qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

فراز12-5

فراز 12-5أَنْتَ الَّذِى وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْما. (۵ )
تو همانی که رحمت و علمش همه چیز را فرا گرفته.

ببینید این خیلی مهم است که وقتی برای مؤمن بحث ترس پیش می آید، گاهی زیادی می ترسد که تبدیل به وحشت می شود .ترسیدنش یک ترسیدنی نیست که برای او یک منعی درست کند نه،بلکه صرف ترسیدن است که یک مقداری یأس درآخر آن هست. یعنی یک ترسیدنی است که آن رسوب انتهایش یأس است این خلاف فرض است قرار نبود که بترسد و ناامید بشود، قرار بود بترسد که گناه نکند، قرار بود بترسد و مواظبت کند و احتیاط کند. خوب برای جبران این ببینید امام چه میفرماید:
( أَنْتَ الَّذِى وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْما):ٍ
این را حاکم کن .خدا رحمتش حاکم است. اصلاً نوع عبور مومن در همه ی مراحل، یک عبور با عافیت است. صدها دست بالاست. برای او یکی از عظیم ترین ملائکه خدا بعد از روح القدوس، میکائیل است. که مقامش از همه ی ملائکه بالاتر است حتی از جبرئیل، یکی از اموری که به دست میکاییل است در رزق ، حکمت است ؛ حکمت تقسیم می کند، علم تقسیم می کند. یکی اینکه آن ملائکه مواظبت دارد بر مؤمنی که استغفار می کند. ائمه ای که دارند استغفار می کند ، مؤمنی که نماز شب می خواند و درقنوتش اللهم اغفر للمومنین و المومنات می گوید. مواظبت دارد برسنگ ریزه هایی که دعا و استغفار می کند. ماهی های که در دریا استغفار می کند، پس مومن در یک عبور با عافیت است. برای همین است که شما به روضه دسترسی پیدا می کنید ، وگرنه روضه یک چیز اندرونی است. این قدری که خدای متعال در روضه، رحمت و برکت گذاشته، در جای دیگری نگذاشته است. روضه است دیگر ؛ روضه از اسمش هم معلوم است، یعنی جنة و بهشت. خود علم که الان شما موفقیت درعلم دارید، این همان عبور با عافیت است. نماز جماعت ، عبور با عافیت است. اطعام و طعام ، عبور با عافیت است. لعن ، عبور با عافیت است. کار خیری که از آدم سر می زند،یا تبیلغ که می روید.

وَ أَنْتَ الَّذِى جَعَلْتَ لِكُلِّ مَخْلُوقٍ فِى نِعَمِكَ سَهْما ( ۶ )
و همانی که برای هر آفریده ای نصیبی از نعمتهایش قرار دادی.

هر مخلوقی یک سهم دارد ، چطور از اکسیژن هوا یک سهم دارد ، چطور از نگاه کردن یک سهم دارد ، چطور از چیزهایی که باید بشنود یک سهم دارد، در نعمات پروردگار که تقسیم شد، برای مؤمن هم یک سهمی هست. منتهی خود آدم آن سهم را ممنوع می کند. خودش این سهم را به روی خودش می بندد و گرنه خدا برایش سهم قرار داده است. این را خوب دقت کنید شاید برای اولین بار دارم می گویم. خدا در هیچ امری نمی گذارد خداییش زیر سوال برود ، حتی توی غضبش ، حتی در سختیش ، حتی در قهرش ، حتی در انتقامش ـ در همه ی اینها نمی گذارد خداییش زیر سوال برود. یک سوال!
خداییش چیست؟
خداییش رحمتش است ؛
( یا مَن رَحْمَتُهُ سَبَقَتْ غَضَبَه ). چطور یک آدم عاقل نمی گذرد عقلش زیر سوال برود؟ امام هیچگاه هدایتش با چیزی مُصالح نمی کند،هدایت امام ،هدایت امام سبق است. لذا شما می بینید که آن ملعون را هم غفیله یاد می دهد. یا حضرت به شعبث ملعون می فرماید:تو من را نکش، یک مرحله نجاتش می دهد.
خدا اگر نعمت ندهد خدا نیست. اگر در هر ثانیه نعمت ندهد، خدا نیست. نعمتهایش را همین طور فراوان می ریزد که خداییش را ثابت کند. مثال عالم است، عالم اگر عالم باشد. عظمتش دائم از او طراوش می کند.

وَ أَنْتَ الَّذِى عَفْوُهُ أَعْلَى مِنْ عِقَابِه (۷)
تو همانی که بخشایشش بر کیفرش فزونی دارد.
ِ
عفو خدا را ببینید ، اینکه می گویید اعلی سبق خداست ، سبق خدا عفو است. سبق خدا تنبیه نیست. اگر از خدا تنبیه در ذهنش است، معلوم است خدا را نشناخته است. از خدا باید عفو بجویید. چطور اگر نان بخورد و بعد بگوید گرسنه ام معلوم است، نفهمید ،چون در نان رفع گرسنگی است. خدا نان را قرار داد برای رفع گرسنگی، ممکن است شما نوشابه بخوری بگویی رفع عطش شده ولی فقط آب برای رفع عطش است.
( وَ أَنْتَ الَّذِى عَفْوُهُ أَعْلَى مِنْ عِقَابِهِ ):
ببینید ما الان این مدار را برای خودمان و مردم درست نکرده ایم، و خدای این جوری نساخته ایم. حالا داریم مردم را تنبیه می کنیم، این کار را نکردیم؟ شما در خانه پدری نکرده اید که حالا آمده اید بازخواست می کنید که چرا این خانه اینجوری است. اول پدری بکن! ما هنوز خدایی خدا را به مردم ثابت نکرده ایم. من تعبیرم از توحید این است، توحید یعنی هر فردی در شناخت پروردگار نسبت به خودش شناخت پیدا کند برای همین می شود موحد، نه توحید به معنای جهان بینی، توحید به معنای جهان به چه درد ما می خورد. من خدا را با اسماء و صفاتی بشناسم که برای من خدایی می کند ، این امر توحید است. ائمه هم این را معرفی می کنند یعنی امام سجاد علیه السلام به ما توحید یاد می دهد، درس دیگر توحید این است. حال خدا مرکب نیست ، مرکب نباشد به ما چه ربطی دارد؟

اصلا مرکب باشد یا نباشد به ما چه ربطی دارد ؟
جسم باشد یا نباشد به ما چه ربطی دارد ؟
( قل هو الله احد ) ؛
ببینید چقدر ابهام و ایهام وجود دارد، اگریک نفر حرف زد بگو یک روز سر ظهر پنج دقیقه به خورشید نگاه کن، با همین چشمت ،اگر توانستی پنج دقیقه به این ماده و جسم نگاه بکنی ، بعد بیا به من بگو خدا را به من نشان بده. بعد بگو خدا هست یا نیست. تو که احساس قدرت می کنی، فکر می کنی که قدرت داری و خودت را قادر می دانی یکی دو دقیقه اجازه بده ما گلویت را بگیریم، یا دماغت را بگیریم یاجلوی دهانت را بگیریم. چقدر قدرت داری و زور نشان می دهی. اگر توانستی طاقت بیاوری، کسی که سه دقیقه هم طاقت نمی آوردو این قدر محتاج است.

وَ أَنْتَ الَّذِى تَسْعَى رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ. ( ۸ )
تو همانی که رحمتش جلوتر از خشمش به پیش می تازد.

تازه اگر بنا باشد خدا غضب هم بکند، اول رحمتش می آید. اول هشدار است. مثل بمب باران است وقت بمب باران آژیر می کشند. یا خمپاره ها که سوتی که می زند ،آن رحمتش است. تازه بعد از این هم برو و بیا و تهدیداست بعد گوش طرف را کشیدند و راه را به او نشان داده اند واورا کار بلد کرده اند.به او فهماندند که زندگی یعنی چه. این را به او نمی گویند تنبیه که رزقش کم بود. رزقش را زیاد کند

وَ أَنْتَ الَّذِى عَطَاؤُهُ أَكْثَرُ مِنْ مَنْعِهِ. ( ۹ )
تو همانی که عطایش بیش از امساکش است.

خدا عطایش بیشتر است.قبلا به رفقا عرض کردم ،عادت کنید که صفات خداو انبیاء را در خودتان ایجاد کنید هی سائل باشید. سائل باشید از خدا. سر سفره که هستی بگو خدایا ازآن روزی های که به اولیائت می دهی به من هم بده. خدایا از آن غذاهایی که توی هتل های چهار ستاره می خورند، سر سفره ی ما هم بیاور. حتما می آورند، ما یک موقعی در منزلمان، اصلاً غذای ما همین کله جوش با آرد بود. گاهی هم یک ماهی هایی منزل ما می آوردند و می دانستیم از کجا می آوردند و چه کسی آورده، ولی یک ماهی می آورد که هنوز مزه اش زیر دندان من هست، من چون بیماری زردی داشتم اگر بوی ماهی به من می خورد، می افتادم. اصلاً این ماهی نه تنها بو نداشت بلکه مثل پشمک بود و یک برنجی بود این برنج، الان باز یه چیزی مثل زعفران می ریزند، آن موقع، خیلی عجیب بود آن موقع برنجی نبود ولی ماچنین چیزهایی هم می خوردیم با اینکه هیچ محل درآمدی نداشتیم، هیچی نبود، ولی رزق ما می رسید. حالا از کجا می رسید و چطوری می رسید ،ما نمی فهمیدیم. یک موقعی من یادم هست پسرخاله من توی گارد شاه بود، در کاخ سعدآباد محافظ شاه بود بعد که انقلاب شد، محافظ صیاد شد. عوض شد و تحول پیدا کرد.آن زمان در ارتش کمپوت هایی بود که به سربازها می دادند، آبگوشت بود، کنسرو لوبیا بود.یک موقع که ما می رفتیم ،این آبگوشتش را می آورد ومامی ریختیم توی قابلمه وحسابی می خوردیم. این یک غذای حسابی بود. الان ببینید نگاهش هم نمی کنیم.در هر زمان یک چیزی رزق است. مثلاً الان مردم پیتزا می خوردند، شاه عباس پیتزا نخورده ،اصلاً سوار هواپیما نشد، احمد شاه اصلا روی مبل ننشست ولی الان فقرای ما روی این مبلها می نشینند. ما در کرج منزل آقایی رفتیم که انباردار یکی از اداره جات کرج بود، دیدم یک تلویزیون چهل اینچ در اتاق پسرش بود که تازه ازدواج کرده بود. گفتم شاه عباس خونه ی شما بیاد، تعجب می کند چون اصلاً این چیزها رو ندیده، ماشین هایی که ما الان سوار می شویم و چیزهایی که الان می خوریم. الان همین کولر گازی، مشکلشون همین باد زدن بودکه خنک نمی شدند. الان کولر گازی، کولر آبی، پنکه، الان مردم اصلاً زمستان و تابستان نمی فهمند. ما در سابق نفت داشتیم. اصلاً تمام ساختمان بوی نفت می گرفت. الان شما ببینید تمیزی را، پکیج وشوفاژ هست اصلاً یک چیزی بود برای بازاری ها، آقای مطهری آن موقع شوفاژ داشت ومتهم شده بود که جزء ثروتمندان بی درد است. شوفاژ همین چیزی که آب درآن می چرخد.
( اَنْتَ الَّذِى عَطَاؤُهُ أَكْثَرُ مِنْ مَنْعِهِ ):
عطاء خدا زیاد است. زیاد از خدا
سوال کنید و بخواهید خدایا از آن خوشی هایی که به حضرت سلیمان دادی به ما هم بده، خدایا بعضی از خواب های خوب را به ما هم بده، خدایا عقل را به بعضی ها دادی ،عقلهای حسابی دادی به ماهم بده، که الان یک دهمش نیست. در مناجاتها هی سوال کنید چپ و راست از خدا بخواهید، خدا را خسته کنید.
(لا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ أنْ سَمْع ) ، خدا خسته نمی شود که ؛
( لا تَأخُذُهُ سِنَةُ وَ لا نَوْم) ؛
خدا کم نمی آورد ، در روایت است اگر خدا به یک نفر هر چیزی که از اول عالم تا الان داده به یک نفر بدهد، از خزانه اش به اندازه یک مثقال هم کم نمی شود. انبار هلال احمر نیست که در زلزله بم به گدایی بیفتد، به محض اینکه اتفاقی می افتد ، می گویند خون تمام شد. مردم بیایند خون بدهند ؛

ببین شما! الان قلب را چطور قرار داده
،دائم خون درست می کند ما دائم حجامت می کنیم، ولی دوباره به جایش خون می آید.

وَ أَنْتَ الَّذِى اتَّسَعَ الْخَلائِقُ كُلُّهُمْ فِى وُسْعِهِ.(۱۰)
شما ببینید یک نمونه اش که ما بفهمیم مادر است. مادر، خیلی عجیب است، می بینی بچه قوی هیکل شده ولی مادرش او را صدا می زند،و می گوید این یک لقمه را هم بخور بعد برو. بابا پدرت خوب، مادرت خوب، این مرد این جا نشسته این لقمه رو بده به شوهرت. جانش بچه اش است چون وقتی درشکمش بود دو تا روح با هم بودند، هم روح خودش، هم روح بچه دمیده شد، ببین چقدر مهربان است، خیلی عجیب است، این مهربانی مادر را اگر کسی درک بکند، یک ذره مهربانی خدا را می فهمد، مهربانی معصوم را می فهمد الله اکبر. چقدر معصوم مهربان است. چقدر مهربان است. اصلا ما یادمان نیست. متوجه نیستیم. ببین حضرت برایمان دعا کرد، ببین الان چقدر بلاها از سر ما دفع شده است. اصلا شما نمی دانید یکبار هم خدا به شما نگفته است. من گفتم خدای متعال نعماتش را طوری می دهد که بفهمی. خدا داده ولی ما می گوییم، خودم پیدا کردم. خدا صفتش این است، نعمتش را آن موقع نمی دهد،لا به لای زندگی می دهد. لذا الان هیچکس از خدا راضی نیست. مثل آن کسی که حضرت را نفرین می کرد. یک مورد حضرت امام سجاد علیه السلام است. به اقوامشان حسابی کمک می کرد و می گفت وقتی رفتی نگو من دادم چون به محض اینکه می داد ،نفرین به امام سجاد می کرد، خدا هم این جوری است الان هیچ کس از خدا راضی نیست. با این که غیر از خدا کسی به آنها رسیدگی نکرده و نمی کند.اگر کسی از آن طرف خیابان بیاید این طرف خیابان و دست یک نفر را بگیرد، مردم می گویند. مگردیوانه است؟ عقل را در این می بیند .

وَ أَنْتَ الَّذِى لا يَرْغَبُ فِى جَزَاءِ مَنْ أَعْطَاهُ. (۱۱)
تو همانی که وقتی به کسی عطایی می کند چشمداشتی ندارد.

اروپایی ها می گویند که خورشید نصف عمر را کرد. یک میلیارد سال عمر خورشیدی است پانصد سالش تمام شد پانصد میلیون تمام شد. می گویند نصف شد. الان وحشت آنها را گرفته . حال صد سال بیشتر عمر نمی کند الان ناراحت هست که خورشید دارد تازه یک ستاره پیدا کرده اند نزدیک خورشید عظیم تر از زمین، که در آن یخ هست. به خورشید هم نزدیک است. یخ های آن هم آب نمی شود.

در روایت است که یخ و آتش را با هم نگاه داشته نه این خاموش می شود نه اون آب می شود ،می تواند این کار را انجام بدهد. الان توی بدن ما این کبد آتش است. اصلاً شما نمی دانید چه قدر حرارت توی کبد است. اینقدر است که سنگ را می پزد ولی یک معده ی سرد و یخ مثل کوه یخ کنارش است یک قلبی است که یک لحظه، همش در حال جنبش است. کنارش یک ریه به آرامی و آرامش وجود دارد، اینها قدرت نمایی خداست دیگر ، دارد قدرت نمایی می کند. این توحید مفضل را زیاد بخوانید. توحید مفضل را با بچه هایتان بخوانید خیلی عجیب است. آنجا حضرت می فرماید که اگر خدای متعال این مرد را دائم در حالت استوار قرار می داد، نه گروهبان. خداست، رحمتش هست. آنجا حضرت دارد که آبرویی برای هیچ کس نمی ماند.من یک فایل صوتی توی لپ تابم دارم، که یک آقایی در مورد عرفان آقای بهجت صحبت می کرد، شما باور بفرمایید ، شاید دو جلسه هم توی درس های آقای بهجت نبود، بعد اینجوری می گفت، حاج آقای بهجت یک موقعی خیره می شود و یک موقعی هم خواب می رفت ،حالا همه نمی فهمیدند فقط ما می فهمیدیم. این که خیره نشد او الان بیت المقدس است. دوباره حاج آقا که خوابش می گرفت ،فکر می کردند حاج آقا خواب هست، حاج آقا که خواب نیست. ایشون الان در عوامل وجود سیر می کند .بعد می گفت من یک آقایی رو دیدم که سی سال با آقای بهجت بودند بعد به من گفت که ما یک عمر هست که با حاج آقا، با طی الارض رفتیم و از همین جا هم محرم شدیم. گفتم:فلان فلان شده اگر تو راست می گفتی چرا اون موقع که حاج آقا زنده بود یک دانه از این حرفها را نمی زدی؟ فرض که چنین چیزی هست اصلاً من می گویم بین خودشان هست. قابل انکار هم نیست ولی تو چرا می بافی. به چه درد می خورد که الان تواین حرفها را میزنی. آقای بهجت به عنوان یک مؤمن برای مردم کافی است که اورا بشناسند. بالاترین مقام است. ولی اصلاً تو با این حرف ها او را پایین می آوری

وَ أَنْتَ الَّذِى لا يُفْرِطُ فِى عِقَابِ مَنْ عَصَاهُ.(۱۲)
تو همانی که در مجازات معصیت کاران زیاده روی نمی کند.

حالا یک نکته ی را عرض می کنم. ببین ما الان صحیفه خواندیم ولی صحیفه نبود همین که بسته می فهمید، صحیفه نبود. یک دفعه ما یک کتاب می خواندیم. یک حقیقتی که خود امام معصوم دخالت دارد.
(از حاج آقا سوال شده)
این چه ارتباطی با خلیفه داشت ؟! نه ، حضرت دارد این را حالی می کند که اون شکی که به حضرت داشتند این بود که امام عِدِّه و عُدِّه جمع کرده است. هم جان خودش را نجات داد و همه یک پولی به او رسید. یک جوری حضرت وانمود کرد که ما دستمان خالی است و طلبکار آمده توی خیابان یقه ما را می گیرد دیگه این را کسی نمی تواند، انکار کند که این برایشان ثابت شد ؛ اللّه اَعْلَمُ حَیْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه ؛ ببین کجا حضرت این را استفاده می کند ؟!
نه ، جاش اینجاست که یک موقع شما از کسی طلبی دارید. من فکر کنم اینجا هم همین بود. یک طلبی از کسی دارید که نمی دهد، یک صحنه ای درست می کنی، او را گیر می اندازی که همین پول را می دهد نه یک جهتش ، حفظ امام بوده است. اون فهمید که امام دستش خالی است، قبول کرد. ببین این مثل همان قضیه بلقیس است که دامنش را بالا کشید و فکر کرد آب است. خیلی خودش را عاقل می دید. دید سلیمان عاقل تر از این است که یک چیزی درست کرد که فکر می کرد آب است. در یک قضیه ای مسئول ارشاد ، خودشان برای من نقل کرد مسئول ارشاد اصفهان، گفت دوباره سر من کلاه گذاشته دیگه من فهمیدم که مشهدی ها زرنگ تر از اصفهانیا هستند. دیگر ما لنگ انداختیم ، این خیلی مهم است. پیراهنش را از تنش در آورد، پیراهن یک اصفهانی را از تنش در آوری، یعنی تمام است، یک آقای شاه مرادی است. مبلغی رو اون آقا بالا کشیده بود از شاگردهای آقای علی صفایا آقای شاه مرادی از رفقای ماست. بعد پول زیاد بود یک سیصد تومانی هم پول بوده همراه اون پولها او طرف برده بود گفت می خواهم پولت را زنده کنم. نقشه اش این بود که این را بیاورند توی یک معامله ای و چک ها را رو بکشد ولی چیزی به او ندهند، چک ها را به جای طلبها بگیرند ، آورد توی جلسه خلاصه تا این چک ها را کشید، این چک ها رو برداشت گفت ،چیزی نیست که به تو بدهیم ما فقط همین چک ها رو می خواستیم، شروع می کند به داد و بی داد هفت، هشت نفر طلبکار می آیند تو، این به جای اون پولها بروید نقد کنید، تلفن هم زده بود تو حساب پول بود. نقدش کردند رفت ببیند ؛
شماببینید یه زمانی یه ساعتی به نام سیتیزن معروف بود بعد هم ساعت سیکو آمد.

هیچ مارکی به پای اینها نمی رسید. این سیکو یا همون وستنواچ، این که این چقدر مواظبت کرد و همه پذیرفتند. هم قیافه اش راو همه چیزش را دقت میکردند.مؤمن هم همین جور است. یک ساعت هایی هم یک بار مصرف هستند ، مومن هم همین است. وقتی آن آقا از اصحاب امیرالمومنین علیه السلام را دید که داد می زند و گفت ما امیرالمومنین را آن قدر اذیت کردیم. یک مورد از این حالت های که تو کردی اونکرد ما امام صادق را چه قدر اذیت کردیم، یک بار اینجور که تو حرف زدی حرف نزد .این خیلی حرف است یعنی آدم باید این برایش ارزش باشد که این چهره را از خودش نشان بدهد. لااقل برای خودش، برای دیگران، ما هر دفعه که برای تبلیغ کرج می رفتیم ،هر کسی یکی از امور مارابه عهده میگرفت، مثلاً غذای ما را، تدارکات ما را یکی به عهده می گرفت، ماشین را یکی ،خانه رایک نفر، بعد من دیدم در این بین ،این غذا می آورد مثلاً باید بهش زنگ بزنی، می گفت با من هماهنگ کند که حاج آقا چی می خورید، یا آنکه میوه می آورد، من کل اینها را محاسبه کردم دیدم توی یک دهه، اینقدری نمی شود. اصلاً که ما هزینه اش را خودمان بدهیم و خونه ی کسی هم نرویم ، اون هم از خودمان باشد. جا هم از خودمان باشد حالا این حرفها، من دیدم همین که ما اراده کردیم که عزتمان را حفظ کنیم همه آن پول تامین شد که ما هزینه کردیم که عزتمان را حفظ کنیم ،هم آن پول تامین شد که ما هزینه کردیم و هم عزتمان، سابق همه عزت ما می رفت، پولی راکه خرج کرده بودند ،از طریق پاکت کم می کرد. کل مخارج ما یک دفعه میوه خریدیم و گذاشتیم توی یخچال و غذا هم خریدیم. مجموعا در یک ماه ما ،سی تومان شد. شاید فقط یکبارهمه چیز خرید کردیم. خانواده هم قرار شد تو ماه رمضان،غذا بپزندوهیچ کجا هم سحری و افطاری را قبول نکردیم که برویم. بعد دیدم نه، یک چیز دیگر شد چون خدا این را برای ما خواسته بود مومن همین را تامین می کند. بر عکسش نه تامین نمی کند هی مثلاً کسانی که خودشان را می اندازند جلو حتما برویم فلان، آن هم نمی شود ولی عزتش هم می رود. تنها چیزی که اجازه داده نشده که رایگان بفروشند، عزت است. همه چیز را اجازه داده شده است. ولی عزت را کسی حق ندارد. یکی از همین هایی که در ماه محرم خیلی به من خدمت کرد، من فهمیدم که این اواخر مثلاً دیگه یه چیزی توی ذهنش است مثلاً خودش می گفت اصلاً در خدمت هستم. حاج آقا اگه کاری داشتید یا چیزی می خواستید ،بگویید ما این کارها را کردیم. پارسال قبل از اینکه ما برای تبلیغ برویم ،دو تا پیراهن برای محرم سفارش دادیم که بدوزند.یک لباس را سوم ودیگری را نهم محرم به ما تحویل داد، بعد توی ماشین که می آمدیم دیدم که اندازه ی همین آقاست. گفتم آقا این پیراهن هدیه است و شما به عنوان لباس عزای محرم بپوشید .خانمش توی ماشین بود همین راکه من به این دادم اصلاً دیدم یک چیزی از ما برداشته شده ،راحت شد. من فکر کنم قریب به پنجاه تا الله اعلم هستند.
امام صادق علیه السلام فرمودند:

( نَظَرْتُمْ وَاللّه حَيْثُ نَظَرَ اللّه، واخْتَرْتْم مَنِ اختارَ اللّهُ وَ اَخَذَ النّاسُ يَمينا وشِمالاً و قَصَدْتُم قَصْدَ مُحَمّدٍ صلّى اللّهُ عليه وآله وسَلّم اَما واللّه اَنّكُم لعلى المحجة البَيْضاءِ ) ؛
الله اکبر چقدر قشنگ ، خدا اشتباه نکرده در این که شما را انتخاب کرد بله، من اون دفعه عرض کردم مثل یک دکل همین جور راه می رویم، مغناطیس تشیع و محبت دارد آنها را بیچاره می کند و چشمشان را دارد در می آورد، شخصی ناسبی بود،حضرت فرمود:ناصبی اون نیست که به ما بد و بی راه می گویند ناصبی کسی است که به شما بد و بی راه می گوید. الله اکبر خوب چی بود کجا بود. الله اکبر،چقدر عجیب است. خدا را شکر که یک عمرآنجا هستید و جواب آنها را می دهند.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.