» (نهج‌البلاغه/خطبه‌ی ۲۱۷) شما در دنیا قرار گرفته‌اید و قرار است به شما در دنیا بلا برسد؛ در روایت آمده است که بیست و چهار ساعت بر مؤمن نمی‌گذرد مگر آن‌که حتما بلایی به او می‌رسد، حتی اگر نوک قله‌ی کوه هم باشد خدای متعال وسیله‌ای را مأمور می‌کند تا او را اذیت کند، زیرا بلا بخشی از کار تربیتی خداوند است؛ من این روایت را نمی‌فهمیدم تا این‌که چند وقت پیش به کرخه رفتیم، برادران سپاه زحمت کشیده‌اند سد کرخه را‌ ساخته‌اند، طول سد ۶ کیلومتر است و ۱۷ میلیارد متر مکعب آب در آن ذخیره می‌شود، از آن‌جا به مسجد سلیمان رفتیم؛ صبح هنگام بین‌الطلوعین دیدیم هوا خوب است و اتفاقا مکان خوبی هم است که بنشینیم و کمی دعا بخوانیم؛ دفتر دعا را که باز کردیم دعا بخوانیم یک مگس سمج یک‌ ساعت اذیت کرد و یک خط از دعا را هم نتوانستیم بخوانیم! مگسی بود که وقتی نیش می‌زد جای آن یک ربع خارش می‌گرفت؛ من همان موقع یاد این روایت افتادم و با خودم گفتم زور این مگس به ما می‌رسد! خدای متعال به یک دلایلی این کار را انجام می‌دهد.
کسی‌که به‌واسطه‌ی تربیت پدر و مادرش تربیت نشود روزگار او را تربیت می‌کند؛ مادرش از او می‌خواهد سر سفره بیاید، ولی او فریاد می‌زند! بعد که آشپز می‌شود خداوند هم یک نفر را بالای سر او می‌گذارد که با کوچک‌ترین کار سر او فریاد بزند، وقتی قدر مادر را ندانستید اوضاع این‌طور می‌شود، حالا چرا این اتفاق می‌افتد؟! چون خداوند خودش را نسبت به من و شما مسئول می‌داند و خبر دارد که برای ما چه خیر عظیمی وجود دارد.
حضرت امام-رحمة‌الله‌علیه- فردی است که از خمین برای درس خواندن آمده‌اند و قرار هم است که در آخر مرجع شوند، ولی خداوند در ظرف وجودی این آقا رهبری می‌بیند و ایشان را از بقیه‌‌ی افراد جدا می‌کند و بلاهایی از همان سن کودکی بر سر او می‌آورد که ایشان مناسب امر رهبری شوند، چرا؟! چون یک ایمان مخفی در وجود ایشان است که خود امام-رحمة‌الله‌علیه- هم از آن خبر ندارد؛ کسی مثل زبیر! لایه‌ی زیرین او نفاق و لایه‌ی بیرونی‌ او ایمان است، خدای متعال کاری می‌کند که لایه‌ی زیرین زبیر معلوم شود و امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- او را به همه‌ی زبیریان نشان می‌دهد و کسی مثل ظهیر! در لایه‌ی زیرین او ایمان وجود دارد برای همین خداوند ایشان را ذخیره می‌کند و او را جزء اصحاب می‌آورد.
مالک‌اشتر در یکی از جنگ‌ها با خودش گفت امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- منافقین را خوب به هلاکت می‌رساند، من فردا می‌خواهم در این امر به علی-علیه‌السلام- برسم؛ یعنی همان مقدار که او از دشمنان را به هلاکت رسانده است، من هم به هلاکت برسانم! حضرت-علیه‌السلام- خطاب به مالک فرمودند مالک! این چه فکری بود که کردی! من هر کس را که به هلاکت می‌رسانم هفتاد نسل او را می‌بینم، اگر حتی یک فرد از نسل او خوب باشد به هلاکت نمی‌رسانم! پس خداوند مومن را در ظرفی مورد آزمایش قرار می‌دهد تا اصل او روشن شود.
در زمان امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- دادگاه و آزمایشگاه نبود، هر وقت می‌خواستند افراد حلال‌زاده را از حرام‌زاده تشخیص دهند کودکانی را که مشکوک بودند در یک فاصله‌ای روبه‌روی امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- قرار می‌دادند و حضرت امیر-علیه‌السلام- را به او نشان می‌دادند، اگر کودک به امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- نگاه می‌کرد و می‌خندید، متوجه می‌شدند که حلال‌زاده است و اگر کودک اخم می‌کرد می‌فهمیدند که حرام‌زاده است، البته الان هم در نجف با همین روش افراد حلال‌زاده را از حرام‌زاده تشخیص می‌دهند.
پس در یک مرحله‌ تکلیف اتصال ولایی ما روشن می‌شود؛ لایه‌ی زیرین بالا می‌آید و معلوم می‌شود در اصل چه‌کاره هستیم؛ حوادث هم خبر نمی‌کند که توسط چه امری این اتفاق می‌افتد! ممکن است با یک امر ساده مثل انتخابات که طی آن دو نفر به میدان می‌آیند یا با یک تلویزیون به این ترتیب که تلویزیون چند کانال دارد و از یک شبکه اذان یا قرآن پخش می‌شود، مگر پخش اذان یا قرآن چه‌قدر طول می‌کشد، ولی یک فردی می‌بینید کانال را تغییر می‌دهد که آن را نشنود! اگر هم می‌خواهید فیلم سینمایی نگاه کنید باید حواستان باشد که چه امری را زیر پا می‌گذارید. یا به عنوان مثال شما در منزل فرزندانی دارید که در بین آن‌ها یک فرزند خیلی خوب و نمازخوان، ولی بی‌زبان و احساساتی است و یک فرزند دیگر زبان او خوب می‌چرخد، در حالی‌که مثل فرزند قبلی سالم نیست، اگر پدر و مادری او را دوست داشته باشند دیگر کار تمام است، چون خداوند تکلیف را معلوم کرده است و می‌گوید من این فرد را دوست دارم، ولی شما برخلاف پسند خداوند آن دیگری را دوست دارید یا یک فردی برای فرزند شری که می‌خواهد به دانشگاه برود هزینه می‌کند، ولی وقتی آن فرزند دیگر او که اهل مسجد است مبلغی می‌خواهد تا یک مفاتیح بخرد یا به مشهد برود در جواب او می‌گوید وقت پیدا کردی! حضرت-علیه‌السلام- فرمودند در راه ما خرج کنید که اگر در راه ما خرج نکنید مجبور می‌شوید در مسیری که نمی‌خواهید خرج کنید.
شما ممکن است که در یک چشم برهم زدن گمراه شوید؛ نیاز نیست جنگی به پا شود یا جریان امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- یا صفین باشد، نه! این قضیه همین‌جا خیلی راحت و ساده اتفاق می‌افتد؛ می‌بینید در هر خلوتی با همسرش درگیر می‌شود که چرا غذا دیر شد؟! خانه بودی؟! مسجد بودی؟! روضه بودی؟! ولی یک موقع برای یک امر دیگر کوتاه می‌آید.
پس شما یک لایه‌ی زیرین دارید؛ حتما شنیده‌اید که می‌گویند سر به سر طرف نگذارید که کفرش در می‌آید! این حرف خیلی درست است؛ یعنی در وجود شما یک لایه‌ی پنهانی است که خداوند در یک بلا آن را آشکار می‌کند، به‌گونه‌ای که این لایه‌ی درونی در غیر بلا به این آسانی آشکار نمی‌شود، خداوند یک بلا می‌فرستد و آن‌وقت می‌بینید که چه‌قدر حرف‌ها تغییر می‌کند.
فردی می‌‌گفت ما تعدادی بودیم که پیاده به سمت کربلا راه افتادیم، در حالی‌که دو نفر بین ما بودند که خودشان را خیلی عجیب ولایتی نشان می‌دادند! آن‌جا آب نداشتیم و آفتاب طوری داغ بود که نزدیک بود جان خود را از دست بدهیم؛ دیدم که این دو نفر چه‌قدر حرف‌های نامربوط زدند! حتی به خود سیدالشهدا-علیه‌السلام- هم حرف‌های نامربوط زدند! شاید به ذهن خود آن‌ها هم نمی‌رسید که یک روزی درون آن‌ها آشکار شود.
دنبال محک خودتان در کارهای بزرگ نباشید! در همین نمونه‌هایی که گفتم؛ مثل دیدن‌ تلویزیون یا همان فرزندی که در خانه دارید، بگردید و ببینید میل شما به کدام طرف است! فردی نزد حضرت-علیه‌السلام- آمد و گفت آقا! من خیلی می‌ترسم که منافق باشم! از کجا متوجه شوم که منافق نیستم؟! -جان عالمی فدای اهل‌بیت-علیهم‌السلام- هر یک روز که در خانه‌ اهل‌بیت باشید چه‌قدر شما را بالا می‌برند و تربیت می‌کنند- حضرت-علیه‌السلام- فرمودند وقتی در خانه تنها هستی، طوری‌که هیچ‌کس در خانه نیست و فقط خودت هستی زمانی‌که صدای اذان می‌آید میل داری نماز بخوانی؟! آیا برای ادای نماز بلند می‌شوی؟! گفت بله یا رسول‌الله! حضرت فرمودند تو منافق نیستی، چون آن‌جا هیچ‌کس نیست! و این یک نوع محک است.
وقتی شمشیر زبیر را خدمت حضرت-علیه‌السلام- آوردند امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- گریه کردند و بعد فرمودند چه‌قدر زبیر با شمشیر خود پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم- را خوشحال کرد و غبار غم از چهره‌ی رسول خدا-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم- برداشت، ولی اصلا به کار نیامد.
می‌دانید ابن ملجم چه کسی است؟! وقتی علی-علیه‌السلام- خلیفه‌ی چهارم شد ابن‌ملجم-لعنة‌الله‌علیه- با گروهی از اهل یمن خدمت امیرالمؤمنین-علیه‌السلام- آمدند؛ سخن‌گوی اهل یمن بلند شد و صحبت کرد بَخٍّ‌بَخٍّ یا علی! خیلی خوشحال هستیم که شما را ملاقات کردیم و خیلی از ایشان تعریف کرد! حضرت فرمودند ابن ملجم! تو قاتل من هستی! ابن‌ملجم گفت من؟! حضرت فرمودند، بله! گفت یا علی! با کدام دست شما را به قتل می‌رسانم؟ فرمودند با دست راست من را در مسجد و در محراب نماز از بین می‌بری! در ابتدا حضرت-علیه‌السلام- یک مقدماتی را مطرح کردند، چون ابن‌ملجم زیر بار نرفت و نپذیرفت حضرت-علیه‌السلام- فرمودند آیا این لقبی که می‌گویم مگر لقب تو نیست؟ گفت نه! ممکن است لقب کس دیگری باشد؛ حضرت-علیه‌السلام- فرمودند مگر آن زن یهودی که به خانه‌ی شما آمد با این لقب تو را صدا نزد؟ گفت بله! وقتی ابن‌ملجم به حرف امیرالمومنین- علیه‌السلام- اطمینان کرد گفت آقا! اگر امکان دارد همین الان دست من را قطع کنید؟ حضرت-علیه‌السلام- فرمودند این کار قصاص قبل از جرم است! ولی برو و خودت را تغییر بده.

و صلی الله علی محمد و آله

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فاطمیه؛ شب‌سوم؛ ۱۳۸۳