qadiriye.ir

نشریه ی غدیریه-بیانات استاد الهی

قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از برکات قرآن این است که بر موضع درد انسان تکیه می‌کند و داروی مناسب همان درد را برای درمان عرضه می‌کند. کسانی از قرآن استفاده خواهند برد که به طور مستمر با قرآن ارتباط دارند. قرآن آنها را می‌شناسد، دردشان را هم می‌شناسد و به آنها گوشزد می‌كند. کسانی كه اهل قرآن نیستند، استفاده‌ی لازم را از قرآن نخواهند برد.

یكی از دلایل بهره نبردن از قرآن، اعتماد نداشتن به قرآن است. وثوق و اطمینان به قرآن، اصلی‌ترین مسئله است كه موجب می‌شود قرآن بر فرد تأثیرگذار ‌شود. اگر فرد زیاد قرآن بخواند، این اطمینان در او حاصل می‌شود.

کسانی که گمان می‌کنند اموری به دستشان است، چه کوچک و چه بزرگ، بدانند که اشتباه می‌کنند و همه‌ی امور به دست خداوند متعال است.

حتی پیامبراکرم_صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌_نیز امری را به تنهایی اداره نمی‌کنند؛ ای پیغمبر! تو نسبت به آنها هیچ مسئولیتی نداری. ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم، چرا؟ برای این‌که مردم را به وسیله‌ی آن انذار دهی.

برای نمونه علائم راهنمایی-رانندگی را تصور کنید. یک علامت مثلث شکل ساده نشان‌دهنده‌ی یک پیچ خطرناک است. با زبان ملایم به راننده اعلام می‌کند که این پیچ خطرناک است، ولی چند قدم آن‌طرف‌تر نرمشی در کار نیست، بلکه تصادفی وحشتناک اتفاق خواهد افتاد.

قرآن هم همین‌طور است. قرآن به صورت واضح انذار می‌كند که غیر از خدا برای خود (ولی) نگیرید. خدا (ولی) شماست. خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: من كفالت و سرپرستی شما را به عهده گرفتم. این امر بسیار مهمی است. اگر خداوند ما را خلق می‌کرد و زندگی را به عهده‌ی خودمان قرار می‌داد، آیا ما می‌توانستیم بدون کفالت خداوندمتعال امور خود را پیش ببریم؟ خداوندمتعال فرموده من که کفالت کننده‌ی شما هستم، كارهایتان را به من بسپارید. حال اگر کسی نمی‌خواهد این امر را بپذیرد، برود کفیل دیگری انتخاب کند؛ پول را کفیل بگیرد، قوم و خویش را کفیل بگیرد، تجربه کند که اینها چه‌طور او را نجات خواهند داد!

کسانی هستند که به اصلاح بی‌دست و پا هستند، هیچ کاری ازشان برنمی‌آید؛ در روایت آمده است که خداوند متعال طوری زندگی آنها را اداره می‌کند که همه متعجب می‌شوند. البته این افراد کسانی هستند که در حد خودشان در زندگی تدبیر کرده‌اند، تنبلی نكرده‌اند، تمام توان خود را به کار بسته‌اند، اما برای گذران زندگی حقی را جابجا نکرده‌اند.

اگر انسان همین یک تابلو را در زندگی ببیند که خداوند متعال می‌فرماید من ولیّ شما هستم، موحد می‌شود. توحید یعنی همین، یعنی بالای سرت را نگاه کن، اگر انبیاء_علیهم‌السلام_آمدند، هدف توحید است. اگر ائمه_علیهم‌السلام_آمدند، نمونه‌ی کاملی بودند از کسانی که فقط به خدا توجه داشتند.

خداوندمتعال همه‌ی امور ما را، از كوچك تا بزرگ به عهده گرفته است؛ به پیغمبر_صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌_و ائمه_علیهم‌السلام_هم نسپرده است، فقط ایشان را به عنوان تابلو و راهنما فرستاده كه جهت را درست كنند تا مردم به اشتباه نروند.

ممکن است کسی ایراد بگیرد که چرا خداوند متعال از ابتدای خلقت انسان‌ها را طوری قرار نداد که همه موحد باشند؟ جواب این است که خداوند متعال بر چنین کاری قادر است، اما انتخاب (ولی) و (مسیر) از میان این همه سروصدا در عالم، جزو اختیارات انسان است. چه‌طور وقتی می‌خواهید میوه‌ای بخرید، چشم بسته انتخاب نمی‌کنید، برای انتخاب خود ملاک قرار می‌دهید، هر قدر هم میوه‌ها زیاد باشند، طبق اختیار خود میوه‌های مناسب را انتخاب می‌کنید، این‌جا اختیار خوب است!

من اگر فهمیدم خدا (ولی) است، هر کس هم که ادعای خدایی کند، ادعای او را رد می‌کنم.

بدانیم اگر جایی در زندگی ما خلل، شکاف و نقصی هست، حتی اگر به اندازه‌ی سوراخ یک سوزن، به دلیل بی‌خدایی است.

کسی نباید با اطمینان بگوید من مؤمن هستم، بله، آمنّا، خدا را قبول داریم، اما آیا عمل صالح هم داریم؟ نیت‌هایمان هم خدایی است؟

اعمال و نیت‌ها باید خدایی باشد، حتی یک کلمه‌اش از غیر خدا و برای غیر خدا نباشد. وقتی سلام نماز را می‌دهید، حق ندارید چهار مرتبه دستتان را بالا ببرید و پایین برگردانید؛ باید سه مرتبه این کار را انجام دهید. حق ندارید اول دست چپ را نگاه كنید، بلکه اول باید دست راست را نگاه كنید. حق ندارید وقتی دست چپ را نگاه كردید، كسی را نگاه كنید، باید سرتان را برگردانید، ولی سمت راست را باید نگاه كنید به مأمومین، به کسانی كه پشت سر شما هستند؛ یعنی دستورات این‌قدر ریز است، ‌یك كلمه‌اش را نمی‌توان عوض كرد.

در حال حاضر ما فقط به واجبات اكتفا كرده‌ایم، و گرنه دستورات خداوند متعال بسیار ریز و وسیع است و امور بسیاری را در برمی‌گیرد، حتی نحوه‌ی آب خوردن، مو شانه زدن، لباس بر تن کردن و … .

تمام حركات معصوم، خدایی است، حتی پلک نابه‌جا نمی‌زند، اما بسیاری از کارهای ما نابه‌جا است؛ خوردن‌هایمان نابه‌جاست، خواب‌هایمان نابه‌جاست و ظالم کسی است که از خدا روبرگردانده است، حتی در یک مکروه، البته خداوند ترک مکروه را بر ما واجب ننموده، چرا که حد و اندازه‌ی ما نزد خداوندمتعال روشن است. خداوندمتعال فرموده است که اول واجبات را که اصل است انجام دهید، سپس امور دیگر را.

خداوندمتعال سرپرستی زنی را که از همسرش اطاعت می‌کند بر عهده می‌گیرد. اگر کسی با خود رو راست باشد، در معامله به مال حرام دچار نشود و … خداوند سرپرستی‌اش می‌کند.

نشانه‌ی سرپرستی خداوند این است كه همه چیز در زندگی در جایگاه درستی قرار دارد؛

در مقابل، نشانه‌ی عدم سرپرستی خداوند این است که همه چیز به هم ریخته است، حتی زبان انسان که متعلق به خود انسان است، در اختیار او نیست و حرف‌هایی را بیان می‌کند که علیه انسان است.

برخی غیر خدا را به عنوان سرپرست پذیرفتند، در حالی که تنها سرپرست، خدا است؛

(أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ) (شوری/۹)

وقتی (ولی) خداوند باشد، مرده را زنده می‌کند، اما (ولی) های دیگر، زنده‌ها را نیز می‌میرانند، استعدادها را هدر می‌برند. وقتی پول و مقام و شیطان و … (ولی) باشند، انسان را به کجا خواهند رسانید؟

بدون سرپرستی خداوند حتی علم، انسان را دچار کبر می‌کند. انجام واجب و ترک حرام، اگر به نیت خدایی نباشد، عاقبتش جهنم است.

یکی دیگر از خصوصیات (ولی) آن است که بر هر کاری قادر و توانا است؛

(وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير) (مائده/۱۲۰)

کدام سرپرستی می‌تواند چنین ادعایی کند و این ادعا را هم ثابت کند؟

طبق این آیات مشکل ما بی‌خدایی است، باید امرمان را با خدا حل كنیم. شما حتی اگر (السَّلامُ عَلَیْكَ یٰا اَباعَبْدِالله) می‌گویید، به دلیل اطاعت از خداست، وگرنه ما امام حسین_علیه‌السلام_را نمی‌شناختیم. نماز، چون دستور خداست ما اطاعت می‌کنیم و … . پس همه‌ی امور در سایه‌ی ولایت معنا پیدا می‌کنند.

(اللّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُواْ یخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ كَفَرُواْ أَوْلِیآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) (بقره/۲۵۷)

تا زمانی که مقدمات درستی در وجود انسان نباشد، انسان به دنبال خدا نمی‌رود. باید به جایی برسیم که اگر کسی را دوست داریم، به دلیل ایمانش باشد. باید طوری ایمان بیاوریم که هیچ چیز را بر محبت خدا مقدم نکنیم. شب، هنگام خواب، وزن کنید ببینید چه چیزی برایتان از همه محبوب‌تر است، همان خدای شماست. اگر خدا برایتان محبوب است، قطعا خدا را یافته‌اید.

اصحاب اُخدود، حاضر شدند در حوضچه‌های آتش انداخته شوند، اما از اعتقاد خود نسبت به خدا برنگردند. به آنها گفتند که اگر بگویید خدا را قبول نداریم، شما را در آتش نمی‌انداریم، اما آنها می گفتند ما به خدا ایمان آورده‌ایم، خدا را دوست داریم، آماده‌ایم که ما را در آتش بیندازید.

ذکر (لاحول ولا قوّة‌ الا بالله العلی العظیم) یعنی فقط خداوند متعال می‌تواند بین من و معصیت مانع ایجاد کند و گرنه من نمی‌توانم معصیت نکنم. با وجود این همه اقتضائات معصیت، کسی هست که بگوید من می‌توانم معصیت نکنم؟

نفس عماره، انسان را به سوء امر می‌کند. آن امر سوء هم زینت و فایده دارد. دروغ فایده دارد، اگر فرد این دروغ را نگوید، حقوق این ماه را دریافت نمی‌کند؛ اگر این دروغ را نگوید، یک سال دیگر هم باید درس بخواند تا مدرکش را بگیرد. کسی می‌تواند جلوی این دروغ را بگیرد؟ با ذکر (لاحول ولا قوّة‌ الا بالله العلی العظیم) خداوند متعال مانع می‌شود.

نماز صبح خواندن به این آسانی نیست؛ خواب شیرین، آن همه خستگی، کسی می‌تواند به خودی خود بیدار شود و نماز صبح بخواند؟ خدا است که ما را بیدار می‌کند.

حضرت فرمود ذکر (لاحول ولا قوّة‌ الا بالله العلی العظیم) فراوان بگویید، موجب هدایت شما می‌شود، مسیر را برایتان باز می‌کند.

در روایت آمده است مستحبات، هدایای شما به خداست. اگر كسی می‌خواهد به خداوند متعال هدیه‌ای بدهد، می‌تواند اعمال مستحبی را انجام بدهد. بعد از آن حضرت فرمود:‌ هدایای خود را زیبا برای خدا بفرستید. همان‌طور که هدیه‌ی روز مادر یا پدر را کادوپیچ می‌کنید و بعد اهداء می‌کنید، مستحبات را هم، چون هدیه به خدا هستند، خوب انجام دهید. اگر می‌خواهید در ركوع ذكر مستحبی بگویید، در حالت آرامش باشید، نه عجله.

مسائلی از این قبیل برای آقایان اهل علم بسیار پیش می‌آید که مثلاً به دلیل اقتضائاتی در مجلسی کنار یک عالم سنی یا یک آدم فاسق قرار می‌گیرند؛ در آن جلسه با آن شرایط حاکم باید خیلی از ایمان مراقبت کرد.

خیلی از افراد که در انقلاب سقوط كردند، لغزیدند، به این دلیل بود که مثلاً در همایش‌ها و جلسات عربستان و مکان‌های مختلف، بزرگانِ وهابیت را احترام کردند، هدایای آنها را در جلسات خصوصی‌شان پذیرفتند و …

حضرت ملاك می‌دهند، می‌فرمایند: حبّ و بغضتان باید بر اساس حبّ و بغضی باشد كه نسبت به ما اهل‌بیت_علیهم‌السلام_دارید. اگر که ما را دوست دارید، کسی را اکرام کنید که او هم ما را دوست دارد.

گاهی برخی یک انسان كراواتی یهودی یا مسیحی را در یک فیلم، با یک انسان مؤمن مقایسه می‌کنند و به این نتیجه می‌رسند که این فرد یهودی یا مسیحی بهتر است. شما اگر بر یک گوسفند یا گاو هم لباس بپوشانید، قابل تقدیر است، اما آیا یک گاو با لباس از گاو بودن بیرون می‌آید؟ کافر، کافر است. نباید لباس او، نظم او یا … ما را به اشتباه بیندازد. مؤمن با ارزش است، حتی اگر شما برخی کارهای او را نپسندید. بغض مؤمن نباید در دل شما وجود داشته باشد.

خانمی که شوهرش مؤمن است، ولی شوهر خواهرش فاسق ولی منظم است، نباید شوهر خواهرش را بیش‌تر قبول داشته باشد. بله، نظمش خوب است، اما ایمان پر ارزش‌تر است.

برخی آقایان که زمین خوردند، به دلیل موضع گرفتن در مساله‌ی فدک یا حدیث کساء یا زیارت عاشوراء و … بود.

باید توجه داشت که جریان حبّ و بغض انسان را بالا می‌برد یا پایین می‌آورد. هیچ‌چیز به سرعتِ حبّ و بغض بر انسان اثر نمی‌گذارد. اگر سواره بودید و سیّدی را کنار خیابان پیاده دیدید، او را سوار کنید، حضرت زهرا_سلام‌الله‌علیها_خوشحال می‌شوند. اگر در همسایگی‌تان خانواده‌ی سیّدی وجود دارد، آنها را تکریم کنید، با این تكریم مورد محبت حضرت زهرا_سلام‌الله‌علیها_واقع می‌شوید.

امر به معروف و نهی از منكر هم بسیار سریع اثر خود را بر انسان نشان می‌دهد. اگر منکری را دیدید، به نوعی آن را رد کنید، حتی شده در قلب خود.

خانم محجبه‌ای سوار اتوبوس است، اما دخترش طوری کنار او راه می‌رود که خیلی‌ها شرمنده می‌شوند. باید او را از منکر نهی کرد. با امر به معروف و نهی از منکر به سرعت رشد می‌کنید.

یکی از خصوصیات بارز انبیاء_علیهم‌السلام_، تضرع نسبت به خدا است. هر كس نسبت به خدا تضرع دارد، جایگاه خوبی نیز دارد. گاهی خداوندمتعال کسانی را که دوست دارد، به مشکلی مبتلا می‌کند که در پیشگاه او تضرع کنند، چرا که در گریه و تضرع بهره‌های بزرگی برای فرد وجود دارد.

آقایی می‌فرمودند: انبیاء_علیهم‌السلام_با دست خالی نزد خدا رفتند و با گریه و تضرع همه چیز را از خدا گرفتند. تأثیر گریه این‌قدر بالاست. پروردگار دستور داده كه تضرع كنید، اگر بلا وجود دارد، برای این است كه تضرعی از بنده‌ای شنیده شود، یعنی ارتباط با خدا بیش‌تر شود و فرد خود را بیش‌تر در پناه خدا نگاه دارد.

طبق روایت ایمان چهار ستون دارد: صدق، حیا، حسن خلق، شکر . اینها چیزهای ساده‌ای نیست که خداوند متعال به هر کسی داده باشد. در اصول کافی آمده است که خداوندمتعال انسان را بین عقل و حیاء و دین مخیر کرد. عقل که آمد، حیاء و دین هم آمدند. اگر کسی حیاء دارد، دین دارد. ممکن است کاری حرام نباشد، اما به دور از حیاء باشد. حیاء امری ذاتی است. حیاء موجب می‌شود انسان معصیت نکند.

صدق، زمینه‌ی قرب به خداست. در سجده‌ی زیارت عاشورا می‌خوانیم: (وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْن…) کسانی که قدمِ صدق دارند.

خُلق هم همین‌طور است؛ خلق یعنی رحم، ممکن است فردی اخلاق داشته باشد، اما رحم نداشته باشد، این فرد خُلق ندارد. اخلاق یک مهارت است و طرز حرف زدن، شناسایی و تعامل با مخاطب، طرز لباس پوشیدن و … را در برمی‌گیرد، خوب هم هست، ولی خُلق معنای گسترده‌تری است. مثال خلق این است که اگر در حال غذا خوردن هستید و دو نفر شما را نگاه می‌کنند، آنها را هم شریک کنید. اگر فردی که پولدار است، به برادر بی‌پول خود کمک کند، نشانه‌ی متخلق بودن است، این بیش از اخلاق است.

انسان باید با تمام سلول‌های بدنش شاکر خداوند باشد. اگر خداوند همسر خوبی به شما داده، باید او را شکر کنید، مگر همسر خوب داشتن در این زمانه شوخی است؟!

اگر خدا به شما زنی داده که مطیع، ودود، بچه دوست و شوهر دوست است، خدا را شکر کنید. یک راه شکر این است که او را اذیت نکنید، سرحال نگاهش دارید، به او رسیدگی کنید، او پاره‌ی تن شماست. این کار در واقع تشکر از خداست. باید نشان دهید که متوجه هستید چه نعمتی در خانه‌تان وجود دارد.

در مورد زن هم همین‌طور است. زن اگر نعمت شوهر خوب را ناشکری کرد، خداوندمتعال او را گرفتار می‌کند.

در زمان حاج آقا فخر_رحمة‌الله‌علیه_آقایی بود که بسیار به زنش بدبین بود. سی سال با این زن زندگی کرد، اما دلش با او صاف نشد، زن با بیماری سرطان از دنیا رفت. بعد از فوت او، این مرد به چنان بیچارگی دچار شد که من نمونه‌ی آن را در کسی ندیدم. حاج آقا فخر_رحمة‌الله‌علیه_گفتند که ناشکری، این مرد را به این روز انداخت.

خانمی هم بود که همسرش می‌گفت این زن آسایش را از من گرفته است. خدا مرد را از این زن گرفت. این خانم الان یک ساعت خوش هم ندارد.

گاهی انسان با از دست دادن نعمت، قدر نعمت را متوجه می‌شود.

در حال حاضر نظام ما، نظام اسلامی و ولایی است. خداوندمتعال ما را از طاغوت نجات بخشید. متأسفانه علمایی داریم که می‌گویند زمان شاه بهتر بود. این عالم از یک یهودی بدتر است. کسانی که آن طرف مرزها هستند متوجه شدند که این نظام، نظام خوبی است و با آن درگیر شده‌اند، اما این آدم ارزش این نظام را درک نکرده است.

ناشكری نعمت را از انسان می‌گیرد. در قرآن یک تابلوی مهم وجود دارد و آن این است که شکر، هم نعمت را و هم خود انسان را زیاد می‌کند و کفر، موجب عذاب می‌شود.

مؤمن کسی است که دغدغه‌ی دین دارد، ناراحتی‌اش برای جایی است که دین در خطر است. همسرش هر طور در اموال خانه تصرف کند ناراحت نمی‌شود، اما اگر رعایت محرم و نامحرم را نکند ناراحت می‌شود. این فرد مؤمن است، باید رعایت او را کرد.

کسانی هستند که برای یک جفت کفش گریه می‌کنند، اما مؤمن برای امری که خدا برای آن اهمیت قائل است غصه می‌خورد، مظاهر فساد این شخص را ناراحت می‌کند. حاضر است در عین تنگدستی، مبلغی را هزینه کند و به زیارت امام رضا_علیه‌السلام_برود.

فرد به سادگی کمک می‌کند و مسجدی را آباد می‌کند. اسم فرزندش را فاطمه، زهرا و علی می‌گذارد. زندگی‌اش مملو از حرف و حدیث و نقل اهل‌بیت_علیهم‌السلام_است. به جای لباس، کتاب می‌خرد و بین آشنایان پخش می‌کند. به رونق مجالس اهل‌بیت_علیهم‌السلام_ کمک می‌کند. ممکن است کسانی بگویند این آدم عاقل نیست؛ در صورتی که این آدم کاملاً عاقل است. مؤمن در جایگاهی است كه مقام او را فقط خداوند متعال می‌داند. مؤمن برای ملائکه مثل ستاره است.

در مقابل کسانی هستند که به دلیل ادعای پیشرفت، اسم‌های آنچنانی بر فرزندان خود می‌گذارند و تمام حرف زندگی‌شان بورس و سکه است.

و‌صلی‌الله‌علی‌محمد‌و‌آله.