qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

رعایت حرمت خدا و مؤمنین

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رسول‌خدا-صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم- می‌فرمایند:
«التَّقْوَى إِجْلَالُ اللَّهِ وَ تَوْقِيرُ الْمُؤْمِنِين‏»
«تقوا، بزرگداشت خداوند و گرامی داشت مؤمنان است.»
(مستدرک‌الوسایل/ صفحه‌ی۲۶۷/ حدیث۱۱)
این کلام حضرت یک تابلوست. این تابلو  باید با زیباترین خط نوشته بشه و در بلندترین نقطه نصب بشه. ببینید دو تا جمله‌ست :احترام گذاشتن به خدا و احترام گذاشتن به مومن. این اسمش تقواست. تقوا چیز دیگه‌ای نیست. «التقوا اجلال‌الله» اگه من اهل تقوا شدم، اولین چیزی که از من بروز پیدا می‌کنه، نگهداری موقعیت و شان خدایی، نسبت به خدای خودم در وجود من شکل می‌گیره. این‌که گفته می‌شه «اتق‌الله» یه معنی‌ش اینه که خدا رو برای خودت نگه‌دار.

مجری: یعنی چی‌کار باید بکنیم؟

حاجاقا: حالا چی‌کار باید بکنیم؟ ببینید خدای متعال دستور داره، فرامین داره، امر و نهی داره، الان من همین‌جوری مثال می‌زنم؛ یه نفر فرمانده‌ی نظامیه، یه نفر رئیس اداره‌ست. رئیس اداره یعنی چی؟ رئیس اداره دو تا معنا داره، توی تمام معرفی‌اش از رئیس و فرمانده، دستور هست یا می‌گه این کار رو بکن یا می‌گه این کار رو نکن. ریاست چیز دیگه‌ای نیست. خب حالا اگه من دستوراتی که فرمانده‌ام برای من می‌فرسته و می‌گه انجام بده رو انجام ندم و برعکس با همه‌ش مخالفت کنم، خب الان چی‌کار کردم؟ به این فرمانده احترام گذاشتم!؟ مخالفت کردن خدا هم همین‌طوره. خدا فرمانده‌ی اصلیِ عالم هستی است، عالم رو داره اداره می‌کنه. در همه چیز فرمانش نافذه، در آب‌ها، در کوه‌ها، در آسمان‌ها، در عالم ملائکه، در عالم جن، در همه‌جا فرمانش جاری‌ست. خب! حالا من می‌خوام یکی از این مخلوقات باشم، اگه بگم من خدا رو بزرگ می‌شمارم؛ «اجلال‌الله» باید معنا بده، تقوا به اینه که لازم نباشه، کسی بالا سر من باشه. من الان با شما صحبت می‌کنم، شما نمی‌تونید بفهمید که من الان دروغ می‌گم یا راست می‌گم. بنده هستم که باید رعایت دستور خدا رو بکنم و به شما راست بگم، این معنای اجلال خداست. راست گفتن، توقیر خداست، اول خدا رو نگه داشتم. خدا دستورات دیگه هم داره، جالب اینه که همه‌ی دستوراتش، توقیر‌ مومنین هم هست، نه فقط خدا! درست با هم اومده. تقوا دو چیزه: اول محافظت از خدا، مراقبه از این‌که خدا رو برای خودت نگه‌داری و دوم نگهداری و احترام گذاشتن به مومنین. حالا احترام مومن چیه؟ یعنی حقش رو رعایت کنی، حدودش رو رعایت کنی، شانش رو رعایت کنی. ببینید در مورد هر چیزی همینه، یعنی اگه تونستیم خوب قیمت‌گذاری کنیم، اون شیء برامون با‌ارزش می‌شه، چون براش قیمت گذاشتیم. وقتی با ارزش شد، اون رو نگه‌ می‌داریم، ولی اگه یه چیزی از چشم‌مون افتاد‌، دیگه مراقبتی نداریم. الان این‌جا می‌خوام یه پرانتز باز کنم، یه نکته‌ی تربیتی بگم که خیلی مهمه. چرا یه مادری به بچه‌ش توهین می‌کنه؟ چرا یه مادری به بچه‌ش احترام می‌ذاره؟ چه اتفاقی افتاده؟ مگه اون بچه‌ش نیست؟!
پس چرا دیگه به بچه‌ش احترام نمی‌ذاره؟ به دلیل این‌که از چشم مادر افتاده، بی‌ارزش شده. همین موقعی که با پسرش تو خونه این‌جوری رفتار می‌کنه، اگه بچه‌ی همسایه هم تو خونه‌ باشه و همون شیطنت‌ها رو انجام بده، بازم به بچه همسایه احترام میذاره، به اون چیزی نمی‌گه. اگه من شما رو تو خیابون دیدم، دستم رو روی سینه‌م گذاشتم، یه ذره هم خم شدم، آقا سلام علیکم، حالتون چطوره؟
این نشان دهنده‌ی اینه که من شما رو دوست دارم. براتون احترام قائلم. به شما علاقه دارم، می‌خوام شما رو دوباره ببینم‌. این خیلی مهمه! حالا اگه یه نفر، بیاد خودش رو قایم کنه، از یه گوشه‌ای بره که شما رو نبینه، داره تنفرش‌ رو نشون می‌ده.
البته من باید صداقت داشته باشم تا اون احترام حقیقی باشه. ما توی تعامل هستیم و این تعامل‌ها خروجی داره. ما همه‌ش با هم درگیریم، همه‌ش با هم بده بستون داریم، با این‌که دیده نمی‌شه، یعنی بده بستون‌های ما با همدیگه خیلی وسیعه، ولی دیده نمی‌شه. این دیده نشده‌ها، قوانین نانوشته‌‌ای بین
ما هست، مثلا الان ما باید صله‌ی رحم داشته باشیم، اما حالا فرض کنید، من نروم، کسی هم نمی‌پرسه، چرا نرفتی؟ اتفاقا می‌گن چقدر خوب شد که شما نرفتی، توی این اوضاع اقتصادی یا اوضاع ترافیک و…
الان مجلس ختمه، من نروم خیلی به نفعمه، تشییع جنازه‌ست، نروم خیلی به نفعمه، عیادت مریضه، نروم خیلی به نفعمه. چرا نمی‌روم، چون چرتکه انداختم، حساب کتاب مالی کردم، دیدم نروم به نفعمه.
حالا خدا می‌گه اگه عیادت مریض کردی، ثواب حج بردی. اگه تشییع جنازه رفتی،  ما ثواب برای تو می‌نویسیم، برات فلان مقام رو در نظر می‌گیریم، یعنی داره به من حالی می‌کنه که اگه نروی یه چیز مهمی رو از دست می‌دی.
الان ما چه‌جوری داریم، به یک اموری زندگی می‌کنیم؟ من به شما بگم الان همین مقدار تعهدی که بین مردم هست، همین مقداری که هست، البته این تعهد کم شده، اما باز همین مقدار مسئولیت و تعهدی که بین مردم نسبت به دیگران هست، همه‌ی این‌ها به خاطر حرمت‌هاست، يعنی حرمت‌ها رو قبول کردن، والا اونی که قبول نداره که کلا همه چی رو رها کرده. مثلا توی نگه داشتن حرمت مسجد، ممکنه این حرمت نگه نداره، با کفش توی مسجد بیاد، اما اون می‌دونه که نباید بیاد، این ممکنه با جنابت وارد مسجد بشه، اما اون می‌دونه که نباید بیاد، حتی می‌دونه که توی مسجد صحبت از کاسبی و قیمت‌ و.. نباید بشه، این حرمت‌هاست. توی اسلام سفارش شده که اگه کسی سنش بالا رفته و موهای صورتش سفید شده، حرمت پیدا می‌کنه! یعنی شما وظیفه‌تونه که حرمت نگه‌داری.
خب! حالا ببینید کسی که این‌‌رو قبول نداره و اونی که قبول داره، چقدر رفتارهاشون متفاوته. توی اتوبوس نشسته، جوونه، توانایی داره، یه پیرمرد باعصا سوار می‌شه، اصلا معطل نمی‌کنه، سریع بلند می‌شه و جاش رو به اون می‌ده. دستش رو هم می‌گیره. بهش احترام هم می‌ذاره. ما خیلی به این فهم‌ها توی جامعه احتیاج داریم. این‌ها خلاء هست. یه کسی اومده بود پیش حضرت، گفت: این آقا داره توی شهر گدایی می‌کنه. حضرت پرسیدند که چرا کمکش نمی‌کنند؟ گفت: برای این‌که، این فرد مسیحی است. حضرت گفت: عجب! زمانی که جوان بود و خدمات داشت مسیحی نبود؟!
حالا که پیر شده، از بیت المال بهش بدین. ببینید این یه کلمه‌ست! این شهروند شماست، باید بهش خدمات بدین. حضرت شبانه می‌رفتند به سکوی بلندیی که فقرا می‌خوابیدند و زیر سرشون نون می‌ذاشتن. به حضرت می‌گن که شما می‌دونید، این ها شما رو قبول ندارن و مخالف شما هستن، پس چرا کمک می‌کنید؟! حضرت می‌فرمایند: اگه ما رو قبول داشتن که ما جان‌مون رو براشون می‌دادیم. اما الان فقط می‌خوام زنده بمونند. این برای چیه؟ این برای حرمت‌هاست، یعنی حریم‌ها تحریف شده، شما هرجا دیدی ظلمه، اون‌جا خلا هست، یه حرمتی داره می‌شکنه.

مجری: حاجاقا با توجه به این دو تا مصداق که بیان کردید، اجازه می‌دید من یه سوال بپرسم؟ شما حرمت مسجد رو مثال زدید، یکی هم حرمت بعضی از این بزرگترها و ریش سفیدها. آیا من اجازه دارم تو بحث مسجد، به بهانه‌ی جذب جوان‌ها، حرمت ها رو نادیده بگیرم؟ یا این طرف در خصوص بزرگترها، به بهانه‌ی این‌که روم نمی‌شه، خجالت می‌کشم یا ریا می‌شه، یه سری حرمت‌ها رو نادیده بگیرم؟

حاجاقا: نه! به هیچ وجه.
ببینید اگه ما واقعاً تربیت شده‌ی کتاب و سنت باشیم، همه‌ی این‌ها رو به ما یاد می‌دن که حرکات و سکنات‌مون باید چجوری باشه. مسجد نباید از مسجد بودن بیفته، اول این رو تعریف کنیم؛ شما الان یه جا پارکه، یه جا ورزشگاهه، ما مشکلی نداریم. یه چهار دیواری، اسمش رو ورزشگاه گذاشتن یا یه جای دیگه رو فلان گذاشتن، ولی مسجد صیغه داره، یعنی صیغه خوانده می‌شه، اون فرد این‌جا رو وقف می‌کنه و می‌گه این‌جا برای مسجد باشه. مثل این‌که وقتی صیغه‌ی عقد جاری بشه، این خانوم دیگه برای این مرده. صیغه‌ی مسجد هم که خونده بشه، یعنی این مکان برای عبادته.
اگه یه ذره نجاست روی فرش باشه، با این‌که نماز اول وقت توصیه شده، ولی همه باید اول نجاست رو برطرف کنند. من فی الواقع دارم می‌گم. یه مثال ساده می‌گم، اگه یه تیکه نون برای من حرمت داشته باشه، خم می‌شم، از زمین برش می‌دارم، می‌بوسم، همین‌طور تا برسه به به پدر، مادر، برادر‌ و حتی همسفر من! حضرت فرمودند که یه نفر با شما همسفر شد، اولین حق اینه که اسم و فامیل هم‌دیگه رو بپرسید.
آقا اسم شما چیه؟ خیلی از آشنایی‌تون خوشحالم، بعد هر خوردنی دارید، باهم بخورید و بگو بخند داشته باشید.

مجری: حالا ما اگه این کار رو بکنیم، بی‌کلاسی می‌دونن!

می‌دونید چرا این رو بی کلاسی میدونن؟؟ شما عوارض این بی کلاسی رو ببینید؛ این فرد هزار کیلومتر داره تنها می‌ره، تو خودشه، انسان انس می‌خواد، ولی این‌جا مانوس نداره، اگه توی راه اتفاقی براش بیفته، ممکنه مسموم بشه، خب اگه یه نفر کنارش باشه، خوبه یا نباشه؟
الان حرمت همسایه!  داداش من کجاست؟ بچه‌های من کجا هستن؟ خونه هیچ‌کس نیست، همه مسافرت رفتن. اولین کسی که نزدیک منه، همسایه‌ی منه. روبروی منزل منه. من می‌تونم، چهار قدم برم، در بزنم و بگم همسایه، من حالم خوب نیست، سرم داره گیج می‌ره. اگه رابطه‌م با همسایه خوب نباشه، می‌تونم این رو بگم؟ نه! الان توی آمریکا و اروپا اینجوریه‌. اگه این رابطه خوب باشه و این همسایه بیاد و به من کمک کنه، بدونه که هر کس نسبت به همسایه‌‌ش وظیفه داره، بیاد وقت بذاره، در واقع یه نفر رو نجات داده.
حالا من یه مثال کوچکتر می‌گم؛ مراسم داریم، مهمان زیاد آمده و جای پارک کم داریم یا اتاق کم داریم، منزل همسایه خالیه، می‌گه: آقا! بفرمایید منزل ما.

هست، اما خیلی کمه. اون کمبوده، همون ضرره. مثل نداشتن مروته، مثل نبود شجاعته، مثل نداشتن پوله.   
اگه من با همسایه‌ام این‌طوری تعامل داشته باشم، این الان سرمایه نیست!؟ سرمایه‌ی بزرگیه. این همسایه الان تو مسیر منه، هر روز من رو می‌بره، منم یه جور دیگه تلافی می‌کنم، این الان سرمایه نیست؟! اصلاً برای این کارش ارزش پولی بذار. من الان مسافرت می‌رم، همسایه مراقب خونه منه، این بهتر از کلانتری نیست؟! سرمایه نیست!؟ کلانتری چه‌جوری می‌تونه همه‌ی خونه‌ها رو مواظبت کنه. شما بگو دوربین هم بزارن. ببینید پس پول هم هست. من الان تو خونه‌مون غذا اضافه اومده،‌ ببرم به همسایه بدم. چطور اگه خونه‌ی رو‌به‌رویی، خونه‌ی بابام باشه، احساس تکلیف می‌کنم. الان این پیرمرد هم بابای منه، نانوشته‌ست. این رو کی‌ می‌فهمه؟ کسی که تربیت شده‌ی امیرالمومنین-علیه‌السلام- هست، تربیت شده‌ی امام زمان -علیه‌السلام- هست. ولی کسی که این چیزها رو نمی‌فهمه، می‌گه همسایه کدومه؟! هموطن کدومه!؟ مرز کدومه؟! دشمن کدومه؟! دوست کدومه؟! از اون‌طرف یکی هم  می‌ره، جانش رو می‌ده. این چه جوری این کار رو کرد؟ اصلا ما رو که ندید. مدافعان حرم، اصلاً من رو ندیدن، اما چطور رفتن و از من دفاع کردند. زن و بچه‌ی من رو هم نمی‌شناسن. این‌ها همگی پاشدن و رفتن، حساب داعش رو یکجا رسیدند. خروجی حفظ حریم‌ها، این‌جاست. پس حریم ها را نگه داریم. این‌ها در ابتدا خیلی چیز ساده‌ای نشون داده می‌شه، ولی یه دنیاییه.
التَّقْوَى إِجْلَالُ اللَّهِ وَ تَوْقِيرُ الْمُؤْمِنِين‏
تقوا این نیست، هی بگی خدا،خدا. نخیر! همسایه، همسایه هم باید بگی. همه حرمت‌ها رو جمع کنیم و بخوایم بهش یه تیتر و عنوان بدیم، تقوا می‌شه.
اگه به همه‌ی خوبی‌ها و همه‌ی کمالات بخوایم یک تیتر بدیم، تقوا می‌شه. کسی که تقوا داره، نگاه نمی‌کنه که این باباشه یا نه! نگاه می‌کنه خدا چه تکلیفی بهش داده. این آدم مؤمنه و من نسبت به این مؤمن وظیفه دارم. طرف می‌گه که آقا افغانستان به ما چه؟ بله! به تو چه؟ معلومه به تو چه! سیل زده به ما چه؟ بله! معلومه تو مواظب خودتی که توی لحاف‌ و فرشت آب نیفته، ولی اون کسی که پا می‌شه و می‌ره تو یه نقطه‌ی سیستان و بلوچستان کار جهادی می‌کنه، اون یه چیز دیگه می‌فهمه. اون فهمش بالاست، اما مال من همین پایین‌هاست، می‌خوام یخچال فریزر خودم و بچه‌های خودم پر باشه. فقط خونه‌ی خودم، همین نود متر و صد متر، حتی راه پله ها هم به من ربطی نداره. فقط خونه‌ی خودم!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رادیومعارف؛ برنامه‌ی گنج سعادت؛ ۷ خرداد ۱۴۰۱