qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

راه عبور از ظلمات با امام حسین-علیه‌السلام-

«أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الْرَّجیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُصْطَفیٰ مُحَمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَیِّبینَ الطَّاهِرِين ألمَعصومین وَ لَعنةُ اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعینِ مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین»
«اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ وَتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِکَ وَالْقادَةِ اِلى سَبیلِکَ وَتَرْزُقُنا بِها کَرامَةَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ»
صلواتی برای امام عصر-علیه‌السلام- مرحمت کنید.

راه عبور از ظلمات با امام حسین-علیه‌السلام-

«أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا ۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»
«آیا كسی كه مرده بود و ما او را زنده كردیم، و برای وی نوری قرار دادیم تا در پرتو آن در میان مردم زندگی كند، مانند كسی است كه در تاریكی‌ها است و از آن بیرون شدنی نیست؟! این‌گونه برای كافران آن‌چه انجام می‌دادند، آراسته شد» (سوره‌ی انعام/آیه‌ی ۱۲۲)
قرار است که عده‌ای از مردم در یه مرتبه‌ای، مسیری رو برند که این مسیر اون‌ها رو از تاریکی و ظلمات جدا می‌کنه و بهشون حیات طیبه ارزانی می‌شه و نوری باهاشون قرار داده شده که با این نور حرکت می‌کنند. در نگاه اول ما این‌طوری فکر می‌کنیم که همه با هم داریم زندگی می‌کنیم و زندگی‌هامون یه‌ جورِ، چرا این‌طوری فکر می‌کنیم؟ چون ما اون تغییر و حرکت رو نمی‌بینیم، اون روشنایی و فهم رو از بیرون نمی‌بینیم. در صورتی که دو تا زندگی وجود داره؛ یه زندگی در حیات طیبه‌ است و یه زندگی در ظلمات است.
ببینید خدا یه برنامه‌ی دقیق و حساب‌ شده داره و می‌خواد ما این مراحل رو طی کنیم. کسی که بیرون کار می‌کنه، زحمت می‌کشه، درآمد داره، آخرش می‌خواد بیاد در زندگی پولش رو خرج کنه، خب این پول در عیش، خودش رو نشون می‌ده، می‌خواد بگه من یه زندگی درست کردم. مال ما هم همین است، ما حیات‌مون در این دنیا تعریف نشده؛ یعنی این عبادت‌ها، این کارها، این زمینه‌هایی که ما داریم درست می‌کنیم، قرارِ یه جای ديگه‌ای، یه منزلگاه دیگه‌ای به نام آخرت، یه خونه‌ای درست کنیم و در اون‌جا زندگی کنیم، لذا تلاش‌ها برای اون‌جاست. علامه‌ی مجلسی-رحمه‌الله‌علیه- یه مثال قشنگی می‌زنه، البته گویا این مثال رو از معصوم-علیه‌السلام- نقل می‌کنه. علامه می‌گه یه جایی هست که مردم حاکم رو از بین خودشون انتخاب نمی‌کنند، حاکم غریبه است. این حاکم یه سال حکومت می‌کنه، بعد از یه سال هر چی داره ازش می‌گیرند و با یه لباس ساده، پای برهنه، در یه منطقه‌ی دور رهاش می‌کنند تا اون‌جا هلاک بشه و از دنیا بره، چرا این کار رو می‌کنند؟ تا اون حاکم دوباره به کشور برنگرده و ادعا نکنه می‌خواد حکومت کنه. علامه مجلسی-رحمه‌الله‌علیه- می‌گه پادشاهان مختلف رو این‌طوری آوردند و بردند. این پادشاهی که انتخاب می‌شه اجازه داره در این یه سال هر چه‌قدر که می‌خواد از این کشور استفاده کنه. پول‌ها در اختیارشِ، مایملک و هر چی در خزائن هست مال اونِ و هیچ محدودیتی نداره و به همه می‌تونه فرمان بده، ولی بعد از یه سال هیچ‌کاره است. این پادشاه آخری که از همه چیز خبردار شده بود، رفت در اون منطقه‌ی دوری که قرارِ بعد از یه سال اون‌جا رهاش کنند، در این مدتِ یه سال، اون‌جا یه کاخی درست کرد، خدم و حشم برد، پول و طلا برد، باغات درست کرد و خیلی کارها انجام داد، تا وقتی پادشاهی‌اش تموم شد، از حاکمیت خلع‌اش کردند و با لباس‌های ساده به اون منطقه بردنش، دوباره به یه جای خوب بره! علامه مجلسی-رحمه‌الله‌علیه- می‌گه کار ما آدم‌ها هم مثل این داستان است؛ ما یه عمر در این دنیا می‌دوئیم، بعد آخرِ سر لباس‌هامون رو از تن‌مون در می‌یارند و با یه کفن ما رو می‌فرستند می‌گن بفرما برو! اگه هر کس برای اون‌جایی که داره می‌ره، یه چیزی درست کرده باشه موفق است.
من از نزدیک با مرحوم آقای زارع‌زاده آشنا بودم و روحیات، خُلقیات ایشون رو کاملا می‌شناختم، کسی که دستش پر بود، ولی دست به خیر داشت. می‌رفت حرم امام رضا-علیه‌السلام- و کفش‌ها رو واکس می‌زد، افتخارش هم همین بود. یه شخصی مثل ایشون می‌فهمه که باید این‌طوری زندگی اخروی‌اش رو درست کنه. دوستان ترسیم زندگی ما این است!
حالا ربطش رو با جریان امام حسین‌-علیه‌السلام- دقت کنید. ما اگه بخوایم یه همچین زندگی رو شکل بدیم، با این حالتی که داریم امکان نداره، حالت ما چیه؟ حالت ما یه حالت طغیان است!
قرآن می‌فرماید: «كَلَّآ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَىٰٓ»
«این چنین نیست مسلماً انسان سركشی می‌كند»
«أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَىٰٓ»
«برای این‌كه خود را بی‌نیاز می‌پندارد» (سوره‌ی علق/ آیات ۶و۷)
ببینید من اگه یه جفت کفش خوب بپوشم، یه ماشین خوب زیر پام باشه، اصلا کسی رو به حساب نمی‌یارم، اصلاً نحوه‌ی نشستنم، نحوه‌ی حرف زدنم متفاوت می‌شه، خب این طغیان است!
ببینید هر کسی در ظرف خودش! حضرت موسی-علیه‌السلام‌- شد موسی، یعنی شد پیغمبر! اون شبی که همه‌ چیز به موسی-علیه‌السلام- دادند تا پیغمبر بشه، یه دفعه حضرت موسی-علیه‌السلام- حالت غرور بهش دست داد! امام صادق-علیه‌السلام- می‌فرماید یه حالتی بهش دست داد که نزدیک بود موسی بودن رو از دست بده، چون یه علمی در یه لحظه بهش دادند که قبلا نداشته و حالا یه دفعه شد موسی-علیه‌السلام- ! جبرئیل نازل شد دید موسی-علیه‌السلام- داره از دست می‌ره و دیگه پیغمبر نمی‌شه، بهش گفت موسی! یه لحظه به دریا نگاه کن، حضرت نگاهی به دریا کرد دید پرنده‌ای با یه منقار بزرگی از آسمون پایین اومد، نوکش رو به آب زد و رفت. جبرئیل به موسی-علیه‌السلام- گفت این پرنده با منقارش چه‌قدر آب با خودش برداشت؟ موسی-علیه‌السلام- گفت: هیچی. جبرئیل گفت موسی! علمی که خدا به تو داده، در مقابل علمی که به اهل‌بیت‌‌‌‌-علیهم‌السّلام- داده، همین مقدار است. علم تو در مقابل دریای علم علی-علیه‌السلام- به اندازه‌ی منقار این پرنده‌ است! حضرت موسی-علیه‌السلام- یه خرده خودش رو جمع کرد، ولی هنوز تموم نشده، لازم شد یه بار دیگه به موسی-علیه‌السلام- یه نهیبی بخوره. ببینید من چون می‌خوام یه مطلبی رو بفهمونم این‌طوری حرف می‌زنم، و الا ساحت انبیاء-علیهم‌السلام- خیلی بالاتر از این حرف‌هاست. خب یه چند روز بعد موسی-علیه‌السلام- حضرت خضر-علیه‌السلام- رو دید، خب خضر که پیغمبر نیست، موسی-علیه‌السلام- پیغمبر جزء انبیای اولوالعزم است! خب خضر-علیه‌السلام- مأمور است، وقتی حضرت موسی-علیه‌السلام- پیش خضر-علیه‌السلام- رفت، ایشون مثل یه بچه باهاش رفتار کرد. موسی-علیه‌السلام- گفت من می‌خوام باهاتون باشم، خضر گفت: «قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا» «گفت: [ای موسی!] تو هرگز نمی‌توانی بر همراهی من شكیبایی ورزی» (سوره‌ی كهف/ آیه‌ی ۶۷)
خضر-علیه‌السلام- گفت تو اهل این حرف‌ها نیستی، نمی‌تونی و برو. موسی-علیه‌السلام- گفت بذار باهات باشم، قول گرفت و سه روز با خضر-علیه‌السلام- بود، حالا یه روز کمتر یا بیشتر، ولی نتونست طاقت بیاره!
یه قصه‌ای هم از حضرت یوسف-علیه‌السلام- بگم: یوسف-علیه‌السلام- عزیز مصر شد، حالا موقع اینِ که پدرش حضرت یعقوب-علیه‌السلام- بیاد. وقتی یعقوب-علیه‌السلام- وارد مصر می‌شه، خب خیلی ساده و با پای پیاده داره می‌یاد، یوسف-علیه‌السلام- هم سوار بر است و با خدم و حشم می‌یاد، این‌جا باید یوسف-علیه‌السلام- بر پدرش تواضع می‌کرد، قبل از این‌که همدیگه رو ببینند باید یوسف-علیه‌السلام- زودتر پایین می‌اومد، ولی این چند قدم رو پایین نیومد، اون لحظه یوسف-علیه‌السلام- حالت پادشاهی گرفت! وقتی که یوسف-علیه‌السلام- دستش به افسار اسب بود، جبرئیل نازل شد و گفت تو دستت چی گرفتی؟ یوسف-علیه‌السلام- تا دستش رو باز کرد و می‌خواست بگه افسار است، یه نوری از دستاش رفت. یوسف-علیه‌السلام- از جبرئیل پرسید این چه نوری بود؟ گفت دیگه بچه‌های تو پیغمبر نمی‌شن، بچه‌هات رو از پیغمبری انداختی! حضرت یوسف-علیه‌السلام- گفت برای چی؟ جبرئیل فرمود وقتی سوار اسب بودی، بابات پایین بود. ببینید یه لحظه است!
ما این حالت‌ها رو زیاد داریم، مثلا یه خرده که مدرک تحصیلی‌ام فرق کنه، یه خرده فهمم بیشتر بشه، یه خرده پولم بیشتر بشه، یه خرده خونه‌مون بزرگتر بشه و… من یادم می‌ره داداشم کیه، شاید خیلی وقتِ که اصلا باهاش تماس نگرفتم! خب این‌ها با این مسیر منافات داره.
پس در وجود من یه طغیان است که باید کنترل بشه، این طغیان فقط با یه چیز کنترل می‌شه: با حزن، با حزن، با حزن! غم نه ها! باید یه آتیشی در وجودم همیشگی باشه تا من رو کنترل کنه، تا مستی نکنم! من با یه غوره سردی‌ام می‌کنه، با یه کشمش گرمی‌ام می‌کنه! دوتا بنر برام می‌زنند فکر می‌کنم چه خبر شده! دوتا مصاحبه کردم فکر می‌کنم چه خبر شده و همه چی یادم می‌ره! من با همین حالت غرور و تکبر نماز می‌خونم، می‌گم الله‌اکبر!
یه آقایی از دوستان در مسجد تجریش نماز می‌خوند، گفت یه روزی یه جوانی بعد از نماز اومد گفت: حاج شیخ این چه نماز خوندنیِ؟! گفتم من مگه چه‌طوری نماز خوندم؟ گفت: ما دیدیم وسط رکوع از مسجد بیرون رفتی، همه رو همین‌طوری معطل کردی! حاج‌ آقا گفت: با خودم گفتم من که در محراب بودم، این چی داره می‌گه! یه دفعه متوجه شدم، من خونه یه کار دنیایی داشتم، هی در رکوع می‌گفتم «سبحان ربی العظيم و بحمده» ولی مشغول اون کار دنیایی بودم، این جوان چشمش باز شده بود، این چیزها رو می‌فهمید! خب من هم که دلم می‌خواد این مسیر رو برم، اما این امور نمی‌ذاره، با این حالت مستی و طغیان چه‌طوری این مسیر رو برم؟ خدا براش راه گذاشته، حضرت فرمود در قلوب مومنین از مصیبت حسین-علیه‌السلام- یه حرارتی است که هیچ موقع خاموش نمی‌شه؛”لاتَبرُدُ ابداً”، همه رو پایین می‌یاره، همه رو ذوب می‌کنه!

مرحوم علامه‌ی بحرالعلوم، داره می‌ره کربلا، یه سوال تو ذهنشِ که چه‌طوری می‌شه اگه کسی در مصیبت امام حسین-عليه‌السلام- یه قطره اشک بریزه، خدا گناهان گذشته و آینده‌اش رو می‌بخشه؟ چه‌طوری یه قطره اشک یه همچین کاری ازش بر می‌یاد؟ می‌گه همین‌طور که من عمیقاً در فکر بودم، دیدم یه آقایی سوار بر اسب از من پرسید در چه فکری هستی؟ ایشون هم می‌گه آقا در فکر این هستم که چه‌طوری ممکنِ با یه قطره اشک بر حسین-علیه‌السلام- گناهان گذشته و آینده بخشیده بشه؟ حالا کسی که کنار علامه-رحمه‌الله‌علیه- است کیه؟ امام زمان‌‌-عجل‌الله‌تعاای‌فرجه‌الشریف- است، می‌خواد یه چیزی به علامه بفهمونه. در این مسیری که هر دو با هم دارند کربلا می‌رند، حضرت براش یه قصه می‌گه، می‌فرماید: بحر‌العلوم یه پادشاهی با یه عده خدم و حشم شکار رفت، این صید با سرعت می‌رفت، پادشاه هم دنبال صید می‌ره و از تمام کارگزارهاش فاصله می‌گیره و به منطقه‌ی بی‌آب و علفی می‌رسه، از شدت خستگی و تشنگی و گرسنگی داشت می‌مرد، دید یه خرده اون‌ طرف‌تر یه خیمه است، هر طوری بود خودش رو به خیمه رسوند. در اون خیمه یه پیرمرد و یه پیرزن‌ بودند که یه بزغاله داشتند و از شیر اون زندگی‌شون رو می‌گذرونند. وقتی این دوتا پیرمرد و پیرزن پادشاه رو که نمی‌شناختند دیدند که داره از بین می‌ره، گفتند خوبِ یه شیری از این بزغاله بهش بدیم بخوره، این بزغاله رو هم بکشیم و گوشتش رو کباب کنیم بخوره تا جون بگیره. این‌ها این کار رو کردند. این آقای پادشاه چند روز اون‌جا بود و حالش خوب شد. بعد خدم و حشمش رسیدند و فهمیدند کجاست. پادشاه گفت: این پیرمرد و پیرزن رو در کاخ بیارید تا ما جایزه‌شون رو بهشون بدیم. همه‌ی وزرا رو دعوت کرد، از همه پرسید ما چه جایزه‌ای به این پیرمرد و پیرزن بدیم؟ هر کی یه چیزی گفت، یکی گفت هزار شتر، یکی گفت هزار گوسفند و… پادشاه گفت: اگه من همه‌ی پادشاهی‌ام رو بهشون بدم تازه کار این‌ها رو انجام دادم! حضرت فرمود: علامه! حسین-علیه‌السلام- همه چیزش رو برای خدا داد، اکبرش رو داد، اصغرش رو داد، زینبش رو برد، هر چی مایملکش بود رو با خودش برد و خرج خدا کرد. علامه! خدا اگه خدایی‌اش رو به حسین-علیه‌السلام- بده، کاری نکرده، تازه خدا مثل حسین-علیه‌السلام- شده، خب خدا که نمی‌تونه خدایی‌اش رو به حسین-علیه‌السلام- بده، چون اون مخلوقِ، ولی خدا غیر از خدایی‌اش همه چیزش رو به حسین-علیه‌السلام- داد. لذا عزیزان در دستگاه امام حسین-علیه‌السلام- همه چیز حل شد؛ تکلیف نماز حل شد، تکلیف حج حل شد، تکلیف جهاد حل شد، چرا؟ چون اون محبت، مودت و ولایتی که لازم بود ما با اون یه زندگی سعادتمندانه داشته باشیم، با گریه‌ی بر حسین-علیه‌السلام- بدست آورديم و الان در وجود ماست. ببینید شما در حرم امام رضا-علیه‌السلام – چه حالی دارید؟ اون حالی که در حرم امام‌رضا-علیه‌السلام- دارید دیگه بیرون ندارید. اون حالی که در حرم امام‌رضا‌-عليه‌السلام- دارید، حال ما همونِ، نه اینی که الان این‌جا داریم. وقتی حرم امام‌رضا‌-علیه‌السلام- می‌ریم، حقیقت ولایت رو به ما می‌فهمونند؛ شما می‌بینی حالت خوبه، اعتقاداتت خوبه، اطمینانت به خدا خوبه، برای دعا کردن آماده هستی، حاضری دشمنت رو در حرم ببخشی، حالت بکاء داری، حالت گریه داری، این همون مقدار از ولایتِ که از طرف امام‌حسین‌‌-علیه‌السلام- به ما دادند. به همین جهتِ که شب‌ جمعه حسین! شام جمعه حسین! شب عید فطر، شب‌ قدر، شب‌ غدیر، عید‌ قربان، عرفه، زیارت امام‌ حسین-علیه‌السلام- است! شما یه روز از روز‌های مهم سال رو پیدا کن که زیارت امام‌حسین‌‌-عليه‌السلام- در اون نباشه، چرا؟ چون در همه‌ی این‌ها حسین-‌علیه‌‌السلام- شریک است. اگه حسین-علیه‌السلام- کربلا نمی‌رفت، اگه علی‌اصغرش رو روی دست نمی‌گرفت، اگه علی‌اکبرش رو اون‌طوری نمی‌فرستاد، اگه قاسم رو اون‌طوری نمی‌فرستاد، اگه زينب-سلام‌الله‌علیها- رو اون‌طوری برای اسارت آماده نمی‌کرد، اگه زیر سم اسب‌ها نمی‌رفت، اگه گودال نمی‌رفت، اگه عباسش اون‌طوری وارد شریعه نمی‌شد، اون‌ وقت دستگاه خدا جور نبود! حسین-علیه‌السلام- تمام دستگاه خدا رو درست کرد! ببینید اباعبدالله-علیه‌السلام- به زینب-‌سلام‌الله‌‌علیها- می‌فرماید زینب جان! مواظب باش موقع عزاداری و مصیبت‌ و ناراحتی یه‌طوری عمل نکنی که خدا عمل ما رو نپذیره. ببینید امام حسین-علیه‌السلام- چی‌کار کرده؛ حضرت همه‌ی مایحتاج ما و شما رو در کربلا از خدا گرفت. برای همین خدا گفت اگه کسی یه قطره اشک برای این آقا بریزه، تمام گناهانش رو می‌بخشه. حضرت فرمود: “يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ‏ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ”.
اصلا امام حسین‌-علیه‌السلام- همه‌ی عالم وجود رو تغییر داد! حضرت فرمود: بعد از شهادت امام‌حسین‌-علیه‌السلام- خدا خاک بهشت رو با خاک کربلا مخلوط کرد و بهشت شد بهشت و خوشمزه شد. پس اگه من بخوام این راه رو برم، به اون حزنِ احتیاج دارم، به اون حرارتِ احتیاج دارم، این حرارتِ فقط در کلمه‌ی حسین-علیه‌السلام- است، خدا جای دیگه این رو قرار نداده! مرحوم میرزای‌ شیرازی می‌خواد تکبیرة‌الاحرام بگه، می‌گه صلی‌الله‌علیک‌یا‌ابا‌عبدالله. کتاب دارالسلام رو بگیرید بخونید، خیلی کتاب جالبی است، در خونه‌ها خیلی ارزش داره باشه، یه مسائل متنوعی داره، یه کشکول معارفی است، خواب‌ها رو تعبیر کرده، خواب‌های خوب رو گفته، یکی از حرف‌هایی که محدث نوری در این کتاب نقل می‌کنه این است که خدا نماز رو به راحتی از شما قبول نمی‌کنه، سخت نماز رو قبول می‌کنه.
نماز حجاب داره، ما فقط تکلیف‌مون رو داریم انجام می‌دیم، می‌گیم الله‌اکبر، می‌ریم رکوع و.. و الا دو رکعت نمازی که به درد خدا بخوره ما نمی‌خونیم! مرحوم محدث‌ نوری می‌گه اگه شما نماز رو با تربت امام‌حسین‌-علیه‌السلام- خوندید هیچ فرشته‌ای حق نداره از این نماز سوال کنه، این نماز مستقیما در دست خودِ خداست، چرا؟ چون داستان، داستان امام‌-علیه‌السلام- است! لذا این عُلقه رو با حسین-علیه‌السلام- قوی کنید. این مودت رو با مصیبت‌زدگی، با روضه‌ خواندن بر امام‌حسین‌-علیه‌السلام- زیاد کنید. من سال‌ها دارم می‌گم این مجلسی که می‌یاید چیز با ارزشی هست، اما شما خونه هم دو نفری، سه نفری با خانواده، مجلس داشته باش، یه بار بگو صلّی‌الله‌علیک‌یا‌ابا‌عبدالله. همین‌طور که داره آب می‌ریزه، یاد عطش امام‌حسین-علیه‌السلام- باش. یاد عطش علی‌اصغر-علیه‌السلام- باش، غذا داری می‌خوری یاد گرسنگی بچه‌های امام‌حسین-علیه‌السلام- باش. این رابطه، این علقه، این مودت و حزن رو نسبت به امام‌حسین-علیه‌السلام- ساعت به ساعت عمیق کن که این رابطه و علقه شما رو تا آخر می‌بره. به ما می‌گن شما چرا این‌قدر گریه می‌کنید؟ گفتم این روزگار گریه‌ی آدم رو در‌ می‌یاره؛ به‌ خاطر وضعیت اقتصادی گریه‌ی آدم در می‌یاد، به خاطر قبض برق گریه‌ی آدم درمی‌یاد، یه تصادف، یه مریضی، گریه‌ی آدم رو درمی‌یاره، ولی وقتی برای حسین‌-علیه‌السلام- گریه کردی، آستانه‌ی تحملّت بالا می‌ره. ببینید اون‌هایی که خوب گریه کردند، خوب هم می‌خندند، ولی اون‌هایی که خوب خندیدند باید یه فکری برای خودشون کنند. می‌گن مرد که گریه نمی‌کنه، ولی مرد باید گریه کنه، دنبال بهانه است، بهانه چیه؟ بهانه این است: “صلی‌الله‌علیک‌یا‌ابا‌عبدالله،صلی‌الله‌علیک‌یا‌مظلوم‌”

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سخنرانی؛ محرم ۱۴۴۲؛ هیأت رزمندگان کرج(نورالشهداء)؛ شب دوم؛ ۹۹/۵/۳۱