qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

امیرالمومنین-علیه‌السلام- چهره‌ی واقعی معرفت خدا و دین

ولادت پر خیر و برکت و عظیم الشان امیرالمومنین-علیه‌السلام- بر شما مبارک باشد. این تولد، ولادتِ ولایت هم هست و خدای متعال این ولادت را نقطه‌ی تاریخی برای هدایت خودش قرار داد و گمراهی را آشکار کرد و وعده‌های خودش که سرّ مکنون و ناپیدا بود را ظاهر کرد.
در باب معرفتِ این تولد و ولادت پر خیر و برکت نکته‌ی مهمی هست که باید به آن توجه کرد؛ خدای متعال از ابتدای خلقت تا قبل از ولادت امیرالمومنین-علیه‌السلام- به یک نحو خدایی کرده و از ولادت امیرالمومنین-علیه‌السلام- به بعد یک نحوه‌ی دیگری از خدایی خودش را بروز داده است؛ یعنی خدا می‌خواهد آن‌چه را که سِر و پنهان بود و بین خودش و پیامبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌و‌سلم- و امیرالمومنین-علیه‌السلام- و فاطمه‌ی زهرا-سلام‌الله‌علیها- بود را از این به بعد برای بعضی از مخلوقاتش آشکار کند. نکته‌ی دیگر این‌که پذیرش توحید و قبول خدای متعال و اطاعت از پروردگار جزو خواسته‌های خدا بود و خدای متعال با فرستادن انبیا-علیهم‌السلام- می‌خواست بندگانش تابع او باشند و امر و نهی الهی بین مردم جاری بشود. خوب دقت کنید، این اطاعتی که خدا از جانب بندگان می‌خواست و قرار بود روزی در روی زمین پیاده و پذیرفته بشود، یک حد کودکانه از هدایت و تربیت بود؛ یعنی تا قبل از ولادت امیرالمومنین-علیه‌السلام- خدا یک هدایت بچه‌گانه و کودکانه‌ از مردم می‌خواست؛ یعنی یک هدایت ساده و دم دستی که مردم بگویند (لا اله الا الله)، بگویند خدا. مردم این ضعف را داشتند و همین کلمه‌ی توحید و خدا را نتوانستند بگویند؛ حتی این کشش را نداشتند که حرف الف در الله را بپذیرند و برای همین خدا ولایت را نگفت و به آن‌ها مهلت داد که ظرفیت‌شان را بالا ببرند تا وقتی‌که زمان ولادت امیر‌المومنین-علیه‌السلام- رسید.
لذا شما می‌بینید نوح-علیه‌السلام- چقدر زحمت می‌کشد و چیزی کمتر از هزار سال در بین مردم است، ولی وقتی زمان سوار شدن در کشتی فرا می‌رسد تعداد کسانی که خدا را پذیرفتند این‌قدر کم است که کشتی پر نمی‌شود و کشتی بیشتر از حیوانات است تا نسل‌شان منقرض نشود.
شما موسی-علیه‌السلام- را ببینید؛ وقتی که هفتاد نفر از تربیت شدگان و مخلصانش را به کوه طور می‌برد، جبرئیل خبر می‌دهد این‌ها منافق هستند. خودِ پیغمبر اکرم-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- را نگاه کنید؛ بیست و سه سال زحمت می‌کشد، خدا برای این‌که به پیغمبر بگوید که خبری نشد، مردم را محک زند و آن معرفت حقیقی که امیرالمومنین-علیه‌السلام- هست را نشان می‌دهد، لذا (ارتد الناس) همه مرتد شدند. مثلا همه‌ی دانش آموزان یک مدرسه در امتحانات نمره‌ی بیست می‌گیرند، اما وقتی از همین دانش آموزان در آموزش و پرورش امتحان گرفته می‌شود هیچ کدام نمره‌ی قبولی نمی‌گیرند، با این‌که این‌ها فکر می‌کردند بهترین نمره را می‌آورند، ولی وقتی امتحان بعدی را دادند دیدند که این‌جور نبوده است.
علی-علیه‌السلام- آن چهره‌ی واقعی معرفت خدا و دین بود که وقتی به مردم عرضه شد، دیدند راجع به او چیزی نمی‌دانند و مرتد شدند. با این‌که نماز می‌خواندند و روزه می‌گرفتند ولی خدا را نمی‌شناختند، چون علی-علیه‌السلام- ملاک خدا بود.

امیرالمومنین-علیه‌السلام- روزه‌ و نماز و حج واقعی بود، لذا وقتی به آن‌ها معرفی شد دیدند او را نمی‌شناسند و قبول نکردند و همه برگشتند و مرتد شدند. پس خدا یک نیم‌چه هدایت، یک درست‌یابی کودکانه بین مردم قرار داد که آن‌ها به همین معتقد بشوند.
قرار شد با ولادت امیرالمومنین-علیه‌السلام- آن جریان واقعی و آن حقیقتی که خودِ خدا می‌خواهد ایجاد بشود شکل بگیرد و این خلقت و این شاکله خصوصیاتی دارد که مومن را به وجود می‌آورد.
(خوب دقت کنید) مثلا شما کربلایی کاظم را در نظر بگیرید؛ کربلایی کاظم در یک لحظه حافظ کل قرآن می‌شود و به زوایای آن مطلع می‌گردد، حالا یک نفر در صورت عادی باید پنجاه سال صد سال برود در حوزه درس بخواند تا با قرآن آشنا بشود! کربلایی کاظم فقط حافظ قرآن نبود، شأن نزول‌ها را هم می‌دانست. ایشان می‌گفت که هیچ کس از شأن نزول‌ها از من سوال نپرسید و همه از ظاهر قرآن از من پرسیدند و در آخر عمر حسرت او این بود. ببینید یک‌دفعه همه چیز در وجود او شکل گرفت، مومن هم همین هست.
آن مسیری را که حضرت نوح-علیه‌السلام- در معتقد کردن مردم باید برود و به آن‌ها خرده خرده بگوید تا معتقد بشوند، در جریان امیرالمومنین-علیه‌السلام- اصلا این راه نیاز و لازم نیست که مومن مثلا قرآن را بفهمد، چون وقتی مومن امیرالمومنین-علیه‌السلام- را در وجودش قبول کرد جلوتر از قرآن است و معارفی که در وجودش قرار گرفته، همان قرآنی هست که دیگران باید سال‌ها بخواند و به او توضیح بدهند. خدایی که قرآن می‌خواهد معرفی کند، مومن آن خدا را دقیق می‌شناسد؛ دشمنی را که قرآن می‌خواهد معرفی کند، مومن بدون این‌که قرآن خوانده باشد دقیق او را می‌شناسد.
آن فطرت زنده‌ای که مومن می‌خواهد شکل بدهد و راهش را روشن بکند، در ولایت امیرالمومنین-علیه‌السلام- است.
ببینید ولایت امیرالمومنین-علیه‌السلام- با وجود ما چه کرده است؛ فرازهایی از جامعه‌ی کبیره را بخوانیم؛
(من والاکم فقد وال لله ) همین که علی-علیه‌السلام- را پیدا کردی و او را دوست داشتی، یعنی خدا را پیدا کردی. (والله و الا نوح) نوح-علیه‌السلام- می‌خواست همین را بگوید که خدا را بشناسید.
(من عاداکم فقد عادالله ) هر کس دشمنان علی-علیه‌السلام- را بشناسد، دشمنان خدا را شناخته است.
(من عطاکم نجی) نزد موسی-علیه‌السلام- هم رفتند ولی نجات پیدا نکردند. قرار شده آن معارف کودکانه و ساده، تبدیل به معارف بزرگ بشود،
به محض این‌که به امیرالمومنین-علیه‌السلام- رسیدند یک‌دفعه همه چیز به قلب‌شان آمد؛ (فاز من تسمک بکم )
(و امن من لجا الیکم هدی ) و هدایت شدند.
(من اعتصم بکم )در همان لحظه‌ی اول.
(من اتبعکم فالجنه ماورا ) آن‌ها به چنین چیزی ضمانت ندادند، اما هرکس دنبال علی-علیه‌السلام- راه بیفتد جنت مال اوست و اصلا معلوم هست که جای او در بهشت است.
(و من خصنا به من ولایتکم طیبا لخلقنا) ببینید این خلقت آلوده، خلقتی که دست کاری شده، به یک خلقت معطر و قابل قبول تبدیل می‌شود.
شخصی نزد پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- آمد و گفت: هنوز جاهلیت همراه من هست و از وجود من بیرون نمی‌رود. پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- فرمود: کاری نمی‌توانم بکنم! خلقت را که نمی‌شود عوض کرد، ولی اگر این فرد علی-علیه‌السلام- را قبول می‌کرد چیزی از جاهلیت در او نمی‌ماند.
(طهارة لا نفسنا ) مگر می‌شود این نفس را هدایت کرد؟ معارف کودکانه آدم را عقب نگه می‌دارد.
مگر این نفس تربیت می‌شود؟! نفس که تربیت نمی‌شود! به محض این‌که امیرالمومنین-علیه‌السلام- و اولادش را قبول کردی نفس طاهر می‌شود.
می‌گفتند خیلی از این جمعیتی که در اربعین به کربلا می‌رفتند از سر به بالا شکل حیوان داشتند، قبل از این‌که وارد کربلا بشوند می‌بینند که حضرت ابوالفضل-علیه‌السلام- روی یک تخت نشسته‌اند و جلوی ایشان استخر آب است و حضرت سرهای همه‌ی کسانی که به کربلا می‌روند را داخل این آب می‌کنند و وقتی سرهای آن‌ها را از آب بیرون می‌آورند، آن‌ها به صورت انسان و آدم‌های نورانی به خدمت امام حسین-علیه‌السلام- می‌روند.
(تزکیه لنا) چه چیز می‌تواند تزکیه کند؟ شما فکر می‌کنید تزکیه‌ی نفس کار ساده‌ای است؟! نفس مگر تزکیه می‌شود؟! مگر نفس با چهار تا عمل و چهار تا ذکر و چهار تا ریاضت عوض می‌شود؟! اما همین که نور محبت امیرالمومنین-علیه‌السلام- و ولایت علی-علیه‌السلام- به فرد می‌تابد، او تزکیه می‌شود و اصلا نفس عوض می‌شود.
خب تکلیف گناه چه می‌شود؟ (کفارة لذنوبنا) کفاره‌ی گناهان را یک جا پرداخت کردند. سیدبن‌طاووس می‌گوید من مناجات امام زمان-عجل‌الله‌تعالی- را در سرداب شنیدم و دیدم حضرت-علیه‌السلام- می‌فرماید: خدایا این‌ها گناه کردند، آن‌ها را به ما ببخش. شما اجازه دارید بگویید به حق محمد، به حق علی، به حق فاطمه، این اسامی در نزد خدا حق دارند. یعقوب و یوسف-علیهم‌السلام- نزد خدا حق ندارند، یوسف در دعایش گفت خدایا به حق یعقوب! جبرئیل نازل شد که چه می‌گویی؟! یعقوب چه حقی نزد خدا دارد؟!
تکلیف شما را باید محمد و آل محمد معلوم کنند، این‌ها در نزد خداوند حق دارند و باید آن‌ها را دوست داشت و قبول کرد تا خدا شما را قبول کند.
مثلا پنجاه نوع برنج هست که همه هم‌شکل هستند، اما شما هر برنجی را قبول نمی‌کنید و دنبال یک برنج مرغوب و خوش‌پخت و خوب هستید. حالا خدا هم این همه آدم را قبول نکرد و گفت: هرکس محبت علی-علیه‌السلام- را قبول کرد من قبولش کردم.
(محمل لعلکم)خوب دقت کنید؛
همین که ولایت علی-علیه‌السلام- را قبول کنید تحمل و ظرف پیدا می‌کنید، و الا این ظرف‌ها، ظرف‌هایی نیست که علم خدایی و توحید در آن جا بگیرد، صد تا سوراخ دارد. الان کنار خانه‌ی کعبه مدام قرآن می‌خوانند، این کجا قرار می‌گیرد؟ هیج‌جا، چون ظرفی نیست! مثل این می‌ماند که شما یک سی‌دی را پر کرده باشید، باز من می‌گویم این سی‌دی یک ارج و قربی دارد ولی آن‌ها ندارند؛ انگار یک ربات دارد نماز می‌خواند و تاثیری در آن ندارد.
پس به محض این‌که علی-علیه‌السلام- را قبول کردید تحمل و ظرف پیدا می‌کنید. لذا من به رفقا می‌گویم این‌قدر دست و پا نزنید که من این علم را پیدا کنم آن علم را یاد بگیرم؛ همه‌ی این علم‌ها در وجود شما هست، منتها باید بیایید و در‌ِ خانه‌ی اهل‌بیت-علیهم‌السلام- بنشینید تا این علم‌ها یادتان بیاید؛ باید آن‌قدر قال الصادق بگویید تا این علم بیرون بیاید. اگر روایات چهارده معصوم-علیهم‌السلام- را نخوانید این علم پایین می‌رود.
پس علم در وجود ما هست، اصلا ما تمام مطالب اهل بیت-علیهم‌السلام- را کلاس دیدیم و خودِ امیرالمومنین-علیه‌السلام- در آن کلاس حرف زده است. در روایت هست که خود حضرت-علیه‌السلام- با ما حرف زده و خدا را معرفی کرده است، (ان شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا).
(فاز الفائزون بولایتکم) اگر کسی ولایت علی-علیه‌السلام- را قبول کرد،
(بکم یسلک الی الرضوان)امضا می‌شود که با آن‌ها به رضوان برود. رضوان جای انبیاست، ما دو قدمی ثواب هم نمی‌توانیم برویم، تا پشت در بهشت هم نمی‌شود رفت، ولی با ولایت امیرالمومنین-علیه‌السلام- می‌شود، اگر کسی با اهل‌بیت-علیهم‌السلام- بیاید به او عطا می‌شود.
(علمنا الله معالم دیننا) خدا به واسطه و به موالات اهل‌بیت-علیهم‌السلام- معالم و حقایق دین را به ما آموخت. (علمنا الله) یعنی آن علمی که نزد خدا بود و به ائمه-علیهم‌السلام- داد، یعنی علمی که پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- بلد بود، نه یک توحید کج و کوله! نه یک حجی که چیزی در آن نیست! نه به نمازی که از اول تا آخر فقط کفر است و خودِ خدا او را لعن می‌کند. چنین مصلایی بدون ولایت علی-علیه‌السلام- پوک است.
(اصلح ماکان فسد دنیانا) اگر با اهل‌بیت-علیهم‌السلام- باشیم امور ما اصلاح می‌شود. چه موقع افساد پیش می‌آید؟ زمانی که از اهل‌بیت-علیهم‌السلام- دور می‌شویم و برای آن‌ها خرج نمی‌کنیم، زمانی که برای ائمه-علیهم‌السلام- گریه نمی‌کنیم و در شادی آن‌ها نمی‌خندیم، زمانی که اسم‌مان اسامی آن‌ها نیست، زمانی که خانه‌هایمان خانه‌های این‌ها و قصه‌هایمان قصه‌های اهل‌بیت-علیهم‌السلام- نیست.
یک مشت چرندیات، خوزعبلات، لاطائلات، جفنگیات و اراجیف را به هم بافتند؛ از مولوی بگیر تا شفیق بلخی و… . فرد یک عشق مجازی درست کرده و طوری صحبت کرده و بعد هم اسمش را گذاشته با خدا دارم صحبت می‌کنم! کدام خدا؟! خدایی که در آن شراب هست!؟ خدایی که در آن نی و دف هست؟! خدایی که در آن سماع و رقص هست؟! خدایی که در آن معصیت است؟! در آن شطرنج و نرد است؟!خدایی که در آن موسیقی هست؟! این‌ها پیغمبرِ موسیقی شدند و مجبور هم شدند که این‌جوری بشوند، چون از راه دور افتادند.
اگر کسی قورمه سبزی مادرش را نخورده باشد می‌رود فست فود می‌خورد و بعد هم صد جور مرض در وجودش ایجاد می‌شود، چرا؟ چون غذای طبیعی نخورده است.
وقتی هوای کوهستان را استشمام نکنید باید دود گازوئیل بخورید! باید بروید هوای پاک را استشمام کنید تا ریه‌ها باز شوند، نه این هوایی که شما دارید مصرف می‌کنید!
اگر از در خانه‌ی اهل‌بیت-علیهم‌السلام- دور بشوید، فضا آلوده هست، حالت قرمز است، منتها چه کسی این را بفهمد؟! مهم این است که بفهمید اگر یک ذره از این در آن‌طرف‌تر رفتید هوا طوفانی هست و باید برگردید و این فهمش خیلی سخت است.
(بموالاتکم تمت الکلمه) این را خوب دقت کنید؛ به موالات شما آن‌چه که باید از خدا می‌دانستیم را به تمامه فهمیدیم.
(عظمت النعمة) و این برای ما نعمت عظیم شد، نه آن حرف‌ها!
(وائتلفت الفرقة) به واسطه‌ی شما همه‌ی پراکندگی‌ها از بین رفت.
ببینید الان چقدر تشویش افکار دارند، چقدر نحله‌های باطل درست شده و چقدر مکاتب باطل دارد به وجود می‌آید، چرا؟ چون از اصل دور ماندند.
(بموالاتکم تقبل الطاعة المفترضه) طاعت که برای خداست، کسی طاعت مفترضه را خوب انجام می‌دهد که در خانه‌ی اهل‌بیت-علیهم‌السلام- باشد، غذای این‌ها را خورده باشد، کلام این‌ها را شنیده باشد، به سیره‌ی این‌ها عمل کرده باشد، دعاها و نمازهای این‌ها را خوانده باشد و به یاد ایشان باشد و اگر این شد آن ثمره حاصل می‌شود.
یک مثال بزنم؛ ماشین‌حساب‌هایی که الان دست نون خشکی‌ها هست برای این است که آن‌ها نرفتند ریاضی یاد بگیرند و چهار عمل اصلی بخوانند، نرفتند لگاریتم و تانژانت و… را یاد بگیرند، ولی همه‌ی این‌ عملیات ریاضی در ماشین‌حساب هست و آن‌ها هم می‌فهمند اگر مثلا چهار را ضرب در چهار بکنند جوابش شانزده می‌شود و قیمت نان خشک را با صاحبش حساب می‌کنند، ببینید او بلد نیست چهار چهارتا می‌شود شانزده تا، ولی می‌داند اگر این دکمه را بزند عدد درست می‌شود.
اگر کسی در دستگاه اهل‌بیت-علیهم‌السلام- آمد، وجودش را مثل همین ماشین حساب درست می‌کنند؛ هم خدا را می‌فهمد، هم پیغمبر را می‌فهمد، هم بهشت را می‌فهمد، هم جهنم را می‌فهمد، هم دشمنی را می‌فهمد، هم دوستی را می‌فهمد، هم حیات طیبه را می‌فهمد، هم بطلان را می‌فهمد، هم حق را می‌فهمد و هم صراط را.
مدام می‌گویند اخلاق، کدام اخلاق؟ اخلاق یونانی اخلاق است؟! مردم را سرگرم کرده، در ماه یک جلسه دو جلسه می‌گذارد!
شخصی می‌گفت من هفت سال هست که دارم پیش این آقا می‌روم و اصلا نفهمیدم چکار باید انجام بدهم! به او گفتم برو در خانه‌ی امام حسین-علیه‌السلام- یک ساعت گریه کن، برو جلوی ضریح امام رضا-علیه‌السلام- و زیارت‌نامه بخوان، بعد می‌فهمی اصلا عمق اخلاق چیست و چه تحول روحی برایت ایجاد می‌کند.
ما با رفقا در حرم امام رضا-علیه‌السلام- نشسته بودیم و به آن‌ها گفتم این مردم را نگاه کنید؛ مردم خودشان هم نمی‌دانند در این صف فشرده‌ای که هستند و دور ضریح می‌چرخند، بعد چه اتفاقی برای آن‌ها می‌افتد. این چهار چوب که عتبه‌ی امام رضا-علیه‌السلام- هست و مردم آن را می‌بوسند باب حطه است و
از گناه و جهالت و خرافات چیزی در وجود آن‌ها باقی نمی‌ماند و همه پاک می‌شوند، حالا بروید زندگی کنید و حیات طیبه‌ را پیدا کنید.
من به دوستان خودم دارم می‌گویم و این را خوب گوش کنید و مغرور نشوید بگویید ما در خانه‌ی اهل‌بیت-علیهم‌السلام- هستیم.
شما هر دفعه در خانه‌ی اهل بیت-علیهم‌السلام- آمدید و صحبتی را شنیدید، یک گمراهی از شما برداشته شده! نگویید من در خانه‌ی اهل‌بیت-علیهم‌السلام- هستم و آن‌ها را قبول دارم، نه خیر! هر دفعه که آمدید یک مرحله از گمراهی شما برداشته می‌شود، پس احساس بی‌نیازی نکنید.
من به رفقای خودم گفتم و این در روایت هم هست؛ همیشه خودتان را گمراه فرض کنید و بگویید (اهدنا الصراط المستقیم). همیشه خودتان را دور از اهل‌بیت-علیهم‌السلام- بدانید و وقتی آمدید بگویید من را دوباره به خودتان نزدیک کنید؛ مدام (ان تقرب الیکم) بگویید، بگویید دستم خالی هست باز آن را پر کنید. این فضا وسیع هست، این معارف و این علم وسعت دارند و غنی هستند.
پیامبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- وقتی به معراج رفت، با حضرت ابراهیم-علیه‌السلام- و حضرت جبرئیل کاروانی از شتر را می‌بینند که در پشت‌شان بار هست و دارند می‌روند، حضرت ابراهیم می‌خواهد رد شود که پیامبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- دست او را می‌گیرد و می‌فرماید: بگذار این شترها بروند بعد ما رد می‌شویم. ابراهیم-علیه‌السلام- می‌گوید یارسول‌الله از موقعی که من یادم هست این شتر‌ها دارند می‌روند و کاروان‌شان تمام نمی‌شود تا ما بتوانیم برویم. پیامبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- از جبرئیل می‌پرسد جریان این شترها چیست؟ جبرئیل می‌گوید: یارسول‌الله این شتر‌ها از اول خلقت همین‌جور دارند می‌روند و تا قیامت هم ادامه دارند و بار این‌ها فضائل امیرالمومنین-علیه‌السلام- هست که تمام شدنی نیست.
(مثل علی مثل قل هو الله احد)، یعنی چه قل هوالله احد؟ یعنی جان توحید قل هو الله احد است و اگر ما علی نگویید نمی‌توانید بفهمید خدا واحد هست.
با علی-علیه‌السلام- هست که از شرک و کفر و نفاق بیرون می‌آیید، لذا شما می‌بینید در جنگ احزاب دشمنان امیرالمومنین-علیه‌السلام- هم از مشرکین بودند، هم از کفار بودند و هم از منافقین.
رفقا این برای ما یک عنایت است؛ ما هزار و خورده‌ای سال با جریان امیرالمومنین-علیه‌السلام- فاصله داریم و خدا ما را انتخاب کرده و دیگر کسی به این انتخاب و به این عیار نمی‌رسد که شما رسیدید.
شما زندگی بزرگان نیشابور را بخوانید، داستان واقفیه و داستان ناووسیه را بخوانید، داستان کیسانیه و زیدیه را هم بروید بخوانید. تحمل چهارده معصوم-علیهم‌السلام- و تحمل ولایت برای همه نبوده است. به این افتخار کنید و بقیه‌ی چیزها را فرع بدانید و برای هیچ چیزی اصالت قائل نشوید.
سربسته به رفقای خودم می‌گویم که اگر کسی آمد و گفت من تفسیر بلد هستم، این فرع است، فرع بر ولایت علی-علیه‌السلام-!
اگر ولایت علی-علیه‌السلام- در وجود کسی قوی‌تر باشد آثارش پیداست و او عالم‌تر از کسی هست که تفسیر بلد است.
کسی که ولایت علی-علیه‌السلام- در قلبش وجود دارد آثارش پیداست و او از کسی که فقه در دستش هست عالم‌تر است. (علمنا الله) چقدر ما بزرگانی از فقه داشتیم که پایشان لنگید!‌ چقدر ما مفسرین داشتیم که جفنگیات گفتند و لاطائلات بافتند و به قرآن نسبت دادند! (علی خیر البشر و من ابا فقد کفر). پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- مکلف شد که به علی-علیه‌السلام- معتقد بشود و خدا به او فرمود اگر ولایت علی-علیه‌السلام- را ابلاغ نکنی، برای ما هیچ کاری انجام نداده‌ای!
پیامبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- می‌فرماید: وقتی به معراج رفتم، از یک جایی به بعد جبرئیل هم نتوانست بیاید و گفت یا رسول الله، اگر من بیایم بال‌هایم می‌سوزد و همان‌جا ماند.
پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- می‌فرماید که به جایی رسیدم که با خود خدا صحبت کردم، نه این‌که خدا دیده شده، نه! (قاب قوسین او ادنی) با خدا صحبت کردم و آن بهترین ساعت زندگی‌ام بود و خدا با صوت علی-علیه‌السلام- با من صحبت کرد. من پرسیدم خدایا چرا با صوت علی-علیه‌السلام- با من صحبت کردی؟ جواب آمد که پیغمبر، همان‌طوری که وقتی می‌خواستیم با موسی صحبت کنیم هیبت برد، نمی‌خواستم تو هم این‌چنین بشوی، لذا با صوت علی-علیه‌السلام- با تو صحبت کردم که احساس انس بکنی و خیالت راحت باشد.
پیامبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- می‌فرماید: من از معراج آمدم و اولین کسی را که در راه دیدم امیرالمومنین-علیه‌السلام- بود که داشت می‌آمد، حضرت-علیه‌السلام- تبریک گفت و بعد فرمود: یا رسول الله اجازه می‌دهی حرف‌هایی که بین شما و خدا بود را بگویم و دیدم علی-علیه‌السلام- از همه‌ی آن‌ها مطلع هست.
علی-علیه‌السلام- جان پیامبر است و افتخار پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- این بود که یک وصی و جانشینی دارد که مثل خودش است و هر چه می‌داند او هم بلد است و دلبستگی‌اش به امیرالمومنین-علیه‌السلام- برای این بود.
حضرت-علیه‌السلام- فرمود: آخر شب اعمال‌تان را نگاه کنید؛ اگر عمل بدی داشتید استغفار کنید و اگر عمل خوبی انجام دادید الحمدلله بگویید و در آخر هم یاد امیرالمومنین-علیه‌السلام- کنید. پیغمبر-صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم- فرمود: هر کس با این نسخه بخوابد در صحیفه‌ی اعمالش هیچ بدی نیست و در آن همه‌ی خیرات هست.
پس وقتی می‌خواهید بخوابید این را به خودتان یادآوری و عرضه کنید که من علی-علیه‌السلام- و ائمه-علیهم‌السلام- را دوست دارم.
ببینید هیچ چیزی نباید بالاتر از این قرار بگیرد؛ یک موقع بگویید من علم دارم، یا بگویید من چیزی ندارم و این نداری غصه‌ی شما بشود. به خودتان بگویید اگر من علی-علیه‌السلام- را نداشتم چه می‌شد؟‌ شما امیرالمومنین-علیه‌السلام- را دارید و با این زندگی کنید که سرمایه‌ی شماست.
اگر دیدید چیز دیگری دارد شما را اذیت می‌کند بدانید در ولایت ضعف دارید. اگه دیدید مشکلات دارد شما را اذیت می‌کند بدانید وزن و قیمت و ولایت علی-علیه‌السلام- دست‌تان نیست؛ مثل بچه‌ای که بین پفک نمکی و تراول، پفک را انتخاب و تراول را پرت می‌کند و این به‌خاطر این هست که او نمی‌داند با این تراول چقدر می‌تواند پفک نمکی بخرد. ما هم این‌جوری هستیم، الان با یک پفک نمکی بیشتر کیف می‌کنیم و این نباید باشد. باید ولایت امیرالمومنین-علیه‌السلام- در وجودمان باشد.
(الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین والائمة المعصومین).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مورخ: ۹۴/۲/۱۲